Page 29 - Shahrvand BC No. 1215
P. 29
‫ادبیات‪/‬گفتوگو‹‹‬

‫جواد عاطفه‪ :‬عشق‌بازی با مرگ‪ ،‬فرجام نسل من است ‪29‬‬

‫▪ ▪پیش از هر چیز‪ ،‬دوست دارم بدانم ای ‌نکه مرگ‪ .‬چون سردخان ‌های در کار نبود‪ ،‬هر وقت کسی‬
‫مجموعه داستا ‌نهای اخیرتان‪" ،‬اجازه خروج" ‏م ‌یمرد یا ش��هیدی م ‌یآوردند‪ ،‬مرده را در مس��جد‬
‫و ‏"دیوارهای بلند گورستان شهر ما" را خارج م ‌یگذاش��تند و تا صبح بر سرش دعا م ‌یخواندند‪،‬‏با‬
‫از ایران منتش�ر کرد ‌هاید‪ ،‬علت خاصی داشته هر مرگی تمام بلندگوهای مسجد بهار با صدای بلند‬
‫قرآن پخش م ‌یکرد و همه در خا ‌کسپاری‏مردگان‬
‫ش��رکت م ‌یکردند‪ .‬مرگ جزیی از زندگی روزان ‌هی‬ ‫‏اـس ـیت��؟ ‏ک علت س��اده‪ ،‬در ای��ران قابل چ��اپ نبود!‬
‫من نویس��نده هم تا کار قبل ‌یام به س��رانجام نرسد م��ردم بود‪ .‬در روس��تاهایی چ��ون بهار‪،‬‏ب��ه دلیل‬
‫‏نم ‌یتوان��م کار جدی��دی را به پایان برس��انم‪ .‬پس کوچکی فضا و به واسط ‌هی قرار گرفتن گورستان در‬
‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1215‬جمعه ‪ 10‬رذآ ‪1391‬‬ ‫تصمی��م گرفتم تا آن را در خ��ارج از مرزهای زبان مرکز یا بافت س��نتی و قدیمی‏روستا‪ ،‬حضور مرگ‬
‫در میان مردم بسیار پر رن ‌گتر و ملمو ‌ستر از مرگ‬ ‫‏فارسی‪ ،‬در آن سوی دریاها! چاپ کنم‪ .‬‏‬
‫در شهرها است‪.‬‏باز ‌یهای کودکی من در گورستان‬
‫▪ ▪نویس�ندگان و ش�اعران ایران�ی اغل�ب با و در میان مردگان روی خاک و زیر خاک گذش��ت‪.‬‬
‫مش�کل کمبود مخاطب فارس�ی زبان در این ش��یطنت‏من و دوستان همبازی من رفتن و سرک‬
‫سوی آ ‌بها ‏مواج ‌هاند‪ .‬آیا این موضوع در مورد کشیدن در مرد‌هش��ویخانه و مسجد‪ ،‬دزدکی دیدن‬
‫این دو کتابی که شما در لندن منتشر کرد ‌هاید مرد‌هها‪،‬‏تجسس گورها‪ ،‬خواندن سنگ قبرها و هر از‬
‫نیز صدق ‏م ‌یکند یا ای ‌نکه ش�خصا از بازخورد گاهی هم نبش قبری کهنه و فرس��وده و رسیدن به‬
‫‏جمجمه و اسکلت و از ای ‌نچیزها گذشت‪ .‬مثلًا برای‬
‫نمونه باید از سا ‌لهای ‪ 1364-65‬بگویم که‏من در‬ ‫بود ‌هاید؟ چرا؟‬ ‫کـتاـآ‌بماهرایدتقایقن تیاابزهو اضیعنیجاترفاروضیش‬
‫کتا ‌بها ندارم‪ .‬اما‬
‫به نس��بت ای ‌نکه کتاب در فضایی دور از‏موطنش! مدرس�� ‌هی ابتدایی باباطاهر؛ در یکی از قدیم ‌یترین‬
‫منتشر ش��ده و در دس��ترس مخاطب محدود قرار محل ‌ههای همدان درس م ‌یخواندم‪.‬‏طبق دستوری ▪ ▪حت�ی در داس�تانی مثل "هوا در بیش�تر‬
‫گرفت��ه‪ ،‬بازخوردهای خوبی از طرف‏نویس��ندگان‪ ،‬که به دلیل بم ‌بباران و موش ‌کباران به اکثر مدارس مناطق کشور ابری است" که م ‌یرود داستانی‬
‫هنرمندان و صاح ‌بنظران در تبعید گرفت ‌هام‪ .‬کتابی در آ ‌نسا ‌لها و در آن شرایط‏جنگی ارسال شده بود‪ ،‬رئالیس�تی ‏باش�د‪ ،‬نوع پایا ‌نبن�دی‪ ،‬آن را در‬ ‫سپیده جدیری‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫همین دس�ت ‌هی خیال و وه�م م ‌یگنجاند‪ .‬این‬ ‫باید در مدارس س��نگر زیرزمینی احداث م ‌یکردند‪.‬‬ ‫ک��ه به هر دلیلی خارج از م��کان‏واقعی و اصل ‌یاش‬ ‫جواد عاطف��ه با کتا ‌بهایی ک��ه پیش از‬
‫س�بک‪ ،‬به خصوص‪ ،‬‏یعنی ای ‌نکه خواننده را تا‬ ‫غافل از آ ‌نکه بنای‏مدرس�� ‌هی ما بر روی گورستانی‬ ‫منتشر ش��ود حکم یک موجود ناق ‌صالخلق ‌هی تباه‬ ‫ای��ن در ایران منتش��ر کرده اس��ت‪ ،‬برای‬
‫پای�ان‪ ،‬با این تصور که با یک داس�تان جنایی‬ ‫چند صد س��اله ساخته شده بود که ی ‌کسر دیگرش‬ ‫ش��ده را دارد‪ .‬برخ��ورد ب��ا او‏برخورد از س��ر ترحم‬ ‫ه ‌موطنان مقیم وطن‪،‬‏نویسنده‪ ،‬مترجم و‬
‫رئالیستی مواجه است ‏پیش ببریم و به ناگهان‬ ‫وصل م ‌یشد به‏گور عارف نامی‪ ،‬عی ‌نالقضاة همدانی‪.‬‬ ‫اس��ت‪ .‬ش��اید یک کنجکاوی ضمنی هم باش��د‪ ،‬اما‬ ‫محققی نا ‌مآشنا به شمار م ‌یآید و اکنون با‬
‫تصور او را با یک پایا ‌نبندی حساب شده زیر و‬ ‫همی ‌نکه بیل مکانیکی ش��روع به کار کرد تا حیات‬ ‫نهایت این اس��ت که این‏کنج��کاوی در روزمرگی‬ ‫دو مجموعه داستان ممنو ‌عالچا ِپ‏‏"اجازه‬
‫رو کنیم‪ ،‬به زعم من ‏در ادبیات داستانی ایران‬ ‫مدرسه‏را بشکافد‪ ،‬و سنگری برای نجات جان ما از‬ ‫غربت فراموش م ‌یش��ود‪ .‬نویس��ندگان و اهالی ادب‬ ‫خروج" و "دیوارهای بلند گورستان شهر‬
‫کمیاب و چه بس�ا نایاب است‪ .‬نظر خودتان در‬ ‫مرگ حفر کند‪ ،‬جمجم ‌هها و اس��تخوا ‌نهای در هم‬ ‫س��اکن وطن هم نگاهی‏مش��کوک‪ ،‬از سر تردید و‬ ‫ما" که تنها در این س��وی آ ‌بها اجاز‌هی‬
‫ای ‌نباره چیس�ت؟ آیا ‏درست اس�ت که بگویم‬ ‫‏شکسته و منهدم شده بود که با خا ‌کها بالا م ‌یآمد‪.‬‬ ‫بدبینان��ه همچون نگاه به ی��ک حرامزاد‌هی به غلط‬ ‫چ��اپ‏یافت ‌هان��د‪ ،‬م�� ‌یرود که ب��ه جمع‬
‫ای�ن س�ب ِک کاملا ابداع�ی خودتان اس�ت در‬ ‫کار حفاری دو‪ ،‬سه روزی قطع شد تا دستور‏بگیرند‬ ‫روی خشت افتاده‪ ،‬را‏به کتاب منتشر شده در خارج‬ ‫نویس��ندگا ِن در تبعید بپیون��دد‪ ،‬چرا که‬
‫برای ادام ‌هی کار‪ ،‬اما اس��تخوا ‌نها و جمجم ‌هها باقی‬ ‫از ای��ران دارند‪ .‬گویی یک اش��تباه تاریخی تعمدی‬ ‫تبعی��د فقط ب��ه معنای زندگ��ی‏اجباری‬
‫دـاسـآتغااز‌ننووپیایاسنی ادایسرا�ن�تای؟ن همیش��ه برای من مهم و‬ ‫بودن��د‪ .‬آن تصویر هی ‌چگاه از ذهن من‏پاک نش��ده‪،‬‬ ‫رخ داده و یک‏ب ‌یادبی و توهین بزرگ به آنها ش��ده‬ ‫دور از مرزهای وطن نیس��ت؛ تبعید یعنی‬
‫اجاز‌هی نفس کش��یدن نداشتن در وطن‪ ،‬اس��ت‪ .‬گرچه چاپ کتاب در خارج از ایران مسبوق وقتی که بچ ‌ههای هش��ت‪ ،‬نه س��اله‪ ،‬با جمجم ‌هها اساس��ی بوده‪ .‬ای ‌نکه داس��تان در یک فضای واقعی‬
‫و برای‏نویسنده‪ ،‬نفس کشیدن با نوشتن به س��ابقه‏اس��ت و بزرگان ما هم هر ج��ا عرصه را ب��ازی م ‌یکردند و همچون توپ آن را‏به دروازه تیم ‏آغاز ش��ود و رفته رفته در یک چرخش درون متنی‬
‫عجین بوده و اس��ت‪ ...‬از او دربار‌هی سوژه تنگ دیده و ش��رایط را نامناسب تشخیص داد‌هاند‪ ،‬مقابل م ‌یکوفتند‪ .‬صدای خرد شدن استخوا ‌نهایی به ف��را واقعیت گرای��ش پیدا کند‪ ،‬از‏ش��گردهایی‬
‫ب��ود ِن مرگ در‏داس��تا ‌نهای مجموع ‌هی آثار‏خود را در جایی دورتر از ای ‌نجا؛ ایران منتش��ر که همراه زوز‌هی مداوم باد‪،‬‏صدای سرزمین مردگان است که جز چند نمون ‌هی انگشت شمار‪ ،‬در ادبیات‬
‫جدی��دش‪" ،‬دیواره��ای بلند گورس��تان کرد‌هان��د‪ .‬اما باز هم این مس��ئله عجیب و غیر قابل م ‌یش��د برای من و ما‪ .‬با این پیش��ین ‌هی درخشان! داستانی ما اس��تفاده نشده و‏نم ‌یشود‪ .‬غلامحسین‬
‫ش��هر ما" م ‌یپرس��م‪ .‬م ‌یگوید‪« :‬مرگ و ‏هضم برای بس��یاری از بزرگان! و زعمای قوم تلقی مرگ و مکاشف ‌هی آن‏برای من یک عشقبازی ذهنی س��اعدی نمون ‌هی بارز این رویکرد اس��ت‪ .‬اما تفاوت‬
‫داس��تا ‌نهای «دیوارهای‏بلند گورستان شهر ما» با‬ ‫اس��ت‪ .‬من مرگ اندیش نیستم‪ .‬من تصویرگر مرگ‬ ‫م ‌یش��ود‪ .‬برخورد اهالی مطبوعات هم که به‏دلیل‬ ‫‏مکاش��ف ‌هی آن برای من یک عش��قبازی‬
‫‪Vol. 20 / No. 1215 - Friday, Nov. 30, 2012‬‬ ‫داستا ‌نهای نویسند‌های مثل ساعدی‪ ،‬جدای از فضا‬ ‫ب��رای زندگی‏هس��تم‪ .‬مثلا در داس��تان «‪ ...‬تو باید‬ ‫رعایت «جوانب احتیاط»! خود سانس��وری و غرض‬ ‫ذهنی اس��ت‪ .‬من مرگ اندیش نیس��تم‪.‬‬
‫و جغرافیای‏داس��تان‪ ،‬به نحوه و عملکرد این تغییر‬ ‫حرف بزنی»‪ ،‬با آ ‌نکه داس��تان در گورس��تان اتفاق‬ ‫ورز ‌یهای کودکانه برخ��وردی انکار‏کننده و اصولاً‬ ‫من تصویرگر مرگ‏برای زندگی هستم…‬
‫در ذات داس��تان‪ ،‬و رس��یدن به انتها با اس��تفاده از‬ ‫م ‌یافتد‪ ،‬اما‏زن؛ ش��خصیت اصلی داستان‪ ،‬به دنبال‬ ‫هیچ شمارنده است‪ .‬برای من که کتاب آخرم (تا این‬ ‫مرگ در این مجموعه‪ ،‬دستوری و جبری‪،‬‬
‫س��اختاری‏هیجانی و دلهره در بطن داستان است‪.‬‬ ‫زندگی و امید برای ماندن بیشتر در جهان و هستی‬ ‫لحظه که با شما صحبت‏م ‌یکنم)‪ ،‬نه از طرف ناشر‬ ‫نه از یک نیروی متافیزیک‪،‬‏بلکه از طرف‬
‫من در مجموع ‌هی اولم «تا مقصد م ‌یخوابم‪ ،‬بیدارش‬ ‫است‪.‬‏مرگ در این مجموعه‪ ،‬دستوری و جبری‪ ،‬نه‬ ‫نه هیچ کس دیگر‪ ،‬حتی یک جلدش هم به دس��تم‬ ‫انسا ‌نها بر انسا ‌نهای دیگر‪ ،‬یا افکار خود‬
‫‏نک��ن» هم با رفتن به س��مت وهم و خیال‪ ،‬س��عی‬ ‫از یک نیروی متافیزیک‪ ،‬بلکه از طرف انس��ا ‌نها‏بر‬ ‫نرسیده‪ ،‬برایم سخت‏است که باور کنم کتابم چاپ‬ ‫بر خود است‪ ».‬و باز‪ ،‬م ‌یگوید‪:‬‏‏«نم ‌یدانم‪،‬‬
‫در ترس��یم جهانی مالیخولیایی؛ آکنده از چیزهای‬ ‫شده است! اما بازخوردهای ای ‌نجا و آ ‌نجا مرا کمی‬ ‫شاید این هم فرجام من و نسل من باشد‬
‫‏غریب در عین سادگی و روزمر‌هگی‪ ،‬داشتم‪ .‬مثلًا در‬ ‫انسا ‌نهای دیگر‪ ،‬یا افکار خود بر خود است‏‪.‬‬ ‫آرام م ‌یکند‪ .‬و‏به من م ‌یقبولاند که نه «مثل ای ‌نکه‬ ‫که باید و حتماً با مرگ عش ‌قبازی کنیم! ‏»‬

‫▪ ▪تع�داد قابل توجه�ی از داس�تا ‌نهای این همین داستان «هوا در بیش��تر مناطق کشور‏ابری‬ ‫واقعاً چاپ شده است!»‏‬
‫کت�اب را م ‌یت�وان در دس�ت ‌هی داس�تا ‌نهای اس��ت»‪ ،‬من تلاش��ی برای فرار از رئالیسم و تغییر‬
‫▪ ▪رد پ�ای م�رگ در ه�ر ی�ک از خی�ال و وه�م ق�رار ‏داد (برخ�ی به رئالیس�م ش��رایط نداشتم‪ .‬این داس��تان‪ ،‬شخصیت و‏اتمسفر‬
‫داس�تا ‌نهای مجموع� ‌هی جدیدت�ان به جادویی پهلو م ‌یزنند و در برخی شاهد تخیل داس��تان بود که همه چیز را به سمتی برد که شاید‬
‫وضوح به چش�م م ‌یخورد‪ .‬بی ‏ش�ک‪ ،‬به مح�ض هس�تیم)‪ .‬توجه ش�ما ‏به این س�بک ب��رای مخاطب غیر قابل پی ‌شبینی و‏عجیب به نظر‬
‫برسد‪ .‬حتی باید اعتراف کنم جاهایی برای خود من‬
‫همین دلیل عنوان کتاب‪" ،‬دیوارهای بلند داستا ‌ننویسی علت خاصی دارد؟‬
‫گورس�تان شهر ما" است‪ .‬اگر بخواهیم با ـ ـب��ودن در ش��رایطی ای ‌نچنی��ن خ��واه‪ ،‬ناخواه هم غیر قابل پیش بینی بود‪.‬‏در یک خش��م دائمی‪،‬‬
‫‏توجه به این یک کتاب دربار ‌هی ش�ما به داس��تا ‌نها را به بعد دیگری م ‌یکشاند‪ .‬اصولاً رفتن غلامرضا‪ ،‬درگیر قتلی م ‌یش��ود که اصلًا نه فکرش‬
‫قض�اوت بنش�ینیم‪ ،‬م ‌یتوان گف�ت که با به‏مرزهایی از تخیل و همنشینی با چیزهایی جدای را م ‌یک��رده‪ ،‬و نه آغاز‏داس��تان این اج��ازه را به او‬
‫نویسند ‌هی ‏مر ‌گاندیشی روب ‌هرو هستیم‪ ،‬از این زمان و مکان یکی از لذ ‌تهای من در‏نوشتن م�� ‌یداده! او در رفتار هیس��تریک و عصبی دختری‬
‫اما مر ‌گاندیشی نه از آن نوعی که ُمد روز داستان اس��ت‪ .‬نه تخیل صرف‪ ،‬بلکه بردن واقعیت گرفتار م ‌یشود که‏زندگ ‌یاش در چاه توالت به لجن‬
‫نوشتارهای ما شده ‏است و نه از آن نوعی داس��تان در یک فضای وهم��ی و‏جادویی‪ ،‬با آ ‌نکه کش��یده شده‪ .‬ایمان دارم که اگر خلاقیت و رویکرد‬
‫که حکایت از ناامیدی نویسند ‌هاش دارد‪ .‬اعتق��اد دارم هم ‌هی ای ‌نه��ا در زندگی روزمر‌هی ما خلاقانه از‏داس��تان گرفته شود‪ ،‬نتیج ‌‌هاش سطحی‬
‫دوست دارم دربار ‌هی ‏مر ‌گاندیشی خاص هس��ت و هیچ ربطی به دروغ‏و ای ‌نها ندارد‪ .‬باورها ش��دن و ملا ‌لآور شدن داستان است‪ .‬آ ‌ن چیزی که‬
‫جواد عاطف�ه و عل�ل آن از زبان خودش و اعتق��ادات فرهنگی و آیینی هر ملتی سرش��ار از داس��تان‏امروز (معاصر ما) از آن تهی شده‪ ،‬رویکرد‬
‫چیزهایی است که در‏واقعیت زندگی به یک شوخی خاص نویس��نده در خلق و روایت داستان است‪ ،‬اما‬
‫و رفتاری عجیب تعبیر م ‌یشود‪ .‬ای ‌ن که مردگان در ‏نه برای مخاطب خاص‪ ،‬بلکه برای هر مخاطب با هر‬ ‫بـشن ـومم‪ .‬‏ن در ش��رایطی قد کشیدم که مادام و‬
‫مدام بمباران بود و موش�� ‌کباران‪ .‬هذیان ذهن «پ��درو‏پارامو» از زندگان موثرترند و همچون آ ‌نها گرایش و اندیشه و سوادی‪.‬‏‬
‫من کودک‏واژ‌هی شهید بود و فرهنگ شهادت‪ .‬و با آ ‌نه��ا زندگی م ‌یکنند‪ ،‬یا تمام مردگان زند‌هی‬
‫ه��ر بار هم م��رگ عزیزی و ‪ ،...‬در ش��هر من؛ ‏داستان «صد س��ال تنهایی» مارکز‪ ،‬نشان از باور و ▪ ▪با توجه به مضمو ‌نهای جنایی ش�مار قابل‬
‫‪29‬‬
‫همدان و در‏بهار‪ ،‬روستای کودکی من‪ ،‬که این فرهنگ یک ملت و قوم دارد‪ .‬چیزی عادی و‏س��اده توجهی از داستا ‌نهای کتاب‪ ،‬علاق ‌همند شدم‬
‫روزها ش��هری شده برای خودش! ما برای فرار در جهانی که هیچ چیزش عادی و س��اده نیس��ت‪ ،‬بدانم در ‏پرداختن به این گونه مضمو ‌نها از چه‬
‫از جنگ و‏بمباران و مرگ رفتیم در ذات و دل الا مرگ!‏‬
‫چی�زی تاثیر گرفت ‌های�د؟ از رویدادهای واقعی‬
   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34