Page 28 - Shahrvand BC No. 1215
P. 28
‫ادبیات‪/‬شعر ‪-‬به گزینش سپیده جدیری‹‹‬ ‫‪28‬‬‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1215‬جمعه ‪ 10‬رذآ ‪1391‬‬

‫‏اشعاری از آیدا عمیدی‬ ‫‪28‬‬

‫آیدا عمیدی‪ ،‬متولد ‪ 24‬دی ماه ‪ 14( 1360‬ژانویه ‪ ،)1982‬تهرا ‏ن‬
‫کارشناس ارشد شیمی¬فیزیک‏‪.‬‬

‫آثار‏‪:‬‬
‫مجموعه ش��عر "زیباییم را پشت در م ‌یگذارم"‪ ،‬انتشارات آهنگ دیگر‪،‬‬

‫چاپ اول ‪ ،1384‬چاپ‏دوم ‪ 387‬‏‪1‬‬
‫ترجم ‌هی کردی این کتاب در س��ال ‪ 1387‬در کردستان عراق منتشر‬

‫شد‏‪.‬‬
‫تعدادی از شعرها به عربی‪ ،‬ایتالیایی و انگلیسی ترجمه شد‌هاند‏‪.‬‬
‫مجموعه شعر "لشگر شکست خورد‌هی کلمات" در دست انتشار است‏‪.‬‬

‫برگرد‏‬ ‫به جهنم که زیر آوار مرد‌هام ‏»‬ ‫‏‪1‬‏‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫به من برگرد‬ ‫از این بالا همه چیز کوچک است‏‬
‫به فرشته¬¬ای چپ دست که تیرش همیشه خطا می¬رود‬ ‫پایم را به زمین م ‌یکوبم‏‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1215 - Friday, Nov. 30, 2012‬‬
‫سیبی روی سرم بگذار‏‬ ‫خم م ‌یشوم‏‬ ‫و غبار خیابان ترک م ‌یخورد‬
‫چش ‌مهایم را نشانه بگیر‬ ‫برای سای ‌هام که روی زمین افتاده دست تکان م ‌یدهم‬ ‫لشگر جانوران از غبارهای شکسته بیرون م ‌یزنند‏‬
‫نگذار آن فرشته که بر شانه¬ی راستت نشسته‏‬ ‫باز دگم ‌ههای کتت را جابجا بست ‌های‏‬
‫سنگ آخر را به من بزند‬ ‫‏ ‏‪4‬‬
‫سنگی به پایم ببند‬ ‫بند کفشت باز است‏‬
‫مرا به قعر دریا بینداز‬ ‫اندوه نداشتن پا‏‬ ‫صبحانه نخورد‌های‏‬
‫اندوه خزیدن روی ساحل‏‬ ‫جنگلی از درختان سیب در حیاط م ‌یروید‬
‫‏‪6‬‏‬ ‫اندوه موهای خیسم که مدام به تنم م ‌یچسبند‬ ‫در را به هم م ‌یکوبی و م ‌یروی‏‬
‫در خواب من از کوه پایین م ‌یغلتی‏‬ ‫پشت در درخت گل ابریشم م ‌یروید‏‬
‫من اما با ده انگشت هم نوازنده نبودم‏‬ ‫در خواب من از کوه بالایت م ‌یبرند‏‬ ‫با لک ‌های از خون من روی تنش‏‬
‫‏ مرا م ‌یآفریدی‏‬ ‫در خواب من از کوه پایین م ‌یغلتی ‪..‬‏‪.‬‬ ‫به ساحل برم ‌یگردم‏‬
‫چاه از سنگریزه پر شده است‏‬ ‫به جهان نمناک نگاه م ‌یکنم‏‬
‫که این دیوارها فرو ریخت‏‬ ‫سین ‌هام را م ‌یشکافم تا جانوران درونم ترکم کنند‬
‫‏ این آوار کمرگاه مرا به دس ‌تهای برادرانه سپرد‏‬ ‫سنگین شد‌های‬ ‫درخ ‌تهای سیب زیر آفتاب خلیج خشکید‌هاند‏‬
‫سرت خم شده است‏‬ ‫کشتی به گل نشسته‏‬
‫تو اما لبخند م ‌یزدی‏‬ ‫دیگر از پایت صدای خلخال نم ‌یآید‏‬ ‫و مسافران همه به گوش ماهی بدل شد‌هاند‬
‫که دوستت دارم چیزی شبیه آرش ‌هی ویولون است‏‬ ‫در گودال کوچکت ایستاد‌های‏‬
‫‏‪2‬‏‬
‫نه! این پار ‌کها تو را نم ‌یخواهند‏‬ ‫با دس ‌تهای باز‏‬
‫من و این خیابان اما به پاهای تو دل داد‌هایم‬ ‫انگار برای کسی آغوش گشود‌های که از زیر خاک م ‌یآید‏‬ ‫رکاب زنان از پیچ جاده م ‌یگذرد‬
‫بد ‌نهای بی پا از آسمان خرا ‌شها به زمین هجوم م ‌یآورند‏‬ ‫عطر گل ابریشم را م ‌یدرد از هم‏‬
‫صدای رودخان ‌ههایی که از تنت م ‌یجوشند‏‬ ‫پشت سرش بوت ‌ههای خار م ‌یروید‏‬
‫پاهایت کجاست؟‏‬ ‫صدای خلخال‏‬ ‫پشت سرش گردبادی که قرار است تک ‌های از دستش را ببرد‏‬
‫چمدانی تو را به دست گرفته و م ‌یرود‏‬ ‫پشت سرش گرگی زایید‌هام با شا ‌خهای تیز و س ‌مهای طلایی‏‬
‫‏ دیوار فرو ریخته با شتاب بالا م ‌یرود‏‬ ‫صدای دویدن روی ماس ‌هها‬
‫تک ‌ههای سرب از بد ‌نها بیرون م ‌یدوند‬ ‫دیگر به ساحل برنم ‌یگردم‏‬ ‫رکاب زنان در شن فرو م ‌یرود‏‬
‫آسمان پایین م ‌یآید‏‬
‫اجساد بلند م ‌یشوند‬ ‫راه باری ‌ک تر شده‏‬
‫و آرام آرام به عقب برم ‌یگردند‬ ‫باریک ‌ههای نور به هم نزدیک شد‌هاند‏‬ ‫و ستار‌هها بر سرش آوار م ‌یشوند‏‬
‫آزادی تک ‌ههایت را از میان خیابا ‌نها جمع کنی‬ ‫پشت سرش رودی از خون به خلیج م ‌یریزد‬
‫راه از زیر سقف م ‌یگذرد‏‬
‫و به خان ‌هی من پناه بیاوری‬ ‫از میان دری که هنوز به دریا باز م ‌یشود‬ ‫به پرند‌هها دانه داد‬
‫خان ‌هی من اما از ازدحام من شلوغ شده است‏‬ ‫به گوسفندها آب‏‬
‫جایی برای تو شاید میان نارنج ‌کها و تفن ‌گها باشد‏‬ ‫‏‪5‬‏‬ ‫چاقویش را تیز کرد‏‬

‫جایی میان انفجارهای مکرر‏‬ ‫با هر تکان دستش موجی به هوا می¬انداخت‬ ‫سر من را برید‬
‫دوستت دارم چیزی شبیه آرش ‌هی ویولون بود‏‬ ‫نفسم بند آمده بود‬ ‫‏‏‬

‫حالا چیزی شبیه حاملگی است‏‬ ‫دستی مدام سرم را ‏‬ ‫پیش از آنکه از چرخش بایستم‏‬
‫دو ویرانی سر بلند کرد‌هاند‏‬ ‫از زیر امواج بیرون می¬کشید‬ ‫باران تنم را سوراخ سوراخ کرده بود‏‬
‫و کودک دلبندم میان گله گم شده بود‏‬
‫و موازی به سوی افق م ‌یروند‬ ‫نه! پاورچین نمی¬آمد‬
‫میان این دو ویرانی تو ایستاد‌های‏‬ ‫ایستاده بود‬ ‫‏‪3‬‏‬
‫و گرسنگیت برای نواختن کافی نیست‏‬
‫مردی کمرگاه مرا به دست گرفته و م ‌یرود‏‬ ‫با کلاه شعبده بازیش‏‬ ‫از این نخل سر به فلک کشیده بالا بیا‏‬
‫سنگینی چند سال ‌هی این رحم مرا به دنبال کمرگاهم م ‌یدواند‏‬ ‫ایستاده بود‏‬ ‫گلویم را ببوس‏‬
‫چش ‌مهایم اما جایی میان دو ویرانی گریه م ‌یکند‏‬
‫م ‌یخواهی دوباره مرا با انگش ‌تهایت خلق کنی‏‬ ‫در قلب لشگری که پایش را به زمین می¬کوبید‬ ‫تا دیگر از این شاخه به آن شاخه نپرم‬
‫من اما به تصادف انگشت اشار‌هام با سن ‌گها دل داد‌هام‏‬ ‫محاصره می¬کرد‏‬ ‫روی زمین تو راه بروم‬
‫دوستت داشتم چیزی شبیه درهای بسته است‏‬ ‫‏‏‬
‫چیزی شبیه پار ‌کهایی که تو را نم ‌یخواستند‏‬ ‫تمام زمان¬ها را به هم می تنید‬
‫و تو ناچار در تمام جهان حاضر می¬شدی‏‬ ‫سفره را روی ایوان پهن کن‏‬
‫و من هنوز‏‬ ‫زیر نورهای رنگارنگ‏‬
‫نه از مردان بیشمار‏‬ ‫در محاصره بود که از تشنگی مردم‬
‫که از نگاه تو باردارم‏‬ ‫‏‪..‬‏‪.‬‬ ‫میان صدای تاریک انفجار‬
‫سیگارت را روی سین ‌هی من خاموش کن‏‬ ‫من زیر آسمان تکه تکه ایستاده بودم‏‬
‫نقط ‌هی آخر‪...‬همیشه بوی شیر تازه و خون‬ ‫صدای پای سربازها‏‬
‫تشنگی‬ ‫و چیزی در تنم فرو م ‌یریخت‏‬
‫او در میان خون و همهمه از درونم گریخته بود‏‬
‫غوطه ور ماندن در امواج‬ ‫پیش از آنکه سفره را در ایوان پهن کنی قص ‌های برایم بگو‬
‫‏‪..‬‏‪.‬‬
‫خواب بودم‏‬
‫صدای آژیر را نشنیدم‏‬

‫‪‎…‎‬‬
‫من از این نخل سر به فلک کشیده بالا رفت ‌هام‏‬

‫زیر آفتاب‏‬
‫با دس ‌تهای خو ‌نآلود‏‬
‫صدایت گوشم را کر کرده است‏‬
‫‏« به جهنم که پایین نم ‌یآیی‏‬
‫به جهنم که خونت روی زمین من م ‌یچکد‏‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33