Page 22 - Issue No.1371
P. 22

‫‪If you removed the borders‬‬                                       ‫اشعاری از ساناز داودزاده‌فر‪ ،‬به همراه ترجم ‌هی انگلیسی آنها‬                                                                                                  ‫ادبیات‬                             ‫‪22‬‬
‫‪ I’d immigrate to you‬‬
‫‪Without visa‬‬                                                                                                                                       ‫ساناز داودزاده‌فر‬                                                        ‫شعر‬                                  ‫سال ‪ / 23‬شماره ‪ - 1371‬جمعه ‪ 6‬رذآ ‪1394‬‬
‫‪ My case is not political‬‬                                                                                                           ‫دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی‬
‫‪I’ve fled out of love‬‬                                                          ‫شاعر مجموعه شعر «امشی علی حروف میته ‪ /‬روی حروف مرده راه م ‌یروم»‪ ،‬نشر بیت الشعر‪ ،‬فلسطین‬
‫‪ If I go back‬‬                                                                                        ‫ترجمه به زبان عربی‪ :‬محمد حلمی الریشه‪ ،‬شاعر و مترجم و پژوهشگر عرب‬
‫‪They’ll mutilate‬‬                                                                                           ‫‪...............................................................................................................‬‬
‫‪My tongue and my lips‬‬
‫‪ Love is‬‬                                                                                                                                         ‫"به زنان سرزمینم"‬
‫‪Bordered‬‬                                                                                                                                     ‫توی بشقاب م ‌یریزم خودم را‬
‫‪Wordless‬‬                                                                                                                                 ‫کسی که در ساندویچی پنهان بود‬
‫‪.Homeless‬‬
                                                                                                                                                          ‫میل کرده‌ای‬
                                 ‫دغدغه‌ام آجرهایی‬                                                                                                 ‫اشتهایت برای من کور‬
                               ‫در فکرم بالا می‌روند‬
                                                                                                                                                       ‫روی این بشقاب‬
                                     ‫م ‌یشوم انسان‬                                                                                                          ‫عمر ‌یست‬
                            ‫در انفرادی خودم می‌میرم‬
                                                                                                                                                        ‫از دهن افتاده‌ام‬
                                       ‫بهترین آدم‬                                                                                                               ‫و باز‬
                               ‫جنینی که ثبت احوال‬
                                                                                                                                                           ‫تنم زباله‌ای‬
                                    ‫آمارش را ندارد‬                                                                                                     ‫راس ساعت شب‬
                                   ‫شناسنامه گرفت‬                                                                                                      ‫کنار در م ‌یگذاری‬
                               ‫سخت انسان م ‌یشود‪.‬‬                                                                                          ‫صبح ها برای صبحانه م ‌یفهمی‬

                                      ‫“به زندانیان عقیده”‬                                     ‫برگردان فرشته وزیری نسب‬                                        ‫باید باشم‬
                                                     ‫زندان‬                                                                                                ‫تکثیر م ‌یشوم‬
                                                                 ‫‪The peace‬‬
                                    ‫برای من آنقدر سخت نبود‬       ‫‪Was too tired to think‬‬                                                                           ‫زیبا‬
                                          ‫که من برای زندان‬       ‫‪It lighted a cigarette.‬‬                                                                       ‫مهربان‬
                                                   ‫زندانبان‬      ‫‪Lay down on a leather sofa‬‬                                                              ‫دوست داشتنی‬
                                                    ‫دادگاه‬       ‫‪And tried to forget the whole world‬‬                                 ‫تا شب زیر دندان‌هایت احساس م ‌یشوم‬
                                                    ‫قاضی‬         ‫‪A little bit later‬‬                                                                            ‫و باز ‪..‬‬
                                            ‫برگه‌ی احضاریه‬       ‫‪It fell asleep‬‬                                                                             ‫سا ‌لهاست‬
                                             ‫وثیقه‌ی آزادی‬       ‫‪Like a little child‬‬                                                                      ‫زنی گم شده‬
                                                                                                                                           ‫حوالی اتاق خواب تا آشپزخان ‌هام‪،‬‬
                               ‫سربازی که مامور است و معذور‬                                                        ‫آمدنم با گریه بود‬            ‫‪ In touch with Iranian diversity‬گاهی که آب قطع م ‌یشود‬
                                                       ‫بند‬                                                          ‫ماندنم با فریاد‬                      ‫شیر را باز کنی‬
                                                                                                                                                               ‫آوازش‬
                                            ‫تجربه‌ای‌ست‬                                                         ‫رفتنم را دوست دارم‬                     ‫از لول ‌ههای خالی‬
                                 ‫هم ‌هی عواملش زجر م ‌یکشند‬                                                           ‫تبسمی باشم‬                       ‫به گوش م ‌یرسد‪.‬‬
                                                                                                                       ‫مثل مونالیز‬
                                              ‫با الفبای بیمار‬                                                                                                                                                                        ‫«به مادران خاورمیانه»‬
                                  ‫آزادی را به اشاره باید زیست‬    ‫‪I came to the world crying ‬‬                                                                                                                                                 ‫جنگ بدون نقاب‬       ‫‪Vol. 23 / No. 1371 - Friday, Nov. 27, 2015‬‬
                                                                 ‫‪I lived crying‬‬                                                                                                                                                                 ‫در رو ِز روشن‬
                                           ‫به اشاره باید ُمرد‬    ‫‪I’d like to leave‬‬                                                                                                                                                             ‫جلو ِی چشمت‬
                                           ‫به اشاره فکر کرد‬      ‫‪With a smile‬‬                                                                                                                                                                ‫کودکت را دزدید‬
                                                                 ‫‪Like Mona Lisa‬‬
                                               ‫قیمت مرگ‬                                                                                                                                                                      ‫رویایی با روسری پر از رنگین کمان‬
                                                      ‫زخم‬                                                                                                                                                                                    ‫عروسکی در بغل‬
                                                     ‫حصر‬                                                                                                                                                                                        ‫سوا ِر دوچرخه‬

                               ‫با صرف ‌هتر از تمام درختان زیتون‬                                                                                                                                                                       ‫خمپاره‌ای راهش را بست‬
                                  ‫سرتاسر زمین را نهال بکاریم‬                                                                                                                                                                                 ‫گلویش را گرفت‬
                                                                                                                                                                                                                                               ‫خنده‌اش را بُرد‬
                            ‫صلح از هزار فرسخ ‌یاش پر نم ‌یزند‪.‬‬
                                                     ‫زندان‬                                                                                                                                                                  ‫و چند کیلو گوشت در گل‌های لباسش‬
                                                                                                                                                                                                                                             ‫برایت جا گذاشت‬
                                           ‫شرمگین حضورم‬                                                                                                                                                                                                ‫مادر‬
                                            ‫دیوارهای سنگی‬
                                                                                                                                                                                                                                          ‫گودال سیاری هستی‬
                                              ‫پنجره شد‌هاند‬                                                                                                                                                                                 ‫ُپر از جنازه رویاها‬
                                          ‫عوامل زندان پرواز‬                                                                                                                                                                                  ‫خاک این حوالی‬
                              ‫و سربازی که مامور است و معذور‬
                                         ‫پیش درختان زیتون‬                                                                                                                                                                             ‫برای ُپر کردنت کم است‬
                                         ‫با بادبادک هوا رفته‪.‬‬

                                          ‫در گورهایمان‬                                          ‫مرزها را بر می‌داشتی‬                                                                                                                  ‫صلح‬
                                               ‫زند‌هایم‬                                                 ‫بدون ویزا‪ ‬‬
                                                                                                                                                                                                                                  ‫خسته‌ترازآن بود که فکر کند‬     ‫‪22‬‬
                               ‫و در تختخواب‌هایمان مرده‬                                       ‫در تو مهاجرت م ‌یکردم‬                                                                                                                       ‫سیگاری روشن کرد‬
                                     ‫زندگی به ما نمی‌آید‬                                                  ‫مورد من‬
                                                                                                                                                                                                                                   ‫روی مبل چرمی دراز کشید‬
                            ‫و مرگ سایز هیچ انسانی نیست‬                                                ‫سیاسی نیست‬                                                                                                            ‫سعی کرد تمام جهان را فراموش کند‬
                                           ‫بودن‪ ،‬نبودن‬                                        ‫من عاشقانه فرار کرده‌ام‬
                                                 ‫مساله‬                                                                                                                                                                                            ‫کمی بعد‬
                                                                                                           ‫برگردم‬                                                                                                                       ‫چون کودکی خردسال‬
                                      ‫اشتباه بزرگی‌ست‪.‬‬                                                 ‫زبان و لبم را‬
                                                                                                      ‫اخته می‌کنند‬                                                                                                                               ‫خوابش برد‬
                                                                                                                                                                                                                                                      ‫صلح‬
                                                                                                            ‫عشق‪ ‬‬
                                                                                                         ‫بی حرف‪ ‬‬

                                                                                                             ‫بامرز‬
                                                                                                     ‫بی وطن است‪.‬‬
   17   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27