Page 23 - Issue No.1358
P. 23
سال / 22شماره - 1358جمعه 6رویرهش 1394شعری از سپیده جدیری 23 در من کسی خاموش شده
که بیست و پنج سال شمع های جمعه را جشن گرفته
تقدیم به مصطفی عزیز ِی نویسنده ،که "رؤیای بازگشت به تهران"ام با هشت سال حکم
حب ساش تاخت زده شد. کسی که خودش را
در نت هایی از حروف می شکافد
In touch with Iranian diversityVol. 22 / No. 1358 - Friday, Aug 28, 2015 بعد
به سن گترین جای روی دیوار فکر م یکنم زخم
23
و م یروم. صدای زخم داشت باد
بوی خون
قلب پیراهن تو
قلب و تکه تکه
قلب
قل ِب تهران است فقط افتادن نفس از دهان
و شکل به جای اینکه قرمز باشد
تما ماش به درد میخو َرد از خیابان
از حادثه بازگشته بودیم
و بعد که مثل خوابی بزرگ به صدایت گوش م یدهم
و مثل خوابی بزرگ به صدایم گوش م یدهی وقتی که یکی
قلب میان ما کم بود
قلب
قلب شعری برای لورکا
قل ِب تهران است فقط
صدای حر فهایت کم است تیری که به تو خورد
بی رنگ و رو به شمار م یآیم از سینه ات گذشت
که به یاد میآو َرد سال ها ِی زیادی لازم بود برا ِی رسیدن
که به یاد م یآو َرد و اینکه مقاب ِل دوربین
قلب گلو ِی یکی از ما خونین شود
قلب
قلب جاعل
قل ِب تهران است فقط
ما تصویر یکدیگر بودیم
شهر یست شهر یست در دوردس ِت غم توی یک چمدان
تک به تک ،روزهایت را م یخوانم و میفهمم.
سرگردان از این مرز به آن مرز
پانوشت :دو سطر آخر را نه به صورت شعر ،که به صورت آواز بخوانید. کلید ؟ قفلی که نداشتیم
گذرنامه ؟ صورتی تاخورده با لبخندی زخمی ( توی عکس )
نخند مثل ژکوند
که این سر از سرگردانی
بر بالشی از خشم سرگذاشته
تبعیدی ،تبعیدی ست
چه هواپیمایی او را بردارد ،ببرد کفشهایش
تنش خودش وطنش را
چه ...چه ...چه ...
توی جغرافیای خودش
با زبانی شبیه اطرافیان
در خیابان هایی ناخواسته قدم بزند
ببیند مجسمه هایی خرد شده را
که پارک می روند ،بچه می سازند
ناهار می خورند ،اعتراض می پاشند ،لبشان توی سکوت دغ می رود و
بعد می فهمی
هر کس توی چمدان خودش
دردهایی دارد ،ورم هایی که رم می کنند
و دنیا برایشان کره ای تنگ است