Page 24 - Issue No.1358
P. 24

‫نگاهی به مجموع ‌هی شعر «هی! تو یک هجا بودی من بیدارت کردم»‪ ‬‬                                                                                            ‫ادبیات‬                                      ‫‪24‬‬

                                 ‫سرود ‌هی منیره پرورش‬                                                                                           ‫نقد و‬                                              ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1358‬جمعه ‪ 6‬رویرهش ‪1394‬‬
                                                                                                                                                ‫بررسی‬

                                                                ‫پدید‌ههاست‪ ،‬پدید‌ههایی که از طریق عادی کشف نم ‌یشوند‪،‬‬             ‫‪ ‬آزاده دواچی‬
                                                                ‫اما درعی ‌نحال در پرتو این کشف نگاه شاعر هم به شعر وارد‬
                                 ‫کنار خمی ‌رریش هم که نیستم‪ ‬‬    ‫م ‌یشود‪ .‬مجموع‌هی شعر «هی! تو یک هجا بودی من بیدارت‬               ‫یکی از چال ‌شهای امروز‬
                   ‫هی توی زندگ ‌یات بوده‌ام؟ (صفحه‌ی ‪)۱۶‬‬        ‫کردم» سرود‌هی منیره پرورش از ویژگ ‌یهای زبانی خاص و‬               ‫ادبیات ایران ب‌هویژه در شعر‬
                                                                ‫درعی ‌نحال پیچیده شده در نگاه هستی شناسان‌هی شاعر به‬              ‫مسال‌هی زبان در شعر است‪.‬‬
‫زبان در این مجموعه علاوه بر دلال ‌تهای معنای به نوعی‬            ‫پدید‌هها است‪ .‬اکثر اشعار این مجموعه کوتاه هستند و ایجاز‬           ‫بااینکه نگا‌ههای متفاوتی به این‬
‫رویکرد و نگاه هستی شناسان‌هی خود را به مسائل اجتماعی‬            ‫کلامی و روایی دارند و همین زبان شاعر را به روای ‌تهای کوتاه‬       ‫مساله وجود دارد اما همچنان‬
‫گسترش م ‌یدهد‪ .‬در طول اشعار این مجموعه نگاه شاعر عموم ًا‬                                                                          ‫دیدگا‌ههای مختلف به هویت‬
‫با تجرب‌ههای او گره خورده است نوعی سرخوردگی و یاس در‬              ‫پیوند داده و آن را دارای ویژگی منحصر به فردی کرده است‪ .‬‬         ‫بخشی زبان در شعر تأکید‪ ‬دارند‪ .‬به نظر می‌رسد شعر فارسی از‬
‫روابط عاشقانه که در زبان شاعر هم به خوبی نمود پیدا می‌کند‪،‬‬      ‫برای مثال در دو شعر زیر که با وجود استفاده از ایجاز در‬            ‫گذشته تاکنون در همین زبان دچار تغییر شده است و هر چه قدر‬
‫اما درعی ‌نحال شاعر نگاه مقابل آن یعنی نمود روابط عاشقا نه را‬   ‫پ ‌یگیری ارتباط با مخاطب و انتقال نگاه شاعر به آن موفق‬            ‫بیشتر به سمت جلو رفته این دگرگونی را در آثار شاعران بیشتر‬
‫که بار هستی شناسی دارند را هم در شعر ‪ ‬واسازی می‌کند ‪ ‬برای‬                                                                         ‫م ‌یتوان دید‪ .‬اما از دیگر خاصی ‌تهای این زبان‪ ،‬تنوع در تکرار‬
                                                                                                                      ‫بوده‌اند‪ :‬‬  ‫و درعی ‌نحال شک ‌لگیری صور ‌تهای مختلفی در شعر است که‬
                                         ‫مثال در شعرهای زیر‪:‬‬                                      ‫سازی بی‌کوک است سکوت‬            ‫هر شاعری مسیر خاص خودش را طی کرده و به‌عبار ‌تدیگر به‬
                                             ‫کف‌های قهو‌هات‬                                                                       ‫ی ‌کزبان مشخص و مستقل در شعر خود می‌رسد‪ .‬دکتر کاووس‬
                                                                                                              ‫م ‌یزنیم در خود‪ ‬‬
                                            ‫روی پرزهای دامنم‬                                          ‫می‌شکنیم (صفح‌هی ‪ )۶‬‬          ‫حسن لی در خصوص جایگاه زبان در شعر بر این باور است‪:‬‬
                                                       ‫نگاهت‬
                                                                                                              ‫و یا در این شعر‪:‬‬    ‫«زبان شعر‪ ،‬زبانی است که با آن چیزی گفته م ‌یشود اما از آن‬
                                            ‫روی پرزهای دامنم‬                                                ‫شعرم دود م ‌یشود‪ ‬‬     ‫طریق‪ ،‬چیزی دیگر خواسته م ‌یشود‪ .‬تفاوت اصلی زبان علم با‬
                  ‫باغ وحش تنم را آزاد کرده‌ام (صفح‌هی ‪)۳۰‬‬                                                                         ‫زبان شعر همی ‌نجاست‪ .‬در شعر‪ ،‬واژ‌هها با یافتن جانی تازه‪ ،‬توش‬
                                                                                                              ‫بی‌لیوان قهو‌هات‬    ‫و توانی مضاعف می‌یابند و خود را در معناها و کارکردهای‬
‫و یا در این شعر که از کلمات دل‪ ،‬مورچ‌هها و ملکه آشن‌ازدایی‬                                                 ‫ب ‌یبوی دست‌هایت‬       ‫مختلف می‌گسترند‪ .‬و‪ ‬همین گسترش معنا‪ ،‬در بیشتر اوقات‪،‬‬
                                                   ‫شده است‪ :‬‬                                              ‫سکوتم را آتش زده‌ام‬     ‫‪ In touch with Iranian diversity‬باعث نوعی ابهام م ‌یشود که بدان «ابهام هنری» گفته‪ ‬م ‌یشود‪.‬‬
                                                                                                                                  ‫کشف معن ‌یهای گوناگون و باز کردن گر‌ههای ابهامی‪ ،‬از‬
                                        ‫هیچ شعری زیبا نیست‬                                                    ‫لبم را آتش زد‌هام‬   ‫سوی خواننده‪ ،‬او را در‪ ‬لذت کشف لحظ‌ههای شاعرانه شریک‬
                                              ‫اگر عاشق نباشی‬                                          ‫از سرم بپر (صفح‌هی ‪)۹‬‬       ‫م ‌یکند‪ .‬و این خود دلیل روشنی است که ابها ‌مهای هنری‪ ‬در‬
                                                   ‫هیچ فصلی‬                                                                       ‫شعر ستودنی است و نه نکوهیدنی‪ .‬واژ‌هها با داشتن دلال ‌تهای‬
                                                                ‫شاعر علاوه بر تکنیک ایجاز از آشنا زدایی و بهکار گیری عناصر‬        ‫گوناگو ِن معنایی که‪ ‬از طریق مجاز‪ ،‬استعاره‪ ،‬نماد و … پدید‬
                                        ‫کاش دلی که مورچه‌ها‬     ‫طبیعی بهر‌هی فراوان برده است‪ ،‬زبان شاعر در تمامی این موارد‬        ‫م ‌یآید‪ ،‬دارای توا ‌نهای بالقو‌های هستند که ذهن توانمند شاعر‬
                                             ‫می‌برند برای ملکه‬  ‫همراه با این تکنی ‌کها از پی زبان به دنبال دلالت بخشی به‬          ‫م ‌یتواند آ ‌نها را در سرایش خود به کار گیرد و از ُگرد‌هی آ ‌نها‪ ‬به‬
                                                                ‫واژ‌ههاست برای مثال در این شعر که نوعی استعاره و زبان شاعر‬        ‫سود خودکار بکشد‪ .‬واژ‌هها در پرد‌ههای پنهان خویش انرژ ‌یهای‬
                                   ‫عاشق باشد (صفح‌هی ‪)۳۵‬‬        ‫به هم گره م ‌یخورد مثل ًا در این شعر شاعر برای دلالت دادن‬         ‫شگرفی را فرو‪ ‬فشرد‌هاند‪ .‬شاعر توانا کسی است که بتواند با‬
‫شاعر نه تنها در اکثر شعرهای کوتاه از ایجاز و دلال ‌تهای زبانی‬   ‫معنا به زبان کارکرد متفاوتی را از زبان در شعر به کار برده است‪:‬‬    ‫ترفندی شایسته‪ ،‬هر چه بی ‌شتر‪ ،‬این‪ ‬انرژ ‌یها را آزاد و کلام خود‬
‫استفاده کرده است‪ ،‬بلکه در شعرهای بلن ‌دتر هم زبان کارکردهای‬
‫متفاوتی پیداکرده است‪ .‬خاصیت این نوع زبان در اشعار سادگی‬                                                 ‫قاطی پول خردها که نه‬                                                  ‫را رستاخیزی کند‪».‬‬
‫و درعی ‌نحال استفاده از دلال ‌تهای مستمر برای رساندن معنا‬                                              ‫لای کتابا‪ ،‬کفشا‪ ،‬لباسا‪ ‬‬
‫است‪ .‬گاهی این ‪ ‬سادگی در زبان در شعرهای بلند در ورط‌هی‬
‫تکرار افتاده است اما در اکثر اشعار این دلال ‌تها مستمر هستند‪،‬‬                                                                     ‫از سوی دیگر محمود فلکی در خصوص نقش زبان در شعر‬
                                                                                                                                                                                       ‫می‌نویسد‪:‬‬
                                        ‫برای مثال در این شعر‪:‬‬
                                                  ‫بی مهر با تو‬                                                                    ‫«زبان همیشه در پی دلالت یا معنابخشی ِ چیزهاست‪ .‬پس‬                ‫‪Vol. 22 / No. 1358 - Friday, Aug 28, 2015‬‬
                                                   ‫جمعه عصر‬                                                                       ‫هما ‌نگونه که هس ِت هر چیز از طریق زبان‪ ،‬لزوم ًا به معنی وجود‬
                                                                                                                                  ‫آن چیز نیست‪ ،‬هستی بخشیدن به چیزها یا نامیدن چیزها نیز‬            ‫‪24‬‬
                                   ‫خورشیدی که ورق می زند‪ ‬‬                                                                         ‫لزوم ًا به معنی همان چیزی نیست که زبان آن را م ‌ینامد‪ .‬و در‬
                                          ‫کشیدم بالای کلب‌هها‬                                                                     ‫مواردی ممکن است به خاطر ناشناخته بودن چیزی یا وجودی‪،‬‬
                                                                                                                                  ‫زبان قادر به هستی بخشیدن آن چیز نباشد‪ .‬یعنی زبان در هستی‬
                                                                                                                                  ‫بخشی ِ چیزها کم م ‌یآورد یا ناقص عمل م ‌یکند‪ .‬بسیاری از‬
                                                                                                                                  ‫چیزها یا پدید‌هها‪ ،‬وقتی به گفته یا نوشته در م ‌یآیند‪ ،‬بخشی از‬
                                                                                                                                  ‫آ ‌نها یا هم‌هاش در بین را ِه انتقال از طریق زبان‪ ،‬گم یا حذف‬
                                                                                                                                  ‫م ‌یشود‪ .‬پس اگر بخواهیم از رابط‌هی هستی و زبان و یکی از‬
                                                                                                                                  ‫نمودهای آن‪ ،‬یعنی شعر‪ ،‬سخن بگوییم‪ ،‬ناچاریم از نوع رابط‌های‬
                                                                                                                                  ‫که محدود به زبان است‪ ،‬بحث کنیم؛ زیرا زبان‪ ،‬تنها هستیِ نوع‬
                                                                                                                                  ‫خود را پدید م ‌یآورد‪ .‬و در این راستا‪ ،‬زبان به خاطر محدودیت‬
                                                                                                                                  ‫خود‪ ،‬هستی را نیز محدود م ‌یکند‪ ،‬و هر چه زبان یک قوم یا‬
                                                                                                                                  ‫شاعر محدودتر باشد‪ ،‬هستی را نیز محدودتر م ‌یکند یا می‌بیند‪.‬‬
                                                                                                                                  ‫پس شناخت انسان از هستی که از طریق زبان انجام م ‌یگیرد‪،‬‬
                                                                                                                                  ‫محدود می‌ماند؛ یعنی شناخت امری نسبی است؛ زیرا برای‬
                                                                                                                                  ‫شناخت هستی‪ ،‬ابزاری یا عنصری جز زبان وجود ندارد‪ .‬زبان‬
                                                                                                                                  ‫– چه گفتاری و نوشتاری‪ ،‬چه نشان‌هها و نمادها – هستی انسان‬
                                                                                                                                  ‫را م ‌یسازد‪ ،‬و انسان برای شناخت هستی‪ ،‬چار‌های جز ارجاع به‬

                                                                                                                                                                                     ‫زبان ندارد‪».‬‬

                                                                                                                                  ‫اهمیت زبان در شعر مطابق نظر منتقدین کشف وجودی و ذات‬
   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29