Page 28 - Issue No.1358
P. 28
میکنند .آنطرف ،در آن دنیا همینطوراست .در تمام مدت قراضهی قدیمی و بهشدت خوردم به سپرش .بهطوری لطف ًا میشود یک لیوان آب به من بدهید؟ لیوان آبمکجاست؟
سگها میخندند ،درختها میخندند ،همه میخندند — که دندانهایم پریدند توی حلقم و ماشین کامل ًا از روی
به هر چیزی ،چه خندهدار باشد ،جه نباشد .من در آنجا بدنم داغه ،دهنم خشکه ،تشنهام ،مردهام .فردا سوار یک
این سخنرانی را در برابر شانزده نفر شنونده تمرین کردم. شانههایم رد شد.
صحبتم از ابتدا تا انتها چهار ساعت طول کشید .از بسکه هواپیما میشوم که به خانه برگردم .با تمام چمدانهایم، 28
صبر کردم تا بین هر جملهام خندهی آنها قطع شود .البته اینجا نیامدهام تا شما را متأثر کنم .آمدهام تا برایتان یک با آرامشی که در استخوانهایم حس میکنم ،آمدم اینجا تا
اینجا روی زمین ،فرق میکند در اینجا سکو ِت زندگی ،یکی جوک بگویم .یا بهتر است بگویم آمدهام تا یک بازیچه
از بزرگترین راحتیهاست .آیا مرگ برای همه همینطور نشانتان بدهم .خودم را...و به خودم ببالم که شما را به حرفهایم را بزنم .همان چیزی را که در زیر خاک به آن سال / 22شماره - 1358جمعه 6رویرهش 1394
است یا فقط برای من دنیای مرگ ،خندهدار است؟ چطور
میتوانم مطمئن شوم؟ آیا چیزهایی که میگویم با عقل شهادت گرفتم. پیبرده بودم .بعد از این دیگر تا ابد زنده نخواهم شد و
جور درمیآید؟ حواسم هست که چه میگویم .آیا به نظر
شما حرفهایم درست است؟ چون کسی که میمیرد خیلی آن دوست پسر اولی من همین اطراف زندگی میکند .شاید نیازی هم پیدا نمیکنم تا گرد و خاک را ازخودم بتکانم.
سخت است درست و واضح فکر کند .حس میکنم سرم، هم در همینجا میان شما باشد و دارد به حرفهایم گوش
چشمها و گوشهام پر از پنبه هستند .فکرکردن و ربط دادن میکند .ها؟ آیا دارد آبجو میخورد؟ امیدوارم اینجا باشد! مردی که گفت من یک بازیچه بودم و زندگ یام یک بازیچه
یک معنی به معنی دیگر برایم دشوار شده .اینجا نیامدهام برای زندگی و مرگم شاهد پیدا کردم ،چه عالی! هم شاهد بود ،امکان نداشت در آن لحظههای پایانی شاهد آخرین
که بگویم دوستتان دارم .فکر میکنید میخواهم این را دارم و هم پیش گو! وضع من بهتر از شماست .به نظر نفس کشید نهام باشد .اما چیزی را که فهمیدم این بود که او
بگویم؟ من همیشه فقط دوتا مرد را دوست داشتم .یکی از میرسد که هم من وهم دوست پسر اولم برنده شدیم .من مرگ مرا پیشبینی کرد .او فقط توانست با دیدن درونم – وبا
آنها میخواست با من ازدواج کند و آن دیگری فکر میکرد چه آدم ترسوئی بودم .نتوانستم هیچ یک از جنبههای زندگی گفتن آن کلمات زشت شاهد روحم درآینده باشد ،آیندهای که
زندگی من یک بازیچه است .اولین دوست پسرم برای را تحمل کنم .بخصوص که یک مثل قدیمی میگوید :تو م یدانست برایم پیش میآید .درخلال آن دعوا تلاش کردم تا
خودش شاهد پیدا کرد ،و من هم در اینجا شاهد پیدا کردم. قان عاش کنم که او دراشتباه است« .من یک بازیچه نیستم».
من برنده شدم ،میبینید؟ من برنده شدم! بهترین چیزی را باید بهتر از بقیه زندگی کنی.
که یک نفر میتواند برنده شود -که دیده بشود! امروز اینجا فریاد م یزدم «خودت بازیچهای! خودت بازیچهای!»
اعلان میکنم که من دیده شدم .این تنها دلیلی است که شاید شما کنجکاو باشید و بخواهید بدانید در آن دنیا چه
درون کالبدم رفتم .تا اینجا در حضور شما بایستم --تا یک خبر است .حالا که من اینجا هستم میتوانم برایتان بگویم. وقتی کسی روی پوست موز لیز میخورد و میمیرد ،آنوقت
بازیچه را روی صحنه به شما نشان دهم .حرفهای او دیگر یک جای مسخره ،که همیشه همه در حال خندیدناند. است که زندگی آن شخص بازیچه است .اما طوری که من
ناراحتم نمیکند .اتفاق ًا به آن حرفها افتخار میکنم .چرا شبیه تجربهای که یکبار در پرواز بینالمللی داشتم .زنی که ُمردم مثل لیز خوردن روی پوست موز نبود .وقتی کسی با
آن مرغ از جاده رد شد؟ آن من بودم .من آن مرغه هستم .و کنار من نشسته بود به هر جوک احمقانهای در هر شویی یک خاخام ،یک کشیش ،و یک راهبه وارد یکبار میشود،
به آنطرف جاده رسیدم .وقتی این حرفها را زد ،میدانست که نگاه میکرد میخندید .بدون اغراق به تمام جوکها و همین باعث مرگش میشود ،آنوقت زندگی آن زن بازیچه
میخندید .شو پشت شو تماشا میکرد .ردیف ما پرشده است .نه آن طوری که من ُمردم .وقتی کسی مثل مرغ از جاده
این اتفاق خواهد افتاد .دیده شدن چقدر زیباست. بود از خندههای او .از وقتیکه هواپیما بلند شد تا زمانی رد میشود تا به آنطرف برسد و آنگونه میمیرد ،آنوقت
که نشست ،خندهی او قطع نشد .چطور میشود که شما زندگی او یک بازیچه استُ .خب ،مردن من هم همان طور
ـــــــــــــــــــ بتوانید از خندهی یک نفر آنقدر تنفر پیدا کنید! آیا کسانی بود – مثل مرغی که داشت از جاده رد میشد تا به آنطرف
که میخندند به این موضوع توجه ندارند؟ آیا فکر میکنند
* بازیچه در برابر واژه Jokeبرگزیدهشده است( .مترجم) دوستداشتنیتر میشوند؟ چه کسی دوست دارد خندهی جاده برسد.
آدمی را بشنود که گوشی در گوشش گذاشته و خیره شده
است به صفحهی روبرویش .احتمال ًا آنهایی دوست دارند وقتی آن روز از جاده رد میشدم تا به آنطرف برسم ،داشتم
که به صدای سکس غریبهها در پشت دیوارهای هتل گوش به سمت مرگ میرفتم -چه قدر احساس ناامیدی میکردم.
هنوز دعواهامان درذهنم باقی بود .چرا آن مرغ از جاده رد
شد؟ رسیدن به آنطرف یعنی خودکشی .در آنطرف مرگ
است .همه میدانند .درسته؟
با گامهای کوتاه ولی تیز و تند دویدم جلوی یک ماشین
In touch with Iranian diversity
Kinman Mulholland
Barristers and Solicitors
Tel: 604-526-1805 | Fax: 604-526-8056
www.kinmanmulholland.com
دﻓﺘﺮ ﺣﻘﻮﻗﯽ »ﮐﯽ ام« ــ ﻣﺸﺎوره اوﻟﯿﻪ راﯾﮕﺎن
Trial Lawyers: ﻓﺮﺷﺎد ﺣﺴﯿﻦﺧﺎﻧﯽ )ﻣﺸﺎور و ﻣﺘﺮﺟﻢ(
• Ian H. Kinman
• Neil A. Mulholland )Farshad H. Khani (Manager
• David Milburn
• Marco Von Antal Cell: 604-727-4555
• Claire Hong
E-mail:farshadx@hotmail.com
ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ٩ :ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ٩ﺷﺐ
-ﺗﺼﺎدﻓـﺎت ) :(ICBCﺑﻌـﺪ از ﻫـﺮ ﺗﺼـﺎدف و ﻗﺒـﻞ از ﻣﺮاﺟﻌـﻪ ﺑـﻪ ICBCﻣﺸـﻮرت
ﺑـﺎ ﻣـﺎ ﺑـﻪ ﻧﻔـﻊ ﺷﻤﺎﺳـﺖ Vol. 22 / No. 1358 - Friday, Aug 28, 2015
-اﻣــﻮر ﺟﻨﺎﺋــﯽ :ﻗﺘــﻞ ،دزدی ،راﻧﻨﺪﮔــﯽ در ﺣــﺎل ﻣﺴــﺘﯽ و ﻣــﻮاد ﻣﺨــﺪر،
درﮔﯿﺮی و زدوﺧﻮرد
-اﻣﻮر ﻣﻬﺎﺟﺮت
-اﻣﻮر ﺧﺎﻧﻮاده
-اﻣﻮر ﮐﻤﭙﺎﻧﯽﻫﺎ
-اﻋﺎده ﺣﯿﺜﯿﺖ و ﺧﺴﺎرت
-اﺧﺮاﺟــﯽ از ﮐﺎر ﺑــﺪون دﻟﯿــﻞ
دﻓﺘـﺮ ﺣﻘﻮﻗـﯽ ،KMاز وﮐﻼی ﺳـﺎﺑﻖ ﺑﺎﻣﮑﺎرﺗـﻞ ﮔﻮﻟﺪ ،ﺑﺎ ﭘﺸـﺘﻮاﻧﻪ ۲۲ﺳـﺎل ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ 28
ﺟﺎﻣﻌـﻪ اﯾﺮاﻧـﯽ و ﺑﺮﺧـﻮرداری از وﮐﻼی ﺧﺒـﺮه ،ﺑﺎﻻﺗﺮﯾـﻦ رﻗـﻢ را در ازای ﺧﺴـﺎرت
ﺷـﻤﺎ ﺧﻮاﻫـﺪ ﮔﺮﻓﺖً .
ﺟﻬﺖ اﻃﻼﻋﺎت ﺑﯿﺸﺘﺮ ،ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺷﺎد ﺣﺴﯿﻦﺧﺎﻧﯽ ﺗﻤﺎس ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.