Page 29 - Shahrvand BC No. 1266
P. 29
ادبیات/گزارش
م یبینید که در گفت و گو از دختران فرخزاد سخن خود به خود مادریاش حس م یکند گواه این رابطٔه تنگاتنگ ولی پیچیده م یتواند
به درازا م یکشد ،و ناگزیر باید به گون ههای ناخواستهای دامن کلام را بود .میتوان این را نیز به یاد آورد که شخصیت محوری شعر «ای 29
درچید .شاعر دیگری که م یخواهیم امشب از او سخن بگوئیم فاطمه مرز پرگهر» سرانجام به این نتیجه میرسد که م یتواند -و شاید هم
شمس است ،بانوی سیسالهای که در انگلستان زندگی م یکند و در میباید « -از همان دریچه – نه از راه پلکان – خود را /دیوان هوار
دانشگاه آکسفورد دوره دکتری ادبیات فارسی را م یگذراند .نخستین به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند ».همین واکنش است که
مجموعٔه اشعار او با عنوان « »۸۸توسط نشر گردون در «برلین» به در شعر شمس با ورق ورق گذرنامٔه عنابی رنگ ایران ،با بالهای
چاپ رسیده و برندٔه جایزٔه شعر «ژاله اصفهانی» در سال ۲۰۱۳بوده آهنی او در لحظه پریدن و ابر و بارانش در لحظٔه فرود آمدن ،نخ نخ
است .شمس در شعر خود – و بیشتر در مقولات سیاسی و اجتماعی رخنٔه مرگی تدریجی در ریههای زندگی عجین شده و گره خورده
– چنان که از عنوان کتاب ،که اشارهای است به پیدایش جنبش سبز است ،همان واکنشی که م یرفت تا شخصیت درون شعر فرخزاد را با
و سرکوب حرکتهای اعتراضی ایران در سال ،۱۳۸۸بر میآید ـ در «پستانک سوابق پرافتخار تاریخی /لالائی تمدن و فرهنگ /و ج ّق و
سال مکیوست یب /شماره - 1266جمعه 1رذآ 1392 هر دو قالب قدیم و جدید سرودههای جالب توجهی دارد .شاعری ج ّق جقجقٔه قانون» بفریبد.
است که اسلوب شعر کلاسیک فارسی را به خوبی میشناسد و در
گزینشی نامتعارف ،قالبهای نوین و نیمایی را بیشتر برای بیان عوالم شعر دومی که از کتاب ۸۸برگزیدهایم غزلی است با عنوان «در را که
پگاه احمدی شاعر خلوت خویش به کار م یبرد .نخستین شعر کتاب ۸۸در قالب مثنوی شکستند» ،که یکی از دردناکترین تجربههای زندگی در ایران امروز
چنان که در آغاز این سخنرانی گفتیم فروغ فرخزاد را میتوان را به خلوتترین دقایق محرمّیت آدمی ،که او را به آسیبپذیرترین سروده شده و عنوان آن «شعری برای ایران» است:
مادری دانست که دختران بسیاری را در دامان مهربان و سخ تگیر موجود جهان بدل م یکند ،گره م یزند:
شعر خود پرورده است .و چنان که در شرح پیچیدگی روابط ناشی در را که شکستند در آغوش تو بودم
از پیوندی تنگاتنگ از نوعی که مادری را به دخترانش وصل م یکند لالایی سرمازده در گوش تو بودم
گفتیم ،هر یک از زنان شاعر فارسی زبان امروز رابطٔه ویژهای را با در را که شکستند مرا سخت فشردی
این مادر آغازگر خود برقرار کردهاند .شیدا مح ّمدی در مجموعٔه در آن شب وحشتزده ،ت نپوش تو بودم
«عکس فوری عشقبازی» حرکت فرخزاد را به سمت هرچه مجرد زیر لگد و فحش ،تو عریان و من عریان
خوناب هچکان تن ب یهوش تو بودم
کردن تجربٔه عشق و در عین حال آشکار کردن حضور غریزه تنانٔه افتادی و آرام نگاه تو فرو ریخت فاطمه شمس شاعر و دانشجوی دوره دکتری ادبیات فارسی در
زنانگی م یکشاند و در معا دلٔه عشق مبهمتر و دوسویهتر از دیگر انگار که صد سال ،فراموش تو بودم دانشگاه آکسفورد انگلیس
همصدایان خود میسازد .پگاه احمدی با واپس راندن روحانّیت و وقتی که تو را بردند ،یک نغمٔه غمگین
معنویّت عشق و پیش کشیدن تاریخ و جغرافیای عواطف زنانه ،و دریا ِی پر یها ِی خامو شِتو بودم خس خس درون سینهام یاد تو میمیرد
در عین حال با بسیج سپاهی از هم نشین یها و جانشینیهای زبان یک بغض ترک خوردٔه آرام ،میا ِن دل ب ینهایت نیست ،گاهی سخت م یگیرد
پروندٔه تاخورده و مخدوش تو بودم خس خس درون سرف ههای کهنهام ،هر شب
و آوا خود را به ساحتهای باریکتر و ظریفتری میرساند ،و گراناز هرچند تو را دار کشیدند عزیزم
در حافظٔه عکس ،هماغوش تو بودم همبسترم :کابوس یا هذیان بعد از تب
موسوی سالهاست موضوع زن و قلمرو اختیار او را در روابط فردی، هر شب شبیه سایهای بر سقف یا دیوار
نمایانترین ویژگیهایی که غزل «در را که شکستند» را از «شعری م یبینمت ،در خواب و بیداری ،به استمرار
خانوادگی ،اجتماعی و سیاسی وجهٔه اهتمام خود کرده است .این برای ایران» که در قالب مثنوی سروده شده متفاوت م یکند ضربٔه دست از سرم ،دست از وجودم برنمیداری
شاعران و بسیاران دیگری در اندیشیدن به شعر فروغ فرخزا د به هولناکی است که همراه با نخستین واژهها بر پیکر شعر وارد میآید: هر شب فقط در خوا بهایم درد میکاری
یورشی ناگهان بر خلوتترین لحظٔه شبی عاشقانه .و آنچه از پی این یک مشت خاکی ،دور و زخمی و زمستانی
ظرایف و دقایقی دست یافت هاند که در گذرزمان به خاستگاه و پایگاه ضربه میآید ،لگد و فحش مهاجمان بر تن و جان دو عاشق جوان، دلتنگ آن یک مشت خاکم ،تو نم یدانی!
بر زمین افتادن یکی از آنها و فرو ریختن نگاهش ،به همراه بردن
اندیشههای مستقل و متفاوت ،و در عین حال پیوسته و همبسته با او ،مسخ «من» درون شعر به دریای پریهای خاموش و بغض ترک
خورده ،و خزیدن وجودش به میان پروندهای مخدوش ،و سرانجام فرو
شعر فرخزاد مبدل خواهد شد. خزیدن در عکس یادگار لحظهای که هرگز به پایان نرسید و شبی که
هرگز صبحی کامکار به دنبال نداشت ،همه شاهد فروریختن بنیادهای
In touch with Iranian diversity
انسانی در جامعهای است که در آن میتوان دری را شکست و کسی یک بیکران دریای خاموشی پر از ماهی
را برد و به چوبٔه دار سپرد ،و کس دیگری را میتوان برای ابد از عشق یک مشت بغض ناگهان ،یک آسمان آهی
و جوانی و ارج و منزلت انسانی محروم کرد .جا دارد به یاد آوریم مثل کلاس درس و یاران دبستانی
که سطرهای واپسین شعر «تولّدی دیگر» تصویری ارائه م یدهد از یا این پرستوهای وقت کوچ م یمانی
تو باند پروازی که بالت را درو کردند
Vol. 21 / No. 1266 - Friday, Nov. 22, 2013 «پری کوچک غمگینی» که «شب از یک بوسه م یمیرد /و سحرگاه از بعد از سقوطت ،لاشخورها ،بال ،نو کردند
یک مشت کاغذ ،پشت جلدت سرخ عنابی
یک بوسه به دنیا خواهد آمد» .در جهانی که این دختر فروغ ترسیم با تو سفر کردن پر از ترس است و ب یتابی
م یکند تنها میتوان در حافظٔه عکس هماغوش کسی زیست که شبی هر بار اسمی را لب مرزی صدا کردن
گزمگانی او را با خود بردند.
هر بار عشقی را لب مرزی ،رها کردن
تو دستها و چشمهای مادرم هستی
تو رنگ بغض لحظ ههای آخرم هستی
وقت پریدن ،بالهای آهنی داری
وقت نشستن ،ابر داری ،یا که میباری
فروغ فرحزاد تو نه خراسانی ،نه تهرانی ،نه استانبول
در این میان شاعرانی هم هستند که میراث فرخزاد را به گونههای یک سرزمین مبهمی ،جا مانده پشت پل
تو هیچ جا و هر کجا که م یروم هستی
دیگری پیش بردهاند .در شعر ایشان عناصر تاریخی و جغرافیایی، در هوشیاری ،خواب ،در دیوان هگی ،مستی
انگیز شهای اسطورهای و مذهبی و تأثیرات بومی یا جهانی گواه سیر هی نخ به نخ ،در ری ههایم زندگی کردی
و سلوک در قلمروهایی هستند که گاه معنا را به بازی م یگیرد، حالا فقط یا سرفهای ،یا تودهی دردی
هر روز هر جا م یروم زیر همین باران
ترفندی که مادر شعریشان هرگز به خود و به شعر زمان خود روا ده بار میگویم :ولی...ای کاش ...در ایران ...
نمیداشت .و این داستان ،داستان سرریز کردن شعر فرخزاد از
نخستین نکتهای که باید در باره این گونه یادوارههای شاعرانه در
کنارهها و کرانههای شعر دخترانش ،هم چنان ادامه دارد .و من بر آنم باره وطن تذکّر داد این است که در اینجا دیگر با تصویر آرمانی شدٔه
ایران روبرو نیستیم؛ دیگر خبری از دماوند شکوهمند و زاینده رودی
که تا نس لها و عصرهای ناآمدهای در آینده ،شاعران فارس یزبان خواه که بود و شیراز جنت طراز نیست .در اینجا ،چنان که در شعر «ای
مرز پر گهر» فرخزاد ،با رابطهای ژرف ولی پرمسئله رویاروئیم که،
در ایران و افغانستان و تاجیکستان ،و خواه در فضاهای گستردهتر حتی در کار خواندن شعر هم ،خستهمان م یکند و ای بسا از پا در
م یاندازد ،چنانکه خسخس سینٔه شخصیت درون شعر و بغض ناگهان
غربت گزینان و غرب تنشینان ،شعر فروغ فرخزاد را سرسلسلٔه صدای
زنانه و مفهوم زنانگی در شعر فارسی خواهند ساخت ،و هم چنان از
29 سرچشمٔه زایندهای که شعر پربار و برکت اوست به قدر استعداد و
عطش خویش زلال شعر زنانه را برخواهند کشید.
متشکرم! او رفتنها و باز آمدنهایش ،و ابهامی که در رابطه خود با سرزمین شیدا محمدی شاعر
م یبینید که در گفت و گو از دختران فرخزاد سخن خود به خود مادریاش حس م یکند گواه این رابطٔه تنگاتنگ ولی پیچیده م یتواند
به درازا م یکشد ،و ناگزیر باید به گون ههای ناخواستهای دامن کلام را بود .میتوان این را نیز به یاد آورد که شخصیت محوری شعر «ای 29
درچید .شاعر دیگری که م یخواهیم امشب از او سخن بگوئیم فاطمه مرز پرگهر» سرانجام به این نتیجه میرسد که م یتواند -و شاید هم
شمس است ،بانوی سیسالهای که در انگلستان زندگی م یکند و در میباید « -از همان دریچه – نه از راه پلکان – خود را /دیوان هوار
دانشگاه آکسفورد دوره دکتری ادبیات فارسی را م یگذراند .نخستین به دامان مهربان مام وطن سرنگون کند ».همین واکنش است که
مجموعٔه اشعار او با عنوان « »۸۸توسط نشر گردون در «برلین» به در شعر شمس با ورق ورق گذرنامٔه عنابی رنگ ایران ،با بالهای
چاپ رسیده و برندٔه جایزٔه شعر «ژاله اصفهانی» در سال ۲۰۱۳بوده آهنی او در لحظه پریدن و ابر و بارانش در لحظٔه فرود آمدن ،نخ نخ
است .شمس در شعر خود – و بیشتر در مقولات سیاسی و اجتماعی رخنٔه مرگی تدریجی در ریههای زندگی عجین شده و گره خورده
– چنان که از عنوان کتاب ،که اشارهای است به پیدایش جنبش سبز است ،همان واکنشی که م یرفت تا شخصیت درون شعر فرخزاد را با
و سرکوب حرکتهای اعتراضی ایران در سال ،۱۳۸۸بر میآید ـ در «پستانک سوابق پرافتخار تاریخی /لالائی تمدن و فرهنگ /و ج ّق و
سال مکیوست یب /شماره - 1266جمعه 1رذآ 1392 هر دو قالب قدیم و جدید سرودههای جالب توجهی دارد .شاعری ج ّق جقجقٔه قانون» بفریبد.
است که اسلوب شعر کلاسیک فارسی را به خوبی میشناسد و در
گزینشی نامتعارف ،قالبهای نوین و نیمایی را بیشتر برای بیان عوالم شعر دومی که از کتاب ۸۸برگزیدهایم غزلی است با عنوان «در را که
پگاه احمدی شاعر خلوت خویش به کار م یبرد .نخستین شعر کتاب ۸۸در قالب مثنوی شکستند» ،که یکی از دردناکترین تجربههای زندگی در ایران امروز
چنان که در آغاز این سخنرانی گفتیم فروغ فرخزاد را میتوان را به خلوتترین دقایق محرمّیت آدمی ،که او را به آسیبپذیرترین سروده شده و عنوان آن «شعری برای ایران» است:
مادری دانست که دختران بسیاری را در دامان مهربان و سخ تگیر موجود جهان بدل م یکند ،گره م یزند:
شعر خود پرورده است .و چنان که در شرح پیچیدگی روابط ناشی در را که شکستند در آغوش تو بودم
از پیوندی تنگاتنگ از نوعی که مادری را به دخترانش وصل م یکند لالایی سرمازده در گوش تو بودم
گفتیم ،هر یک از زنان شاعر فارسی زبان امروز رابطٔه ویژهای را با در را که شکستند مرا سخت فشردی
این مادر آغازگر خود برقرار کردهاند .شیدا مح ّمدی در مجموعٔه در آن شب وحشتزده ،ت نپوش تو بودم
«عکس فوری عشقبازی» حرکت فرخزاد را به سمت هرچه مجرد زیر لگد و فحش ،تو عریان و من عریان
خوناب هچکان تن ب یهوش تو بودم
کردن تجربٔه عشق و در عین حال آشکار کردن حضور غریزه تنانٔه افتادی و آرام نگاه تو فرو ریخت فاطمه شمس شاعر و دانشجوی دوره دکتری ادبیات فارسی در
زنانگی م یکشاند و در معا دلٔه عشق مبهمتر و دوسویهتر از دیگر انگار که صد سال ،فراموش تو بودم دانشگاه آکسفورد انگلیس
همصدایان خود میسازد .پگاه احمدی با واپس راندن روحانّیت و وقتی که تو را بردند ،یک نغمٔه غمگین
معنویّت عشق و پیش کشیدن تاریخ و جغرافیای عواطف زنانه ،و دریا ِی پر یها ِی خامو شِتو بودم خس خس درون سینهام یاد تو میمیرد
در عین حال با بسیج سپاهی از هم نشین یها و جانشینیهای زبان یک بغض ترک خوردٔه آرام ،میا ِن دل ب ینهایت نیست ،گاهی سخت م یگیرد
پروندٔه تاخورده و مخدوش تو بودم خس خس درون سرف ههای کهنهام ،هر شب
و آوا خود را به ساحتهای باریکتر و ظریفتری میرساند ،و گراناز هرچند تو را دار کشیدند عزیزم
در حافظٔه عکس ،هماغوش تو بودم همبسترم :کابوس یا هذیان بعد از تب
موسوی سالهاست موضوع زن و قلمرو اختیار او را در روابط فردی، هر شب شبیه سایهای بر سقف یا دیوار
نمایانترین ویژگیهایی که غزل «در را که شکستند» را از «شعری م یبینمت ،در خواب و بیداری ،به استمرار
خانوادگی ،اجتماعی و سیاسی وجهٔه اهتمام خود کرده است .این برای ایران» که در قالب مثنوی سروده شده متفاوت م یکند ضربٔه دست از سرم ،دست از وجودم برنمیداری
شاعران و بسیاران دیگری در اندیشیدن به شعر فروغ فرخزا د به هولناکی است که همراه با نخستین واژهها بر پیکر شعر وارد میآید: هر شب فقط در خوا بهایم درد میکاری
یورشی ناگهان بر خلوتترین لحظٔه شبی عاشقانه .و آنچه از پی این یک مشت خاکی ،دور و زخمی و زمستانی
ظرایف و دقایقی دست یافت هاند که در گذرزمان به خاستگاه و پایگاه ضربه میآید ،لگد و فحش مهاجمان بر تن و جان دو عاشق جوان، دلتنگ آن یک مشت خاکم ،تو نم یدانی!
بر زمین افتادن یکی از آنها و فرو ریختن نگاهش ،به همراه بردن
اندیشههای مستقل و متفاوت ،و در عین حال پیوسته و همبسته با او ،مسخ «من» درون شعر به دریای پریهای خاموش و بغض ترک
خورده ،و خزیدن وجودش به میان پروندهای مخدوش ،و سرانجام فرو
شعر فرخزاد مبدل خواهد شد. خزیدن در عکس یادگار لحظهای که هرگز به پایان نرسید و شبی که
هرگز صبحی کامکار به دنبال نداشت ،همه شاهد فروریختن بنیادهای
In touch with Iranian diversity
انسانی در جامعهای است که در آن میتوان دری را شکست و کسی یک بیکران دریای خاموشی پر از ماهی
را برد و به چوبٔه دار سپرد ،و کس دیگری را میتوان برای ابد از عشق یک مشت بغض ناگهان ،یک آسمان آهی
و جوانی و ارج و منزلت انسانی محروم کرد .جا دارد به یاد آوریم مثل کلاس درس و یاران دبستانی
که سطرهای واپسین شعر «تولّدی دیگر» تصویری ارائه م یدهد از یا این پرستوهای وقت کوچ م یمانی
تو باند پروازی که بالت را درو کردند
Vol. 21 / No. 1266 - Friday, Nov. 22, 2013 «پری کوچک غمگینی» که «شب از یک بوسه م یمیرد /و سحرگاه از بعد از سقوطت ،لاشخورها ،بال ،نو کردند
یک مشت کاغذ ،پشت جلدت سرخ عنابی
یک بوسه به دنیا خواهد آمد» .در جهانی که این دختر فروغ ترسیم با تو سفر کردن پر از ترس است و ب یتابی
م یکند تنها میتوان در حافظٔه عکس هماغوش کسی زیست که شبی هر بار اسمی را لب مرزی صدا کردن
گزمگانی او را با خود بردند.
هر بار عشقی را لب مرزی ،رها کردن
تو دستها و چشمهای مادرم هستی
تو رنگ بغض لحظ ههای آخرم هستی
وقت پریدن ،بالهای آهنی داری
وقت نشستن ،ابر داری ،یا که میباری
فروغ فرحزاد تو نه خراسانی ،نه تهرانی ،نه استانبول
در این میان شاعرانی هم هستند که میراث فرخزاد را به گونههای یک سرزمین مبهمی ،جا مانده پشت پل
تو هیچ جا و هر کجا که م یروم هستی
دیگری پیش بردهاند .در شعر ایشان عناصر تاریخی و جغرافیایی، در هوشیاری ،خواب ،در دیوان هگی ،مستی
انگیز شهای اسطورهای و مذهبی و تأثیرات بومی یا جهانی گواه سیر هی نخ به نخ ،در ری ههایم زندگی کردی
و سلوک در قلمروهایی هستند که گاه معنا را به بازی م یگیرد، حالا فقط یا سرفهای ،یا تودهی دردی
هر روز هر جا م یروم زیر همین باران
ترفندی که مادر شعریشان هرگز به خود و به شعر زمان خود روا ده بار میگویم :ولی...ای کاش ...در ایران ...
نمیداشت .و این داستان ،داستان سرریز کردن شعر فرخزاد از
نخستین نکتهای که باید در باره این گونه یادوارههای شاعرانه در
کنارهها و کرانههای شعر دخترانش ،هم چنان ادامه دارد .و من بر آنم باره وطن تذکّر داد این است که در اینجا دیگر با تصویر آرمانی شدٔه
ایران روبرو نیستیم؛ دیگر خبری از دماوند شکوهمند و زاینده رودی
که تا نس لها و عصرهای ناآمدهای در آینده ،شاعران فارس یزبان خواه که بود و شیراز جنت طراز نیست .در اینجا ،چنان که در شعر «ای
مرز پر گهر» فرخزاد ،با رابطهای ژرف ولی پرمسئله رویاروئیم که،
در ایران و افغانستان و تاجیکستان ،و خواه در فضاهای گستردهتر حتی در کار خواندن شعر هم ،خستهمان م یکند و ای بسا از پا در
م یاندازد ،چنانکه خسخس سینٔه شخصیت درون شعر و بغض ناگهان
غربت گزینان و غرب تنشینان ،شعر فروغ فرخزاد را سرسلسلٔه صدای
زنانه و مفهوم زنانگی در شعر فارسی خواهند ساخت ،و هم چنان از
29 سرچشمٔه زایندهای که شعر پربار و برکت اوست به قدر استعداد و
عطش خویش زلال شعر زنانه را برخواهند کشید.
متشکرم! او رفتنها و باز آمدنهایش ،و ابهامی که در رابطه خود با سرزمین شیدا محمدی شاعر