Page 27 - Shahrvand BC No.1252
P. 27
‫ادبیات‪/‬تئوریادبی ‹‬

‫"خود"ها چیزهایی نیستند كه‏موجودیت آ ‌نها منحصر در فعلیت آ ‌نها‬ ‫و اما تعریف رولان بارت(‪ )۱۹۸۸‬از روایت‏‪:‬‬
‫باشــد‪ ،‬آ ‌نطور كه دیگر موجودات ای ‌نگون ‌هاند‪" .‬خود"ها تا انداز‌های‏به ‪27‬‬
‫راز داستان‬
‫روایات جهان ب ‌یشــمارند‪ .‬آ ‌نها بیش از هر چیز‪ ،‬در ژانرهای این دلیل "خود" هســتند كه ظرفیت آن را دارند كه چیزی غیر از آن‬
‫بســیار متنوعی جای دارندك‏ه خود میان گوهر‌ههای مختلف چه هســتند بشوند‪ .‬یا بهتر است‏بگوییم روایت شیوه اصلی است كه از‬
‫توزیع شــد‌هاند‪ ،‬گویی هر محملی برای انســان مناسب‏است طریق آن‪ ،‬انســا ‌نها تجرب ‌ههای خود را درون رشته رخدادهایی كه از‬
‫تا داســتا ‌نهایش را به آن بســپارد‪ .‬روایت م ‌یتواند به كلام _ ‏نظر زمانی پرمعنی و با اهمیت هستند‪ ،‬سامان م ‌یدهند و از این طریق‬
‫گفتاری یا نوشــتاری‪،‬‏تصویر ثابت یا متحرك‪ ،‬به ایما و اشاره و به فهم بهتر خود م ‌یرسند‪ .‬بنابراین‏روایت هم یک شیوه استدلال و هم‬
‫یك شیوه بازنمایی است‪ .‬انسا ‌نها م ‌یتوانند جهان را در قالب روایت درك‬ ‫به آمیزة ساما ‌نیافت ‌های از تمامی گوهرها تكیهك‏ند‪.‬‏‬ ‫هادی نوری‬

‫روایت در اســطوره‪ ،‬افســانه‪ ،‬حكایت اخلاقی‪ ،‬قصه‪ ،‬تراژدی‪ ،‬ك‏نند و م ‌یتوانند در قالب روایت‪ ،‬دربارة جهان ســخن بگویند‪ .‬و حالت‬
‫كمدی‪ ،‬حماسه‪ ،‬تاریخ‪،‬‏پانتومیم‪ ،‬نقاشی‪ ،‬سینما‪ ،‬خبر و مكالمه روا ‌نپریشی یعنی عدم توانمندی در‏این مفهو ‌مسازی‏‪.‬‬
‫حضور دارد‪ .‬از این گذشــته‪ ،‬روایت در ایــن‏قال ‌بهای تقریباً‬
‫روا ‌نپریشــی را م ‌یتوان به مثابه ضعف دانســت كه از ناتوانی‬ ‫ب ‌یانتها‪ ،‬در تمام ادوار‪ ،‬همه جا و در تمام جوامع یافت م ‌یشوند‪.‬‬
‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1252‬جمعه ‪ 25‬دادرم ‪1392‬‬ ‫ارتباط با گذشــته‪‌،‬حال و آینــده –‏ب ‌همنظور ایجاد یك الگوی‬ ‫روایت‏با تاریخ بشر آغاز م ‌یشود‪ .‬هیچ مردمی در هی ‌چجا بدون‬
‫روایتی معنادار‪ -‬ناشی م ‌یشود‪ .‬حتی روا ‌نرنجوری هم م ‌یتواند‬ ‫روایت وجود ندارند‪ .‬هرگز‏وجود نداشــت ‌هاند‪ .‬تمامی طبقات و‬
‫‏ب ‌هعنــوان ناتوانی تخیل روایتی و محصــول اختلال در قدرت‬ ‫همه گرو‌ههای انسانی روایات خاص خود را دارند‪.‬‏حضور روایت‬
‫كارگزاری تلقی شــود ‪ ...‬درمان‏عبارت است از فرایندی كه به‬ ‫فرا تاریخی است‪ ،‬همچون زندگی‪ .‬‏‬
‫كمك آن بیمار می‌كوشــد جلو‌ههای سابقا متفرق زندگی خود‬
‫را‏به كمك داســتان جدیدی بازبینی كند كه م ‌یتواند آ ‌نها را‬ ‫اما آ ‌نچه در تعاریف بالا مورد توجه قرار گرفته بیشتر جا ‌یگاه و كاركرد‬
‫متصل و یكپارچه نشان دهد‪ .‬یعنی‏درمان‪ ،‬باز‪ ،‬روایت بیمار از‬ ‫روایت اســت‪ .‬چیســتی روایت‏را البته م ‌یتوان در شك ‌لگیری آن نیز‬
‫جنب ‌ههای مهم زندگی خود‪ ،‬و‌از این طریق‪ ،‬كارگزارتر شــدن‬ ‫جســتجو كرد‪ .‬و اما در مورد شــك ‌لگیری روایت درآغاز م ‌یپردازیم به‬
‫او‏است‪( .‬همان‏)‬ ‫‏چگونگی تبدیل جهان عینی به ذهنیت‏‪.‬‬

‫انســا ‌نها م ‌یتوانند بیرون از خودشــان بایســتند‪ ،‬آ ‌نچه را م ‌یبینند‬ ‫‏ تبدیل عینیت به ذهنیت‬
‫موجــودات زنده اطراف خود را آگاهانه یا ناآگاهانه تجربه می‌كنند‪ .‬این ارزیابی كنند و در كنار پــار‌های‏محدودی ‌تها‪ ،‬پذیرش یا تغییر یا ترك‬
‫تجرب ‌هها م ‌یتوانند در طیف‏وســیعی قرار بگیرند‪ ،‬از غریز‌هی صرف تا آ ‌نچه را درك می‌كنند‪ ،‬انجام دهند و این بیرون ایستادن ضرورتی‏است‬
‫تجرب ‌هی موجودی ذ ‌یشــعور كه آگاهانه ب ‌هدنبال فهم محیط‏خویش برای فهم بهتر خود‪ .‬وقتی انسان هم موضوع (ابژه) شناخت و هم عامل‬
‫است‪ .‬انسان در پی ارتباط با جهان طبیعت با مجموعة آشفت ‌های روبرو (ســوژه) آن باشد باید از‏خودش قدری فاصله بگیرد‪ .‬چون شناخ ِت یك‬
‫م ‌یگردد‪ .‬گریز از این‏اغتشاش گیج‌كننده كه از نیا‌زهای اساسی اوست‪ ،‬فرایند یا حالت فكری‪ ،‬متضمن تأمل عمیق درباره این حالت یا‏فرایند‬
‫مجبورش می‌كند كه پیوســته درصدد آن باشــد تا واقعیت پر‏تراكم اســت‪ ،‬گامی به عقب برای خروج از واقعیت ب ‌همنظور درك آن ضروری‬
‫جهــان بیرون را در حد امكان ســاد‌هتر كند‪ .‬و تجرب ‌ههای متعددش را است‪ .‬انسان در فاصل ‌هگیری‏از خود دربار‌هی خود از چشم كسی به غیر‬
‫تفكیك كرده و برای هریك از آ ‌نها‏نشــان ‌های ذهنی بسازد و آ ‌نها را در از خود فكر می‌كند و ســاختار فكر بــا بیان كردن آن بهبود‏م ‌ییابد‪ .‬و‬
‫مقدمه‬
‫ترجمــ ‌هی «دلتنگ ‌یهای نقــاش خیابان چهل و هشــتم‪ »،‬مجموعه قال ‌بهایی دســت ‌هبندی كند‪ ،‬با هم مقایسه كرده و تنظیم كند و ب ‌ه هم یكی از مه ‌مترین ابزار بیان كلمه است در قالب متن‪.‬‏‬
‫داســتا ‌نهای کوتاه ســالینجر با مطلب زیر‏آغاز م ‌یشود‪« :‬جی‪ .‬دی‪ .‬ربط‏دهد‪ .‬آگاهی عقلی با درك حســی تركیب م ‌یشــود و پس از آن‪،‬‬
‫سالینجر‪ ،‬به رغم محدودیتشدر مضمون و نیزدر شگردداستا ‌ننویسی‪ ،‬تجربة محیط آگاهان ‌هتر‪ ،‬عقلای ‌یتر و‏هوشــمندان ‌هتر خواهد شد؛ یعنی متن روایی‬
‫‏جال ‌بترین داســتا ‌ننویس معاصر امریكا است‪ .‬راز گیرایی هنر او هنوز ذهن انبوهی از تجربیات و روابط خام را گرد هم آورده و با ارائ ‌هی آ ‌نها امبرتو اكو م ‌یگوید‪« :‬به نظر من‪ ،‬برای داســتا ‌نگویی‪ ،‬باید ابتدا جهانی‬
‫بــرای خود بنا كرد‪ .‬جهانی كه تا‏حد امــكان تا كوچ ‌كترین جزئیاتش‬ ‫در‏قالبی روشن آ ‌نها را قابل فهم می‌كند‏‪.‬‬ ‫كشف نشده است‪».‬‏‏(گلشیری‪۱۳۸۴،‬‏)‬
‫ذهــن ما ترجیح م ‌یدهد معما یــا نامفهومی یك عبارت یا یك مشــخص شده باشد ‪ ...‬اول باید به ساخت این جهان اقدام كرد‪ .‬واژ‌هها‬
‫تصویر را به شناسه یا مفهوم اعتلا‏دهد و در واقع عدم قطعیت ‏دیرتر‪ ،‬كم و بیش ب ‌هتنهایی سرازیر خواهند شد‪( ».‬میشل آدام‪)۱۳۸۳،‬‬ ‫‏ البته در ای ‌نجا ب ‌هدنبال رد یا پذیرش این نظر نیســتیم‪ ،‬آ ‌نچه جلب‬
‫توجه می‌كند جمل ‌هی آخر است كه‏م ‌یگوید‪« :‬راز گیرایی هنر او هنوز‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫را بــه قطعیتی ذهنی مبدل ســازد‪ .‬ذهن مــا به صور ‌تهای م ‌یتوان با قســمت اول حرف وی‏موافق بود اما قســمت دو ‌ماش نیاز‬ ‫كشف نشده است‪ ».‬این جمله م ‌یتواند تلنگری باشد برای پرداختن به‬
‫گوناگــون‪،‬‏جملــ ‌هی ناتمام را معنی می‌كنــد و اید‌هی ذهنی به توجه بیشــتری دارد‪ .‬چیزی كه نباید از نظر دور داشــت این است‬ ‫‏یك سئوال جدی و مهم‪ .‬سئوالی كه شاید عد‌های دوران عمر مفیدشان‬
‫خویــش را جایگزین واقعیت ناتمام بیرونی م ‌یســازد‏تا عدم كــه هر‏واقعیتی از زبان بیان ‌یاش تأثیر م ‌یپذیرد‪ .‬هر نشــانه بیانگر یك‬ ‫را در پــی جواب آن بود‌هاند؛ این كه‏راز گیرایی یك اثر داســتانی و به‬
‫اطمینان به ثبات مبدل شــود‪ .‬از همین روســت كه انسان از تجربه ذهنی اســت كه به صورت تداعی‏م ‌یتواند به سمت نشان ‌ههای‬ ‫صــورت عا ‌متر یك اثر هنری چه م ‌یتواند باشــد‪ .‬از میان میلیو ‌نها اثر‬
‫دیدگاه بسیاری از فلاسفه‏موجودی اید‌هساز است نه واق ‌عگرا‪ .‬دیگر گسترش پیدا كند و زنجیر شدن نشان ‌هها م ‌یتواند خود روای ‌تساز‬ ‫‏خل ‌قشــده چرا تعداد كمی از آ ‌نها م ‌یتوانند مرزهای زمان و مكان را‬
‫باشد‪،‬‏هما ‌نطور كه در آثار ادبی سیال ذهن شاهدیم‪ .‬البته بطور مطلق‬ ‫(برایان‪۱۳۸۳ .‬‏)‬ ‫بشــكنند و در دل جوامع مختلف جا بازك‏نند؟ آیا این راز به نســبت‬
‫نامش برای همیشــه سر به مهر م ‌یمانَد؟ یا م ‌یتوان حداقل نقبی زد و آ ‌نچه كــه در این فرایند اهمیت دارد و باید به آن توجه داشــت این ای ‌نگونه نیســت كه نشان ‌هها روای ‌تها را‏بسازند یا بالعكس اما یقینا هر‬
‫است كه داشتن یك تجربه مساوی با‏شناخت آن نیست‪ .‬یا اگر ب ‌هصورت دو بر هم تأثیرگذارند‪ .‬وقتی نشــان ‌های شكل مكتوب به خود م ‌یگیرد‬ ‫در حد فهم‏انسانی محدوده آن را دریافت؟‬
‫آ ‌نچه در پی م ‌یآید کند و کاو در مورد همین ســئوال اســت‪ ،‬كه راز دیگری بگوییم شــناخت یك تجربه مستلزم چیزی بیشتر از داشتن آن ‏ســاختاریافتگی یك متن و تبدیل شــدن به یك كل محدود را نیز باید‬
‫‏است‪ .‬شناختن شامل قدرت تشخیص هویت‪ ،‬توصیف و تبیین است‪ .‬و بپذیرد‪ .‬بنابراین همین كه روایت به متن‏تبدیل شود ویژگ ‌یهای دیگری‬ ‫گیرایی یك اثر داستانی چه چیزی‏م ‌یتواند باشد‪.‬‏‬
‫د‌رآغاز باید به تعریفی از داســتان برســیم‪ .‬داستان ب ‌هعنوان یك «متن این قدر ِت تشخیص چیزی نیست مگر‏نقش ‌های كه تحت شرایط خاص را نیز كســب خواهد كرد و البته در این جا فرصتی برای پرداختن به‬
‫تمامی‏ویژگ ‌یهای متن وجود ندارد‪.‬‏‬ ‫روایی»‪ ،‬شــاید ســاد‌هترین و‏پای ‌ها ‌یترین تعریف ممكن باشد‪ .‬اما این ترسیم م ‌یشود‏‪.‬‬
‫تمام تلاش ما در جهت این اســت كه تجرب ‌هی خود و جهان م ‌یتــوان حق را به میلان كونــدرا در تقابل با امبرتــو اكو داد كه در‬
‫را عل ‌یرغم محدودی ‌تهای معرفتی‏عمیقی كه تحت سیطر‌هی هنر رما ‌ناش م ‌یگوید‪« :‬رما ‌نهای‏بزرگ همیشه كمی هوشمندان ‌هتر از‬ ‫تعریف با توجه به كل ‌یبودن آن دارای ابهام زیادی است‪ .‬ابهام‏زدایی از‬
‫این تعریف و تجزیه و تحلیل آن‪ ،‬شاید بتواند ما را به سمت جوا ‌بگویی‬
‫آن كار می‌كنیم‪ ،‬به گون ‌های قابل شناخت برای خود درآوریم‪ .‬نویسندگان خوی ‌شاند‪ .‬رما ‌ننویسانی كه هوشمندتر از آثارشا ‌ناند‪ ،‬باید‬ ‫به سؤال مطر ‌حشده‏راهنمایی كند‪.‬‏‬
‫‪Vol. 20 / No. 1252 - Friday, Aug. 16, 2013‬‬ ‫نظ ‌مهای‏متفاوتی كه ما به جهان نســبت م ‌یدهیم تا انداز‌های ‏حرفة خود را تغییر دهند‪ .‬‏»‬ ‫برای تحلیل مفهوم متن روایی موارد زیر را مد نظر قرار م ‌یدهیم‏‪.‬‬
‫محصول چش ‌ماندازها‪ ،‬تخیلات و نیازهای‏خود ماست‪ ،‬نه چیزی در یك جم ‌عبندی متن روایی عبارت است از شناختی كه در قالب متن‬ ‫‏‪ -۱‬تعریف و تبیین اصطلاح روایت‬
‫كه توسط خود واقعیت به ما دیكته شود‪ .‬هیچ نقش ‌هی حقیقی ارائه م ‌یشــود؛ البته با پذیرش‏تمامی شــرایط ساختار متن كه تمامی‬ ‫‏‪ -۲‬تعریفی از تركیب متن روایی‬
‫از‏حقیق ‌تنمایی زمین یا آســمان یا تاریخ یا زندگی اجتماعی قال ‌بهای نگارشــی را نیز در بر م ‌یگیرد‪ .‬آنچه داســتان را از قال ‌بهای‬ ‫‏‪ -۳‬با توجه به این كه متن روایی تعریف مشــتركی اســت برای تعداد‬
‫انســان وجود ندارد‪ ،‬كه در دل این‏امور موجود باشــد‪ .‬هرچه ‏دیگر جدا می‌كند هنری بودن آن است‪.‬‏‬ ‫زیادی از قال ‌بهای نگارشــی دیگر‏همانند‪ :‬تاریخ‪ ،‬خاطره‪ ،‬گزارش و‪. ...‬‬
‫هست هم ‌هی نقش ‌ههایی اســت كه ما ب ‌همنظور جه ‌تدادن به‬ ‫توجه به تفاوت داستان با قال ‌بهای دیگر روایی‏‪.‬‬
‫بلبشوی‏تجرب ‌هی خود از جهان م ‌یسازیم‪( .‬همان‏)‬
‫متن روایی هنری‬
‫در كل م ‌یتوان گفت كه حافظ ‌هی حسی‪ ،‬شناخت تركیبی از جهان به‬
‫‏ روایت‬
‫دوتن از نظری ‌هپردازان مطرح‪ ،‬روایت را ای ‌نگونه تعریف كرد‌هاند‪ .‬میشل همین خصلت‪ ،‬آدمی را تابع شــرایطی می‌كند‪ ،‬ازجمله این كه بدون ما م ‌یدهد‪ .‬اما این شناخت‏ب ‌ههی ‌چوجه ثابت و ابدی نیست‪ .‬ذهنیت قادر‬
‫یك طر ِح مفهومی ســازمند‪ ،‬هرگونه‏فعالیت فكری‪ ،‬حتی ســاد‌هترین اســت همین تجرب ‌هها را كه مجموع ‌های از اطلاعات پنج حس‏هستند‬ ‫دو سرتو(‪ )۱۹۸۴‬م ‌یگوید‏‪:‬‬
‫توصی ‌فها برایش غیرممكن م ‌یشــود‪ .‬توصی ‌فها همیشه در قالب یك دگرگون كند و به تركیب جدیدی از واقعیات برسد‪ .‬همین قابلیت است‬
‫روای ‌تها پیوســته‪ ،‬از صبح تا شب‪ ،‬در خیابا ‌نها و ساختما ‌نها چارچوب‏صورت م ‌یگیرند كه مشتمل بر ابزارهای مفهوم ‌یای است كه كه انسان را قادر م ‌یسازد تا از‏عینیتی واحد‪ ،‬ب ‌ینهایت روایت بسازد‪ .‬و‬
‫توان شــكل دادن به روایتی كاملا متفاوت را به انسان ببخشد‪ .‬با‏توجه‬ ‫جا خوش كرد‌هاند‪ .‬آ ‌نها‏شــیو‌ههای زندگی ما را‪ ،‬با آموزشی واقعیت به كمك آ ‌نها توصیف م ‌یشود‏‪.‬‬
‫كه به مــا م ‌یدهند‪ ،‬به فصاحت بیان می‌كننــد‪ .‬آ ‌نها رخداد و اما چگونگی شك ‌لگیری این جهان مفهومی كه پس از تبدیل شئ به به این كه دید از نظر انســان معمولی در زندگی روزانه صرفاً وسیل ‌هی‬
‫را‏پوشــش م ‌یدهند؛ یعنی افســان ‌ههای ما را م ‌یسازند‪ ....‬این نشانه صورت م ‌یگیرد؛ یعنی‏فرایند حضور نشان ‌هها در ساختار و ایجاد دریافتن و پیدا كردن جهات در‏جهان طبیعت است‪ ،‬آدمی همان قدر از‬
‫موضوع را در اطراف خودش م ‌یبیند كه برای هدفش لازم باشد‪.‬ك‏ ‌ماند‬ ‫داســتا ‌نها‪ ،‬حتی بیش از آنچه كه‏نخســتین الهیون پیرامون شناخت‏‪.‬‬
‫كسانی كه به یك صندلی جدا از مورد استفاد‌هاش بیندیشند‪.‬‏‬
‫و همین نگاه متفاوت جوهر‌هی اصلی یك بیان هنری اســت‪ .‬به اعتقاد‬ ‫خدا گفت ‌هاند‪ ،‬كاركردی پی ‌شگویانه و مبتنی بر رق ‌مزدن تقدیر‬
‫دارند‪.‬‏آ ‌نها كارها‪ ،‬جشــ ‌نها و حتی رؤیاهای ما را پیشاپیش ‏ چگونگی شك ‌لگیری روایت‬
‫شــناخت مرحل ‌های فراتر از تجربه‌كردن است‪ .‬شناخت‪ ،‬درك معنا است ویكتور شكلوفســكی آثار هنری از‏افراد آشــنای ‌یزدایی كرده و جهان‬ ‫سامان م ‌یدهند‏‪.‬‬
‫زندگــی اجتماعی به تكــرار و تقلید از حركات‪ ،‬ســكنات و نه صرف تجربه‌كردن‪ .‬تجرب ‌هی‏ذهنی برای این‌كه به نحو قانع‌كنند‌های را با شــیو‌ههایی عرضه می‌كند كه با آن آشــنا نیستند‪ ،‬شیو‌ههایی كه‬
‫شیو‌ههای رفتار ‌یای م ‌یپردازد كه‏مد ‌لهای روایی بر ذهن حك به فعل "شناختن" برسد مســتلزم یك عنصر معرفتی است كه عبارت آ ‌نها‏بــدان خو نگرفت ‌هاند‪ .‬م ‌یتوانیم بگوئیم كه خالق اثر با وســیل ‌هی‬
‫می‌كنند‪ .‬زندگی اجتماعی نسخ ‌ههایی از داستا ‌نها را باز تولید ‏از یك داوری تفســیری است‪ .‬بنابراین انسان موجودی كاملا منفعل در زیبای ‌یشــناختی واقعیت را جانی تازه بخشیده‏است‪ .‬بنا براین هنرمند‬
‫ك‏رده و م ‌یاندوزد‪ .‬جامع ‌هها‪ ،‬به ســه معنا‪ ،‬جامع ‌های بازخوانی برابر تجرب ‌ههایش نیست و خود به‏تجرب ‌ههایش معنا و مفهوم م ‌یبخشد‪ .‬واقعیت را زیبای ‌یشناسانه تجربه می‌كند‪:‬‏ ‪2 7‬‬
‫در تجرب ‌هی زیبای ‌یشــناختی دریافت حســی صرفا وسیل ‌هی‬ ‫شــده است‪ .‬این جامع ‌هها ب ‌هواسطه‏داســتا ‌نها‪ ،‬ب ‌هواسطه نقل از طرفی در این نقشــ ‌هی ترسی ‌مشده‪ ،‬موقعیت "خود" جایگاه ویژ‌های‬
‫تجربه است‪ .‬حواس با واقعیت تماس‏مستقیم برقرار می‌كنند‪.‬‬ ‫داستا ‌نها و ب ‌هواسطه باز خوانی داستا ‌نها‪ ،‬تعریف م ‌یشود‪".‬‏ ‏دارد و تجربه نم ‌یتواند قدرت تشخیص نسبت به "خود" را ایجاد كند‪.‬‬
   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32