Page 30 - Shahrvand BC No.1251
P. 30
‫ادبیات ‪/‬نقدفمنیستی ‹‬

‫یک ترجمه و چند شعر از خالد بایزیدی‬ ‫‪‎‬صعود ‪‎‬ی‪‎‬بیماری شتا ‪‎‬ب‪‎‬گرفت ‪‎‬ه‪‎‬بو ‪‎‬د ‪‎.‬احسا ‪‎‬س‪‎‬گرمای ‪‎‬م‪‎‬ه ‪‎‬م‪‎‬ما ‪‎‬ل‪‎‬چا ‪‎‬ی‬ ‫وقتی او ر‪‎‬ا ‪»‎‬م ‌یفرستید که عشــ ‌قبازی کند کمربند عفت به تن‬ ‫‪30‬‬‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1251‬جمعه ‪ 18‬دادرم ‪1392‬‬
‫‪‎‬نبود‪‎‬؛‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬ت ‪‎‬ب‪‎‬بو ‪‎‬د ‪.‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬جایم بلن ‪‎‬د‪‎‬شــد ‪‎‬م‪‎‎‬و‪‎‬ب ‪‎‬ه‪‎‬سم ‪‎‬ت‪‎‬اتا ‪‎‬ق‪‎‬خوا ‪‎‬ب‪‎‬رفتم‪‎.‬‬ ‫‏دارد‪ .‬ذهن نویســند‌هتان ذهنیت زمین ‌یتان‪ ،‬به او لذت شهوت را‬
‫شعر تاز ‌های از شیرکو بیکس همراه با متن اصل ‌یاش به زبان‬ ‫‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬داخل‪‎،‎‬صدا ‪‎‬ی‪‎‬با‪‎‬ز‪‎‎‬و‪‎‬بست ‪‎‬ه‪‎‬شدن کم ‪‎‬د‪‎‬آم ‪‎‬د ‪.‎‬ت‪‎‬ا‪‎‬الا ‪‎‬ن‪‎‬حتم‪‎‬اً‪‎‬سار‪‎‬ا‪‎‬ر ‪‎‬ب‬ ‫م ‌یدهد ولی ناگهان م ‌یبیند که در آغوش یک مرد نیســت‏بلکه‬ ‫‪30‬‬
‫کوردی که در ضمن آخرین اثرش نیز ب ‌هحساب م ‌یآید‏‪.‬‬ ‫‪‎‬دوشــامب ‪‎‬ر‪‎‬ر‪‎‬ا‪‎‬گوش ‌ها ‪‎‬ی‪‎‬انداخت ‪‎‬ه‪‎‎‬و‪‎‬مشغول انتخا ‪‎‬ب‪‎‬لبا ‪‎‬س‪‎‬زی ‪‎‬ر‪‎‬است‪.‎‬‬ ‫پســربچه پانزده سال ‌های او را دید م ‌یزن ‪‎‬د‏‪ ‎.‬برم ‌یگردد به آن لیلای‬
‫‪‎‬ب ‪‎‬ه‪‎‬دیوا‪‎‬ر‪‎‬کنا‪‎‬ر‪‎‬د‪‎‬ر‪‎‬تکی ‪‎‬ه‪‎‬داد ‪‎‬م ‪‎.‬سر ‪‎‬م‪‎‬گی ‪‎‬ج‪‎‬م ‌یرف ‪‎‬ت‏‪ ‎.‬دیگ ‪‎‬ر‪‎‬نم ‌یدانست ‪‎‬م‬ ‫دوازده ســاله و خجل م ‌یشود‪ .‬م ‌یپرسید چرا این من‏هستم که‬
‫‏«من وتنهایی ‏»‬ ‫این حر ‌فها را به شــما م ‌یزنم؟ چون من بالأخره توانســتم آن‬
‫‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬ت ‪‎‬ب‪‎‬اس ‪‎‬ت‪‎‬ی‪‎‬ا‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬افکا‪‎‬ر‪‎‬پریشان‪.‎ )‎‬صفح ‌هی ‪)۸۵‬‏‪.‬‬ ‫واقعه قدیمی را از زیر خاک ذهنم بیرون بکشــم‪.‬‏بله! توانستم آن‬
‫می بینم‏‪:‬‬ ‫م ‌یتوان گفت که نویســنده به نوعی تمایزی میــان دوگانگ ‌یهای دو‬ ‫چش ‌مهای ملتمس را به یاد بیاورم که به آن دختر ب ‌یخبر از همه‬
‫در واپسین دم‬ ‫جنســیت زن و مرد م ‌یگذارد‪ ،‬اما این تمایز علیه کلیشــه ساز ‌یهای‬ ‫جا خیره شــده بودند‪ ،‬دختری که همان قدر‏متوجه پسر شد که‬
‫‏موجود زنان عمل م ‌یکند و تصویری متفاوت از شــخصیت زن در این‬ ‫تابلوهای روی دیوار را دیــده بو ‪‎‬د‪.‎‬‏ نم ‌یگویم که دیگر او را به کار‬
‫من وتنهایی‬ ‫مجموعه داستا ‌نها ساخته است‪ .‬روح حاکم بر اکثر داستا ‌نها‏تغییر در‬ ‫نبریــد‪ .‬ولی م ‌یگویم که خود را‏بــ ‌هروز کنی ‪‎‬د‏‪ .‎‬بفهمید آن دختر‬
‫با هم م ‌یمانیم‬ ‫وضعیت کنونی و کلیش ‌های اســت که عموماً در فضای داستان سازی‬ ‫تبدیل به زنی شده که روبروی شما نشسته‪ .‬زندگ ‌یای داشته که‬
‫او آتش سیگارش‬ ‫م ‌یتواند بازسازی شود؛ در داستا ‌نهای آخرین روزها‏آملیا و عروس نوح‬
‫خاموش می شود‬ ‫م ‌یتوان این تکنیک را دید‪ .‬فضای روایی در داستان یکدست نیست و‬ ‫از قسم ‌تهایی اش اصلا‏راضی نیست‪( .‬صفح ‌هی ‪)۶۱‬‏‪.‬‬
‫حول محورهای خاصی در جریان هست‏به این معنی که در هر داستان‬ ‫این تکنیک از ســوی دیگر نویســنده را قادر ســاخته است تا ا ز فرم‬
‫من نیز‪..‬‏‪.‬‬ ‫کلیشــ ‌های علیه زنان در روایت داســتانی خارج شــده است در اینجا‬
‫تا [برای]همیشه به خواب ابدی‬ ‫فضا و تکنیک عوض م ‌یشوند‪.‬‏‬ ‫‏قوانین مردانه توســط خود نویسنده شکسته م ‌یشوند‪ .‬در طول بیشتر‬
‫در پایان باید با این مســئله اشاره کرد که انتخاب عنوان زن برای این‬ ‫داســتا ‌نها گاهی نویسنده در غالب زن حاضر م ‌یشود گاهی در‏غالب‬
‫‏[فرو] خواهم رفت؟‏!‬ ‫مجموعه‪ ،‬درعی ‌نحال دغدغ ‌ههای مشترک انسانی که میان دو‏جنسیت‬ ‫مرد‪ ،‬اما در هرحال به خصوص زمانی که در تلاش اســت تا احساسات‬
‫ترجمه از خالد بایزیدی (دلیر‏)‬ ‫مشترک است و همین طور زوایای دید متفاوت به زندگی از دید هر دو‬ ‫مردانه را به تصویر بکشــد م ‌یتواند موفق عمل کند‪،‬‏شــاید به همین‬
‫جنسیت در این مجموعه به خوبی به تصویر کشیده‏شده است‪ .‬گرچه‬ ‫دلیل اســت که نویســنده مدام در تلاش است تا تابو شکنی کند و از‬
‫‏‪-----------------‬‏‪-‬‬ ‫در بعضی از داســتا ‌نها مانند داســتان جنین این بازگشایی از کلیشه‬ ‫طریق شکستن این تابوهای جنسیتی به ثبت‏واقعی ‌تهای زندگی زنان‬
‫‏«من وته نیایی ‏»‬ ‫سازی آن چنان نتوانسته است موفق عمل کند‪،‬‏اما همین که به شکاف‬
‫جنسیتی و کلیش ‌ههای رایج از هویت زنان در ادبیات مردان دامن نزده‬ ‫و مردان هر دو به صورت برابر بپردازد‪.‬‏‬
‫له به رچاومه دواجار‬ ‫کم ‪‎‬ی‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬چا ‪‎‬ی‪‎‬خــورد ‪‎‬م ‪.‎‬دا ‪‎‬غ‪‎‬بو ‪‎‬د‪‎‎‬و‪‎‬م ‪‎‬ن‪‎‬هــ ‪‎‬م‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬رو ‪‎‬ی‪‎‬حوا ‌سپرتی‪،‎‬‬
‫من وته نیایی‬ ‫است از دیدگاه نقد فمینیستی اهمیت‏فراوان دارد‪.‬‏‬ ‫‪‎‬زیادی سرکشید ‪‎‬م ‪‎.‬هنو‪‎‬ز‪‎‬م ‌یلرزیدم‪‎‬؛‪‎‬ول ‪‎‬ی‪‎‬ن ‪‎‬ه‪‎‬ا‪‎‬ز‪‎‬سرما ‪‎‬ی‪‎‬بیرو ‪‎‬ن ‪‎.‬سی ‪‎‬ر‬
‫پیکه وه‬
‫ده مینیته وه‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬

‫ئه وئاگری جگه ره که ی‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1251 - Friday, Aug. 9, 2013‬‬
‫ده کوژیته وه و‬

‫منیش بوهه تاهه تایه‬
‫ئیترئه نووم‬

‫متن اصلی شعر شیرکوبیکس ب ‌هزبان کوردی‬

‫‏‪-------------------------‬‏‪-‬‬

‫چند شعر از خالد بایزیدی‬

‫به پاپلو نرودای کورد؛ شیرکو بیکس که به شکوف ‌ههای ستارگان‬
‫پیوست و شعر جهان را یتیم کرد‬

‫‏«چندمین بار»‏‬

‫روح سبکبال من‬
‫چه غریبانه می رود‬

‫وگل می بارد‬
‫برتابوت من‬

‫راستی‏!‬
‫این بارچندم است‬
‫که تشییع می شوم‬

‫بردستان شما؟‬

‫‏«مرگ»‏‬

‫مرگ گاه‬
‫جام شرابی ست‬

‫که بی مقدمه‬
‫تعارف می شود‬
‫و تو منتظر مهمانی ناخوانده‬

‫که به اتفاق‬
‫از تنگی قفس‬

‫پرواز کنی‬

‫‏«مرگ شاعر»‏‬

‫وقتی که مردم‬
‫برسنگ مزارم بنویسید‬

‫که او شاعری بود‬
‫درمرکب شعرهایش‬

‫غرق شد‬
‫پشت میله های زندگی‬

‫غم انگیزترین شعر را‬
‫به خواب خیال انگیز‬

‫پریان غمگین برد‬
‫و دیوان شعرش را‬
‫به بادهای سهمگین سپرد‬

‫تاجنگل‬
‫با لالایی شعرهایش‬

‫بخواب رود‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35