Page 30 - Shahrvand BC No.1237
P. 30
ادبیات/گف ت وگو
▪ ▪در نهایت م یرســیم به «شعرعک سها» که دست کم میان تکرار کلمات «آد مها» و«ماشی نها» در کنار هم چندین صفحه 30
از کتاب را پُر کرد هاید و در نهایت به ســطر «تهران فقطجای
شاعران ایرانی ،فقط نمون ههای اینکار را از شما شاهد بود هایم. تاسف دارد» رسید هاید .به نظر من هر دو کار بسیار قابل تامل 30
است .خودتان هنگام شکلدادن چنین ساختاری برای این دو
دوســت دارم بدانم که شــاعری را در نقط ٔه دیگری از جهان
شـعـبر،هبهح فدلهاسیف ٔهشـخـاعرصمفی نهوظمری/دادیشتدایردی؟در حدهــای کتاب .به این که
م یشناسید که بتوانیم اید های نظیر این را در کارهایش سراغ
وقتی در رسانٔه کتاب هستیم ،پیرامتن کتاب مثل جهت خواندن ،قطع
بگیریم؟ یا این ایده را از هیچشــاعری الهام نگرفت هاید و ایدٔه صفحات ،تعداد آ نها ،اندازٔه حروف ،فاصلٔه ســطرها و هر امر پیرامتنی
دیگر ،چ هطور م یتواند در اجرای مفهوم «افراط» و «تكرار» بدون گفتن
لذت شعرهایی از بارها نم یشود. من است؟ مـن ـحشصــربع هرفهریدچخشواعدتراین، حرفی؛ متنی شود« .خواب ديدن» شعری است که ۲۰۰سطر آن اسم
مولد شعر شعر است و چرخٔه افراط و تکراری که م یبینید در عمل ،نام بردن آن
بردهام ولی همیشه از غیرشعر برای ساختن شعر ایده گرفت هام و همیشه را ناممکن م یکند؛ یا به بیاندیگر ،نامیدن آن تنها با خواندن امکا نپذیر
هم نتیجٔه کار ،فاصلٔه بعیدی با ایده داشته است .از شلاقی که بر پوست اســت که اجرایی مفهومی از انطباق شعر و خواب دیدن است .سطری
«جیمز کاویزل» در فیلم مصائب مســیح فرود م یآید ،ممکن است ایدٔه که حروف مقطع است در بعضی از حر فها پرنگ شده و دو جور خوانده
ساختن شعری یا شعرعکسی شکل بگیرد ،اما از اثر شاعریدیگر نه .سابقٔه م یشود .اگر تمام اســم خواب دیدن باشد ،این تک سطر قطعه قطعه سال متسیب /شماره - 1237جمعه 13تشهبیدرا 1392
شعر را جایی که کاربرد آن بدیهی است ،استفاده م یکنم؛ اما ایدٔه جدید شــده ،شاید بیداری باشد .این شعر مفهومی /دیداری طرح این پرسش
باید فضایی ب یسابقهدر شعرداشته باشد تا بتوانم وقت صرفش کنم. هم هست؛ نام شعر مه متر است یا متن آن؟ چه ارتباطی بین نام و متن
شــعرعکس ،تا جایی که یادم هســت و در کتاب «هوم» هم نوشت هام، وجود دارد؟ نام شــعر چه نقشی در شــعر دارد و تا کجا م یتواند ادامه
از نگاه کــردن به زبان پدید آمد .هما نجا گفته بودم؛ «شــعرعكس»، یابد؟ این نام که منطق نا مگذاری شــعر را به هم زده و فرعیت خودش
شــعری است که لزوماً از نوشت هها شکل نگرفته و رفتاری با عکس دارد را فراموش کرده و اصل را به حاشــیه رانده ،این نام که منطق ریاضیات
که نوشته با الفبا دارد .عک سها ،پ سزمینه شعری نوشته شده نیستند، و منطق معناهای معمول زبانی را مختل کرده است ،جز معیارهایی که
خود زمین هاند .خود شعراند .اگر در سنت شعری کلمات و الفبا بر اساس خودش برای شعر م یسازد ،چه جایگاهی دارد؟ م یتواند عرصٔه شعر را
قراردادی از پیش پذیرفته شــده به کار م یروند و ضمن شکل گرفتن یکســر ترک کند ،مرزهای خود تعیین کــرده را رها کند و وارد عرصٔه
شــعر ،گاهی قراردادها تغییر م یکنند ،در شعرعکس ،همزمان با شکل
گرفتن اثر ،قرارداد قابل مشــاهده م یشود .در سنت شعری از تصور و دیگری با پیرامتن دیگری شود؟ مثلًا کالیگرافی .
ایماژ به ســمت تصویر کردن م یروند ،در شعرعکس از تصویر به سمت شــعر «تهران» روی ٔه معمول عنوان و متــن را حفظ م یکند اما چرخ ٔه
ساختن تصور .بیا نگرایی در ســنت شعری با رعایت قراردادها حاصل تکرار و افراط را تا جایــی ادامه م یدهد که تراکم و باقی نماندن جا را
م یشود ،پس اگر به جای علایم قراردادی مثل اصوات ،حروف و کلمات سری تضمین از نظم و نثر کلاسیک فارسی روب هروست .اما باز با پر شــدن فضای صفحه نشــان دهد .در این شعر مفهومی /دیداری،
تنها عناصر نامتعینی مثل عک سهای به کار رفته در شعر «Codecod» همنوعی فلسفه پشت این کار هست که دوست دارم خودتان تکرار کلمات آد مها و ماشــی نها ،به هیچ وجه با متن دیگری نســبت
یا حتی مت نهای نوشــتاری آن ،در اختیار داشته باشیم ،شعر به بیان ندارد .صرفاً قراردادی اســت در همین شعر ب هخصوص .با شلوغی شهر
قراردادهــای نامتعین خود م یپردازد ،به نابیا نگری نامتعین اما متکثر دـربـار«لهيالاشصتاودقضيی»حدردباهریهد«.هکوامر ب» مسطیلابریجنالوشبت تهووجمنهتاشیراکسردته.است که تهران هم هیچ رابطــه دال /مدلولی ندارد ،هرچند اولین چیزی که به
خود .« odecod »Cشعری اســت که زبان خودش را همزمان با شکل ذهن متبادر م یکند همین است .زبان نم یتواند شلوغی شهر تهران را
گرفتن خودش اختراع م یکند. در بخشــی از آن دربارٔه «هژگوار» توضیحی داده است .به جای توضیح بازنمایی کند .حتی نظمی که در این شــعر دیده م یشود با ب ینظمی
خودم ،این قسمت را عیناً م یخوانم. شــهر تهران مغایرت دارد .این فقط یک «تهران» زبانی است که بیرون
▪ ▪آقای آزرم ،فکر م یکنم تکنیکی باقی نمانده باشــد که در از خودش وجود ندارد .نام این شــعر «تهران» اســت و باعث م یشود In touch with Iranian diversity
«در یکی دیگر از شعرهای این مجموعه به نام «هژگوار» ،نظام فرهن گ کل شــعر در حکم قراردادی که صرفاً در این متن بســته شده ،برای
سرودن شــعرهای این کتاب به کارنبسته باشید .نظر خودتان لغت دهخدا بر نظام عناصر شــعری نگاشته م یشود ،اما عدم همگونی خوانندگانش معناهایی بسازد .سطر آخر شعر هم با همه مفاهیم ساخته
در این باره چیست؟ م یتوانیم امیدی داشته باشیم به ای نکه در برخی از عناصر گسس تهایی ایجاد م یکند که به خوان شهای دیگری شــده ،از جمله با خود شعر «تهران» با نگاهی انتقادی مواجه م یشود.
شعرهایی که بعد از این مجموعه سرود هاید یا م یسرایید ،باز هم منجر م یشود .عنوان شعر ،همانند مدخلی در فرهنگ لغت و خود شعر معنای چندگانه و ابهام سطر آخر ،هم معبر ارتباط بیرون و درون شعر
به منزل هی توضیحات ذیل یک واژه تلقی م یشــود .براساس نق شهای است و هم عامل سرگردانی خیال .این شعر ،بیا نگرا نیست« ،مفهومی»
با تکنی کهایی متفاوت از اینیک یها روب هرو شویم؟ ششگان هی زبان ،این نوع کارکرد زبانی ،کارکرد فرازبانی تلقی م یشود که اســت و به همین علت م یتوان درباره آن به بیان عبار تهای بســیار
یک واژه با استفاده از واژههای دیگر توضیح داده م یشود ،با این تفاوت پرداخت اما نم یتوان آن را از شکل فعلی دیدار یاش خارج کرد ،بدون
ـ ـبه تکنیک شــعر ،پیش از شکل گرفت ناش فکر نم یکنم .فرم شعر، که کارکرد نظام فرهنگ لغت در این شــعر تغییر م یکند ،بدین مفهوم
که هرچه دربارهی واژهی مورد نظر بیشــتر توضیح داده م یشود ،ابهام این که معناهایش دستخوش تغییر شود .
همبستٔه تکنیک است .اما بعد از «هوم» دو کتاب در انتظار چاپ دارم. معنایی واژه بیشتر م یشود ،به طوری که کارکرد توضیح فرهنگ لغت
یکی «عطر از نام» که شــعرهای بداه هنویســی مشترک با «ايوليليث» که محدود کردن تعریف یک واژه است ،در اینجا به عکس عمل م یکند ▪ ▪شعر بلند دیگری هم هست به نام «هژگوار» که ساختار آن
است که فرایند شک لگرفتن آن با شعرهای دیگرم یکسر متفاوت است. و تعریف یک واژه آنقدر گســترده م یشود که هم هی معانی موجود را
شعری است که از همان ابتدا و در حین نوشتن مفهوم و من و دیگری، در برم یگیرد .درواقع ،این واژهی مجعول که هیچ ارجاعی به هیچ کجا به گون های تنظیم شده که خوانندهاحساس م یکند فقط با یک
چالش بنیادین شــعر اســت .تکنی کهای «عطر از نام» همه از مکالمٔه ندارد ،فاقد کاربرد زبانی بوده است ،اما بعد از خواندن شعر ،دارای سابقه
ب یپایان و نحــؤه جای دیگری بازی کــردن «ايوليليث» و من تبعیت و کارکرد م یشــود ،به صورتی که ب هواسط هی گسترش دا لهای درون
م یکند .فــرم در لحظه ،تکنیک در لحظه م یخواهد ،که «عطر از نام» متن و به منظور رســیدن به مدلولی که هرگز مهیا نم یشود ،کارکرد
دارد .کتاب شعر «هياكل» هم هست که الف و یا ست /ابتدا و انتهاست
فرهنگ لغت به چالش کشیده م یشود .»
/و ظهورش را بشارت م یدهم.
معنایی مشــخص ،ولی متن پســ تمدرن به دنبال تکثر معنا است و غزل پست مدرن یا هیاهوی ب یاساس!
روایت گریز .غزل جبرگرا است و پس تمدرن جبر زدا.غزل استبداد را
به همراه دارد متن پس تمدرن آزادگی را.اینجا بحث من بر آن نیست گونــه بازی با غزل اگر چه م یتواند با بکار گیری واژگان نو و مدرن و هژبر میرتیموری Vol. 20 / No. 1237 - Friday, May 3, 2013
که کدام بهتر است و کدام بدتر .بلکه صرفاً اشارهای به ب یاساس بودن حتی جایگزینی عدد بجای حروف و واژه در آن؛ غزل را از یکدســتی
این مدعای غزل گویانِ پســ تمدرن است که در تناقض با تعریف و خارج نمود ولی غزل و یا هر شعر کلاسیک با ویژگ یهای قرارداد یاش
اساس پس تمدرن است .چرا که تا زمانی که پای جبر و سلطه و تمرکز وجود دارد .و به اصطلاح شعر کلاسیک به تنهایی بستر مناسبی برای این روزهــا در گوشــه و کنار
در میان باشــد ،شعر کلاســیک در حیط ٔه قواع ِد و قوانین کلاسیک و باز یهای زبانی نیســت و نم یتواند به تنهایی یک متن پس تمدرن را م یشــنویم که غز لســرایانی
کهن خود باق یمیماند ،از آذرینت که چنین شعری (عروضی ،نیمایی، نمایندگی کند .چرا که در متن پســ تمدرن یکدستی وجود ندارد و از غــزل مدرن و پســ تمدرن
ســپید) نم یتواند در فضای قرن بیست و یکمی به تنهایی و با حفظ تک صدائی معنایی ندارد .متن پســ تمدرن رنگی نکمانی از صداهای دم م یزنند ،اینــان با برگزاری
ارز شهای ساختارگرایانه به سوی جذب تازهگ یها برود و خود را تازه متفاوت است.و مانع در آن حضور ندارد .متن پس تمدرن بیا نکنندٔه محافل و ســمینارها و جلسات
نظریــات قطعی مؤلفش نیســت و روایت نم یکنــد و به «دیگریت» و انتشــارات متعــد ِد مقــالات
کند .به قول استاد ناصر نجفی: توجه دارد .اما غزل صدای ســلطه گر گوینده است .روایت گر است. و مصاحب ههــای ســاختگی و
[در دوران کنونــی مرز میان تصویر یا وانمــوده و واقعیت در معر ِض بیا نکننده حالا ِت گوینده اســت .متن پس تمدرن ارکستری است از دوســتانه که به یمن تکنولوژی
انفجار درونی قرار م یگیرد .در واقع معناها و پیا مها در هم م یآمیزند مــدر ِن (اینترنــت) و یــا در
و سیاســت و ســرگرمی و تبلیغات و جریان اطلاعات ،همگی به یک سازهای مختلف و غزل تنها تکنواز است . روزنام ههای دولتی و غیردولتی.به پریائی جلسا ِت درس و کنفرانسهای
واحد تبدیل م یشوند .دیگر بنیاد و ساختارِمحکمی در زبان و جامعه در متن پس تمدرن ســاختار واحد و طبق هبندی شدهای وجود ندارد به اصطلاح ادبی و با استفاده و سوءاستفاده از نا مهای آشنای ادبی به
و فرهنگ باقی نم یماند .گسترٔه اصلی ی جهان در سیلا ِن رویدادها و اما در غزل ساختار و قواعد ،ســاختمان آن را شکل م یدهند .همان صدور و موجه سازی این ادعای ب یپایه و اساس که ثمری جر انحراف
اتفاقات خلاصه م یشــود و مرزِمیانِ فلسفه و جامع هشناسی و نظری ٔه ســلطه و اجباری که باید غزل از آن پیروی کند تا غزل بشــود ،او را قشــر جوان را ندارد م یپردازند .اینان بــدون آ نکه به این نکت ٔه مهم
سیاســی ،از میان م یرود .آنچه باقی م یماند منظوم ٔه شناو ِر نشان هها با تعریف پســ تمدرن بیگانه م یکند و در تضــاد قرار م یدهد .غزل توجه کرده باشند که غزل صرفاً یک پاره متنی بیش نیست .و غزل یا
و رمزها و انگارهها و وانمودهها اســت .به نظر من ،در این جاست که پاره متنی با قالبی تغییرناپذیر در عروض کلاســیک ماست .اما متن هر شکل دیگری از به اصطلاح شعر عروضی ،به خاطر ساختار خاصش
دیگر نم یشــود با نوشت ِن چند «پاره متن» به شک ِل غزل ،یا دو بیتی پســ تمدرن محصولِ مشارکت در زمان و زبان امروز است .یک غزل بدون شک در سلط ٔه انواع جبر ،یکدستی و تمرکز ساختاری است .که
و رباعی و ...و یا گون ههای نوشتار یی دیگر به شک ِل چیزی ب هنا ِم غزل یا یک شعر کلاســیک ،نیمایی ،ســپید و ..م یتوانند امروز به عنوان خارج از این سلطه این نوع پاره مت نها ( غزل ،رباعی ،مثنوی ،دوبیتی،
کلاســیک یا به اصطلاح پســ تمدرن و یا تولی ِد پاره مت نهایی تک یکــی از عناصر درون یک متن پســ تمدرن ادامه حیات بیابند و در و ) ...نم یتوانند وجود داشته باشند .شعر عروضی یکپارچه ،هما نقدر
ساختاری و یکه سخنی ،با عنوانِ شعرِ نیمایی و پسانیمای یی موجود کنار دیگر سب کها و عناص ِر نوشتاری ،حضور داشته باشند .کاری که قاعدهمند و ساختارگراســت که شعر نیمایی و سپید .درحال یکه یک
واردِ عرص ههای پهناور و رنگارن ِگ هن ِر نوشتاری شد ،آن هم نوشتاری فروغ با نبوغ استثنائ یاش در کتاب تولدی دیگر کرد ..شعر کلاسیک متن پس تمدرن مجموعه ایست با کثرت ساختاری که در آن عناصر
که درخــور و اندازههای ،اف ِق انتظارات و عصــ ِر دانای ی ِی امروزی ِن ما در هر نوعش به تنهائی نم یتواند پســ تمدرن باشــد .غزل و شــعر متفاوت با حفظ اســتقلال و ویژگ یهای خویش در یک هم نشــینی
باشــد به گما ِن من ،روز به روز مشکل تر خواهد شد .دیگر نم یتوان کلاســیک تمرکزگرا است .متن پس تمدرن تمرکز گریز است .غزل و مســالم تآمیز در کنار دیگر گون ههای نوشــتاری ظاهر م یشوند .هر
باور کرد که با تکرا ِر سرمشــ قها و قطعی تها و تعری فهای مستبدان ٔه شعر کلاســیک ،قالب و شکلی مطلق دارد و به دنبال روایت گری و
گذشــته ،بتوانیم در عرص ههای مختل ِف نوشتار و مهلک ههای زبان یی
امروزی ِن«جها ِن متن» ،حضوری متفاوت و مطرح داشته باشیم)
▪ ▪در نهایت م یرســیم به «شعرعک سها» که دست کم میان تکرار کلمات «آد مها» و«ماشی نها» در کنار هم چندین صفحه 30
از کتاب را پُر کرد هاید و در نهایت به ســطر «تهران فقطجای
شاعران ایرانی ،فقط نمون ههای اینکار را از شما شاهد بود هایم. تاسف دارد» رسید هاید .به نظر من هر دو کار بسیار قابل تامل 30
است .خودتان هنگام شکلدادن چنین ساختاری برای این دو
دوســت دارم بدانم که شــاعری را در نقط ٔه دیگری از جهان
شـعـبر،هبهح فدلهاسیف ٔهشـخـاعرصمفی نهوظمری/دادیشتدایردی؟در حدهــای کتاب .به این که
م یشناسید که بتوانیم اید های نظیر این را در کارهایش سراغ
وقتی در رسانٔه کتاب هستیم ،پیرامتن کتاب مثل جهت خواندن ،قطع
بگیریم؟ یا این ایده را از هیچشــاعری الهام نگرفت هاید و ایدٔه صفحات ،تعداد آ نها ،اندازٔه حروف ،فاصلٔه ســطرها و هر امر پیرامتنی
دیگر ،چ هطور م یتواند در اجرای مفهوم «افراط» و «تكرار» بدون گفتن
لذت شعرهایی از بارها نم یشود. من است؟ مـن ـحشصــربع هرفهریدچخشواعدتراین، حرفی؛ متنی شود« .خواب ديدن» شعری است که ۲۰۰سطر آن اسم
مولد شعر شعر است و چرخٔه افراط و تکراری که م یبینید در عمل ،نام بردن آن
بردهام ولی همیشه از غیرشعر برای ساختن شعر ایده گرفت هام و همیشه را ناممکن م یکند؛ یا به بیاندیگر ،نامیدن آن تنها با خواندن امکا نپذیر
هم نتیجٔه کار ،فاصلٔه بعیدی با ایده داشته است .از شلاقی که بر پوست اســت که اجرایی مفهومی از انطباق شعر و خواب دیدن است .سطری
«جیمز کاویزل» در فیلم مصائب مســیح فرود م یآید ،ممکن است ایدٔه که حروف مقطع است در بعضی از حر فها پرنگ شده و دو جور خوانده
ساختن شعری یا شعرعکسی شکل بگیرد ،اما از اثر شاعریدیگر نه .سابقٔه م یشود .اگر تمام اســم خواب دیدن باشد ،این تک سطر قطعه قطعه سال متسیب /شماره - 1237جمعه 13تشهبیدرا 1392
شعر را جایی که کاربرد آن بدیهی است ،استفاده م یکنم؛ اما ایدٔه جدید شــده ،شاید بیداری باشد .این شعر مفهومی /دیداری طرح این پرسش
باید فضایی ب یسابقهدر شعرداشته باشد تا بتوانم وقت صرفش کنم. هم هست؛ نام شعر مه متر است یا متن آن؟ چه ارتباطی بین نام و متن
شــعرعکس ،تا جایی که یادم هســت و در کتاب «هوم» هم نوشت هام، وجود دارد؟ نام شــعر چه نقشی در شــعر دارد و تا کجا م یتواند ادامه
از نگاه کــردن به زبان پدید آمد .هما نجا گفته بودم؛ «شــعرعكس»، یابد؟ این نام که منطق نا مگذاری شــعر را به هم زده و فرعیت خودش
شــعری است که لزوماً از نوشت هها شکل نگرفته و رفتاری با عکس دارد را فراموش کرده و اصل را به حاشــیه رانده ،این نام که منطق ریاضیات
که نوشته با الفبا دارد .عک سها ،پ سزمینه شعری نوشته شده نیستند، و منطق معناهای معمول زبانی را مختل کرده است ،جز معیارهایی که
خود زمین هاند .خود شعراند .اگر در سنت شعری کلمات و الفبا بر اساس خودش برای شعر م یسازد ،چه جایگاهی دارد؟ م یتواند عرصٔه شعر را
قراردادی از پیش پذیرفته شــده به کار م یروند و ضمن شکل گرفتن یکســر ترک کند ،مرزهای خود تعیین کــرده را رها کند و وارد عرصٔه
شــعر ،گاهی قراردادها تغییر م یکنند ،در شعرعکس ،همزمان با شکل
گرفتن اثر ،قرارداد قابل مشــاهده م یشود .در سنت شعری از تصور و دیگری با پیرامتن دیگری شود؟ مثلًا کالیگرافی .
ایماژ به ســمت تصویر کردن م یروند ،در شعرعکس از تصویر به سمت شــعر «تهران» روی ٔه معمول عنوان و متــن را حفظ م یکند اما چرخ ٔه
ساختن تصور .بیا نگرایی در ســنت شعری با رعایت قراردادها حاصل تکرار و افراط را تا جایــی ادامه م یدهد که تراکم و باقی نماندن جا را
م یشود ،پس اگر به جای علایم قراردادی مثل اصوات ،حروف و کلمات سری تضمین از نظم و نثر کلاسیک فارسی روب هروست .اما باز با پر شــدن فضای صفحه نشــان دهد .در این شعر مفهومی /دیداری،
تنها عناصر نامتعینی مثل عک سهای به کار رفته در شعر «Codecod» همنوعی فلسفه پشت این کار هست که دوست دارم خودتان تکرار کلمات آد مها و ماشــی نها ،به هیچ وجه با متن دیگری نســبت
یا حتی مت نهای نوشــتاری آن ،در اختیار داشته باشیم ،شعر به بیان ندارد .صرفاً قراردادی اســت در همین شعر ب هخصوص .با شلوغی شهر
قراردادهــای نامتعین خود م یپردازد ،به نابیا نگری نامتعین اما متکثر دـربـار«لهيالاشصتاودقضيی»حدردباهریهد«.هکوامر ب» مسطیلابریجنالوشبت تهووجمنهتاشیراکسردته.است که تهران هم هیچ رابطــه دال /مدلولی ندارد ،هرچند اولین چیزی که به
خود .« odecod »Cشعری اســت که زبان خودش را همزمان با شکل ذهن متبادر م یکند همین است .زبان نم یتواند شلوغی شهر تهران را
گرفتن خودش اختراع م یکند. در بخشــی از آن دربارٔه «هژگوار» توضیحی داده است .به جای توضیح بازنمایی کند .حتی نظمی که در این شــعر دیده م یشود با ب ینظمی
خودم ،این قسمت را عیناً م یخوانم. شــهر تهران مغایرت دارد .این فقط یک «تهران» زبانی است که بیرون
▪ ▪آقای آزرم ،فکر م یکنم تکنیکی باقی نمانده باشــد که در از خودش وجود ندارد .نام این شــعر «تهران» اســت و باعث م یشود In touch with Iranian diversity
«در یکی دیگر از شعرهای این مجموعه به نام «هژگوار» ،نظام فرهن گ کل شــعر در حکم قراردادی که صرفاً در این متن بســته شده ،برای
سرودن شــعرهای این کتاب به کارنبسته باشید .نظر خودتان لغت دهخدا بر نظام عناصر شــعری نگاشته م یشود ،اما عدم همگونی خوانندگانش معناهایی بسازد .سطر آخر شعر هم با همه مفاهیم ساخته
در این باره چیست؟ م یتوانیم امیدی داشته باشیم به ای نکه در برخی از عناصر گسس تهایی ایجاد م یکند که به خوان شهای دیگری شــده ،از جمله با خود شعر «تهران» با نگاهی انتقادی مواجه م یشود.
شعرهایی که بعد از این مجموعه سرود هاید یا م یسرایید ،باز هم منجر م یشود .عنوان شعر ،همانند مدخلی در فرهنگ لغت و خود شعر معنای چندگانه و ابهام سطر آخر ،هم معبر ارتباط بیرون و درون شعر
به منزل هی توضیحات ذیل یک واژه تلقی م یشــود .براساس نق شهای است و هم عامل سرگردانی خیال .این شعر ،بیا نگرا نیست« ،مفهومی»
با تکنی کهایی متفاوت از اینیک یها روب هرو شویم؟ ششگان هی زبان ،این نوع کارکرد زبانی ،کارکرد فرازبانی تلقی م یشود که اســت و به همین علت م یتوان درباره آن به بیان عبار تهای بســیار
یک واژه با استفاده از واژههای دیگر توضیح داده م یشود ،با این تفاوت پرداخت اما نم یتوان آن را از شکل فعلی دیدار یاش خارج کرد ،بدون
ـ ـبه تکنیک شــعر ،پیش از شکل گرفت ناش فکر نم یکنم .فرم شعر، که کارکرد نظام فرهنگ لغت در این شــعر تغییر م یکند ،بدین مفهوم
که هرچه دربارهی واژهی مورد نظر بیشــتر توضیح داده م یشود ،ابهام این که معناهایش دستخوش تغییر شود .
همبستٔه تکنیک است .اما بعد از «هوم» دو کتاب در انتظار چاپ دارم. معنایی واژه بیشتر م یشود ،به طوری که کارکرد توضیح فرهنگ لغت
یکی «عطر از نام» که شــعرهای بداه هنویســی مشترک با «ايوليليث» که محدود کردن تعریف یک واژه است ،در اینجا به عکس عمل م یکند ▪ ▪شعر بلند دیگری هم هست به نام «هژگوار» که ساختار آن
است که فرایند شک لگرفتن آن با شعرهای دیگرم یکسر متفاوت است. و تعریف یک واژه آنقدر گســترده م یشود که هم هی معانی موجود را
شعری است که از همان ابتدا و در حین نوشتن مفهوم و من و دیگری، در برم یگیرد .درواقع ،این واژهی مجعول که هیچ ارجاعی به هیچ کجا به گون های تنظیم شده که خوانندهاحساس م یکند فقط با یک
چالش بنیادین شــعر اســت .تکنی کهای «عطر از نام» همه از مکالمٔه ندارد ،فاقد کاربرد زبانی بوده است ،اما بعد از خواندن شعر ،دارای سابقه
ب یپایان و نحــؤه جای دیگری بازی کــردن «ايوليليث» و من تبعیت و کارکرد م یشــود ،به صورتی که ب هواسط هی گسترش دا لهای درون
م یکند .فــرم در لحظه ،تکنیک در لحظه م یخواهد ،که «عطر از نام» متن و به منظور رســیدن به مدلولی که هرگز مهیا نم یشود ،کارکرد
دارد .کتاب شعر «هياكل» هم هست که الف و یا ست /ابتدا و انتهاست
فرهنگ لغت به چالش کشیده م یشود .»
/و ظهورش را بشارت م یدهم.
معنایی مشــخص ،ولی متن پســ تمدرن به دنبال تکثر معنا است و غزل پست مدرن یا هیاهوی ب یاساس!
روایت گریز .غزل جبرگرا است و پس تمدرن جبر زدا.غزل استبداد را
به همراه دارد متن پس تمدرن آزادگی را.اینجا بحث من بر آن نیست گونــه بازی با غزل اگر چه م یتواند با بکار گیری واژگان نو و مدرن و هژبر میرتیموری Vol. 20 / No. 1237 - Friday, May 3, 2013
که کدام بهتر است و کدام بدتر .بلکه صرفاً اشارهای به ب یاساس بودن حتی جایگزینی عدد بجای حروف و واژه در آن؛ غزل را از یکدســتی
این مدعای غزل گویانِ پســ تمدرن است که در تناقض با تعریف و خارج نمود ولی غزل و یا هر شعر کلاسیک با ویژگ یهای قرارداد یاش
اساس پس تمدرن است .چرا که تا زمانی که پای جبر و سلطه و تمرکز وجود دارد .و به اصطلاح شعر کلاسیک به تنهایی بستر مناسبی برای این روزهــا در گوشــه و کنار
در میان باشــد ،شعر کلاســیک در حیط ٔه قواع ِد و قوانین کلاسیک و باز یهای زبانی نیســت و نم یتواند به تنهایی یک متن پس تمدرن را م یشــنویم که غز لســرایانی
کهن خود باق یمیماند ،از آذرینت که چنین شعری (عروضی ،نیمایی، نمایندگی کند .چرا که در متن پســ تمدرن یکدستی وجود ندارد و از غــزل مدرن و پســ تمدرن
ســپید) نم یتواند در فضای قرن بیست و یکمی به تنهایی و با حفظ تک صدائی معنایی ندارد .متن پســ تمدرن رنگی نکمانی از صداهای دم م یزنند ،اینــان با برگزاری
ارز شهای ساختارگرایانه به سوی جذب تازهگ یها برود و خود را تازه متفاوت است.و مانع در آن حضور ندارد .متن پس تمدرن بیا نکنندٔه محافل و ســمینارها و جلسات
نظریــات قطعی مؤلفش نیســت و روایت نم یکنــد و به «دیگریت» و انتشــارات متعــد ِد مقــالات
کند .به قول استاد ناصر نجفی: توجه دارد .اما غزل صدای ســلطه گر گوینده است .روایت گر است. و مصاحب ههــای ســاختگی و
[در دوران کنونــی مرز میان تصویر یا وانمــوده و واقعیت در معر ِض بیا نکننده حالا ِت گوینده اســت .متن پس تمدرن ارکستری است از دوســتانه که به یمن تکنولوژی
انفجار درونی قرار م یگیرد .در واقع معناها و پیا مها در هم م یآمیزند مــدر ِن (اینترنــت) و یــا در
و سیاســت و ســرگرمی و تبلیغات و جریان اطلاعات ،همگی به یک سازهای مختلف و غزل تنها تکنواز است . روزنام ههای دولتی و غیردولتی.به پریائی جلسا ِت درس و کنفرانسهای
واحد تبدیل م یشوند .دیگر بنیاد و ساختارِمحکمی در زبان و جامعه در متن پس تمدرن ســاختار واحد و طبق هبندی شدهای وجود ندارد به اصطلاح ادبی و با استفاده و سوءاستفاده از نا مهای آشنای ادبی به
و فرهنگ باقی نم یماند .گسترٔه اصلی ی جهان در سیلا ِن رویدادها و اما در غزل ساختار و قواعد ،ســاختمان آن را شکل م یدهند .همان صدور و موجه سازی این ادعای ب یپایه و اساس که ثمری جر انحراف
اتفاقات خلاصه م یشــود و مرزِمیانِ فلسفه و جامع هشناسی و نظری ٔه ســلطه و اجباری که باید غزل از آن پیروی کند تا غزل بشــود ،او را قشــر جوان را ندارد م یپردازند .اینان بــدون آ نکه به این نکت ٔه مهم
سیاســی ،از میان م یرود .آنچه باقی م یماند منظوم ٔه شناو ِر نشان هها با تعریف پســ تمدرن بیگانه م یکند و در تضــاد قرار م یدهد .غزل توجه کرده باشند که غزل صرفاً یک پاره متنی بیش نیست .و غزل یا
و رمزها و انگارهها و وانمودهها اســت .به نظر من ،در این جاست که پاره متنی با قالبی تغییرناپذیر در عروض کلاســیک ماست .اما متن هر شکل دیگری از به اصطلاح شعر عروضی ،به خاطر ساختار خاصش
دیگر نم یشــود با نوشت ِن چند «پاره متن» به شک ِل غزل ،یا دو بیتی پســ تمدرن محصولِ مشارکت در زمان و زبان امروز است .یک غزل بدون شک در سلط ٔه انواع جبر ،یکدستی و تمرکز ساختاری است .که
و رباعی و ...و یا گون ههای نوشتار یی دیگر به شک ِل چیزی ب هنا ِم غزل یا یک شعر کلاســیک ،نیمایی ،ســپید و ..م یتوانند امروز به عنوان خارج از این سلطه این نوع پاره مت نها ( غزل ،رباعی ،مثنوی ،دوبیتی،
کلاســیک یا به اصطلاح پســ تمدرن و یا تولی ِد پاره مت نهایی تک یکــی از عناصر درون یک متن پســ تمدرن ادامه حیات بیابند و در و ) ...نم یتوانند وجود داشته باشند .شعر عروضی یکپارچه ،هما نقدر
ساختاری و یکه سخنی ،با عنوانِ شعرِ نیمایی و پسانیمای یی موجود کنار دیگر سب کها و عناص ِر نوشتاری ،حضور داشته باشند .کاری که قاعدهمند و ساختارگراســت که شعر نیمایی و سپید .درحال یکه یک
واردِ عرص ههای پهناور و رنگارن ِگ هن ِر نوشتاری شد ،آن هم نوشتاری فروغ با نبوغ استثنائ یاش در کتاب تولدی دیگر کرد ..شعر کلاسیک متن پس تمدرن مجموعه ایست با کثرت ساختاری که در آن عناصر
که درخــور و اندازههای ،اف ِق انتظارات و عصــ ِر دانای ی ِی امروزی ِن ما در هر نوعش به تنهائی نم یتواند پســ تمدرن باشــد .غزل و شــعر متفاوت با حفظ اســتقلال و ویژگ یهای خویش در یک هم نشــینی
باشــد به گما ِن من ،روز به روز مشکل تر خواهد شد .دیگر نم یتوان کلاســیک تمرکزگرا است .متن پس تمدرن تمرکز گریز است .غزل و مســالم تآمیز در کنار دیگر گون ههای نوشــتاری ظاهر م یشوند .هر
باور کرد که با تکرا ِر سرمشــ قها و قطعی تها و تعری فهای مستبدان ٔه شعر کلاســیک ،قالب و شکلی مطلق دارد و به دنبال روایت گری و
گذشــته ،بتوانیم در عرص ههای مختل ِف نوشتار و مهلک ههای زبان یی
امروزی ِن«جها ِن متن» ،حضوری متفاوت و مطرح داشته باشیم)