Page 28 - Shahrvand BC No.1235
P. 28
ادبیات/شعر
28
سال متسیب /شماره - 1235جمعه 30نیدرورف 1392
تا دقهلیه In touch with Iranian diversity
تا منصوره
به وقتی که زنان سر م یتراشیدند و شعری از: Vol. 20 / No. 1235 - Friday, Apr. 19, 2013
کودکان از پستان عروس کهایشان شیر م ینوشیدند.
منصوره ،گوش کن! مرجان مسعود (ریخت هگر) 28
هیچ کس در کافه خریدار صدای ام کلثوم نیست
أنا و النجوم در کافه پخش نم یشود « تو را در کافه می بینم و
با تو تا منصوره قدم می زنم!»
کافه
رادیو ندارد. و چشم بندی تو با دس تهای من آغاز م یشود
در شهر قدم بزن گوش کن!
به زمین بازی کودکان برو
هرانا را صدا بزن پشت پل کهای تو چیزی برای دوست داشتن نیست
تو هیچ وقت موهای هرانا را نکشید های هیچ کودکی پا به پش تبام خان هی بلوک یاش نگذاشته
و اما تو هیچ وقت موهای هرانا را نبافت های
پس در شهر قدم بزن که من کودک یام را به پشت بام ببرم.
ببین که باد در شهر زنان سر تراشیده نمی وزد از بلو کهای رنگی تا منصوره راه درازی نیست
و کودکان به پستا نهای سیلیکونی میل بی شتری دارند.
پایین م یآییم و
منصوره! قدم ،قدم ،قدم
کاف هها سیاهند و تلخند
اما
با بلو کهای رنگی بالا م یروند.
•
اگر به ساع تهایمان نگاه نم یکردیم
هرگز با این سرهای تراشیده به کافه برنم یگشتیم.
تو باز دست هرانا را رها کردی و
باز زنان را رها کردی و
حتمن کلثوم را رها کردی و
آمدی
تا برای کاف ههای ب یرادیو مادری کنی.
28
سال متسیب /شماره - 1235جمعه 30نیدرورف 1392
تا دقهلیه In touch with Iranian diversity
تا منصوره
به وقتی که زنان سر م یتراشیدند و شعری از: Vol. 20 / No. 1235 - Friday, Apr. 19, 2013
کودکان از پستان عروس کهایشان شیر م ینوشیدند.
منصوره ،گوش کن! مرجان مسعود (ریخت هگر) 28
هیچ کس در کافه خریدار صدای ام کلثوم نیست
أنا و النجوم در کافه پخش نم یشود « تو را در کافه می بینم و
با تو تا منصوره قدم می زنم!»
کافه
رادیو ندارد. و چشم بندی تو با دس تهای من آغاز م یشود
در شهر قدم بزن گوش کن!
به زمین بازی کودکان برو
هرانا را صدا بزن پشت پل کهای تو چیزی برای دوست داشتن نیست
تو هیچ وقت موهای هرانا را نکشید های هیچ کودکی پا به پش تبام خان هی بلوک یاش نگذاشته
و اما تو هیچ وقت موهای هرانا را نبافت های
پس در شهر قدم بزن که من کودک یام را به پشت بام ببرم.
ببین که باد در شهر زنان سر تراشیده نمی وزد از بلو کهای رنگی تا منصوره راه درازی نیست
و کودکان به پستا نهای سیلیکونی میل بی شتری دارند.
پایین م یآییم و
منصوره! قدم ،قدم ،قدم
کاف هها سیاهند و تلخند
اما
با بلو کهای رنگی بالا م یروند.
•
اگر به ساع تهایمان نگاه نم یکردیم
هرگز با این سرهای تراشیده به کافه برنم یگشتیم.
تو باز دست هرانا را رها کردی و
باز زنان را رها کردی و
حتمن کلثوم را رها کردی و
آمدی
تا برای کاف ههای ب یرادیو مادری کنی.