Page 23 - Issue No.1404
P. 23

‫شکمم گرد است‬                                          ‫که صورتک گریه م ‌یفرستد روی وایبر‬

                                                                    ‫مثل کره زمین در تصاویر نجومی‬  ‫زنی غمگین‬
‫یک دور قمری گذشته از مرگ سهراب ‪23‬‬

‫سال ‪ / 23‬شماره ‪ - 1404‬جمعه ‪ 25‬ریت ‪1395‬‬      ‫می‌افتم بر آسفالت داغ خیابان‬                          ‫بدون چهره در متروی جنوب شهر‬

                                            ‫دور از نوشدارو‪ ،‬با سربند سبز‪.‬‬                         ‫در ساعت حراج زیبایی در واگن زنانه‬
                                                                                                                ‫بغض بزک کرد ‌هی تهران‬

                                                                            ‫ششم دی ماه‪ ‬‬           ‫که در ایستگاه نواب م ‌یترکد‪.‬‬
                                                  ‫در فاصل ‌هی بغض من تا قطب جنوب‬
                                                                                                             ‫«صبحانه»‬
                                                        ‫یک نص ‌فالنهار خون روی دامنم‬
                                                                       ‫قرص پروژسترون‪ ‬‬

                                            ‫و خطر سقط بچ ‌ههای شهر در نشیمن اتاق‬

                                                                   ‫زیر نور آبی تلویزیون‬                                         ‫دوشنبه ها‪ ‬‬
                                            ‫سایه شوم ماه بر تر ‌کهای شکمم می‌افتد‬                        ‫بارها همه شكل حال آدمیزادند‬
                                            ‫تکان ‌‌ههای جنین در نهم دی‌ماه ‪ ،۸۹‬تهران‬
                                                                                                           ‫بوی الكل و شاش و عطر دیور‬
                                                                            ‫دلم م ‌یترکد‪.‬‬         ‫كف آبجو‪  ‬چسبیده دور دهان لیوا ‌نها‬

                                                                                                            ‫خند ‌ههای تلخ و طعم مستی‬
                                                                                                             ‫آروغ و خمیازه روز اول هفته‬

                                            ‫‪ 2‬شعر از سریا داودی حموله‬                             ‫روزم را با یك قهوه شروع م ‌یكنم‬

                                                                                                  ‫در كافه روبه روی ایستگاه‪ ‬‬

                                                                                                                                                                     ‫چه تناسبی دارد حالم‬
                                                                                                  ‫با تیتر روزنام ‌های به زبان هلندی ‪۱‬‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬                                                                     ‫كه می گوید صد نفر در انفجار كلیسایی كشته شدند‬
                                                                                                          ‫بوی الكل می دهد‪  ‬اضطراب حال شاهد صحنه‬
                                                             ‫درخت‬                                                                    ‫او به خبرگزار ‌یها گفت‬
                                                   ‫زن کاملی ست‬
                                            ‫به هر طرف که بچرخد‬                                    ‫كه در یوحنا آباد اندام پلیس به هوا پرتاب شده است‪ ‬‬
                                               ‫ماه بی دلیل است!‬

                                                                                                  ‫من هلندی بلد نیستم‬

                                                                                                  ‫اینها را قهوه چی برایم گفت‬

                                                                                                                                                    ‫اسم یوحنا آباد را هرگز نشنیده بودم‬
                                                                                                  ‫اسم كافه را هم نگاه نكردم‪2 .‬‬

                                            ‫پشت همه ی فعل ها‬                                      ‫«میراث»‬
                                                                ‫زنی‬

‫‪Vol. 23 / No. 1404 - Friday, Jul. 15, 2016‬‬  ‫به خواب هایم مبتلاست‬                                                                         ‫از نظفه ها كه به چاه انداختم‬
                                                                   ‫ترس‬                                                               ‫از سلفی با مردگان به دنیا نیامده‬
                                                                                                  ‫از خاطرات شب نشینی با جنی ‌نهای كنده شده از دیوار ‌هی جهان‬
                                                            ‫ترس ندارد‬                                                           ‫برای زمین یك دفتر شعر ارث گذاشتم‬
                                                      ‫بین من و آیینه‬
                                                 ‫همیشه جنگ است!‬                                                                                   ‫خوانندگان سقط شده‬

                                                                                                  ‫در ردیف سطرهای خالی مرگ‬

                                                                                                  ‫در قف ‌سهای آتش‬

                                                                                                  ‫در مراسم گردن زنی‬

‫زیر آتش ائتلاف ضد شعر ‪23‬‬
                                                                                                                                                                        ‫در قلمرو اسلام و فوبیای زادن‪.‬‬

                                                                                                  ‫«شش دی‪ ،‬تهران»‬
   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28