Page 22 - Issue No.1404
P. 22

‫اشعاری از نعیمه دوستدار‬                                                     ‫ادبیات‬                                                                                ‫‪22‬‬

‫برگرفته از کتاب «بغضم را بغل کن»‪ ،‬انتشارات اچ اند اسشعر‬                                                                                                           ‫سال ‪ / 23‬شماره ‪ - 1404‬جمعه ‪ 25‬ریت ‪1395‬‬

‫«بغضم‪ ‬را بغل‪ ‬كن»‬                                                            ‫نعیمه دوستدار متولد ‪ ،۱۳۵۶‬کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی‬
                                                                                                               ‫است‪ .‬روزنامه‌نگاری م ‌یکند و م ‌ینویسد‪.‬‬

                                                                            ‫دوستدار در ایران روزنامه نگار‪ ،‬برنامه‌ساز رادیو و معلم ادبیات بود‪.‬‬
                                                                            ‫دو کتاب برای کودکان منتشر کرد‪ ،‬به علاوه یک مجموعه شعر به نام‬
                                                                            ‫«در انتهای کوچه پرنده»‪ ،‬یک مجموعه داستان به نام «خیلی دلم‬

                                                                                                                                                   ‫می‌خواست»‪.‬‬

                                                                            ‫پس از خروج از ایران به عنوان نویسنده مهمان به مالموی سوئد‬
                                                                            ‫مهاجرت کرد و یک مجموعه از آثارش به زبان سوئدی منتشر‬
                                                                            ‫شد‪ .‬علاوه بر این تعدادی از کارهایش در مجموعه‌های مشترک با‬
                                                                            ‫نویسندگان دیگر به انگلیسی و سوئدی منتشر شده است‪ .‬مجموعه‬
                                                                            ‫شعر «بغضم را بغل کن» کتاب ‌یست که اخیرا انتشارات اچ اند اس از‬

                                                                                                                        ‫نعیمه دوستدار منتشر کرده است‪.‬‬

                                                                            ‫برای تهیه‌ی این کتاب و اطلاع از مشخصات آن م ‌یتوانید به اینجا‬
                                                                                                                                                    ‫مراجعه کنید‪:‬‬

                                                                            ‫‪http://www.hands.media/books/?book=embracing-my-lump‬‬

                                        ‫نفس در هوای تنم تنگ است‬                                                    ‫«هویت»‬                                         ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬‫‪Vol. 23 / No. 1404 - Friday, Jul. 15, 2016‬‬
                                              ‫بیا براى هم شعر بگوییم‬
                                                                                                                        ‫خاطر ‌هام را عوض کردم‬                        ‫‪22‬‬
‫تا خوا ‌بمان نبرد وقتی هوا این همه سرد م ‌ىپیچد به شش‌هایم‬                               ‫به جایش خاطر ‌هی تاز ‌هتری خریدم از جنس بلوط‬
                                ‫بیا لب بگذار روى كلماتى كه نگفته‌ام‬
                                                      ‫خاطراتم را ببوس‬                                                     ‫که زیر پای رهگذران‪ ‬‬
                                              ‫آوازت را فرو كن در قلبم‬       ‫صدای خوشی دارد از هربار به آغوش بر ‌گهای خشک خزیدن‬

                    ‫تا ر ‌گهای هوا باز شود از ضربان انگش ‌تهایت‬                                                        ‫شنا ‌سنام ‌هام عوض شد‬
                                  ‫بیا خط بكش روى گونه اشك‌هایم‬                                                                               ‫حالا‬
                                             ‫براى اینكه نمیریم امشب‬
                                            ‫‪           ‬بغضم را بغل كن‪.‬‬                                              ‫فرزند ارشد کارل و الین ام‬
                                                                                            ‫که سنگ قبر مرغوبی دارند در میانه‌ی گورستان‬
                                        ‫«شهر من»‬
                                                                                                                                        ‫شنب ‌هها‪ ‬‬
                                              ‫تصویر چهره زنی غمگین‬                                              ‫وقتی که قهو ‌هی داغ م ‌ینوشم‬
                                            ‫خراشی بر شیشه اتوبوس‬                                ‫یادم م ‌یرود مسلمان معتقدی بود جد بزرگم‬

                                                           ‫شره خستگی‬                                              ‫مادربزرگم را هم عوض کردم‬
                                         ‫‪          ‬بر گونه‌های ستارخان‬                                                ‫با اینگیرید فرزند آسترید‬

                                                                         ‫‪ ‬‬                                  ‫که هرگز نگران غسل جنابت نبود‬
                                              ‫تصویر غمگین چهره زنی‬          ‫اینگیرید با یک خرد ‌هفروش در نشیمن خان ‌هی آسترید خوابید‬
                                     ‫سوار بر پورشه در خیابان فرشته‬
                       ‫وقتی قرار است روی ملاف ‌ههای غریبه بخوابد‬                    ‫که با ولووی آب ‌یاش رفت به جایی به اسم ینشوپینگ‪ ‬‬
                                                                                                                                  ‫یا نورشوپینگ‬
                                                                    ‫آهی‬
                                               ‫افتاده بر سپیدی بالش‬                                             ‫در سا ‌لهای بحران اقتصادی‪ ‬‬
                                        ‫مز ‌هی اسکناس‌های تانخورده‬                        ‫در مزرع ‌هها به قدر کافی سی ‌بزمینی کاشته بودند‬
                                            ‫طعم چک پول هماغوشی‬
                                                                                                                                           ‫حتی‪ ‬‬
                                                    ‫‪ ‬تصویر زنی غمگین‬                                                  ‫در ایستگاه مرکزی مالمو‬
                                                        ‫در ترافیک صدر‬                                                ‫م ‌یشد همدیگر را ببوسیم‬
                                                                                                            ‫ما به خاطر بوسه مهاجرت کردیم‪.‬‬
   17   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27