Page 23 - Shahrvand BC No.1342
P. 23
‫از دانشمندان قرن بیست و یکم که به بیوگرافی معنا دار علاقه دارند‬ ‫دربار ‌هی کتابی به‌نام لولیتا‬ ‫ادبیات ‪:‬‬
‫جالب خواهد بود‪ .‬در جاهایی مثل تلیوراید‪ ،‬کلرادو و افتون‪ ،‬وایومینگ و‬
‫پورتال‪ ،‬اریزونا و و اشلند‪ ،‬ارگان بود که نوشتن لولیتا در غروب‌ها یا در ‪23‬‬
‫روزهای ابری‪ ،‬با انرژی‌ای تازه‪ ،‬از سر گرفته می‌شد‪ .‬در بهار ‪ ،۱۹۵۴‬از‬
‫روی دست‌نویسم نسخه‌ی دیگری نوشتم و بی‌درنگ دنبال ناشر رفتم‪.‬‬
‫نخست‪ ،‬به پیشنها د دوست قدیم ِی دس ‌تب ‌هعصایی‪ ،‬بر آن شدم‬ ‫نوشته‪ :‬ولادیمیر ناباکف‬ ‫گزیده‬
‫که عاقل باشم و کتاب را با نامی ناشناس دربیاورم‪ .‬اما سپس با این‬ ‫مترجم‪ :‬اکرم پدرا ‌منیا‬ ‫رمان‬
‫فکر که به‌زودی از این کار پشیمان خواهم شد‪ ،‬چون می‌فهمیدم این‬
‫مخفی کردن اسم خیانتی‌ست به هدف خودم‪ ،‬تصمیم گرفتم لولیتا را‬
‫با امضای خودم منتشر کنم‪ .‬چهار‬
‫ناشر آمریکایی‪ ،‬دبلیو‪ ،‬ایکس‪ ،‬وای‪،‬‬
‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1342‬جمعه ‪ 18‬تشهبیدرا ‪1394‬‬ ‫زد‪ ،‬که به‌ترتیب متن ماشین‌شده را‬
‫دریافت کردند و خواندند چنان از‬
‫موضوع لولیتا شوکه شدند که حتا‬ ‫پس از بازی در نقش جان ر ِی‬
‫برای دوس ِت دست‌به‌عصای من‪ ،‬اف‪.‬‬ ‫فرهیخته‪ ،‬شخصیتی در داستان‬
‫لولیتا که پیش‌درآمد این کتاب‬
‫پی‪ ،.‬نامنتظره بود‪.‬‬ ‫را نوشته‪ ،‬هر نظری از من‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫گرچه این واقعیتی‌ست که در‬ ‫ممکن است این را برای خواننده‬
‫اروپای باستان و حتا تا قرن هجدهم‬ ‫(و برای من) تداعی کند که‬
‫(نمونه‌های آشکارش در فرانسه‬ ‫دوروبر سال ‪ ۱۹۴۹‬در شهر ایتاکا‪ ،‬بخش شمالی ایالت نیویورک‪،‬‬ ‫ولادیمیر ناباکوف دارد در نقش‬
‫وجود دارد) هرزگ ِی آگاهانه و عمدی‬ ‫آن ضربان که هرگز مرا رها نکرده بود دوباره شروع کرد به زدن و اذیت‬ ‫کس دیگری درباره‌ی کتاب‌‬
‫با رگ ‌ههایی از شوخی‪ ،‬یا طنزهای‬ ‫کردن‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬تلفیق با شوری نو به الهام پیوست و مرا درگیر‬ ‫خودش حرف م ‌یزند‪ .‬اما چند‬
‫تند‪ ،‬یا حتا شوری از شعری ناب در‬ ‫پردازش بن‌مایه‌ای تازه کرد‪ ،‬این بار به زبان انگلیسی‪ ،‬زبان اولین معلم‬ ‫نکته را باید توضیح داد؛ درضمن‬
‫قالب شوخی و مزاح‪ ،‬همراه بوده‪،‬‬ ‫طرح زندگ ‌ینام ‌هنویسی هم‬
‫این نیز واقعیت دارد که در این قرن‬ ‫ممکن است سبب شود نمونه و‬
‫هم واژه‌ی «پورنوگرافی» ب ‌هطور‬
‫ضمنی‪ ،‬میان‌مایگی‪ ،‬بازارگرایی‪ ،‬و‬ ‫نوع ساختگی در هم آمیزند‪.‬‬
‫برخی از قوانین سخت داستا ‌نگویی‬ ‫ای ‌نها مشکلات ‌یاند که‬
‫را در خود دارد‪ .‬گویی هرزگی باید‬ ‫شاید استادهای ادبیات آن‌ها را‬
‫با ابتذال جفت شده‪ ،‬زیرا هر نوع‬ ‫به گونه‌ای دیگر بیان کنند و‬
‫لذت زیباشناسانه‌ای باید ب ‌هطور‬ ‫بپرسند‪« :‬اصلًا هدف نویسنده‬
‫کامل با تحریک جنسی ساده‬ ‫چی‌ست؟» یا‪ ،‬بدتر از آن‪،‬‬
‫جایگزین شود‪ ،‬همانی که همیشه‬ ‫بگویند‪« :‬این آقا چه م ‌یخواهد‬
‫به عبار ِت مرسو ِم عمل مستقیم‬ ‫بگوید؟» راستش من از آن‬
‫روی مریض می‌رسد‪ .‬هر نویسنده‌ی‬ ‫نمونه نویسنده‌های ‌یام که وقتی‬
‫مطالب شهو ‌تانگیز (پورنوگراف)‬ ‫کتابی را شروع م ‌یکنند هیچ‬
‫باید از قوانین سخت قدیمی‬ ‫هدفی ندارند به‌جز خلاص شدن‬
‫پیروی کند تا مریضش همان امنیت را در خوشی احساس کند که‬ ‫از دست آن و وقتی از آ ‌نها‬
‫مثلًا هوا داران داستان‌های جنایی احساس م ‌یکنند‪ ،‬داستا ‌نهایی که‬ ‫م ‌یخواهند که چگونگی آغاز و‬
‫اگر هنگام نوشتن آ ‌نها مواظب نباشی‪ ،‬ممکن است از ژانر جنایی به‬ ‫انجامش را توضیح بدهند به اصطلاحات قدیمی‌ای مانند کنش و واکنش‬
‫نوآوری هنری بدل شوند و حال خواننده را به هم بزنند (برای مثال‪،‬‬ ‫میان الهام و تلفیق پناه م ‌یبرند‪ ،‬درست مثل تردستی که وقتی از او‬
‫م ‌یخواهند شگردش را توضیح دهد به شگرد دیگری دست می‌یازد‪.‬‬

‫‪Vol. 22 / No. 1342 - Friday, May 8, 2015‬‬ ‫چ ‌هکسی داستا ِن جنایی‌ای م ‌یخواهد که حتا یک کلمه گف ‌توگو در‬ ‫سرخانه‌ی من در سنت پیترزبرگ‪ ،‬خانم ریچل هوم‪ ،‬دوروبر سال ‪.۱۹۰۳‬‬ ‫نخستین ضربان نوشتن لولیتا در پایان سال ‪ ۱۹۳۹‬یا آغاز سال‬
‫آن نباشد؟)؛ بدین ترتیب‪ ،‬در رمان‌های پورنوگرافیک هم روابط فیزیکی‬ ‫نیمفت‪ ،‬که اکنون کمی خون ایرلندی در ر ‌گهایش دارد‪ ،‬به‌واقع همان‬ ‫‪ ۱۹۴۰‬در ذهنم شروع به زدن کرد‪ .‬آن زمان در پاریس بودم و به‌خاطر‬
‫باید به جماع کلیشه‌ای محدود شود‪ .‬سبک‪ ،‬ساختار و تصویرهای ذهنی‬ ‫دختر داستان اول بود‪ ،‬و ایده‌ی ازدواج با مادرش هم پابرجا ماند؛ بقیه‬ ‫حمله‌ی شدیدی از در دهای عصبی در دنده‌هایم استراحت م ‌یکر دم‪.‬‬
‫هرگز نباید خواننده را از حس شهوانی ملایمش منحرف کند‪ .‬رمان‬ ‫تا جایی که یا دم می‌آید‪ ،‬این ضربان درست زمانی ز د که داشتم در‬
‫باید از صحنه‌های جنسی متناوب برخوردار باشد‪ .‬بخش‌های گذرای‬ ‫چیزها نو بود‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬در نهان پر و بال یک رمان ساخته شد‪.‬‬ ‫روزنامه‌ای داستانی را درباره‌ی میمونی در ‪( Jardin des Plantes‬باغ‬
‫میان این صحنه‌ها هم باید تا حد بخیه‌های حسی‪ ،‬ساده‌ترین شکل‬ ‫به خاطر وقف ‌هها و گسست‌های پی‌درپی‪ ،‬داستان ُکند پیش م ‌یرفت‪.‬‬ ‫گیاهان) م ‌یخواندم‪ .‬میمون بیچاره‪ ،‬پس از ما‌هها ریشخند و کار مستمر‬
‫از پل‌های منطقی‪ ،‬شرح و وصف‌های کوتاه تنزل یابد‪ .‬خواننده احتمالاً‬ ‫چیزی نزدیک به چهل سال طول کشیده بود تا اروپای غربی و روسیه را‬ ‫یک دانشمند‪ ،‬اولین نقاشی‌ جامعه‌ی حیوانات را کشیده بود‪ :‬عکس‬
‫از این بخش‌ها سرسری خواهد گذشت‪ ،‬اما باید بداند که ای ‌نها به این‬ ‫بازآفرینی کنم‪ ،‬و حالا با مسئولیت بازآفرینی آمریکا روب ‌هرو شده بودم‪ .‬به‬ ‫میله‌های قفسش‪ ۱.‬این عامل با زنجیره‌ی فکرهای من که به نوشتن‬
‫منظور آمده‌اند که احساس نکند کلاه سرش گذاشته شده (نگرشی که‬ ‫دست آوردن عناصر بومی‌ای که بتواند کمکم کند کمی «واقعی ِت» (یکی‬ ‫پی ‌شنمونه‌ای از لولیتا منجر شد رابطه‌ی دقیقی نداشت‪ .‬آن پی ‌شنمونه‬
‫از داستان‌های جن و پر ِی «اص ِل» زمان بچگی سرچشمه م ‌یگیرد)‪ .‬از‬ ‫از معدود کلم ‌ههایی که بیرون از گیومه هیچ معنایی ندارد) معمول را‬ ‫داستان کوتاهی بود حدود سی صفحه و به زبان روسی‪ ،‬چون از سال‬
‫آن گذشته‪ ،‬صحنه‌های جنسی کتاب باید خط او ‌جگیرنده را دنبال کنند‪،‬‬ ‫به مخمر تخیل تزریق کنم‪ ،‬حالا در پنجاه سالگی روند بس سخت‌تری‬ ‫‪ ۱۹۲۴‬که نوشتن را آغاز کردم رمان‌هایم را به زبان روسی م ‌ینوشتم‬
‫و هر بار شکلی نو‪ ،‬ترکیبی نو و گیرایی جنسی نویی را داشته باشند و‬ ‫داشت‪ ،‬ب ‌هخصوص در مقایسه با زمان نوجوان ‌یام در اروپا که حواس و‬ ‫(بهترین این رما ‌نها به زبان انگلیسی ترجمه نشده‌اند‪ ۲‬و در روسیه‬
‫شمار شرک ‌تکننده‌ها نیز باید پیوسته زیادتر شود (در نمای ‌شنامه‌های‬ ‫حافظه‌ام در بهترین وضعیت بود و مثل ماشین کار م ‌یکرد‪ .‬کار نوشتن‬ ‫هم به دلایل سیاسی از چاپ منع شد‌هاند)‪ .‬شخصیت مرد آن داستان‬
‫ساد از باغبان م ‌یخواهند وارد شود) و بدین ترتیب در پایان کتاب باید‬ ‫کتاب‌های دیگر نیز سبب وقفه می‌شد‪ .‬یک یا دو بار هم نزدیک بود‬ ‫کوتاه آرتور نامی بود از اروپای مرکزی‪ ،‬نیمفتش اهل فرانسه بود‪ ،‬و‬
‫چر ‌کنوی ‌س ناتمام را بسوزانم‪ .‬راستش «هوانیتا دارک»ام را تا زیر سایه‌ی‬ ‫بستر جغرافیایی داستان هم پاریس و پرونس بود‪ .‬آرتور را به عقد ماد ِر‬
‫صحن ‌ههای جنسی بیش از بخش‌های اول آن باشد‪.‬‬ ‫سطل زباله‌سوز روی چمن ناب میان حیاطمان هم بردم‪ ،‬اما این فکر‬

‫‪23‬‬ ‫برخی شگردهای آغاز رمان لولیتا (مثلًا‪ ،‬یادداشت‌های هامبرت)‬ ‫که روح کتا ِب نابودشده تا پایان عمر دنبالم خواهد آمد مرا از این کار‬ ‫مری ِض نیمفت درآوردم اما دیری نپایید که این مادر ُمرد و پس از آ ‌نکه‬
‫بعضی از خواننده‌های مرا گمراه کرد و گمان کردند قرار است داستانی‬ ‫بازداشت‪.‬‬ ‫با تلاش‌های مرد برای بهره‌برداری از کودک یتیم در اتاق هتلی مخالفت‬
‫شهوانی بخوانند‪ .‬انتظار داشتند صحن ‌ههای جنس ِی موفق بیش و بیشتر‬ ‫شد آرتور هم خودش را زیر چرخ‌های کامیونی پرت کرد‪ .‬در یکی از‬
‫شود و وقتی این صحنه‌ها متوقف شد خوانند‌هها هم توقف کردند و‬ ‫هر تابستان من و همسرم برای گرفت ِن پروانه‌ها به حومه می‌رویم‪.‬‬ ‫شب‌های زمان جنگ‪ ،‬داستان را برای گروهی از دوستانم‪ ،‬کسانی مثل‬
‫خسته و د ‌لآزرده شدند‪ .‬به نظرم این یکی از دلایلی بود که هیچ‌یک‬ ‫نمون ‌ههایی را که می‌گیریم به مؤسسه‌های علمی‌ای چون موزه‌ی‬ ‫مارک آلدانوف‪ ،‬دو انقلابی و یک خانم پزشک‪ ،‬خواندم؛ اما از آن راضی‬
‫از چهار ناشر دس ‌تنوشته‌ی مرا تا پایان نخواند‪ .‬این‌که آن‌ها این اثر را‬ ‫جانورشناسی کامپرتیو در هاروارد یا مجموعه‌ی دانشگاه کورنل واگذار‬ ‫نبودم و در سال ‪ ،۱۹۴۰‬مدتی پس از هجرت به آمریکا‪ ،‬آن کاغذها را‬
‫اثری پورنوگرافیک دیدند یا نه برایم مهم نیست‪ .‬نپذیرفتن کتاب هم به‬ ‫م ‌یکنیم‪ .‬توضیح زی ِر هر پروانه و جای گرفت ِن این پروانه‌ها برای آن گروه‬
‫دور ریختم‪.‬‬
   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28