Page 22 - Shahrvand BC No.1341
P. 22
تو شاهزاده ام را دزدیدی لوسیا ‪...‬‬ ‫ادبیات‬ ‫‪22‬‬

‫او زیاد می رود آن تو‬ ‫شعر‬

‫روی خاطره های سیال‬ ‫کتایون ریزخراتی‬

‫شناور می شود‬ ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1341‬جمعه ‪ 11‬تشهبیدرا ‪1394‬‬

‫با مرده های خاوران‬ ‫ ◊‬

‫جنگل سیاهکل‬ ‫تو نقش ام را دزدیدی لوسیا‬
‫شاهزاده ام را برای خودت برداشتی‬
‫هنوز شناور است به سمت میدان آزادی ؟‬
‫چرا قلب ات تیر می کشد ؟‬
‫من خودم را نمی بینم‬ ‫من که چاقو را در زبان خودم فرو می کنم‬

‫انگار تیر خورده ام‬

‫یا گاز اشک آور را‬

‫مستقیم شلیک کرده اند توی صورتم‬ ‫مثل عنکبوت افتاده بودیم توی تارهای هم‬ ‫دوران نقاهتم طولانی خواهد بود‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫بهانه گیری نمی کنم لوسیا‬ ‫و هی کز می کردیم لای کتاب ها‬ ‫پس فرصت داری بیشتر تمرین کنی‬
‫بعد بورس تحصیلی گرفت‬
‫اما دوچرخه ات را کمی با فاصله از دوچرخه ی او پارک کن‬ ‫دکترای افتخاری‬ ‫تا شب نمایش‬
‫حتما به یک دیوار سیمانی ‪ ،‬تکیه اش بده‬ ‫از همین حالا روی دست بلند ات کرده اند‬
‫عشق ات را می گویم لوسیا‬ ‫حتی اجازه نداد تا فرودگاه هم بدرقه اش کنم‬
‫مراقب ترمز و تسمه اش باش‬ ‫عنکبوت را می گویم لوسیا‬ ‫فریادشان را نمی شنوی ؟‬
‫دوچرخه ات را می گویم‬ ‫‪ :‬لوسیا ‪ ...‬لوسیا ‪...‬‬
‫راستی تو برای او دام پهن کردی‬
‫نمی دانی چطور چاقو را می گردانم در دهانم‬ ‫یا او از میان مایع لزجش برایت اطوار ریخت ؟‬ ‫فرصت داری حرفه ای شوی‬
‫سقف چکه می کند‬
‫حتما باید دعوت ات کرده باشد به رقص‬ ‫زبان درازی کنی‬
‫انگار روی دندان هایم قیرگونی می کنند‬ ‫تو هم سکوت می کنی وقتی گوشی اش مدام زنگ می خورد ؟‬
‫قیر سرخ‬ ‫شکایت نکن از برفک های دهان ات‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1341 - Friday, May 1, 2015‬‬
‫خودخوری نکن لوسیا‬
‫خونریزی مغزی کرده ام لوسیا‬ ‫جنگ این چیزها سرش نمی شود‬ ‫بوسه ها آن ها را انتقال داده اند‬
‫و کلمات ام همه سرخ اند‬ ‫چمدان ات همیشه باید آماده باشد‬
‫فردا معلوم نیست در کدام منطقه ای‬ ‫خودم افتاده ام به جان ریشه ی زبان‬
‫قربانی های کوچک که آرزو می کردند چشــم های سبز تو را‬ ‫گاهی او می رود لابلای مبل های راحتی‬
‫داشتند‬ ‫کاغذهایش را پخش و پلا می کند‬ ‫اما راستش را بخواهی‬
‫حتما باید از سیاهکل برایت گفته باشد‬
‫نگران نباش لوسیا‬ ‫یا از سمج بازی های زنی در خیابان های شلوغ تهران‬ ‫نمی دانم‬
‫من هیج جا نیستم‬
‫قرار هم نبود باشم‬ ‫لوسیا ! دزد کوچک موطلایی !‬ ‫کی خرگوش های پارچه ای را بیرون کردم از اتاق ام‬
‫غار تنهاییش را تفتیش نکن‬
‫فقط خون زبانم‬ ‫کی امضا کردم برگه ی دادگاه را‬
‫بند نمی آید‬
‫نمی دانم کی بیوه شدم‬

‫اما او پیش از این ها سر و کله اش پیدا شد‬

‫شاهزاده را می گویم‬ ‫‪22‬‬
‫بدجور به هم چسبیده بودیم لوسیا‬
   17   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27