Page 20 - Shahrvand BC No. 1271
P. 20
‫سیاست ‹‬

‫م ‌یکند و شاهدانی که به سود او اظهارنظر م ‌یکنند فقط کریستین و یک زن‬ ‫خواب او را با چاقو م ‌یکشد و نقشه را از جیبش بیرون م ‌یآورد و از محل دور‬ ‫جوانان دیگر در زندان به‌سر م ‌یبردند‪ .‬رانی در یک مرخصی زندان با‬ ‫‪20‬‬
‫ت ‌نفروش بنام کیسلر بود‪ ،‬که اطاقی در همسایگی او دارد و هنگام مرخصی‬ ‫م ‌یشود‪ .‬در این حال فردی بنام فریتس سیم‪ ،‬یکی دیگر از بینوایان جریان‬ ‫کریستین زن هم‌مدرسه‌ای سابقش آشنا م ‌یشود و کریستین مشکلاتش را با‬
‫از زندان مبلغی به او قرض داده است که مسافرت کند‪ .‬رانی قول داده که بعد‬ ‫را م ‌یبیند و وحشت می‌کند که نکند او را نیز بکشد‪ .‬بدین ترتیب در آ ‌نحال‬ ‫آکسل شوهرش با وصف اینکه م ‌یدانست هم‌زندانی و دوست رانی است‪ ،‬در‬ ‫سال ‪ / 21‬شماره ‪ - 1271‬جمعه ‪ 6‬ید ‪1392‬‬
‫از اینکه از مسافرت برگشت بدهکاریش را پس خواهد داد‪ .‬او رانی را جوان‬ ‫سکوت م ‌یکند و دم نمی‌زند‪ .‬اما بعدها به پلیس مراجعه می‌کند و جریان را‬ ‫میان می گذارد‪ .‬رانی هم م ‌یدانست با این توصیف تن به دوستی باکریستین‬
‫را داد‪ .‬البته این شیوه رفتار در میان انسا ‌نهای با شعور اتفاق نمی‌افتد‪ .‬رانی‬
‫مؤدب و آرامی توصیف می کند‪.‬‬ ‫توضیح م ‌یدهد‪.‬‬ ‫در زندان از ه ‌مبندی‌هایش شنیده بود که دوست سابقش کلاوسی در یکی از‬
‫دادستان شهر ریگنزبورگ شاهدی را پیدا م ‌یکند که به پلیس گزارش‬ ‫رانی بعد از نیم ساعتی باچند لکه خون بر روی پیرانش بر م ‌یگردد و‬ ‫شهرهای بزرگ آلمان همراه هلموت‪ ،‬بانکی را زده‌اند و هلموت اکنون به آن‬
‫داده‌بوده مبنی بر این که جوانی را توصیف کرده که تقریبا شبیه رانی قاتل آن‬ ‫کریستین می‌گوید چقدر طول کشید و این لک ‌ههای خون چیست بر‬ ‫خاطر در زندان به سر م ‌یبرد و قبل از دستگیری آن پو ‌لها را در چکسلواکی‬
‫کلاوسی مقتول است و او باچشمان خود دیده‌است که چگونه یک کاغذی‬ ‫پیراهنت؟ رانی به آرامی می‌گوید بیش از نیم ساعت نبود‪ ،‬عذر م ‌یخواهم و‬ ‫در جائی پنهان کرده‌اند و نقشه با دست کشیده شده محل نزد کلاوسی است‬
‫را (همان نقشه) از جیب کلاوسی در آورده است‪ ،‬اما از جانش می ترسیده‬ ‫این لک ‌ههای خون بدلیل دست گرفتن به سیم خار‌دار است که زخمی شدم‬ ‫و او صبر می‌کند که آب از آسیاب بیافتد و هلموت رفی ‌قاش از زندان آزاد‬
‫که تاکنون چیزی بگوید‪ .‬در حالی که دادستان قول تضمین جانی به او داد‪،‬‬ ‫و به پیراهنم مالیدم‪ .‬اکنون می توانیم برویم‪ .‬در راه به یک پمپ بنزین‬ ‫شود‪ ،‬آنها با آن نقشه محل‪ ،‬پول سرقت شده از بانک را ب ‌ردارند و بین خود‬
‫فریتس سیم حاضر شد در دادگاه بگوید که کلاوسی را م ‌یشناسد و با هم‬ ‫م ‌یروند و کریستین باک را پر می‌کند و رانی به بهانه این که پول بنزین را‬ ‫تقسیم کنند‪ .‬متاسفانه کلاوسی اکنون به شهر خود ریگینزبورگ برگشته و‬
‫رفیق بوده‌اند‪ .‬او برایش تعریف کرده که منتظر آزادی هلموت است و آنگاه‬ ‫بدهد توی صف می‌ایستد و ناگهان م ‌یگوید آه کیف پولم توی ماشین است‬ ‫در خانه بی‌خانما ‌نها بسر م ‌یبرد‪ .‬او با این امید تحمل م ‌یکند که هلموت از‬
‫ثروتمند خواهند شد و نقشه را به او نشان داده‌است‪ .‬اگر شما یک اطلس‬ ‫و باید آن را بردارم و کریستین نیز برای خالی‌کردن جلو پمپ برای ماشینی‬ ‫زندان آزاد شود‪ ،‬هم راهش آن پول را در چکسلواکی تصاحب شوند و زندگی‬
‫بیاورید من جائی را نشان خواهم داد که کلاوسی و هلموت پول را پنهان‬ ‫بعدی خارج م ‌یشود و همینکه رانی سوار م ‌یشود هر دو در می‌روند‪ .‬تا نوبت‬
‫کرده‌اند‪ .‬قاضی دستور م ‌یدهد نقشه‌ای را بیاورند و فریتس سیم‪ ،‬آن محل‬ ‫به رانی درصف می‌رسید و پمپی که آنها بنزین زده‌اند آزاد م ‌یشد‪ ،‬آنها چند‬ ‫راحتی را آغاز کنند‪.‬‬
‫را در نقشه نشان م ‌یدهد که دقیق با نقشه ب ‌هدست کشیده شده که رانی‬ ‫کیل ‌ومتری از پمپ بنزین بطرف مرز چکسلواکی دور شده بودند‪ .‬آنها بعد از‬ ‫رانی در یک مرخصی از زندان‪ ،‬با کریستین برنامه‌ریزی م ‌یکند که دیگر به‬
‫آن را در اختیار داشته و اکنون به دست پلیس افتاده است‪ ،‬مطابقت م ‌یکند‪.‬‬ ‫ساعتی رانندگی با دلهره در اتوبان بطرف چکسلواکی‪ ،‬به مرز می رسند‪ .‬در‬ ‫زندان برنگردد و اگر او مایل باشد همراهش به چکسلواکی پیش یکی از‬
‫هنگامی که دادگاه نقشه بدست کشیده شده را نشان فریتس سیم م ‌یدهد‪ ،‬او‬ ‫این میان اداره زندان بعد از غیبت یک روزه رانی از مرخصی به تمام مرزهای‬ ‫دوستانش بروند‪ .‬کریستین چون دل خونی از شوهرش داشت و اکنون او نیز‬
‫بلافاصله تأیید می‌کند که نقشه را در دست کلاوسی دیده‌است و دقیق همان‬ ‫کشور اطلاع م ‌یدهد که یک زندانی با مشخصات و عکس فاکس شده از‬ ‫در زندان بود‪ ،‬بلافاصله بله گفت و حاضر شد با ماشین فرسود‌هاش بروند‪.‬‬
‫نقشه ای است که کلاوسی م ‌یخواست بعد از آزادی هلموت از زندان به آن‬ ‫مرخصی بر نگشته است و مرز داران باید کنترل دقیق تر و بیشتری بکنند‪.‬‬ ‫مشکلی که داشتند نبود پول بود‪ .‬رانی از همسایه‌اش خانم کیسلر مبلغ ‪250‬‬
‫با این توصیف آنها با شگرد خاصی از مرز خارج م ‌یشوند‪ .‬ولی آن طرف مرز‪،‬‬ ‫یورو قرض گرفت و قول داد که بزودی آن را پس خواهد داد‪ .‬از آن پول‬
‫علامت ضربدر زده شده برود و ثروتش را از آن جا بردارد‪.‬‬ ‫در حال فروش ویسکی به توریس ‌تهای چکسلواکی دستگیر شده و تحویل‬ ‫‪ 150‬یورو خرج تعمیرات اولیه ماشین شد و صد یورو دیگر را برای اطمینان‬
‫در این هنگام کریستین بوحشت افتاد و به وکیلش گفت م ‌یخواهم چیزی را‬ ‫نگهداشتند‪ .‬کریستین به دلیل عاشق شدن به رانی با نقشه او راضی بود و‬
‫به شما بگویم و وکیل کریستین لوس‪ ،‬از دادگاه تقاضای ‪ 10‬دقیقه تنفس و‬ ‫پلیس آلمان داده م ‌یشوند‪.‬‬ ‫هر پیشنهادی که م ‌یداد مورد تأییدش قرار م ‌یگرفت‪ .‬آ ‌نها در همان روز‬
‫توقف کار دادگاه کرد‪ .‬در این میان کریستین با ترس و لرز به وکیلش گفت‪:‬‬ ‫رانی مجددا به زندانش تحویل م ‌یدهند و به اتهام قتل کلاوسی و فرار از‬ ‫با ماشین کهنه کریستین آماده رفتن بودند‪ .‬اما چون دوتائی کم پول بودند‪،‬‬
‫من با قتل هیچ ارتباطی ندارم و رانی هنگامی که به اتومبیل برگشته است‪،‬‬ ‫به پیشنهاد رانی ب ‌هفروشگاهی رفتند و مقداری ویسکی برای فروش در سر‬
‫من از پیراهن با لکه خونش پرسیدم او گفت هنگام برگشتن با عجله آمده‬ ‫جرم قتل به کشور دیگری‪ ،‬در مرخصی‌اش‪ ،‬تحت محاکمه قرار م ‌یگیرد‪.‬‬ ‫مرز و مواد غذائی برای خوردن بر داشتند و ضمن اینکه رانی سر فروشنده‬
‫و خودش را با سیم خاردار زخمی کرده است‪ .‬من باور کردم و اکنون متوجه‬ ‫آکسل در زندان متوجه م ‌یشود که زنش همراه رانی می‌خواسته به کشور‬ ‫را گرم م ‌یکرد‪ ،‬به قصد پرسیدن آدرس خانه بی‌نوایان‪ ،‬کریستین با مواد‬
‫م ‌یشوم که احتمالا او یک نفر را کشته است‪ .‬اینها برای دادگاه اسنادی بودند‬ ‫چکسلواکی فرار کند و او در دادگاه رانی به عنوان یکی از شاهدین دعوت‬ ‫دزدیده شده از فروشگاه خارج شد‪ .‬به محض اینکه هر دو به پارک جلو‬
‫شده است‪ .‬هنگامی که او را با دست بند وارد سالن دادگاه می‌کنند و چش ‌ماش‬ ‫فرشگاه رسیدند و کریستی وسایل را درجعبه عقب ماشن گذاشت‪ ،‬رانی رو‬
‫که رانی را قاتل بداند و او را محکوم کند‪.‬‬ ‫به رانی می‌افتد‪ .‬باخشم و عصبانیت به او حمله‌ور م ‌یشود و با حر ‌فهای‬ ‫به کریستین کرد و گفت‪ :‬قبل از رفتن بگذار چند دقیقه‌ای بروم و دوست‬
‫دادگاه رانی را به دلیل قتل به حبس ابد محکوم کرد و کریستین را به دلیل‬ ‫رکیک گفتن با سر توی صورت‌اش می‌کوبد که خون از دماغ رانی سرازیر‬ ‫سابقم را در همین نزدیکی‌ها ببینم‪ .‬با وصف این که هوا داشت تاریک روشن‬
‫شهادت دروغ در دادگاه و همکاری با قاتل در هنگام فرار به دو سال حبس‬ ‫می شود‪ ،‬تا جائیکه کریستین بعنوان متهم دوم که در سالن دادگاه است‪،‬‬ ‫م ‌یشد‪ ،‬کریستین اوکی گفت و آنها ماشین را در خیابان خلوتی نزدیک خانه‬
‫تعلیقی محکوم کرد که اگر تا سه سال مرتکب جرمی بشود باید این زندان‬ ‫بلند م ‌یشود و بینی رانی را از خون پاک کند و به شوهرش م ‌یگوید من‬ ‫بینوایان پارک کردند و کریستین پشت فرمان ماند و رانی به محل بی‌نوایان‬
‫ازتو م ‌یترسیدم‪ .‬لذا به‌هر وسیله‌ای م ‌یخواستم از چنگ تو فرار کنم‪ .‬قاضی‬ ‫رفت و در آنجا کلاوسی دوست سابقش را درحال خواب به تنهائی دید‪.‬‬
‫را بکشد‪.‬‬ ‫دستور م ‌یدهد که پایبند به آکسل نیز بزنند و دست هر دو را هم در سالن‬ ‫حالا چه مشاجر‌های بین آنها اتفاق افتاد معلوم نیست و شاید در همان عالم‬
‫هاییدلبرگ‪ ،‬آلمان فدرال ‪2013 .12 .17‬‬
‫‪dr.g.moradi41@gmail.com‬‬ ‫دادگاه با دس ‌تبند نگه‌میدارند‪.‬‬ ‫‪Queens Road Daycare‬‬
‫رانی با کمک وکیل مدافعش‪ ،‬دزدی در فروشگاه و قتل کلاوسی را رد‬
‫ﯾﺎﺳﻤﻦ دوﻟﺖﻧﯿﺎ )ﻣﺘﺨﺼﺺ و ﻣﺸﺎور ﮐﻮدک(‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫��ﻮ������ﻦ‬ ‫ﺑﺎ ﻣﺪرک )‪(E.C.E Infant Toddler Special Needs‬‬

‫ﺳﻠﻮﻻﺭ‪۶۰۴-۵۱۲-۷۵۹۱ :‬‬ ‫و ‪ ٢٠‬ﺳﺎل ﺗﺠﺮﺑﻪ روانﺷﻨﺎﺳ‪‬‬
‫�ﺸﺎور�ﻤﺎ�ا�ﻮر‬
‫ﺗﻠﻔﻦ‪٧٧٨ – ٢٣۵ – ٠٩٢۵ :‬‬
‫��ﯾﺪو��وشاﻣﻼک�ﺴ�ﻮ�ﯽو�ﺠﺎری‬

‫‪Sales Consultant‬‬

‫ﻣﺪﯾﺮ اﺟﺮاﯾﯽ‪ :‬ﻣﯿﺘﺮا ﻓﺮ‬ ‫‪SUITE 309, 1110 HAMILTON ST., VANCOUVER, BRITISH COLUMBIA, CANADA, V6B 2S2‬‬ ‫‪Vol. 21 / No. 1271 - Friday, Dec. 27, 2013‬‬
‫‪Telephone: 604.714.3200 | Fax: 604.736.7797 | Website: www.seatrade.ca | Email: mitra@seatrade.ca‬‬
‫‪Mitra Far‬‬
‫ﺷﺮﮐﺖ ﺣﻤﻞ و ﻧﻘﻞ ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ‬
‫‪20‬‬
‫• ﮐﻠﯿﻪ ﺧﺪﻣﺎت واردات و ﺻﺎدرات در ﮐﺎﻧﺎدا و ﺳﺎﯾﺮ ﮐﺸﻮرهﺎ‬
‫• ﺧﺪﻣﺎت ﮔﻤﺮک و ﺗﺮﺧﯿﺺ ﮐﺎﻻ‬

‫• ﺣﻤﻞ وﺳﺎﯾﻞ ﺷﺨﺼﯽ در ﮐﺎﻧﺎدا و ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻠﯽ‬
‫• ﻣﺘﺨﺼﺺ در ﺑﺎرﮔﯿﺮی و ارﺳﺎل اﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺑﯿﻦاﻟﻤﻠﻞ‬

‫• ﺧﺪﻣﺎت ﺑﻪ ﺻﻮرت درﯾﺎﺋﯽ‪ ،‬هﻮاﯾﯽ و زﻣﯿﻨﯽ‬
‫• ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﺮخ ﮐﺎﻧﺘﯿﻨﺮ ‪ ٢٠‬ﻓﻮت و ‪ ٤٠‬ﻓﻮت در ﺧﺎورﻣﯿﺎﻧﻪ‬

‫ﺑﺮای اﻃﻼﻋﺎت ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻣﺴﺌﻮل ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎن‪ ،‬ﺧﺎﻧﻢ ﻣﯿﺘﺮا ﻓﺮ ﺗﻤﺎس ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ‪۶٠۴ - ٧١۴ - ٣٢٠٨ .‬‬
   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24   25