Page 29 - Shahrvand BC No.1241
P. 29
‫ادبیات‪/‬نقدفمنیستی ‹‬

‫کارکرد طبیعت در مجموعه اشعار «زمستان معشوق من است» سروده‌ی مانا آقایی ‪29‬‬

‫حیاط ما را به دادگاهی شلوغ بدل می‌کند‬ ‫آزاده دواچی‬

‫و تامی آیم چشم به هم بزنم‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1241‬جمعه ‪ 10‬دادرخ ‪1392‬‬ ‫محکومیتم را یک زمستان دیگر‬ ‫مجموعه شعر «زمستان معشوق‬
‫روی زمین تمدید کرده است‪( .‬صفحه‌ی ‪)۹‬‬ ‫من است» که به تازگی از سوی‬
‫زبان ساده و روایی در این مجموعه‪ ،‬شاعر را قادر ساخته است تا با‬ ‫نشر سیروس وارد بازار شده‬
‫خلقی فضای طبیعی و ایده آل‪ ،‬ساده‌ترین عناصر طبیعی را که ممکن‬ ‫است گزیده‌ای از اشعار مانا‬
‫است از ذهن مخاطب به دور افتاده باشد را به تصویر بکشد‪ .‬این زبان‬ ‫آقایی شاعر ایرانی مقیم سوئد‬
‫ساده گاهی در ورطه‌ی تکرار افتاده است‪ ،‬با این حال در بیشتر سطرها‬ ‫است‪ .‬این مجموعه درعین‌حال‬
‫زبان ساده توانسته فضای جدیدی را در شعر به تصویر بکشد‪.‬‬ ‫بسیار کوچک و شامل چند شعر‬
‫از این شاعر است که مجموعاً‬
‫بعضی ش ‌بها‬
‫چیزی در حدود ‪ ۳۷‬صفحه را به ماه ساعت گردی می‌شود‬
‫خود اختصاص داده است‪ .‬اکثر با صفح ‌های نقره‌ای رنگ و درخشان‬
‫شعرهای این مجموعه ساده و بعد پایین م ‌یآید‬
‫روایی هستند‪ .‬شروع کتاب با نام آن قدر که در درخت پشت پنجره گیر می‌کند‬
‫زمستان‪ ،‬شعری است که در عین تصویرسازی‌های بکر از جایگزینی صدای تیک تاک خوا ‌بآورش را می‌شنوم‬
‫طبیعی کلمات نیز بهره برده است‪.‬‬
‫دس ‌تهایم را به شیشه م ‌یچسبانم‬

‫سا ‌لها پیش وقتی بچه بودم‬ ‫و به شاخ ‌هی بلندی که در باد م ‌یچرخد‬ ‫زمستان معشوق من است‬
‫یک روز پدرم مرا به کنار دریا برد‬ ‫چشم م ‌یدوزم‬ ‫مردی که حافظه‌ی سفید دارد‬

‫من کودک کنجکاوی هستم‬ ‫و گردن بلندش را‬
‫که به راز ثانی ‌هها پی برده‬ ‫بل غرور بالا می‌گیرد‬
‫و سعی می‌کند عقرب ‌هها را‬ ‫زیر بر ‌فها به قوی زیبایی م ‌یماند‬
‫که روی دریاچه‌ی یخ زده‌ای می‌رقصد‬
‫از حرکت بازدارد (صفحه‌ی ‪)۱۱‬‬ ‫در آغوشش می‌کشم‬

‫شاعر درعی ‌نحال با زبان روایی و ساد‌هی خود م ‌یتواند در انتقال‬ ‫آب می‌شود‬
‫مجموع ‌های از خاطرات خود هم موفق عمل کند‪ .‬استفاده از عناصر‬
‫طبیعی در شعر به وفور یافت م ‌یشوند‪ ،‬این عناصر طبیعی در جاهای‬
‫و برایم ساندویچ و نوشابه خرید‬ ‫متفاوتی به کار م ‌یروند تا به نوعی از کلمات شناخت ‌هشده آشنازدایی‬ ‫کم کم‬
‫روی صندلی زنگ زده‌ای نشستیم‬ ‫کنند‪ ،‬گاهی این کلمات همانند زبان در ورط ‌هی تکرار م ‌یافتند اما‬ ‫کم کم آب م ‌یشود‬
‫و باهم به صدای رفت و آمد امواج گوش دادیم‬ ‫م ‌یتوانند تصویرهای متفاوتی را از یک حالت خاص طبیعی بیان کنند‪.‬‬
‫و م ‌یریزد‬
‫من از ساعت بزرگ طلایی رنگی‬ ‫انگار هیچ وقت نبوده‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫که روی سر ساحل لنگر انداخته بود پرسیدم‬ ‫قطار سریع‌السیری ست‬ ‫مرد مهاجری که قرار بود گرمم کند (صفحه‌ی ‪)۷‬‬
‫و او از بندری خوشبخت و آفتابی گفت‬ ‫زمستان‬
‫‪Vol. 20 / No. 1241 - Friday, May 31, 2013‬‬ ‫که زمان در آن ایستاده بود‬ ‫یکی از ویژگی‌های کلی اشعار مانا آقایی ارتباط ب ‌یچون و چرا با‬
‫که در تونلی تاریک حرکت می‌کند‬ ‫طبیعت و برقراری نوعی گفتمان روایی ‪-‬کلامی و درعین‌حال ملموس‬
‫هنوز به آسمان صاف و آبی آن روز فکر می‌کند‬ ‫و واگ ‌نهای نیمه خالی‌اش‬ ‫و قابل درک از طبیعت است که از نگاه شاعرانه‌ی او به پیرامونش‬
‫و به خنده‌های پدرم‬ ‫پر از صدای سوت باد است‬ ‫نشأت م ‌یگیرد‪ .‬درعین‌حال نگاه شاعر به طبیعت با انتخاب و گزینش‬
‫واژگان در اشعار او گره خورده است‪ .‬با این حال این ویژگی‪ ،‬یعنی‬
‫که با دود سیگارش ابرهای خیالی م ‌یساخت (صفحه‌ی ‪)۱۶‬‬ ‫مسافرانش اجسادی تب آلودند‬ ‫درک طبیعی کلمات و پیوند دادن آن با طبیعت‪ ،‬موجب شده است‬
‫که آفتاب را پشت شیش ‌ههای ضد نور از یاد برد ‌هاند‬ ‫که خوانش شعر‪ ،‬خوانشی متفاوت باشد‪ ،‬این شعر با مخاطب خود‬
‫نوستالژی گره خورده با عناصر طبیعی است که در تلاش است تا‬ ‫هم به سادگی ارتباط برقرار م ‌یکند تا دریافت‌های شخصی‌اش را از‬
‫تصویر شاعر از کودکی و خاطراتش رانشان دهد‪ ،‬درعین‌حال در بعضی‬ ‫سوارش می‌شویم‬ ‫طبیعت به او انتقال دهد‪ ،‬درعین‌حال این شعر‪ ،‬یک نوع نگاه تجربه‌گرا‬
‫از شعرها مثل این شعر‪ ،‬وزن شعر در چیدمان روایت‌های شعری‬ ‫و با شتاب از میان برف و بوران می‌گذریم‬
‫گم م ‌یشود‪ .‬شاعر حتی برای نقد پدیده‌هایی مثل جنگ از عناصر‬ ‫هم دارد‪.‬‬
‫طبیعی استفاده م ‌یکند‪ ،‬در شعری مثل آسمان بچگی ادغام طبیعت‬ ‫اما هیچ‌کدام‬
‫و پدیده‌ی جنگ به شاعر این فرصت را داده است تا با الگوی جدیدی‬ ‫از سردخانه جلوتر نمی‌رویم‪( .‬صفحه‌ی ‪)۱۳‬‬ ‫این روزها به هرچه از آسمان م ‌یآید‬
‫شک دارم‬
‫به نقد جنگ بپردازد‪.‬‬ ‫کلمات و عناصر طبیعی مثل آفتاب‪ ،‬باد‪ ،‬زمستان‪ ،‬درخت‪ ،‬ماه‪ ،‬مزرعه‪،‬‬
‫اسامی پرندگان‪ ،‬در شعر تکرار م ‌یشوند‪ .‬گاهی جایگاه تکرار این کلمات‬ ‫نکند آن گنجشک‌های پرچانه‬
‫بچه که بودم‬ ‫متفاوت است و گاهی بسته به واژه آرایی قرار م ‌یگیرند‪ .‬اما در خیلی از‬ ‫که روی شاخه‌ها صف کشیده‌اند‬
‫آسمان را میدان جنگ می‌دانستم‬
‫موارد این کلمات پلی م ‌یشوند برای ارتباط شاعر با خاطراتش‪.‬‬

‫ابرها را سربازانی سیاهپوش م ‌یدیدم‬ ‫و مثل اعضای یک هیأت ژوری کوچک‬

‫که سوار بر اسب باد تاخت و تاز م ‌یکردند‬ ‫در گوش هم پچ پچ می‌کنند‬
‫و باران را‬ ‫دارند درباره‌ی من حرف می‌زنند؟ (صفحه‌ی ‪)۹‬‬

‫مانند خون ب ‌یرنگ دشمنان بر خاک می‌ریختند‬ ‫آلمان‌های طبیعی در شعر قوی هستند‪ ،‬درعین‌حال شاعر در‬
‫بچه که بودم‬ ‫تلاش است تا با نسبت دادن ویژگی‌های انسانی و ارتباط آن‌ها با‬
‫عناصر طبیعی‪ ،‬الگوی خاصی را در شعر خود به وجود آورد‪ ،‬مثلا‬
‫رعد و برق را در رگبار مسلسل می‌پنداشتم‬ ‫گنجشک‌های پرچانه و یا به تصویر کشیدن آن‌ها به عنوان اعضای‬
‫بزرگ تر که شدم فهمیدم‬ ‫هیئت ژوری‪ ،‬این آلمان‌های طبیعی در شعر مدل متفاوتی را از‬
‫رابطه‌ی شخص با طبیعت و یا شاعر و کلمه با طبیعت برقرار م ‌یکند‪.‬‬
‫صدای خشمگینی که این همه از آن می‌ترسیدم‬
‫صدای غرش آسمان نبود‬

‫صدای خدایی روی زمین بود‬
‫که فرمان آتش می‌داد‪( .‬صفحه‌ی ‪)۲۱‬‬ ‫شاید آن کلاغ سیاه که لب دیوار نشسته‬

‫جنسیت و تاکید بر هویت زنانه در این مجموعه آن چنان مشخص‬ ‫و با قارقار خود خانه را روی سرش گذاشته‬
‫نیست‪ ،‬اما حتی این جنسیت زنانه نیز با عناصر طبیعی پیوند م ‌یخورد‪،‬‬ ‫قاضی بداخلاقی است‬
‫با این حال گاهی می‌تواند نقدهای شاعر را از مردسالاری دید‪ ،‬این‬
‫گره خوردگی نیز در شعر صدف شکسته و در شعر مردان فضای‬ ‫که شروع جلسه‌ی مهمی را اعلام می‌کند‬
‫متفاوتی خلق کرده است‪ ،‬به این معنی که شاعر در کنار بسیاری از‬ ‫و این درختان که بر ‌گهایشان را‬

‫پدید‌ههای طبیعی دو جنسیت را جایگزین کرده است‪.‬‬ ‫یکی پس از دیگری پیش پای من می‌ریزند‬
‫شاکیانی هستند‬

‫که علی ‌هام شهادت می‌دهند (صفحه‌ی ‪)۹‬‬

‫چه به دریان نزدیک بودم‬ ‫شاعر در این شعر در تلاش است تا پلی میان جهان انسانی و دنیای‬
‫آن شب که نمک دهانت‬ ‫طبیعی برقرار کند‪ ،‬اما آگاهی برقراری این ارتباط نظم نمادین سطرها‬
‫زیر زبانم م ‌یلغزید‬ ‫را بر هم م ‌یزند‪ ،‬با این حال می‌توان جغرافیایی را که شعر در آن شکل‬
‫صخر ‌هها دندان‌هایشان را‬ ‫گرفته است را هم در این شعر دید چرا که در سطرهای بعد شاعر به‬

‫با چاقوی باد تیز م ‌یکردند‬ ‫نوعی از حضور زمستان گله‌مند است‪.‬‬

‫و من مز ‌هی شور مرد را با حرص فرو م ‌یبردم ‪2 9‬‬ ‫راستش من از کار پاییز سر در نم ‌یآورم‬
‫او هرباراز راه می‌رسد‬
‫تا تشن ‌هتر شوم‬
‫به گمانم توفان گو ‌شهای تو را از بیخ برده بود‬
   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34