Page 28 - Shahrvand BC No.1241
P. 28
با قمه کشــی و تهدید و خفه کردن صدای متفاوت دیگران نه تنها‬ ‫از این جماعت‬ ‫ادبیات‪/‬گفتوگو ‹‬ ‫‪28‬‬
‫به یکپارچگی ایران عزیزمان کمکــی نمی‌کند و موجب اختلافات‬
‫قومی و‏ملیتی دربین ملت نیک اندیش ایران می‌شــود‪ ،‬بلکه ناقض‬ ‫هژبر میرتیموری‬ ‫موضوع یا به‏دادگاهی شــدن من منجر م ‌یشــود یا به مواجه شدنم با‬ ‫‪28‬‬
‫توقــع انتظــارات عصر حاضــر و روند تاریخ‪ ،‬دمکراســی و دوران‬ ‫لشکرکشی روزنام ‌ههای جناح راســتی در‏ترکیه‪ .‬رما ‌نها به این دلیل‬
‫اخیرا درپی مطرح شدن حق زبان مادری از جانب سخنوری که عمرش‬ ‫که نویسندگا ‌نشــان عضو حزب خاصی هستند‪ ،‬سیاسی نم ‌یشوند ‪-‬‬
‫پسامدرن آن‏می‌شود‪.‎ ‎‬‬ ‫را بــر اعتلای زبان ملی (فارســی) و ادبیات فارســی زبان نهاده‏همه‬ ‫خب‪،‬‏بعضی از نویسندگان عضو حز ‌بها م ‌یشوند‪ ،‬من نم ‌یشوم ‪ -‬بلکه‬
‫آقای براهنی با طرح یک خواســت ٔه برحق که در راستای قوانین مدون‬ ‫روزه شــاهد موج حملاتی ناسیونالیستی و گاهاً فاشیستی و احساسی‬ ‫سیاسی شد ‌نشان به این دلیل‏اســت که یک قصه خوب‪ ،‬به همذات‬
‫حقوق بشر امروزیست بادلیل و برهان عالمانه علمی‪ ،‬فلسفی و‏تاریخی و‬ ‫که هرروز بر شــدت و تندی این حملات افزوده م ‌یشــود ب ‪‎‬ه‪‎‬ایشــان‬ ‫پنداری با انسا ‌نها و درک کسانی م ‌یپردازد که لزوما مثل ما‏نیستند‪.‬‬
‫با بی طرفی کامل به حق رسمیت شناختن زبانهای مادری درکشورمان‬ ‫‏آقای دکتر براهنی هســتیم‪ ...‬این جملات نه تنهــا از جانب گرو‌هها‪،‬‬ ‫طبیعتا‪ ،‬تمام رما ‌نهای خوب سیاســ ‌یاند چرا کــه همذا ‌تپنداری با‬
‫که تنوع قومی و زبانی آن غیر قابل انکار است تاکید‏م ‌یکنند‪ .‬که این‬ ‫افراد و جمعی ‌تهای وابســته به جریانات خاص و راســتگرای بلکه از‬ ‫دیگری امری سیاسی است‪.‬‏در قلب "هنر رمان" ظرفیتی انسانی برای‬
‫خواســته نه به معنای حذف زبان فارســی و یا تجزی ٔه خاک و اقلیمی‬ ‫‏جانب هنرمندان و نویسندگان به اصطلاح روشنفکر نیز دیده م ‌یشود‪.‬‬ ‫دیدن جهان از چشــ ‌مهای دیگران‪ ،‬نهفته اســت‪ .‬غمخواری‏مه ‌‌مترین‬
‫کشور یک پارچه ایران بلکه به یک پارچکی آن نیز‏کمک خواهد کرد‪.‬‬ ‫م ‌یتوان گفت که این نوع بینش و برخورد با این مقوله ریشه در‏همان‬
‫تفکر و سیســتمی دارد که ژیل دلوز آن را تفکر «ســاقه درختی» یا‬ ‫توانایی یک رما ‌ننویس به شمار م ‌یآید‪.‬‏‬
‫مسئله این باشد‪ ،‬آن نباشد نیست‪ .‬مسئله بودن همه است‏‪.‬‬ ‫رشد عمود ‌یی اندیشه‪ ،‬م ‌ینامد‪ .‬در این سیستم‪« ،‬ساقه» هم ٔه‏عناصر‬
‫آن چیزی که ایشان مطرح م ‌یکند نه مسئله تجزیه طلبی‪ ،‬بلکه مسئله‬ ‫ِ درخت را تحت فرمان خود دارد‪ .‬و متکی بر تک مرکزی است‪ .‬بدین‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1241‬جمعه ‪ 10‬دادرخ ‪1392‬‬
‫عبــور از تمرکز گرائی و زبان دیکتاتوری و قدرتمدار و طلوع و‏گذار به‬ ‫معنی که حیات عناصر وابسته به مرکز که همان ساقه‏است م ‌یباشند‬
‫تکثرگرائی است‪ ،‬به معنای دیگر رفع غلبه گونه ای خاص بر گون ‌ههای‬ ‫و ازخود هیچ گونه اســتقلالی ندارند و رشد و نمو و حد و مرز آ ‌نها را‬ ‫▪ ▪فرض کنید سه کتاب را م ‌یتوانید با خود به یک جزیره بی‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫دیگر اســت‪ .‬موضوع حذف یکی به نفع دیگری نیست‪.‬‏بلکه برسمیت‬ ‫ســاقه تعیین م ‌یکند‪ .‬و اگر از ســاقه جدا شوند می‏خکشند و از بین‬
‫شناختن عناصر متنوع دیگر نیز بوده و موضوع دادن حق برابر به همه‬ ‫نخستین‬ ‫کدام کتا ‌بها را ‏انتخاب م ‌یکنید؟‬ ‫آـبـ‏"وفرعلهنفگببجرایمدع‪.‬‬
‫زبانهای موجود در یک همنشــینی مسالمت آمیز‏در یک کلییت بنام‬ ‫م ‌یرون ‪‎‬د ‪.‎‬‬ ‫بریتانیکا" (نســخه چاپ ســال ‪،)1911‬‬
‫کشور ایران است تا بتوان به این عناصرکه تا کنون به حاشیه رانده شده‬ ‫در ایــن گونه بینش و رویکرد که به عنوان یک مثال نام برده شــده‪،‬‬ ‫چــاپ "فرهنگ جامــع اســام"‏‏(‪ )1913 - 1936‬و "فرهنگ جامع‬
‫و ســرکوب شد‌هاند و حق ابراز وجود‏نیافت ‌هاند حق حیات داده شود تا‬ ‫چه در سیاست و سیستم های حکومتی‪ ،‬دول ‌تها‪ ،‬مذهب‪ ،‬تشکیلات‬ ‫اســتانبول" (‪ ،)1958 - 1971‬که در کتاب "اســتانبول"ام‏دربار‌هاش‬
‫از ظرفی ‌تهای زبانی آ ‌نها در راستای اعتلای فرهنگی کشور عزیزمان‬ ‫‏سیاســی‪ ،‬اجتماعی‪ ،‬فرهنگــی‪ ،‬قومی و قبیله ای‪ ،‬فــردی و ‪ ...‬غیره‬ ‫نوشــت ‌هام‪ .‬این فرهن ‌گها م ‌یتواند مرا تا ده ســال به خود مشغول نگه‬
‫ایران به طور اخص و انســان به‏طور اعم بهره ای برده شود‪ .‬چیزی که‬ ‫حاکم بوده و م ‌یباشــد‪ .‬صاحبان این نوع بینش هرگونه تکثر گرائی و‬ ‫دارد‪ .‬تخیل مــن در‏مواجهه با واقعیات بهتر پرورش پیدا م ‌یکند ‪ -‬به‬
‫ایشان مطرح م ‌یکنند داشتن باغچه ایست با گلهای رنگارنگ‪ .‬نه یک‬ ‫‏دمکراســی را بر نم ‌یتابند و همواره بر تک صدائی و تک گفتمانی و‬ ‫خصوص اگر این واقعیات‪ ،‬کمی هم تاریخ‏مصر ‌ف گذشته باشند‪ .‬بعد از‬
‫گدان در طاقچه و یک گل‪.‬‏نه زمســتانی یک رنگ که بهاری که همه‬ ‫‪ 10‬سال باید مرا از آن جزیره بی آب و علف بیرون بیاورند تا‏رما ‌نهایی‬
‫مناسبات مراد مریدی‪ ،‬و گله و چوپانی و ‪ ...‬تاکید دارن ‪‎‬د‪.‎‬‬ ‫را که در آن نوشت ‌هام منتشر کنم‪.‬‏‬
‫گ ‌لها حق رویش بیابند‪.‬‏‬ ‫ما در طول تاریخ به خوبی شــاهد ســیطره این نوع تفکر و سیســتم‬
‫هرزبان صدائی اســت با ویژگ ‌یهــا و ظرفیت‌های خاص و منحصر و‬ ‫چه در شــیوه حکومت داری و چه در مذهب و تشــکیلات اجتماعی‬ ‫▪ ▪شماهرازچندگاهدرآمریکابهسرم ‌یبرید‪.‬کدامنویسندگان‬
‫ارزشــمند و کشــور عزیز ما به لحاظ تنوع قومــی و زبانی به مانند‬ ‫و‏سیاســی و حتا خانواده بوده و هستیم‪ .‬اصولن اینگونه مراکز قدرت‬
‫‏ارکستری اســت متشکل از ســازهای متنوع؛ که تا کنون فقط یک‬ ‫چه کوچک و چه بزرگ و چه سیاســی و چه غیر سیاسی هرگز تاب‬ ‫آمریکایی از نظر شما ‏تحســی ‌نبرانگیزند؟ نویسند ‌های در این‬
‫صدا صدای غالب بر این ارکســتر بوده و دیگر صداها فرصت نواختن‬ ‫‏حضور دیگری و یا شنیدن صدای دیگر را نداشته و با آن با شدت تمام‬
‫‏نیافته‌اند‪ .‬چرا باید دیگر صداها را خفه کرد و به آن‌ها میدان و فرصت‬ ‫نویسندگان‬ ‫تمام‬ ‫بر آثارتان تاثیر گذاشته باشد؟‬ ‫مـیاـمنرهحوسمتجاکنه‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1241 - Friday, May 31, 2013‬‬
‫بــازی نداد؟ چرا ملت مان را از همــه صداها بهرمند نکنیم تا‏رنگین‬ ‫برخورد کرده و هر صدایی را در نطفه خفه کرد‌هان ‪‎‬د ‪‎.‬‬ ‫آپدایک یک بار در جایی نوشت که‬
‫کمانی از زیبائی و زیبائیهای زبانی داشته باشیم‪ .‬آیا اگر فقط یک ساز‬ ‫اما امروزه تاریخ متحول شــده است‪ .‬و انسان عصر حاضر درحال گذار‬ ‫جهان سوم تحت تاثیر فاکنر‏هستند‪ .‬من یکی از آنها هستم‪ .‬فاکنر به ما‬
‫بنوازد بهتر است یا کل ارکستر؟ سرزمین فرهنگی ایران‏پهناور بهاری‬ ‫از این نوع سیستم و بینش تک گرائی و مقدس گرائی م ‌یباشد‪.‬‏انسان‬ ‫نشان داد که سوژه ما م ‌یتواند بومی و شهرستانی باشد‪،‬‏به دور از مراکز‬
‫اســت از گونه‌های ارزشــمند‪ .‬بگذاریم بهاری رنگین داشته باشیم نه‬ ‫امروز به خوبی دریافته که ســعادت بشــری نــه در تک صدائی بلکه‬ ‫جهان غرب و مســائل و درگیر ‌یهای سیاسی‪ ،‬و با این حال‪ ،‬نویسنده‬
‫زمستانی یکرنگ و سرد‪ .‬بگذاریم فرد فرد میهن مان‏خودش انتخاب‬ ‫درچند صدائی‪ ،‬تلورانس و تحمل و پذیرش دگرگونگی اســت‪.‬‏انسان‬ ‫م ‌یتواند به‏شــیو‌های کاملا شخصی و مبتکرانه درباره آن بنویسد و در‬
‫کند که چگونه بیندیشد‪ ،‬بنویســد بخواند و حرف بزند‪ .‬زبان فارسی‬ ‫امروز چند گونگی را نه تهدید برای ج ‌یات خویش بلکه غنای بیشتر‬ ‫سراسر جهان خواننده پیدا کند‪.‬‏‬
‫مردنی نیســت‪ .‬زنده اســت و زنده خواهد ماند‪ .‬زبان‏فارسی ما آنقدر‬ ‫م ‌یداند‪ .‬به همین خاطر برآن شــده اســت تا همزیستی را‏جایگزین‬ ‫مــن تقریبا تمام آثــار فاکنر‪ ،‬همینگــوی و فیتزجرالــد را خواند‌هام‪.‬‬
‫مستحکم و شیرین هست که دادن فرصت به زبان‌های دیگر تهدیدی‬ ‫برخورد و ســتیز با دیگرگونه ها نماید‪ .‬در کشــورهای پیشرفته این‬ ‫تمام یادداشــ ‌تهای ادبی آپدایک را هم‏که برای نیویورکر م ‌ینوشــت‬
‫برای زبان فارســی ما نیست‪ .‬کسانی که حقو فرصت‏بیان به دیگری‬ ‫مسئله راح ‌تتر جا افتاده و تحربه شده است‪ .‬اما این تحول‏درهمه دنیا‬ ‫خواند‌هام‪ .‬از آپدایک بســیار آموخت ‌هام و از یادداشــ ‌تهایی که درباره‬
‫نم ‌یدهند چطور به خود می‌قبولانند که دیگران به آن‌ها فرصت بیان‬ ‫به یکســان رخ نداده‪ .‬درکشور های جهان سوم به خصوص خاورمیانه‬ ‫‏کتا ‌بهایم نوشــته بود هم بســیار بهره برد‌هام‪ .‬دوران دبیرستان را در‬
‫بدهند‪ .‬قدمت زبانهای موجود در کشور مااگرفرض‏کنیم که بیشتر از‬ ‫ازجمله کشــور ما که هنوز بر محور مرکزگرائــی و‏تقدس مدهبی و‬ ‫مدرسه آمریکایی ســکولاری در‏استانبول گذراندم و به همین خاطر‪،‬‬
‫زبان فارسی مان نبوده کمتر نیستند‪ .‬فقط آن‌ها قدرت طلب نبوده تا‬ ‫مناســبات مرید و مرادی م ‌یچرخد ما هنوز شاهد خفه شدن صدای‬ ‫کتا ‌بهای "تام سایر"‪" ،‬صلح جداگانه" و "کشتن مرغ مقلد"‏را به عنوان‬
‫دیگر هستیم‪ .‬این بینش نه تنها بینش قدرت حاکمه است‏بلکه به یک‬ ‫کتا ‌بهایی که مطالع ‌هشان در آن دبیرستان اجباری بود خواند‌هام و از‬
‫دیگر زبا ‌نها را خاموش کنند‪.‬‏‬ ‫رویکرد عمومی و فرهنگی جامعه ما تبدیل شــده است‪ .‬و همه چرخ ٔه‬ ‫روح‏دموکراتیک و برابر ‌یخواه این آثار بسیار لذت برد‌هام‪ .‬آثار سلینجر‬
‫این مســئله تازه ای نیســت‪ .‬امروزه ما درکشورهای پیشرفته اروپائی‬ ‫حیات اجتماعی‪ ،‬فرهنگی و غیره ما بر این محور‏قدرت و تمرکز قدرت‬ ‫در آن دوران در دبیرستان ما ‏تدریس نم ‌یشد‪ ،‬این بود که کتاب "ناتور‬
‫م ‌یبینیــم کــه ایال ‌تهای مختلف بــا زبان خــاص و محلی خویش‬ ‫در دســت یک نفر یا یک بینش غالب که در راس جامعه قرار گرفته‬ ‫دشــت" را به عنوان کتابی نامتعارف در ســا ‌لهای‏دبیرستان خواندم‪.‬‬
‫‏م ‌ینویســند‪ ،‬م ‌یخوانند و تکلم م ‌یکنند؛ و چندگونگی زبانی و قومی‬ ‫است م ‌یچرخد‪ .‬از همین روست که امروز‏ما شاهد این برخورهای تند‬ ‫رما ‌نهای توماس پینچون‪ ،‬هوش نیکلســون بیکر از دید من تحسین‬
‫هیچ مشکلی یا اشتقاق و یا تجزیه ای هم ایجاد نکرده بلکه گون ‌ههای‬ ‫و قمه کش ‌یهای لفظی و تهدیدها و تهم ‌تها به آقای براهنی که د‌هها‬ ‫برانگیز است‪.‬‏دیو اگرز برایم قابل احترام است‪..‬‏‪.‬‬
‫‏متفاوت درکنار هم همزیســتی م ‌یکنند‪ .‬به طور نمونه کشــور هلند‬ ‫کتاب به زبان غالب (فارسی) نوشته و‏حالا یک مطلب به زبان مادری‬ ‫اما وقتی کســی از من درباره ادبیات آمریکا سؤال م ‌یکند‪ ،‬بلافاصله به‬
‫هم زبان هلندی و هم درشــمال آن زبان فریزلندی استفاده م ‌یشود‪.‬‬ ‫یاد هاوثرن‪ ،‬ملویل و پو‏م ‌یافتم‪ .‬از دید من این ســه نویسنده بیش از‬
‫‏ودربلژیک‪ ،‬هلندی و فرانسوی صحبت م ‌یکنند‪ ،‬لوگزامبورگ سویس‬ ‫نوشته هست ‪‎‬م ‪‎.‬‬ ‫هر کس دیگری نماینده روح آمریکایی هستند‪ .‬شاید به‏این خاطر که‬
‫و ‪ ...‬خیلی از کشــورهای دیگر نیز ما نیز شــاهد چنــد گونگی زبان‬ ‫همــذات پنداری با دغدغ ‌ههای بومــی و تخیل بکر آنها‪ ،‬تعداد محدود‬
‫خواننــدگا ‌ن آنها در‏دوران حیا ‌تشــان و انرژ ‌ی و خو ‌شبین ‌یشــان‪،‬‬
‫‏هستیم‪...‬‏‬ ‫موفقی ‌تها و شکس ‌تهای تماشای ‌یشان برای من آسان‏است‪.‬‏‬
‫‏ ما امروز درعصر پسامدرن زیست م ‌یکنیم‪ .‬درعصری که دیگر مرکزی‬
‫قدرتمــدار و رهبر و حاکم بر دیگــران را نم ‌یپذیرد‪ .‬عصری‏که همه‬
‫گون ‌ههای با حفظ هویت مســتقل خویــش م ‌یتوانند در کنار هم و در‬
‫یک هارمونی و دوســتی حق حیات بیابند بدون اینکه یکی بر‏دیگری‬
‫ارجح و یا غالب شــود‪ .‬موضوع دمکراسی در زبان است و پذیرش چند‬

‫گونگی آن‏‪.‬‬
‫پس بیاییم دمکراســی و اعتقاد به دمکراســی را که همانا تحمل دگر‬
‫اندیش ‌هها و همزیســتی با تفاو ‌تها و چندگونگی است از خود شروع‬
‫‏کنیم‪ .‬و با بردباری از نگاهی پسامدرنی و مترقی با این موضوع نگریسته‬
‫و به دور از احساســات ناسیونالیستی و راستگرایانه و‏قدرتمدارنه و هر‬

‫نوع مرکز گرائی بر این مقوله و سخنان ایشان تأمل کنیم‏‪.‬‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33