Page 35 - Shahrvand BC No.1237
P. 35
‫هنر ‹‬

‫از نام ‌ههای رسیده‏‪35 :‬‬

‫پرواز‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1237‬جمعه ‪ 13‬تشهبیدرا ‪1392‬‬ ‫بــه تنهايی كمك م ‌يكننــد و نه موتور پر‏ســرعت! از موتور پياده‬ ‫بايد ســوار شوى تا بدانى چيســت‪ .‬نرم‪ ،‬قوى‪ ،‬شتاب‬ ‫شــد‪ .‬این بازیگر بریتانیایی به نوع‏دوم بیماری «دو قطبی» مبتلا اســت‪.‬‬
‫ميشوم و به عقب و به مسير طى شده نظر می‌افكنم‪ .‬باورم نميشود‬ ‫فو ‌قالعــاده تا جايى كه احســاس پــرواز ميكنى! با‬ ‫گفتنی است که حالات روحی بیماران دو قطبی دگرگون است آنها گاهی‬
‫كه از اين همه‏راه شگفت انگيز عبور كرده باشم‪ .‬پس چرا تا كنون‬ ‫لاســتي ‌كهاى‏پهن و متعادل روی جــاده‪ ،‬ترمز فوق‬
‫آنها را با وجودی‌كه از ميانشــان گذشــت ‌هام نديد‌هام! شك و‏ترديد‬ ‫العــاده‪ ،‬صندلى بيزينــس كلاس‪ ،‬فرمــا ِن كاملًا در‬ ‫رفتار آزار دهنده از خود‏بروز می دهند‏‪.‬‬
‫همه وجودم را فراگرفت ‌هاست‪ .‬به آسمان نگاه می‌کنم كه خورشيدش‬ ‫کارگزار کاترین زتا‪-‬جونز به خبرنگاران گفت‪« :‬کاترین به خاطر پیشگیری‬
‫از نيم ‌ههاى ظهرگذشت ‌هاست‪ .‬ســوار‏موتور م ‌يشوم و راهم را آرام و‬ ‫اختيار‪.‬‏‬ ‫از عود بیماری به آسایشــگاه مراجعه می کند‪.‬پیشتر زتا جونز‏اعلام کرده‬
‫بی‌شتاب ادامه ميدهم‪ .‬نه به تابلوها نگاه م ‌يكنم و نه به انتها و يا‬ ‫وقتى هواى عطراگيــن ونكوور بدون مانع به صورتت‬ ‫بود که به صورت دوره ایی باید تحت مراقبت باشد تا به روشی خوشبینانه‬
‫ابتداى آن‪.‬‏فقط به نــوای دلى گوش فرا می‌دهم كه گويى بر تركم‬ ‫ميخوره و از لبا ‌سات عبــور ميكنه و تنت رو نوازش‬
‫‏ميده‪ ،‬وقتــی رايحه گ ‌لها و شــكوف ‌ههای كم نظير‬ ‫بتواند بیماری خود رامدیریت کند‪».‬‬
‫سوار است و از مبدا و مقصد به من نزدي ‌كتر اس ‪‎‬ت‪‎.‬‬ ‫اين ســرزمين افسان ‌هاى به مشــامت ميخوره كه هر‬ ‫در سال ‪۲۰۱۱‬کاترین زتا‪-‬جونز ‪ ۴۳‬ساله که برنده تندیس اسکار بهترین‬
‫فروزان ستوده‬ ‫عطرش تو‏رو ياد خاطر‌های شــيرين در گذشت ‌ههای‬ ‫بازیگر زن نقش مکمل (شــکیاگو) است به دلیل فشارهای روحی‏ناشی از‬
‫دور ميندازه‪ ،‬تازه ميفهمی كه بُعد زندگی‪ ،‬بيشــتر از‬
‫‏‪٢٧‬‏‪‎‎‬سپتامبر ‪ ٢٠١١‬ونكوور‬ ‫بیماری سرطان همسرش ماکیل داگلاس بستری شد‏‪.‬‬
‫اون حجمى‏است كه تا حالا زندگی كردی‏‪.‬‬ ‫اما این بار دلیل خاصی برای بستری شدن او بیان نشده است‏‪.‬‬
‫اينجا از يك پيچ عجيب گذشــتم‪ .‬اوليــن تابلوی فاصل ‌هی زمانى از‬
‫مبــداِء حركتم را ديدم‪ .‬در فكر این بودم كــه‏چرا اين جاده تابلو ِى‬ ‫‏[کافه سینما‏]‬
‫فاصله تا شــهر بعدی را ندارد كه تابلــو دوم را ديدم‪ .‬این تابلو هم‬
‫حاكی از فاصله گرفتن‏بيشــتر از شهر قبلى بود‪ ،‬همان شهرى كه‬
‫ديروز در حال عبور از آن متولد شدم‪ .‬كاملا گيج شده بودم!‏سرعتم‬
‫را زياد كردم تا به تابلوی بعدی برســم تا از اين ســردرگمی رهايى‬
‫يابــم‪ .‬تابلوی بعدى ازدور‏خودنمايی می‌كــرد‪ .‬وقتی به آن نزديك‬
‫شدم‪ ،‬روی آن نوشته شد‌هبود‪ :‬از شهر قبلی خيلىدور شديد‪ .‬راستی‬
‫‏در اين جاده كســی مرا به بازى گرفته اســت! انگار هر چه سريعتر‬

‫مسافت را طی می‌کنم‪ ،‬به آنجايی كه بايد‏برسم‪ ،‬دورتر ميشو ‪‎‬م‪‎.‬‬
‫شــايد راهم را در جاده ای كه در مقابلم است گم كرد‌هام! نه تابلوها‬

‫‪aPPneEdRrCsAAiIartnInCsutilttuutree‬ن‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫‪35‬ﺧـﺎﻧﻪﻓﺮﻫــﻨﮓوﻫـ اﯾـﺮا‬ ‫ﮐآﺗﺎﺑﻣﻧﮐﮐﺳﺳﺎﮐﺎﺎﯿﻣورﻠﺮﺎﻨارﻨﮔرﺑﯽرﺘﻔرﺎﺮزﯿﯾﮔـﺎﮔﺎﻮﮐهﮋ‪-‬ﺎﺗﻂ|ﮑرهﺎﮐﺰـهﺳﻮدﺑ|ﭘﺗـﻓاﺗﺎرﻪﻠﻼﺗﺮﺌﻮﺗﺑﺳاﺎﺌﺷـﻮوﺎرﻣﻋﺘﺗﯾﻮﻋﺮﺎﻠرسﻌﻮﺗـﺮ|ﮔرﺰتﺮنﻄﺬﺳﯽﺎﮐﻧوﺰیﯿﻫﻋﻧ|ا|ﺎءﺎﻫﻠﺰﻘاﻮﺳرﮐﯿﯾرﻣﺗﯾﺎرﺎﮐﮔیﯽﯽﺠﻮﺘﻮروﺎﻮﺴﺳﺐیﮔارﮐﺳﺎﮔنﯿدﺟﯽزـﯿﺎﯽهﻮﻫﺮﻣـﻦیﮐﻘﯿدﻧ|وﻧاﻨﮐاﭼﯽﻘﺎﻧﻮﺎﯽﻼﻣﺎﻫژﯿﻣﻤﻧدﺷن|ﻨﺷﺤﻤﻪﯽﻘر‪r‬ﯿسﮑﺎآﻤ|ﯽﺎ‪e‬ریذو‪m‬ﺸﺪﺷ‪v‬ر|زﺳراﺑ‪u|o‬ﺳﻫﻦﻣﯽﺎﻧﻣﻤﺎﺗﺎ‪co‬ﯾﻔﺤآ‪.‬ﻔنﻨ‪c‬ﺤﯽﻓﺑ|ﮔﺎ‪i‬ﺮﻤیاﯿ‪n‬ﭘﻤﺮﺮﻀﻧﺎﺘ‪a‬ﺪ‪a‬ﻠداﺧﺎﺧﺪﻫرﺎآﺎﺎ‪c‬ﻓﻋ‪V‬رﻟﻧﯽﻠ‪.‬یﺳﮓر‪r‬دﻣﻪﺪﺸ|ﺣ‪|eN‬ﯿﯽﯽﻮ‪,‬ﻻیﻓﻟ‪p‬ـﻧز‪e‬ﻣﻦﺮﺎﻧﻪ‪v‬ﯿﺤدﻫﺷ@‪I‬ﺎﺷدﺳ‪A‬ﻨرﺎﻤﺒ‪o‬ن‪A‬ﺷﯽ‪In‬ﺪﻫﻮ‪0f‬ﺘﺧﮓﮐﻨ‪C‬ﮐ‪o‬ﻧرﺎﺎﺎ‪tn‬ﻟﯽﻓﺧﻘر‪2AirR‬ﻣﺿﯽﺎﮐﺪﮔﺎﻮ‪e‬ﺮ‪E‬ﺎﻪﺷآیﺷ‪b‬ه‪PC8‬ﻫﺗﻧﻨ‪/‬ﯽﺧﻨﺗﺗﻮ‪m‬ﺑﭽﺸﻨﻮ‪R4‬ﯾﺮﺎﮐا‪e‬ﺒﻃﮕ‪m‬ﻪﺰﻧازﻮﺟ‪P‬ﺮﺴـﯾا‪.Emo‬ددﯽﻤﯽﮏ‪c3‬ﮕﮐوﯽآﺣ‪.،o‬ﺎﻪـﯾ‪|8‬ﺮ‪P‬ﮐ‪c‬ﻠ‪k‬ﺎناﮐﯽ‪|.95‬دیر‪i‬د‪|o1‬ﻦﻫﭘد|‪-‬ﺑ|ﺻﺋﯿ‪a5‬ﻧ|‪8‬ف‪o‬ﺎﺎﻣﻣ‪1‬ﻮﻧﯽﻣ‪c‬دﺣﮋﭽ‪|.1b‬ﺳنﺴﻬﻮ‪r‬ﮔ‪|8‬ﻤﻪ‪e‬ﺘﺎیق|ﻌ&ﻌﯿ|ﺎ‪ce‬ﯿﺑ|نﻫﻮ‪.‬ﺎﺪز‪5‬ﺎﺳ‪ap0‬ﺪﺑبدودرﻣ‪f.‬ﻣﻫ‪1‬ﻌﺳﻓﻧﯿﻻﻮﯿ‪5‬ﯿﺮﺿﮐا‪s‬ﮏ‪w‬رﺮﺎﻨها‪t‬ﺪﺳﺮﻦﺎ‪i‬ﺼ‪8‬دجمﯾﺗ‪8‬ﯿاز‪nw‬ﭘﺑوﯽﺟﺗﻫﺮﻧرﱪﻮاﭘ‪7‬ﺧ‪U‬ﮔﭘ‪.‬ﺪﯾ‪w‬ﯾﺪرﯿﺤﯽﯾﻮﺮﻮﺎﺎریرﯽییﯽﺪ‪7‬مدی‪1‬‬

‫‪Vol. 20 / No. 1237 - Friday, May 3, 2013‬‬ ‫‪،‬‬

‫‪mahdiyar 778 . 389 . 1545.‬‬
   30   31   32   33   34   35   36   37   38   39   40