Page 30 - Shahrvand BC No.1237
P. 30
‫ادبیات‪/‬گف ‌ت ‌وگو ‹‬

‫▪ ▪در نهایت م ‌یرســیم به «شعرعک ‌سها» که دست کم میان‬ ‫تکرار کلمات «آد ‌مها» و‏‏«ماشی ‌نها» در کنار هم چندین صفحه‬ ‫‪30‬‬
‫از کتاب را پُر کرد ‌هاید و در نهایت به ســطر «تهران فقط‏جای‬
‫شاعران ایرانی‪ ،‬فقط نمون ‌ههای این‏کار را از شما شاهد بود ‌هایم‪.‬‬ ‫تاسف دارد» رسید ‌هاید‪ .‬به نظر من هر دو کار بسیار قابل تامل‬ ‫‪30‬‬
‫است‪ .‬خودتان هنگام شکل‏دادن چنین ساختاری برای این دو‬
‫دوســت دارم بدانم که شــاعری را در نقط ٔه دیگری از جهان‬
‫شـعـبر‪،‬هبهح فدلهاسیف ٔهشـخـاعرصمفی نهوظمری‪/‬دادیشتدایردی؟‏در حدهــای کتاب‪ .‬به این که‬
‫‏م ‌یشناسید که بتوانیم اید ‌های نظیر این را در کارهایش سراغ‬
‫وقتی در رسانٔه کتاب هستیم‪ ،‬پیرامتن ‏کتاب مثل جهت خواندن‪ ،‬قطع‬
‫بگیریم؟ یا این ایده را از هیچ‏شــاعری الهام نگرفت ‌هاید و ایدٔه‬ ‫صفحات‪ ،‬تعداد آ ‌نها‪ ،‬اندازٔه حروف‪ ،‬فاصلٔه ســطرها و هر امر ‏پیرامتنی‬
‫دیگر‪ ،‬چ ‌هطور م ‌یتواند در اجرای مفهوم «افراط» و «تكرار» بدون گفتن‬
‫لذت‬ ‫شعرهایی‬ ‫از‬ ‫بارها‬ ‫نم ‌یشود‪.‬‬ ‫من‬ ‫است؟‬ ‫مـن ـحشصــربع ‌هرفهریدچخشواعدتراین‪،‬‬ ‫حرفی؛ متنی ‏شود‪« .‬خواب ديدن» شعری است که ‪ ۲۰۰‬سطر آن اسم‬
‫مولد شعر‬ ‫شعر است و چرخٔه افراط و تکراری که ‏م ‌یبینید در عمل‪ ،‬نام بردن آن‬
‫برد‌هام ولی همیشه از غیرشعر ‏برای ساختن شعر ایده گرفت ‌هام و همیشه‬ ‫را ناممکن م ‌یکند؛ یا به بیاندیگر‪ ،‬نامیدن آن تنها با خواندن ‏امکا ‌نپذیر‬
‫هم نتیجٔه کار‪ ،‬فاصلٔه بعیدی با ایده داشته است‪ .‬از شلاقی ‏که بر پوست‬ ‫اســت که اجرایی مفهومی از انطباق شعر و خواب دیدن است‪ .‬سطری‬
‫«جیمز کاویزل» در فیلم مصائب مســیح فرود م ‌یآید‪ ،‬ممکن است ایدٔه‬ ‫که حروف مقطع ‏است در بعضی از حر ‌فها پرنگ شده و دو جور خوانده‬
‫ساختن شعری ‏یا شعرعکسی شکل بگیرد‪ ،‬اما از اثر شاعریدیگر نه‪ .‬سابقٔه‬ ‫م ‌یشود‪ .‬اگر تمام اســم خواب دیدن باشد‪ ،‬‏این تک سطر قطعه قطعه‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1237‬جمعه ‪ 13‬تشهبیدرا ‪1392‬‬
‫شعر را جایی که کاربرد آن بدیهی ‏است‪ ،‬استفاده م ‌یکنم؛ اما ایدٔه جدید‬ ‫شــده‪ ،‬شاید بیداری باشد‪ .‬این شعر مفهومی‪ /‬دیداری طرح این پرسش‬
‫باید فضایی ب ‌یسابقهدر شعرداشته باشد تا بتوانم وقت صرفش ‏کنم‏‪.‬‬ ‫هم ‏هست؛ نام شعر مه ‌متر است یا متن آن؟ چه ارتباطی بین نام و متن‬
‫شــعرعکس‪ ،‬تا جایی که یادم هســت و در کتاب «هوم» هم نوشت ‌هام‪،‬‬ ‫وجود دارد؟ نام شــعر چه نقشی ‏در شــعر دارد و تا کجا م ‌یتواند ادامه‬
‫از نگاه کــردن به زبان پدید آمد‪ .‬‏هما ‌نجا گفته بودم؛ «شــعرعكس»‪،‬‬ ‫یابد؟ این نام که منطق نا ‌مگذاری شــعر را به هم زده و فرعیت ‏خودش‬
‫شــعری است که لزوماً از نوشت ‌هها شکل نگرفته و رفتاری با ‏عکس دارد‬ ‫را فراموش کرده و اصل را به حاشــیه رانده‪ ،‬این نام که منطق ریاضیات‬
‫که نوشته با الفبا دارد‪ .‬عک ‌سها‪ ،‬پ ‌سزمینه شعری نوشته شده نیستند‪،‬‬ ‫و منطق معناهای ‏معمول زبانی را مختل کرده است‪ ،‬جز معیارهایی که‬
‫خود زمین ‌هاند‪ .‬‏خود شعراند‪ .‬اگر در سنت شعری کلمات و الفبا بر اساس‬ ‫خودش برای شعر م ‌یسازد‪ ،‬چه جایگاهی ‏دارد؟ م ‌یتواند عرصٔه شعر را‬
‫قراردادی از پیش پذیرفته شــده به کار ‏م ‌یروند و ضمن شکل گرفتن‬ ‫یکســر ترک کند‪ ،‬مرزهای خود تعیین کــرده را رها کند و وارد ‏عرصٔه‬
‫شــعر‪ ،‬گاهی قراردادها تغییر م ‌یکنند‪ ،‬در شعرعکس‪ ،‬همزمان با ‏شکل‬
‫گرفتن اثر‪ ،‬قرارداد قابل مشــاهده م ‌یشود‪ .‬در سنت شعری از تصور و‬ ‫دیگری با پیرامتن دیگری شود؟ مثلًا کالیگرافی‪ .‬‏‬
‫ایماژ به ســمت تصویر ‏کردن م ‌یروند‪ ،‬در شعرعکس از تصویر به سمت‬ ‫شــعر «تهران» روی ٔه معمول عنوان و متــن را حفظ م ‌یکند اما چرخ ٔه‬
‫ساختن تصور‪ .‬بیا ‌نگرایی در ســنت شعری با ‏رعایت قراردادها حاصل‬ ‫تکرار و افراط را تا جایــی ‏ادامه م ‌یدهد که تراکم و باقی نماندن جا را‬
‫م ‌یشود‪ ،‬پس اگر به جای علایم قراردادی مثل اصوات‪ ،‬حروف و ‏کلمات‬ ‫سری تضمین از نظم و نثر کلاسیک فارسی روب ‌هروست‪ .‬اما باز‬ ‫با پر شــدن فضای صفحه نشــان دهد‪ .‬در این شعر ‏مفهومی‪ /‬دیداری‪،‬‬
‫تنها عناصر نامتعینی مثل عک ‌سهای به کار رفته در شعر ‏«‪Codecod‬‏»‬ ‫هم‏نوعی فلسفه پشت این کار هست که دوست دارم خودتان‬ ‫تکرار کلمات آد ‌مها و ماشــی ‌نها‪ ،‬به هیچ وجه با متن دیگری نســبت‬
‫یا حتی مت ‌نهای ‏نوشــتاری آن‪ ،‬در اختیار داشته باشیم‪ ،‬شعر به بیان‬ ‫ندارد‪ .‬صرفاً ‏قراردادی اســت در همین شعر ب ‌هخصوص‪ .‬با شلوغی شهر‬
‫قراردادهــای نامتعین خود م ‌یپردازد‪ ،‬به ‏نابیا ‌نگری نامتعین اما متکثر‬ ‫دـربـ‏ار«ل‌هيالاشصتاودقضيی»حدردباهریهد‪«.‬هکوامر ب» مسطیلابر‏یجنالوشبت تهووجمن‌هتاشیراکسردته‏‪.‬است که‬ ‫تهران هم هیچ رابطــه دال‪ /‬مدلولی ‏ندارد‪ ،‬هرچند اولین چیزی که به‬
‫خود‪ .‬‏«‪ odecod‬‏‪ »C‬شعری اســت که زبان خودش را همزمان با ‏شکل‬ ‫ذهن متبادر م ‌یکند همین است‪ .‬زبان نم ‌یتواند شلوغی شهر تهران ‏را‬
‫گرفتن خودش اختراع م ‌یکند‏‪.‬‬ ‫در بخشــی از آن دربارٔه ‏«هژگوار» توضیحی داده است‪ .‬به جای توضیح‬ ‫بازنمایی کند‪ .‬حتی نظمی که در این شــعر دیده م ‌یشود با ب ‌ینظمی‬
‫خودم‪ ،‬این قسمت را عیناً م ‌یخوانم‏‪.‬‬ ‫شــهر تهران مغایرت دارد‪ .‬این ‏فقط یک «تهران» زبانی است که بیرون‬
‫▪ ▪آقای آزرم‪ ،‬فکر م ‌یکنم تکنیکی باقی نمانده باشــد که در‬ ‫از خودش وجود ندارد‪ .‬نام این شــعر «تهران» اســت و ‏باعث م ‌یشود‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫‏«در یکی دیگر از شعرهای این مجموعه به نام «هژگوار»‪ ،‬نظام فرهن ‌گ ‬ ‫کل شــعر در حکم قراردادی که صرفاً در این متن بســته شده‪ ،‬برای‬
‫سرودن شــعرهای این کتاب به کار‏نبسته باشید‪ .‬نظر خودتان‬ ‫‌لغت دهخدا بر نظام ‏عناصر شــعری نگاشته م ‌یشود‪ ،‬اما عدم همگونی‬ ‫خوانندگانش ‏معناهایی بسازد‪ .‬سطر آخر شعر هم با همه مفاهیم ساخته‬
‫در این باره چیست؟ م ‌یتوانیم امیدی داشته باشیم به ای ‌نکه در‬ ‫برخی از عناصر گسس ‌تهایی ایجاد م ‌یکند که به ‏خوان ‌شهای دیگری‬ ‫شــده‪ ،‬از جمله با خود شعر «تهران» با ‏نگاهی انتقادی مواجه م ‌یشود‪.‬‬
‫‏شعرهایی که بعد از این مجموعه سرود ‌هاید یا م ‌یسرایید‪ ،‬باز هم‬ ‫منجر م ‌یشود‪ .‬عنوان شعر‪ ،‬همانند مدخلی در فرهنگ لغت و خود شعر‬ ‫معنای چندگانه و ابهام سطر آخر‪ ،‬هم معبر ارتباط بیرون و درون ‏شعر‬
‫به ‏منزل ‌هی توضیحات ذیل یک واژه تلقی م ‌یشــود‪ .‬براساس نق ‌شهای‬ ‫است و هم عامل سرگردانی خیال‪ .‬این شعر‪ ،‬بیا ‌نگرا نیست‪« ،‬مفهومی»‬
‫با تکنی ‌کهایی متفاوت از این‏یک ‌یها روب ‌هرو شویم؟‬ ‫ششگان ‌هی زبان‪ ،‬این نوع ‏کارکرد زبانی‪ ،‬کارکرد فرازبانی تلقی م ‌یشود که‬ ‫اســت و به همین ‏علت م ‌یتوان درباره آن به بیان عبار ‌تهای بســیار‬
‫یک واژه با استفاده از واژ‌ههای دیگر توضیح ‏داده م ‌یشود‪ ،‬با این تفاوت‬ ‫پرداخت اما نم ‌یتوان آن را از شکل فعلی ‏دیدار ‌یاش خارج کرد‪ ،‬بدون‬
‫ـ ـبه تکنیک شــعر‪ ،‬پیش از شکل گرفت ‌ناش فکر نم ‌یکنم‪ .‬فرم شعر‪،‬‬ ‫که کارکرد نظام فرهنگ ‌لغت در این شــعر تغییر م ‌یکند‪ ،‬بدین مفهوم‬
‫که ‏هرچه دربار‌هی واژ‌هی مورد نظر بیشــتر توضیح داده م ‌یشود‪ ،‬ابهام‬ ‫این که معناهایش دستخوش تغییر شود‪ .‬‏‬
‫همبستٔه تکنیک است‪ .‬اما بعد از ‏«هوم» دو کتاب در انتظار چاپ دارم‪.‬‬ ‫معنایی واژه بیشتر م ‌یشود‪ ،‬به ‏طوری که کارکرد توضیح فرهنگ لغت‬
‫یکی «عطر از نام» که شــعرهای بداه ‌هنویســی مشترک با ‏«ايوليليث»‬ ‫که محدود کردن تعریف یک واژه است‪ ،‬در اینجا به ‏عکس عمل م ‌یکند‬ ‫▪ ▪شعر بلند دیگری هم هست به نام «هژگوار» که ساختار آن‬
‫است که فرایند شک ‌لگرفتن آن با شعرهای دیگرم یکسر متفاوت است‪.‬‬ ‫و تعریف یک واژه آنقدر گســترده م ‌یشود که هم ‌هی معانی موجود را‬
‫شعری است که ‏از همان ابتدا و در حین نوشتن مفهوم و من و دیگری‪،‬‬ ‫در ‏برم ‌یگیرد‪ .‬درواقع‪ ،‬این واژ‌هی مجعول که هیچ ارجاعی به هیچ کجا‬ ‫به گون ‌های تنظیم شده که خواننده‏احساس م ‌یکند فقط با یک‬
‫چالش بنیادین شــعر اســت‪ .‬تکنی ‌کهای ‏«عطر از نام» همه از مکالمٔه‬ ‫ندارد‪ ،‬فاقد کاربرد زبانی بوده ‏است‪ ،‬اما بعد از خواندن شعر‪ ،‬دارای سابقه‬
‫ب ‌یپایان و نحــؤه جای دیگری بازی کــردن «ايوليليث» و من تبعیت‬ ‫و کارکرد م ‌یشــود‪ ،‬به صورتی که ب ‌هواسط ‌هی گسترش ‏دا ‌لهای درون‬
‫‏م ‌یکند‪ .‬فــرم در لحظه‪ ،‬تکنیک در لحظه م ‌یخواهد‪ ،‬که «عطر از نام»‬ ‫متن و به منظور رســیدن به مدلولی که هرگز مهیا نم ‌یشود‪ ،‬کارکرد‬
‫دارد‪ .‬کتاب شعر «هياكل» ‏هم هست که الف و یا ست‪ /‬ابتدا و انتهاست‬
‫فرهنگ لغت به ‏چالش کشیده م ‌یشود‪ .‬‏»‬
‫‪ /‬و ظهورش را بشارت م ‌یدهم‏‪.‬‬

‫معنایی مشــخص ‪ ،‬ولی متن پســ ‌تمدرن به دنبال تکثر معنا ‏است و‬ ‫غزل پست مدرن یا هیاهوی ب ‌یاساس!‬
‫روایت گریز‪ .‬غزل جبرگرا است و پس ‌تمدرن جبر زدا‪.‬غزل استبداد را‬
‫به همراه دارد متن پس ‌تمدرن آزادگی را‪.‬اینجا بحث من ‏بر آن نیست‬ ‫گونــه بازی با غزل اگر چه م ‌یتواند با بکار گیری ‏واژگان نو و مدرن و‬ ‫هژبر میرتیموری‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1237 - Friday, May 3, 2013‬‬
‫که کدام بهتر است و کدام بدتر‪ .‬بلکه صرفاً اشار‌های به ب ‌یاساس بودن‬ ‫حتی جایگزینی عدد بجای حروف و واژه در آن؛ غزل را از یکدســتی‬
‫این مدعای غزل گویانِ پســ ‌تمدرن است که در ‏تناقض با تعریف و‬ ‫خارج نمود ولی غزل و یا هر شعر ‏کلاسیک با ویژگ ‌یهای قرارداد ‌یاش‬ ‫‏ ‬
‫اساس پس ‌تمدرن است‪ .‬چرا که تا زمانی که پای جبر و سلطه و تمرکز‬ ‫وجود دارد‪ .‬و به اصطلاح شعر کلاسیک به تنهایی بستر مناسبی برای‬ ‫این روزهــا در گوشــه و کنار‬
‫در میان باشــد‪ ،‬شعر کلاســیک در حیط ٔه ‏قواع ِد و قوانین کلاسیک و‬ ‫باز ‌یهای زبانی نیســت و ‏نم ‌یتواند به تنهایی یک متن پس ‌تمدرن را‬ ‫م ‌یشــنویم که غز ‌لســرایانی‬
‫کهن خود باق ‌یمیماند‪ ،‬از آذرینت که چنین شعری (عروضی‪ ،‬نیمایی‪،‬‬ ‫نمایندگی کند‪ .‬چرا که در متن پســ ‌تمدرن یکدستی وجود ندارد و‬ ‫از غــزل مدرن و پســ ‌تمدرن‬
‫ســپید) نم ‌یتواند در فضای قرن بیست و ‏یکمی به تنهایی و با حفظ‬ ‫تک صدائی معنایی ندارد‪ .‬‏متن پســ ‌تمدرن رنگی ‌نکمانی از صداهای‬ ‫دم م ‌یزنند‪ ،‬اینــان با برگزاری‬
‫ارز ‌شهای ساختارگرایانه به سوی جذب تاز‌هگ ‌یها برود و خود را تازه‬ ‫متفاوت است‪.‬و مانع در آن حضور ندارد‪ .‬متن پس ‌تمدرن بیا ‌نکنندٔه‬ ‫محافل و ســمینارها و ‏جلسات‬
‫نظریــات قطعی مؤلفش ‏نیســت و روایت نم ‌یکنــد و به «دیگریت»‬ ‫و انتشــارات متعــد ِد مقــالات‬
‫کند‪ .‬به قول استاد ناصر نجفی‏‪:‬‬ ‫توجه دارد ‪ .‬اما غزل صدای ســلطه گر گوینده است‪ .‬روایت گر است‪.‬‬ ‫و مصاحب ‌ههــای ســاختگی و‬
‫‏[در دوران کنونــی مرز میان تصویر یا وانمــوده و واقعیت در معر ِض‬ ‫بیا ‌نکننده حالا ِت گوینده ‏اســت‪ .‬متن پس ‌تمدرن ارکستری است از‬ ‫دوســتانه که به یمن تکنولوژی‬
‫انفجار درونی قرار م ‌یگیرد‪ .‬در واقع معناها و پیا ‌مها در هم ‏م ‌یآمیزند‬ ‫مــدر ِن (اینترنــت) و یــا در‬
‫و سیاســت و ســرگرمی و تبلیغات و جریان اطلاعات‪ ،‬همگی به یک‬ ‫سازهای مختلف و غزل تنها تکنواز است‪ .‬‏‬ ‫روزنام ‌ههای دولتی ‏و غیردولتی‪.‬به پریائی جلسا ِت درس و کنفرانسهای‬
‫واحد تبدیل م ‌یشوند‪ .‬دیگر بنیاد و ساختارِمحکمی در ‏زبان و جامعه‬ ‫در متن پس ‌تمدرن ســاختار واحد و طبق ‌هبندی شد‌های وجود ندارد‬ ‫به اصطلاح ادبی و با استفاده و سوءاستفاده از نا ‌مهای آشنای ادبی به‬
‫و فرهنگ باقی نم ‌یماند‪ .‬گسترٔه اصلی ی جهان در سیلا ِن رویدادها و‬ ‫اما در غزل ساختار و قواعد‪ ،‬ســاختمان آن را شکل م ‌یدهند‪ .‬همان‬ ‫صدور و ‏موجه سازی این ادعای ب ‌یپایه و اساس که ثمری جر انحراف‬
‫اتفاقات خلاصه م ‌یشــود و مرزِمیانِ فلسفه و ‏جامع ‌هشناسی و نظری ٔه‬ ‫ســلطه ‏و اجباری که باید غزل از آن پیروی کند تا غزل بشــود‪ ،‬او را‬ ‫قشــر جوان را ندارد م ‌یپردازند‪ .‬اینان بــدون آ ‌نکه به این نکت ٔه مهم‬
‫سیاســی‪ ،‬از میان م ‌یرود‪ .‬آنچه باقی م ‌یماند منظوم ٔه شناو ِر نشان ‌هها‬ ‫با تعریف پســ ‌تمدرن بیگانه م ‌یکند و در تضــاد قرار م ‌یدهد‪ .‬غزل‬ ‫توجه ‏کرده باشند که غزل صرفاً یک پاره متنی بیش نیست‪ .‬و غزل یا‬
‫و رمزها و انگار‌هها و وانمود‌هها اســت‪ .‬به ‏نظر من‪ ،‬در این جاست که‬ ‫پاره ‏متنی با قالبی تغییرناپذیر در عروض کلاســیک ماست‪ .‬اما متن‬ ‫هر شکل دیگری از به اصطلاح شعر عروضی‪ ،‬به خاطر ساختار ‏خاصش‬
‫دیگر نم ‌یشــود با نوشت ِن چند «پاره متن» به شک ِل غزل‪ ،‬یا دو بیتی‬ ‫پســ ‌تمدرن محصولِ مشارکت در زمان و زبان امروز است‪ .‬یک غزل‬ ‫بدون شک در سلط ٔه انواع جبر‪ ،‬یکدستی و تمرکز ساختاری است‪ .‬که‬
‫و رباعی و ‪...‬و یا گون ‌ههای نوشتار ‌یی ‏دیگر به شک ِل چیزی ب ‌هنا ِم غزل‬ ‫‏یا یک شعر کلاســیک‪ ،‬نیمایی‪ ،‬ســپید و‪ ..‬م ‌یتوانند امروز به عنوان‬ ‫خارج از این سلطه این نوع پاره مت ‌نها ( غزل‪ ،‬رباعی‪ ،‬‏مثنوی‪ ،‬دوبیتی‪،‬‬
‫کلاســیک یا به اصطلاح پســ ‌تمدرن و یا تولی ِد پاره مت ‌نهایی تک‬ ‫یکــی از عناصر درون یک متن پســ ‌تمدرن ادامه حیات بیابند و در‬ ‫و‪ ) ...‬نم ‌یتوانند وجود داشته باشند‪ .‬شعر عروضی یکپارچه‪ ،‬هما ‌نقدر‬
‫ساختاری و یکه سخنی‪ ،‬با عنوانِ ‏شعرِ نیمایی و پسانیمای ‌یی موجود‬ ‫‏کنار دیگر سب ‌کها و عناص ِر نوشتاری‪ ،‬حضور داشته باشند‪ .‬کاری که‬ ‫قاعد‌همند و ساختارگراســت که شعر نیمایی و ‏سپید‪ .‬درحال ‌یکه یک‬
‫واردِ عرص ‌ههای پهناور و رنگارن ِگ هن ِر نوشتاری شد‪ ،‬آن هم نوشتاری‬ ‫فروغ با نبوغ استثنائ ‌یاش در کتاب تولدی دیگر کرد‪ ..‬شعر ‏کلاسیک‬ ‫متن پس ‌تمدرن مجموعه ایست با کثرت ساختاری که در آن عناصر‬
‫که درخــور و انداز‌ههای‪‎ ،‎‬اف ِق انتظارات و عصــ ِر دانای ‌ی ِی امروزی ِن ما‬ ‫در هر نوعش به تنهائی نم ‌یتواند پســ ‌تمدرن باشــد‪ .‬غزل و شــعر‬ ‫متفاوت با حفظ اســتقلال و ویژگ ‌یهای خویش ‏در یک هم نشــینی‬
‫باشــد به گما ِن من‪ ،‬روز به روز مشکل تر خواهد شد‪ .‬دیگر نم ‌یتوان‬ ‫کلاســیک تمرکزگرا است ‪.‬متن پس ‌تمدرن تمرکز گریز است‪ .‬‏غزل و‬ ‫مســالم ‌تآمیز در کنار دیگر گون ‌ههای نوشــتاری ظاهر م ‌یشوند‪ .‬هر‬
‫باور کرد که با تکرا ِر ‏سرمشــ ‌قها و قطعی ‌تها و تعری ‌فهای مستبدان ٔه‬ ‫شعر کلاســیک ‪ ،‬قالب و شکلی مطلق دارد و به دنبال روایت گری و‬
‫گذشــته‪ ،‬بتوانیم در عرص ‌ههای مختل ِف نوشتار و مهلک ‌ههای زبان ‌یی‬

‫امروزی ِن«جها ِن ‏متن»‪ ،‬حضوری متفاوت ‪‎‬و ‪‎‬مطرح داشته باشیم‏)‬
   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34   35