Page 22 - 1489
P. 22

‫و به سراغ مشترکین می رفت‬           ‫چند شعر از عمید صادقی‌نژاد‪:‬‬                           ‫شعر	‹‬                                                         ‫سال ‪ / 25‬شماره ‪ - 1489‬جمعه ‪ 11‬دنفسا ‪1396‬‬
        ‫مصرف عمر من بالا رفته است‬                          ‫ ‬
         ‫خیلی زود نوبت من می شود‪.‬‬                                                  ‫‪ 22‬درگذشت شاعر‬
                                                                           ‫‪1‬‬
                                   ‫(پایان)‬                                                        ‫عمید صادق ‌ینسب‪،‬‬

                                       ‫ ‬                                                       ‫تولد‪ :‬تهران ‪ 10‬اردیبهشت ‪1354‬‬
                                                                                                     ‫مرگ‪ :‬تهران ‪ 6‬اسفند ‪1396‬‬
                            ‫‪3‬‬
                                                                     ‫در این شعر‬    ‫معرفی‪ :‬شاعر‪ ،‬آهنگساز‪ ،‬خواننده‪ ،‬روزنام ‌هنگار‪ ،‬خوشنویس و‬                      ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
       ‫دهان ِ بازمانده ها بازمانده بود‬                  ‫قرار است اتفاقی بیفتد‬      ‫نویسنده ایرانی‪ .‬از سال ‪ ۱۳۶۹‬تحصیل موسیقی را در تهران شروع‬
                ‫عشق نفس نمی کشید‬                        ‫مثلن معشوقه ی شاعر‬         ‫کرد‪ .‬از سال ‪ ۱۳۷۲‬شعرهای او در نشریات ایران منتشر شد و از سال‬
                          ‫موج های خزر‬                                              ‫‪ ۱۳۷۵‬داستا ‌نهایش‪ .‬صادق ‌ینسب به عنوان منتقد و روزنام ‌هنگار‬
                               ‫تا ولنجک‬                           ‫از بلندی بمیرد‬   ‫با روزنام ‌ههای زیادی همکاری داشته که از آن جمله م ‌یتوان به‬
                             ‫می رسیدند‬                                    ‫کامیون‬   ‫روزنام ‌ههایی چون ایران‪ ،‬صبح امروز‪ ،‬پیام آزادی‪ ،‬صدای عدالت‪،‬‬
                               ‫فرشته ها‬                                            ‫ستاره صبح و‪ ...‬اشاره کرد‪ .‬او همچنین یک دوره دبیر تحریه نشریه‬
                                  ‫با گیتار‬      ‫از روی مخاطب خجالت بکشد‬            ‫ادبی‪ -‬هنری کِلک بوده (‪ .)1385‬از دیگر فعالی ‌تهای صادق ‌ینسب‬
                       ‫پاپ راک رپ راک‬                         ‫تی ان تی بار بزند‬    ‫م ‌یتوان به همکاری او با رادیو و تلویزیون در زمین ‌ههای ادبی و هنری‬
                        ‫رپ رپ راک راک‬                             ‫توی ِ سیگار و ُ‬  ‫طی سا ‌لهای ‪ 1376‬تا ‪ 1383‬اشاره کرد‪ .‬از جمله جوایز و افتخارات او‬
                  ‫و کوب کوب ِ طبل و ُ‬                             ‫بکشد کنار و ُ‬    ‫م ‌یتوان به‪ :‬جایزه شعر عصر پن ‌حشنبه برای شعرهای کتاب ِ کاکتوس‬
                        ‫صدای فرشته ها‬                                              ‫روبا ‌نزده در سال ‪ 1379‬و به انتخاب منوچهر آتشی؛ نامزدی دریافت‬
                       ‫شبیه ُشرشر ِ آب‬              ‫جرعه جرعه سیانور بنوشد‬         ‫جایزه شعر امروز ایران برای کتاب ِ کاکتوس روبا ‌نزده در سال ‪ 1379‬و‬
                                    ‫وقتی‬                    ‫با دو لولی در دهان‬     ‫نامزدی دریافت جایزه شعر امروز ایران برای کتاب ِ چنگیز زنده است‬
                    ‫آفریقا جنوب ِ تهران‬                      ‫سقف را مغزی کند‬       ‫هنوز در سال ‪ 1381‬اشاره کرد‪ .‬از فعالی ‌تهای مهم صادقی نسب در‬
                  ‫مرگ نفس می کشید‬                                                  ‫زمینۀ موسیقی‪ ،‬جز تدریس‪ ،‬آهنگسازی و تنظیم م ‌یتوان به انتشار‬
                                                    ‫معشوقه بخوابد روی ِ ریل‬        ‫آلبوم "شنیدن سکوت" در سال ‪ 1390‬با آهنگسازی و خوانندگی روی‬
      ‫و دهان بازمانده ها بازمانده بود‬                        ‫رُتیل بزند به سرش‬
                                       ‫ ‬                                                                                            ‫اشعار خودش اشاره کرد‪.‬‬
                                                ‫سراغ ِ شمس برود تا لنگرودی‬
                            ‫‪4‬‬                                    ‫که شهر نیست‬                                                                       ‫آثار‪:‬‬        ‫‪Vol. 25 / No. 1489 - Friday, Mar 2, 2018‬‬
                                                                 ‫نام ِ شاعر است‬        ‫خودم را از چشم تو م ‌یبینم (مجموعه شعر‪ -‬نشر حمیدا‪)1377 ،‬؛‬
                         ‫به فراخور ِ حال‬
                    ‫حالم خراب وُ همین‬                        ‫و با سیم ِ گیتار دار‬                 ‫کاکتوس روبا ‌نزده (مجموعه شعر‪ -‬نشر حمیدا‪)1379 ،‬؛‬
           ‫بس نیست برای بریدن ِ رگ‬               ‫بزند خودش را به در و ُ دیوار‬               ‫چنگیز زنده است هنوز (مجموعه شعر‪ -‬نشر نی ‌منگاه‪)1381 ،‬؛‬
                                                 ‫مخاطبی که بابا چاهی بخواند‬          ‫پیامبری نشسته بر کند ‌هی بلوط (مجموعه شعر‪ -‬نشر آتنا‪)1383 ،‬؛‬
                       ‫رگبر ‌گهای من از‬
              ‫رگبار ِ زیاد درد گرفت ‌هاند‬                         ‫از کبوتر چاهی‬                  ‫قانون آرامش (مجموعه شعر‪ -‬نشر شهاب ثاقب‪)1386 ،‬؛‬
                                                                       ‫می ترسد‬     ‫پرد ‌هی گوش من از پنجره آویزان است (مجموعه شعر‪ -‬نشر داستان‪،‬‬
                             ‫پاییز در من‬
                     ‫تا بهار ِ بعد رسیده‬                ‫از کابوس های ِ رویایی‬                                                                           ‫‪)1394‬؛‬
           ‫کسی کِی به دادم م ‌یرسد؟‬                    ‫پناه می برد به این شعر‬               ‫شب ِسیاهپوست (مجموعه شعر ـ انتشارات هشت ‪.)1396 ،‬‬
                                                                                         ‫او در سالهای پایانی عمرش با بیماری نارسایی کلیه درگیر بود‪.‬‬
                              ‫تو کجایی؟‬                      ‫دل می زند به دریا‬     ‫عمید صادق ‌ینسب در صبح ‪ 6‬اسفند ‪ ،1396‬بر اثر نارسایی کلیه و در‬
    ‫با مرد ‌هام نم ‌یشود عش ‌قبازی کرد‬      ‫دل می دهد به کوسه های ِ دریده‬
                                                                                                                           ‫سن چهل و دو سالگی درگذشت‪.‬‬
                       ‫سرد م ‌یشود تنم‬                 ‫به مرده های رنگ پریده‬
        ‫کفنم از جنس ِجین باشد بهتر‬                         ‫و معشوقه هم چنان‬
‫وصی ‌تنام ‌هام در کتابخان ‌ههای عمومی‬
                                                    ‫روی ِ ریل کشیده می شود‬
                          ‫خاک م ‌یخورد‬                  ‫شاعر حواسش نیست‬
‫خون م ‌یچکد زمین از لول ‌هی ِر ‌گهایم‬
                                               ‫مخاطبی که این شعر را بخواند‬
              ‫زمین قرمز م ‌یشود از من‬                           ‫امشب می میرد‪.‬‬

                            ‫به کسی نگو‬                                         ‫ ‬
              ‫دارم از جهنم فرار م ‌یکنم‬
                                                                     ‫‪2‬‬
                                                                                                                                                                ‫‪22‬‬
                                                              ‫خیلی از این مردم‬
                                                                       ‫چون علف‬

                                               ‫پای گیلاس آ ِفرینش روییده اند‬
                                                                        ‫و خداوند‬

                                              ‫از خلق این خلایق متاسف است‬
                                                         ‫دیروز عزراییل را دیدم‬

                                                  ‫با همان کیف پستچی مآبش‬
                                                                 ‫پر از قبض رِوح‬
   17   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27