Page 25 - Issue No.1369
P. 25
سرانجام راهی شدیم مقالات
25 گزارش
سال / 23شماره - 1369جمعه 21نابآ 1394 خاطراتسفرسفربهآسیایمیانه(بخش سوم)
شب دیرهنگام خسته به سمرقند رسیدیم .سمرقند چون قند. بنای مزار و وضو خانه شاه نقشبند که وسعت زیادی را در بر گرفته،
« ...و اکنون نگاه خود را ب هسوی سمرقند بگردان .آیا این شهر ملکه به ایوا نهایی زینت یافته آراسته است که دیدنی است .سقف ایوا نهای
زمین نیست؟ آیا به خود نم یبالد از ای نکه فراتر از همه شهرهاست و فراخ آن یادآور تزیینات چوبی کاخ چهلستون م یباشد و از کار
مقدرات همه شهرها را در دست دارد؟» (ادگار آل نپو)
در هفتمین روز از سفر به دیار سمرقند رفتیم .دومین شهر بزرگ استادکاران اصفهان آگهی م یدهد.
ازبکستان و مرکز استانی به همین نام .ثب تشده در فهرست آثار روزی که ما به دیدار خواجه رفتیم زادروز او بود و هواداران بسیاری به
ماندگار جهانی یونسکو در سال .۲۰۰۱ سلام آمده بودند .گروه گروه بر ایوانی برابر مدفن خواجه م ینشستند
در نوشت ههای باق یمانده از یونانیان باستان این شهر َم َرَکند نامیده و به سخنرانی سخنرانان مشخ صشده گوش م یدادند .سخنرانان به
شده .سمرقند شاید که نترین شهر جهان شمرده شود که در مرکز ازبکی سخن م یگفتند .در گوشه دیگری بانوان سالخورده مشغول
جا ده ابریشم و در دشت حاصلخیز رو د پرخروش زرافشان در اواخر زمزمه چیزی بودند که باید قران م یبود ولی من هرچه گوش سپردم
سده چهارده پیش از میلاد توسط ایرانیان پی نهاده شد و در دوران جز اصواتی شبیه زبان عربی ،چیز دیگری نشنیدم؛ و زائران مشتاق،
هخامنشی مه مترین شهر این منطقه بود .شاید سمرقند همان
افراسیاب َکرد باشد که در شاهنامه نام برده شده است .همان شهری با چشمانی اش کآلود ،به این بانوان پول م یدادند برای همان اصوات.
که منیژه زیبا ،آنگاهکه بیژن را ربود بدان جا رفت .همان شهری که بیژن جهان لبریز عجایب است.
جوا نسالی را در چاهی ژرف و تاریک در آن به زنجیر بود ،پیش از آنکه
رستم رهایش سازد .همان شهر که افراسیاب تورانی بنا نهاد و بدان عبدالرحمن جامی ،از مریدان خواجه در وصف او چنین م یسراید:
م یبالید .خراب ههای باستانی تپ های به نام افراسیاب و بخصوص گوهای خواجه بسته ز سر بندگی
بسیار باستانی آن بر این داستان اصرار دارند .یا شاید اسکندر مقدونی در صف صفوت کمر بندگی
در حمل هاش به ایرا نزمین دوران هخامنشی این شهر را بنا نهاد؟ تاج بها بر سر دین او نهاد
سمرقند از ترکیب دو نام اسمرا و َکند درس تشده که در فارسی باستان قفل هوا از در دین او گشاد
دژ سنگی معنی دارد .سامانیان که در خیال استقرار شهریاری چون قطب یقین نقطه توحید او
امپراتوری ساسانی بودنددر اندیشه ساختن تیسفونیدیگر به سمرقند
و بخارا م ینگریستند؛ و چنین شد که نام سمرقند و بخارا به هم خلعت دین خرق هی تجرید او
پیوست و هردوی آ نها با نام بزرگان ادب و هنر و فلسفه فارسی-ایرانی. ِسر فنا را کس از او به نگفت
برای سمرقند همین بس که رودکی سمرقندی از آن دیار است و ُدّر بقا را کس از او به ن ُسفت
همراه بخارا چون گوهران نایاب به خال هندوی ترک شیرازی حافظ و عبدالرحمن جامی خود از گزیدگان ادب فارسی است.
In touch with Iranian diversity خو شسخن بخشیده شدهاند. در این روز به دیدار «ماه خاصه» اقامتگاه تابستانی امیر بخارا نیز
رفتیم .باغی فراخ در بیرون شهر با ساختمان شاهنشین که تزیینات
سمرقند در تمام اف توخیزهای ایرا نزمین شرکت داشت و سهم خود بسیار زیبای آیین هکاری و گ چبر یهای مشبک آن ویژه و یگانه است .در
را از فرود و فرازها برداشت .مغو لها این شهر زیبای ایرانی را نیز مانند بخ شهای مختلف باغ و در ساختما نهای گوناگونی که محل بیرونی
نیشابور و مرو چنان نابود کردند که سا لها خراب های بیش نبود. و اندرونی و همچنین محل زندگی خدمه باغ بوده است ،موزههایی
م یگویند از پانصد هزار ساکنان آن ،تنها سی هزار تن از یورش وحشیانه از لبا سها و زیورآلات نفیس به نمایش آمده که بیننده را به حیرت
مغول جان ب هسلامت بردند .در ۱۳۸۳میلادی به تصرف تیمور گورکانی م یاندازد؛ و به تحسین دس تهای هنرمندی که با چنین ظرافت و
درآمد و پایتخت او شد .در ۱۶۰۰میلادی توسط نادر افشار سمرقند نیز زیبایی مخمل و زری بافت هاند ،قبا و ردا دوخت هاند و بر روی آ نها چه
از چنگ ازبکان شیبانی بیرون کشیده شد و باز به سرزمی نهای ایرانی سوز ندوز یهای نفیس که زبان از توصیفشان ناتوان است.
پیوست؛ و در ۱۹۲۴میلادی رو سها این سرزمین را فراچنگ آوردند و آن این هنرمندان اگرچه نام و نشانی از خود ب هجای نگذاشت هاند اما اعتبار
را برای همیشه از سرزمین ایران و همچنین از سرزمین هم زبان و نژاد موزه امیر بخارا به هنر ایشان است و هزاران نفر به ذوق تماشای
خود تاجیکستان جدا کرده به ازبکستان پیوستند. دس تدوزی این گرامیان به ای نسوی دنیا م یشتابند.
پس از فروپاشی شوروی ازب کها به تاجی کها و سرزمی نهای تاجیک درختان باغ پربار میوههای پاییزی است؛ و تماشای آ نها قصیده زیبای
نشین خود مهر و اعتنایی نکردند و تاجیکان در سمرقند در سال منوچهری را به یاد م یآورد:
۱۹۹۱گروهی تشکیل دادند که هی چگاه از سوی دولت مرکزی ازبک به خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
رسمیت شناخته نشد. باد خنک از جانب خوارزم وزان است
نمون های از اشعار ادیبان بخارا و سمرقند را م یآورم. گفتم که راننده و ماشین ما در ویرانی عوض شد .راننده تازه ،پسرک آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
خردسال ی کسال هاش را نیز در آغوش داشت و م یراند و با تلفن دستی گویی ب همثل پیرهن رنگ رزان است
Vol. 23 / No. 1369 - Friday, Nov. 13, 2015 عبدالواحد منظیم با استفاده از غزل زیبای خواجه شیراز م یسراید: هم گاه و بی گاه صحبت م یکرد .در برابر ایستگاههای پلیس راه، دهقان ،به تعجب ،سرانگشت گزان است
«اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را» پسرک خردسال سهم من م یشد و باوجود گری ههای اعترا ضآمیز تا که اندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
به زیر پای او قربان کنم شاه بخارا را عبور از پلیس آغوش مرا تحمل م یکرد .نامش فردوس بود و متوجه در بخ شهای داخل یتر باغ ساختمان اندرون است با زیبای یهای خود
و سوز ندوز یهای ممتاز بر رومیزی و پرده و رو کرسی .در مقابل این
«سخن از مطرب» و معشوق و م یخواران مکن ،برخیز شدم این نام در ازبکستان بسیار رایج است .خاطرهای بود. کاخ اندرونی استخر بسیار بزرگی است و سازهای آلاچیق مانند که
که از ظلم امیران پاک گردانیمدنیا را چه شیرین است شباهنگام از کنار چاههای آب ره سپردن بالای پلکانی است در زیر درختان؛ و تصویر امیر بخارا که مردی بسیار
همان هنگام که سای هها چون غول بر سن گهای داغ دراز م یکشند درش تاندام و خوب خورده است .تصور ای نکه لابد فراشانی مجبور به
«غزل گفتی و ُدر ُسفتی ،بیا و خوش بخوان حافظ» و آرام از میان سکوتی که زنگ کاروان را به چالش م یخوانند نق لوانتقال این هیکل عظیم از آلاچیق به اندرون و از اندرون به آلاچیق
که بیداری دهی خوانندگان دار دنیا را برآمده بودهاند ،خشمگینت م یکند.
در راه طلایی ب هسوی سمرقند باید ب هسوی سمرقند م یرفتیم که راه دراز بود و شب در پیش .کوتاه
بدیهی است که شاعران معاصر تاجیک نیز سهم خود را در مبارزه برای ما تنها برای ردوبدل کالا سفر نم یکنیم دیداری از ارگ بخارا کردیم و ب هسوی سمرقند راندیم .ارگ بخارادر اوایل
رهایی از ستم امیران انجام دادهاند .به دیار گرامی سمرقند و بزرگان د لهای سوزانمان با بادهای گرمتر خنکا م ییابند قرن بیستم توسط رو سها بمباران و ویران شده است و آنچه امروز
و نا مآورانش که افتخار ادب پارسی هستند و مایه پیوستن جا نهای هست بازسازی از بنای باستانی است .وقتی بدان جا رسیدیم ،نوبت
مشتاق ما از فراز هزاران سال و هزاران کیلومتر ،هزاران درود و آفرین باد. در اشتیاق دانستن آنچه باید آموخت کاری به پایان آمده بود و اجازه دیدار از موزههایش را نیافتیم.
ابتدا به مجموعه مزار تیمور لنگ رفتیم .تیمور که ازجمله مهاجمان ما به راه طلایی سمرقند پای م ینهیم جادههادر ازبکستان خوب نیست .علام تگذاری وجود ندارد و اتومبی لها
قدرتمند به ایرا نزمین بوده است ،هی چگاه موردعلاقه ایرانیان نبوده با سرعت م یرانند .در شهر ویرانی 170 ،کیلومتری سمرقند راننده و
و در میان ایرانیان نامش به نیکی و بزرگی یاد نم یشود؛ اما نظرات بگشای دروازه را ،نگهبان شب! ماشین را عوض کردیم .باید بگویم مسیرهای ترکمنستان را با تویوتای
ما ایرانیان نقش سترگ تیمور را در آبادانی و شکوه سمرقند تغییر آهای مسافران! م یگشایم دروازه را هف تنفره پیمودیم و در اتومبیل ما شش مسافر بود .راننده ما روشن نام
نم یدهد .تیمور که سمرقند را پایتخت خود برگزیده بود برای فر و اما به دیدار کدام دیار چنین شتابان شهر زیبا را ترک م یکنید؟ داشت که اگرچه نه فارسی م یدانست و نه ما ترکمنی ،توانسته بودیم
شکوه آن کوشید و سپاس مردم سمرقند از این شاه قدرتمند ما به راه طلایی سمرقند پای م ینهیم رابط های برقرار سازیم و سپاسگزارش هستیم که ب هسلامت ما را به مرز
25 گورکانی چندان نابجا و دور از انتظار نیست .تیمور و نوهاش الغ (بخ شهایی از قطعه نمایشی راه طلایی ب هسوی سمرقند .نوشته :جیمز
آل روی فلیکر .ترجمه :فلور طالبی) ازبکستان رساند.
بیک برساخت مراکز علمی و فرهنگی پای م یفشردند و عالمان در ازبکستان اتومبی لها بیشتر شورلت هستند و در هر ماشین سه
را گرامی م یداشتند .اگرچه در قساوت قلب نسبت به مردمانی
که برای حفظ استقلال مرزوبوم خویش پایمردی م ینمودهاند، مسافر نشستیم.