Page 17 - Issue No.1369
P. 17
آشنایی مختصر با مجموعه قص ههای هزارویک شب مقالات
17و تاریخ و
ادبیات
سال / 23شماره - 1369جمعه 21نابآ 1394 تفسیر قص هی ُجبیر بن ُعمیر و نامزدش محمد محمدعلی
و
دریافت نکت های غیر متعارف
(بخش دوم)
چنین گفته است .گفت :امروز تو در نزد ما بنشین و به انتظار من نشسته است و به خدا سوگند ناچار به سیدی و مولایی ،چنانچه مرا به محبت ُجبیر بن ُعمیر
به عیش و نوش بسر بر و پانصد دینار زر سرخ از من سوی او باز گردم و او را از ماجرا بیاگاهانم که اگر مبتلا کردهای او را نیز به محبت من مبتلا کن و این
بگیر .من آن روز در نزد او نشستم و خوردنی بخوردم ،من به سوی او بازنگردم ناجوانمردی است .پس من محبت را از دل من برداشته و به دل او بینداز .پس از
پس از آن به او گفتم :یا سیدی ،مگر ترا میل به سماع به سوی او برفتم .او را پشت در ایستاده یافتم .چون آن یکصد دینار زر سرخ به من داد .من زرها گرفته به
و طرب نیست؟ گفت :دیرگاهی است که م یخوردن مرا بدید گفت :یا بن منصور تو حاجت من نیاوردی! بغداد بازگشتم .چون سال دوم بر آمد به عادت معهود
ما نه به سماع است .آن گاه آواز داده گفت :یا شجره من به او گفتم :تو از کجا دانستی که من حاجت ترا به شهر بصره رفتم که رسوم خود از والی بگیرم ،والی
ال ُّدر .کنیزکی با عودی که صنعت هنود ( )4بود بیامد نیاوردم؟ گفت :ای پسر منصور من می دانم که چون رسوم مرا بداد .خواستم که به بغداد بازگردم .از آن
دخترک به دور نام مرا یاد آمد .با خود گفتم :به خدا تو مکتوب مرا به او بدادی او مکتوب مرا بدرید و بر و در نزد ما بنشست و عود به کنار گرفته بیست و چون شب سیصد و بیست و نهم برآمد
سوگند ناچار به سوی او بروم تا بدانم که میان هی او زمین بینداخت و به تو گفت :یا بن منصور تو ب هجز یک راه بزد .پس از آن به راه نخستین بازگشت و این گفت :ای ملک جوانبخت ،علی بن منصور گفت :به
معشوق او چه گذشته .آن گاه به سوی خان هی او این هر حاجتی که داری از من بخواه که خداوند این سفرهی ُجبیر بن ُعمیر بنشستم و این دو بیت در او
بیامدم .در خان هی او را رُفته و آب زده یافتم .خدم مکتوب در نزد من جواب ندارد .تو از نزد او خشمگین ابیات بخواند:
و حشم و غلام در آنجا ایستاده بودند .با خود گفتم: برخاستی .او در دامنت آویخته گفت :امروز در نزد من برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را نوشته یافتم:
شاید که کنیزک را حزن و اندوه رو آور گشته و از بنشین و روز را با نشاط به شب آر ،آن گاه پانصد دینار بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را گر ندیدی بهشت و حورالعین
غایت حزن مرده است و بزرگی از بزرگان به خان هی او ترا بدهم ،پس تو در نزد او بنشستی و به نشاط اندر می با جوانان خوردنم خاطر تمنا م یکند
آمده است .فی الفور به سوی خان هی ُجبیر بن ُعمیر شدی و کنیزکی با فلان آواز فلان شعر را بخواند ،او تا کودکان در پی فتند این پیر ُدردآشام را اینک این مجلس امیر ببین
جایی که سروبوستان با پای چوبین م یچمد جام را همچو حوض کوثر دان
ساقیان را بسان حورالعین
بیخود بیفتاد .ای خلیف هی زمان ،من به آن دخترک رفتم .د ِر خان هی او را دیدم ویران گشته و بر در او ما نیز در قصر آوریم آن سرو سیم اندام را
پس از آن ُجبیر بن ُعمیر به من گفت :دست به طعام چون کنیزک ابیات به انجام رسانید خواجه فریادی گفتم :آیا تو با ما بودی که این کارها بدیدی و این خادمی و غلامی نیافتم .با خود گفتم که :شاید او
ما دراز کن و خاطر شکست هی مرا به خوردن طعام بزد و بیخود بیفتاد .کنیزک گفت :ای شیخ ،خدای بر سخنان بشنیدی؟ گفت :یا بن منصور مگر گفت هی نیز مرده باشد .پس بر د ِر خان هی او ایستاده آب دیده
به دست آور .گفتم :به خدا سوگند اگر حاجت من تو مگیراد که ما دیرگاهی بود از بیمی که به خواجه شاعر نشنیدهای؟ قلب عاشق آیین هی شش رو بود .بریختم و این ابیات بخواندم:
بر نیاوری از طعام تو لقم های نخورم .گفت :حاجت داشتیم شراب با سماع نم ینوشیدیم ،ولی اکنون تو ولکن ای پسر منصور ،به روزگار هیچ چیز نیست که هست این دیار یار اگر شاید فرود آرم جمل
پرسم رباب و رعد را حال از رسوم و از طلل تو چیست؟ من مکتوب بیرون آورده بدو دادم .چون بدان غرفه شو و در آنجا بخسب .من بدان غرفه که تغییر نپذیرد.
In touch with Iranian diversity
مکتوب بخواند مکتوب را پاره کرده دور انداخت و با اشارت کرده بود برفتم و در آنجا بخفتم .چون بامداد چون قصه بدینجا رسید بامداد شد و شهرزاد لب از جویم رفیقی را اثر کو دارد از لیلی خبر
داند کزین منزل قمر کی رفت و کی آمد زحل من گفت :یا بن منصور جز این حاجت ترا هر حاجتی شد ،غلامکی پیش من آمد و به درهای که پانصد دینار داستان فرو بست.
تا من برفتم زین چمن نه سرو ماند و نه سمن باشد روا کنم و خداوند این مکتوب در نزد من جواب زر در او بود با خود بیاورد و به من گفت :این همان
بودی همانا اشک من آنگه نهالش را نهل ندارد .من از نزد او خشمناک برخاستم .آن گاه در زرهاست که خواج هی من ترا وعده کرده بود ولی تو چون شب سیصد و س یام بر آمد
دامنم آویخت و به من گفت :یا بن منصور من ترا از به سوی آن دخترک که ترا فرستاده بازمگرد ،گویا گفت :ای ملک جوانبخت ،آن دخترک گفت :ای چون من به ابیات اهل آن خانه را مرثیه گفتم
آنچه او به تو گفته است خبر دهم .او به تو گفته است که تو ما را هرگز ندیدهای .گفتم :سمعا و طاعتا .پس منصور ،به روزگار اندر هیچ چیزنیست که تغییر ناگاه غلامکی سیاه به در آمد و به من گفت :ای
که اگر جواب بیاوری ترا پانصد دینار زر سرخ دهم من به دره گرفته برفتم و با خود گفتم که :دخترک نپذیرد .پس از آن سر بر آسمان کرده گفت :الهی و شیخ ،زبان تو لال باد از بهر چه این ابیات به
و اگر جواب نیاوری یکصد دینار دهم؟ گفتم :آری
ﺗﺪرﯾﺲ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺗﻌﻤﯿﺮات و ﻧﻮﺳﺎزی ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن سﻌید ﺣدﯾدی
در هر سﻨی ﮐﻪ هسﺘید با شرﮐت در ﮐﻼسهای ﺧصوﺻی ﻓﺮﻫﺎدﭘﯿﺮﻏﯿﺒﯽ )ﻣﺴﮑﻮﻧﯽ و ﺗﺠﺎری( مﺘرﺟم رسمی دادﮔسﺘری بیسی ،ادارﻩ مهاﺟرت ﮐانادا و ICBC
) ،(FREDمﮑاﻟمﻪ انﮕلیسی را در ﮐوﺗاﻩﺗرﯾﻦ زمان ممﮑﻦ ﯾاد بﮕیرﯾد.
رنﮓ ،ﮐاشیﮑاری ،ﻟوﻟﻪﮐﺸی، ﺑﺎ ١٨ﺳﺎل ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺧﺪﻣﺖ در اﺳﺘﺎن ﺑﺮﯾﺘﯿﺶﮐﻠﻤﺒﯿﺎ
ﻓرهاد ﭘیرﻏیﺒی ابداعﮐﻨﻨدﻩ روش نوﯾﻦ آموزش زبان ، No-pen English برقﮐاری ،موﮐت،
با ٢٠سال ﺗﺠربﻪی ﺗدرﯾﺲ بیﻦاﻟمللی و ﮔواهینامﻪ TEFL/TESLاز ترجمه گواهینامه ،پاسپورت ،نامه سابقه بیمه،
ﮐﻔﭙوش چوبی و ﻟمیﻨیت شناسنامه و سایر مدارک.
برﯾﺘیﺶ ﮐلمﺒیا.
ﺗﻠﻔﻦ۶٠۴ - ٢۵٨ - ٨۶۵۶ : مﺘرﺟم رسمی دادﮔاﻩ و امور ﺗصادﻓات وساﯾر دعاوی.
Tel: 604.679.1920
ﺗلﻔﻦsaeedhadidi@msn.com / ٦٠٤-٧١٦-٧٠٦٦ :
Vol. 23 / No. 1369 - Friday, Nov. 13, 2015 Moe Mahboubi ﻣﺸﺎور ﻣﺸﺎور
ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺤﺒﻮﺑﯽ اﻣﻼ ک وام ﻣﺴﮑﻦ و ﺗﺠﺎری
Real Estate Specialist Mortgage Advisor
Web: www.moerealtor.ca Web: www.applymortgage.ca
Email: moe@moerealtor.ca Email: apply@applymortgage.ca
17 Cell: 778.895.2511