Page 22 - Issue No.1346
P. 22
چند دوبیتی از چهار شعر از نینا رزندی ادبیات
محمد بدیعی
شعر 22
ای عشق چه گویمت که شاد ّی وغمی
در سینه دلم از تو نیاسود ،دمی لم َست میکنند سال / 22شماره - 1346جمعه 15دادرخ 1394
دهانههای مستور
در خون کشی و دوباره جانم بدهی َمس َخت میکنم قضاوتت میکنند
اینست عجب زخم زنی و مرهمی زبا نهای اشاره تکه تکهات
*** ارزان که شدی
در عشق بتان دلی چو مجنون دارم به جهنم ِپی َجت میکنند
از آه جگرسوز دلی خون دارم
شایعتر که شدی
ترسم که شوم غرقه در این رود جنون از ژرفنای رنگ
در دیده بجای اشک جیحون دارم تهیتر که شدی
*** به ساعت هفتت تکیه میدهم
گفتا ندهم کام تورا بیش میا ستب ِر لاش هی سایندهات را
ره نیست دراین میان تورا ،پیش میا دهان به دهان سنگ م یشوم
گفتم بدهی یا ندهی شاه تویی به پشت که افتادی
لطفی بکن و بخواب درویش میا
۳ـ
***
ای عابد پرگو ِی هواخوا ِه شکم پا پس کشیده دریا
وی بنده شهوت و خرافات و ِدَرم حالا
ابلیس خجل مانده از این رنگ وریات
سیمای پریشا ِن ساحل
گوید به زبان فاش« :شاگرد تواَم»
*** در تداومی موازی
ای باده فروش با منت ناز چراست؟ دور میزند
با کهنه غلامت سر ناساز چراست؟
پس میزنی و دوباره پیشم بِکشی ! خودش را
این خواندن وآن راند ِن تو بازچراست؟
*** در تنگنای په ِن
از عشق نبودست دمی خالی دل فاصله با آب نینا رزندی ،متولد ۱۴دی ماه سال ۱۳۶۹در شهرستان کرج ،استا ِن
بی یاد تو چون بسر کند حالی دل؟ افتاده البرز و دانش آموختهی رشتهی زمی نشناسی در مقطع کارشناسی از
غم نیست حریف من و میخوارگی ام زمان دانشگاه صنعتی شاهرود است .از کودکی با تشویق پدر ،به ادبیات و
چون هست م ِی ناب ،چرا نالی دل؟ از راه به طوِر خاص به حوز هی شعر علاقمند شده ،و اشعاِر شاعرانی چون:
*** احمد شاملو ،فروغ فرخزاد ،نیما یوشیج و بسیاری از پیشگامان شعر
پا پس کشیده دریا نو را دنبال کرده است .با مطالع هی بیشتر و دنبال کرد ِن اشعاِر شاعران
گفت آن مه بُِکشم زار تورا مث ِل رفته معاصر چون :رویا زرین ،رسول یونان ،روجا چمنکار و ...با شرکت در
دانم که ِچسان باز کنم خوار تو را In touch with Iranian diversityکارگا ههای شعر خانم چمنکار به صورت جد یتر به شعر پرداخته است.
گفتم که بُِکش،لیک ندانی صنما مث ِل نیامده
در رطوب ِت ایستای ساحل
از عشق منست گرمی بازار ،تورا دراز کشیده نهن ِگ سفید
***
شعرهایی از نینا رزندی در مجل هی ادبی -اینترنتی «پیاده رو» و در طوا ِف عقربههای ریخته
من عاشق و رند و عافیت سوزشدم
در پای تمّنای تو پاسوز شدم فصلنام هی ادبی «درگاه» به چاپ رسیده و هماکنون در حا ِل جمع ایستاده
در سینه مرا آتش عشقت بر پاست راست آوری اولین مجموع هی شعری خود است.
می سوزم و چون ماه شب افروزشدم
چش ِم بریده
دوخته ۱ـ
خواب دارد م یبیند
الواِر عقیم همه چیز در آستانه ضرورت گرفت
خوا ِب درخت سکوت
میو ههای شماطهدار گوش خوابانده
پا پس کشیده دریا که پاییز فص ِل ماخولیاست
تار میبیند آسما ِن این شهر
خیا ِل کج ساحل را کوتاه گرفته بود از بی خوشی
در لکن ِت زوال شک ِل اشیاء با موهایش از راه رسید
قاطع و بی تخفیف
۴ـ لشک ِر ملخ Vol. 22 / No. 1346 - Friday, June 5, 2015
تاوا ِن تمد ِن تحتالارضی ست
از چشم میگریزد
پشت به سایه وگرنه
این ماِه زهوار در رفته پا سفت نمیکرد
در سایه م ینشیند
با لبهای عاریه بر شکل ِک بد عن ِق پش ِت بام
مرثیه م ینویسد حرفی نا تمام در دها ِن باد میگذاری
از سایه م یگریزد به احترا ِم سکوت
پشت به صورت پرچم آویختهای از تیترهای اتفاق
قلم گیج میخورد روی سه ِم کارگری
در ُفرم م ینشیند
از ُفرم میگریزد این بار
بهترین موقع
با زبا ِن سایه برای نوشت ِن آگهی ترحیم
برسنگ م ینویسد و تقلای زورک ِی لبخند
چه بیهوده پژواک میکند این عراد هی بی باروت
رو به اثر وقتی شمال
در متن م ینشیند جای امنی برای پنگوئ نها نیست...
لایحه مینویسد
از متن م یگریزد
پشت به قاعده ۲ 22ـ
در حاشیه مینشیند با تما ِم شاخهای نَر
از حاشیه م یگریزد
لغزنده که شدی سلاخیات میکنند
در ِکشاک ِش خیابا نها
عقرب ههای بی شمار
محمد بدیعی
شعر 22
ای عشق چه گویمت که شاد ّی وغمی
در سینه دلم از تو نیاسود ،دمی لم َست میکنند سال / 22شماره - 1346جمعه 15دادرخ 1394
دهانههای مستور
در خون کشی و دوباره جانم بدهی َمس َخت میکنم قضاوتت میکنند
اینست عجب زخم زنی و مرهمی زبا نهای اشاره تکه تکهات
*** ارزان که شدی
در عشق بتان دلی چو مجنون دارم به جهنم ِپی َجت میکنند
از آه جگرسوز دلی خون دارم
شایعتر که شدی
ترسم که شوم غرقه در این رود جنون از ژرفنای رنگ
در دیده بجای اشک جیحون دارم تهیتر که شدی
*** به ساعت هفتت تکیه میدهم
گفتا ندهم کام تورا بیش میا ستب ِر لاش هی سایندهات را
ره نیست دراین میان تورا ،پیش میا دهان به دهان سنگ م یشوم
گفتم بدهی یا ندهی شاه تویی به پشت که افتادی
لطفی بکن و بخواب درویش میا
۳ـ
***
ای عابد پرگو ِی هواخوا ِه شکم پا پس کشیده دریا
وی بنده شهوت و خرافات و ِدَرم حالا
ابلیس خجل مانده از این رنگ وریات
سیمای پریشا ِن ساحل
گوید به زبان فاش« :شاگرد تواَم»
*** در تداومی موازی
ای باده فروش با منت ناز چراست؟ دور میزند
با کهنه غلامت سر ناساز چراست؟
پس میزنی و دوباره پیشم بِکشی ! خودش را
این خواندن وآن راند ِن تو بازچراست؟
*** در تنگنای په ِن
از عشق نبودست دمی خالی دل فاصله با آب نینا رزندی ،متولد ۱۴دی ماه سال ۱۳۶۹در شهرستان کرج ،استا ِن
بی یاد تو چون بسر کند حالی دل؟ افتاده البرز و دانش آموختهی رشتهی زمی نشناسی در مقطع کارشناسی از
غم نیست حریف من و میخوارگی ام زمان دانشگاه صنعتی شاهرود است .از کودکی با تشویق پدر ،به ادبیات و
چون هست م ِی ناب ،چرا نالی دل؟ از راه به طوِر خاص به حوز هی شعر علاقمند شده ،و اشعاِر شاعرانی چون:
*** احمد شاملو ،فروغ فرخزاد ،نیما یوشیج و بسیاری از پیشگامان شعر
پا پس کشیده دریا نو را دنبال کرده است .با مطالع هی بیشتر و دنبال کرد ِن اشعاِر شاعران
گفت آن مه بُِکشم زار تورا مث ِل رفته معاصر چون :رویا زرین ،رسول یونان ،روجا چمنکار و ...با شرکت در
دانم که ِچسان باز کنم خوار تو را In touch with Iranian diversityکارگا ههای شعر خانم چمنکار به صورت جد یتر به شعر پرداخته است.
گفتم که بُِکش،لیک ندانی صنما مث ِل نیامده
در رطوب ِت ایستای ساحل
از عشق منست گرمی بازار ،تورا دراز کشیده نهن ِگ سفید
***
شعرهایی از نینا رزندی در مجل هی ادبی -اینترنتی «پیاده رو» و در طوا ِف عقربههای ریخته
من عاشق و رند و عافیت سوزشدم
در پای تمّنای تو پاسوز شدم فصلنام هی ادبی «درگاه» به چاپ رسیده و هماکنون در حا ِل جمع ایستاده
در سینه مرا آتش عشقت بر پاست راست آوری اولین مجموع هی شعری خود است.
می سوزم و چون ماه شب افروزشدم
چش ِم بریده
دوخته ۱ـ
خواب دارد م یبیند
الواِر عقیم همه چیز در آستانه ضرورت گرفت
خوا ِب درخت سکوت
میو ههای شماطهدار گوش خوابانده
پا پس کشیده دریا که پاییز فص ِل ماخولیاست
تار میبیند آسما ِن این شهر
خیا ِل کج ساحل را کوتاه گرفته بود از بی خوشی
در لکن ِت زوال شک ِل اشیاء با موهایش از راه رسید
قاطع و بی تخفیف
۴ـ لشک ِر ملخ Vol. 22 / No. 1346 - Friday, June 5, 2015
تاوا ِن تمد ِن تحتالارضی ست
از چشم میگریزد
پشت به سایه وگرنه
این ماِه زهوار در رفته پا سفت نمیکرد
در سایه م ینشیند
با لبهای عاریه بر شکل ِک بد عن ِق پش ِت بام
مرثیه م ینویسد حرفی نا تمام در دها ِن باد میگذاری
از سایه م یگریزد به احترا ِم سکوت
پشت به صورت پرچم آویختهای از تیترهای اتفاق
قلم گیج میخورد روی سه ِم کارگری
در ُفرم م ینشیند
از ُفرم میگریزد این بار
بهترین موقع
با زبا ِن سایه برای نوشت ِن آگهی ترحیم
برسنگ م ینویسد و تقلای زورک ِی لبخند
چه بیهوده پژواک میکند این عراد هی بی باروت
رو به اثر وقتی شمال
در متن م ینشیند جای امنی برای پنگوئ نها نیست...
لایحه مینویسد
از متن م یگریزد
پشت به قاعده ۲ 22ـ
در حاشیه مینشیند با تما ِم شاخهای نَر
از حاشیه م یگریزد
لغزنده که شدی سلاخیات میکنند
در ِکشاک ِش خیابا نها
عقرب ههای بی شمار