Page 28 - Shahrvand BC No.1341
P. 28
اگر رستم امام زاده بود‬ ‫ادبیات ‪:‬‬ ‫‪Kinman‬‬ ‫‪28‬‬
‫‪Mulholland‬‬ ‫‪28‬‬
‫بقیه بزرگواران بچ ‏ههای مردم را قربانی م ‏یکردند‪ .‬حتم دارم رستمی که از‬ ‫طنز‬ ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1341‬جمعه ‪ 11‬تشهبیدرا ‪1394‬‬
‫هفتخوان گذشت‪ ،‬از این دست اندازها هم خواهد گذشت‪.‬‬ ‫‪Barristers and Solicitors‬‬
‫م ‏یبینید که م ‏یتواند اما ‏مزادۀ توپی بشود‪.‬‬ ‫عبدالقادر بلوچ‬
‫همانطور که م ‏یدانید رستم یلی بود‬ ‫‪Tel: 604-526-1805‬‬
‫اگر رستم امام زاده بود‪ ،‬کلف ‏تتر از همۀ امام زاد‏ههای فعلی بود‪ .‬نعوذ و بالله‬ ‫در سیستان که خدابیامرز فردوسی‬
‫نه اینکه این پانزده هزار امام ‏زدۀ موجود کم مقامی داشته باشند‪ ،‬اما حضرت‬ ‫کردش رستم دستان‪ .‬ضمن تشکر از‬ ‫‪Fax: 604-526-8056‬‬
‫آن مرحوم گرامی که در آن زمان‪،‬‬
‫رستم علی ‏هالسلام به خاطر اصالت ایرانیش خیلی امامزاده م ‏یشد‪.‬‬ ‫بیشتر از مسؤلین فعلی مملکت به استان ما توجه داشت‪ ،‬آرزو م ‏یکنم که‬ ‫‪www.kinmanmulholland.com‬‬
‫کل سیستان تا حالا شده بود بارگاه حضرت رست ‏مابن زا ‏لابن سام این‬ ‫ایکاش رستم یک امامزاده بود‪ .‬شعرش هم م ‏یشد‪:‬‬
‫نریمان ابن الخ‪ ...‬علیه السلام‪ .‬با توجه به دست و دلبازی مردم سیستان و‬ ‫که رستم ملایی بود در سیستان من او را کردم رستم علی ‏هالسلام‬ ‫ﻓﺮﺷاد ﺣﺴیﻦﺧاﻧﯽ )ﻣﺸاور و ﻣﺘﺮﺟﻢ(‬
‫بلوچستان‪ ،‬بعد باید بقیه علی ‏هالسلا ‏مها م ‏یآمدند و شفا دادن را از حضرت‬ ‫اگر رستم امام زاده بود‪ ،‬برایش حتمن در دوران صفویه‪ ،‬بقعه و بارگاهی‬
‫تهمتن علیه السلام یاد م ‏یگرفتند‪ .‬حالا ممکن است یکی از این برادران‬ ‫م ‏یساختند‪ .‬ترقی و پیشرفت استان ما هم حداقل از رژیم گذشته شروع‬ ‫)‪Farshad H. Khani (Manager‬‬
‫سیستانی که نظام آنها را خام کرده و با خود همراه کرده است‪ ،‬به من بگوید‬ ‫م ‏یشد‪.‬دلیلش این است که اعلیحضرت فقید که همیشه به ائمه اطهار ارادت‬
‫که اگر رستم اما ‏مزاده بود باز هم سیستانی بود‪ ،‬به توی بلوچ چه ربطی‬ ‫قلبیداشتند‪ ،‬علاوه بر زیارت مشهد مقدس به سیستان و بلوچستان مقدس‬ ‫‪Cell: 604-727-4555‬‬
‫دارد؟ پاسخ این عزی ِز سرسپرده بسیار مشخص است‪ .‬فردوسی به ما بلو ‏چها‬ ‫هم مشرف م ‏یشدند‪ .‬م ‏یدانید که ذات همایونی هر کجا که نزول اجلال‬ ‫‪E-mail:farshadx@hotmail.com‬‬
‫هم بی لطف نبوده‪ ،‬در شاهنامه سر و کارمان با حیوانات است‪ .‬چه آنجایی‬ ‫م ‏یفرمودند‪ ،‬دستورات اکیدی هم صادر م ‏یفرمودند‪ .‬حتم دارم روی ارادتی‬
‫که انوشیروان عادل قتل عاممان م ‏یکند‪ ،‬چه آنجایی که فرموده‪" :‬گردانی‬ ‫که به مرحوم فردوسی داشتند برای گسترش و مطلا کردن صحن مقدس‬ ‫ﺳاعات ﮐار‪ ٩ :‬ﺻبﺢ ﺗا ‪ ٩‬ﺷﺐ‬
‫ز کوچ و بلوچ همه سگالنده مانند قوچ"‪ .‬این در سرنوشت ماست که با‬ ‫حضرت رستم ارواحنا فدا‪ ،‬بودجۀ لازمه در اختیار تولیت بارگاه قرار م ‏یدادند‪.‬‬
‫حیوانات سر و کار داشته باشیم‪ .‬لذا رخش آن بزرگوار به طور سنتی به ما‬ ‫بعد از انقلاب هم اگر به ما یک واعظ طبسی کوچولو تعلق م ‏یگرفت‪،‬‬ ‫‪Trial Lawyers:‬‬ ‫دﻓﺘﺮ ﺣﻘﻮﻗﯽ‬
‫م ‏یرسد‪ .‬تا حالا هیچ امام و امام زاد‏های را با مرکبش دفن نکرد‏هاند‪ .‬فقط‬ ‫حجم غبار روبی پولی ما ازحرم مطهر صاح ِب والای گرز علی ‏هالسلام‪ ،‬از‬ ‫‪• Ian H. Kinman‬‬
‫رخش را بدهند به بلو ‏چها‪ ،‬بلوچستان از لحاظ آبادی‪ ،‬مشهد را م ‏یگذارد‬ ‫ری ‏گهای روانی که بادهای صد و بیست روزه در سیستان جابجا م ‏یکنند‬ ‫‪• Neil A. Mulholland‬‬ ‫»ﮐﯽ ام«‬
‫توی جیبش‪ .‬آنقدرها که نظام ما را قاچاقچی معرفی کرده‪ ،‬ما قاچاقچی‬ ‫‪• David Milburn‬‬ ‫ﻣﺸﺎوره اوﻟﯿﻪ‬
‫نیستیم‪ .‬بیکاریم‪ .‬از فرط بیکاری م ‏یرویم دو کیسه تریاک از افغانستان‬ ‫بیشتر م ‏یشد‪.‬‬ ‫‪• Marco Von Antal‬‬
‫م ‏یآوریم که بکشیم‪ .‬اینجا مشتری خوب پیدا م ‏یکنیم‪ ،‬م ‏یفروشیمشان‪.‬‬ ‫با برخی از دوستان که واقعاً نم ‏یشود راجع به زنده یاد فردوسی و شاهنامه‪،‬‬ ‫‪• Claire Hong‬‬ ‫راﯾﮕﺎن‬
‫بدون وضوی ملی حرف زد‪ .‬بعضی از شخصی ‏تهای شاهنامه هم اتوماتیک‬
‫هم به ادبیات بالنده کمک م ‏یکنیم هم به علمای اعلام‪.‬‬ ‫وار در سطح خدا و پیغمبرند و امامزاده خطاب کردن آنها توهین است‪.‬‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫اگر رخش آن حضرت در بلوچستان دفن بو د‪ ،‬ما احتیاجی به تریاک‬ ‫اما رستم مال خودمان است‪ .‬باور بفرمایید که ما در استان سیستان و‬
‫نداشتیم‪ .‬نصف بلوچستان را م ‏یکردیم بارگاه آن اسب بزرگوار‪ .‬کاری‬ ‫بلوچستان نیاز مبرمی به یک اما ‏مزاده داریم‪ .‬برخی از دوستان م ‏یگویند‬ ‫‪ -‬ﺗﺼﺎدﻓـﺎت )‪ :(ICBC‬ﺑﻌــﺪ از ﻫــﺮ ﺗﺼــﺎدف و ﻗﺒــﻞ از‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1341 - Friday, May 1, 2015‬‬
‫م ‏یکردیم که از همین آمریکا و کانادا‪ ،‬مهاجرین محترم ایرانی که از دست‬ ‫که این شدنی نیست‪ .‬در صورتی که این یکی از شدن ‏یترین کارهاست‪ .‬خدا‬ ‫ﻣﺮاﺟﻌـﻪ ﺑـﻪ ‪ ICBC‬ﻣﺸـﻮرت ﺑـﺎ ﻣـﺎ ﺑـﻪ ﻧﻔـﻊ ﺷﻤﺎﺳـﺖ‬
‫نظام اسلامی فراری شد‏هاند‪ ،‬دسته دسته حیوانات بیمار خودشان را برای‬ ‫بیامرز زال‪ ،‬پدر رستم‪ ،‬با آن موهای سفید که به دنیا آمد‪ ،‬ظرفیت پیغمبر‬ ‫‪ -‬اﻣــﻮر ﺟﻨﺎﺋــﯽ‪ :‬ﻗﺘــﻞ‪ ،‬دزدی‪ ،‬راﻧﻨﺪﮔــﯽ در ﺣــﺎل‬
‫شفا بیاورند سر مزار آن اسب مقدس‪ .‬با فروش قبر به عزیزانی که حیوانات‬ ‫شدن را هم داشت‪ .‬کرامات بالاتر از این که آدم با سیمرغ حرف بزند؟ شما‬
‫جگر گوشۀ خود را از دست م ‏یدادند م ‏یتوانستیم بیشتر از فروش یک سالۀ‬ ‫یک پیغمبر پیدا کنید که شیر مرغ معمولی خورده باشد‪ .‬فکرش را بکنید‪،‬‬ ‫ﻣﺴــﺘﯽ و ﻣــﻮاد ﻣﺨــﺪر‪ ،‬درﮔﯿــﺮی و زدوﺧــﻮرد‬
‫اپل درآمد داشته باشیم‪ .‬قبرهای شش طبقۀ ما‪ ،‬در جوار بارگاه آن رخش‬ ‫عد‏های از سر سپرد‏ههای سام که م ‏یتوانستند کافر باشند‪ ،‬زال علی ‏هالسلام‬ ‫‪ -‬اﻣﻮر ﻣﮫﺎﺟﺮت‬
‫را م ‏یاندازند دامنۀ کوه‪ .‬نه کو‏ههای بلوچستان بلکه کوه البرز‪ .‬از همین یک‬ ‫‪ -‬اﻣﻮر ﺧﺎﻧﻮاده‬
‫بزرگوار‪ ،‬برای تمام حیوانات جهان آرامشی ابدی به ارمغان م ‏یآورد‪.‬‬ ‫تیکه‪ ،‬م ‏یشود روض ‏ههای پر سوز و گدازی ساخت‪ .‬طفل بی کس و کار‪،‬‬
‫حالا اگر به جرم توهین به انوشیروان عادل‪ ،‬رخش آن حضرت دیو کش‬ ‫بی آب و طعام‪ ،‬انگشتش را م ‏یگذارد در دهانش‪ .‬فرشتگان زار زار گریه‬ ‫‪ -‬اﻣﻮر ﮐﻤﭙﺎﻧﯽھﺎ‬
‫علی ‏هالسلام را به ما نم ‏یدادند‪ ،‬ما برای مهراب و سیندخت کابلی بقعه و‬ ‫م ‏یکنند‪ .‬خدای ارح ‏مالراحمین م ‏یپرسد‪" :‬ای فرشتگانم شما چرا گریه‬ ‫‪ -‬اﻋﺎده ﺣﯿﺜﯿﺖ و ﺧﺴﺎرت‬
‫بارگاه م ‏یساختیم‪ .‬تا ملت بدانند که یک پدر بزرگ و مادر بزرگ اما ‏مزادۀ‬ ‫م ‏یکنید؟" فرشتگان م ‏یگویند‪" :‬بار الاها‪ ،‬طفل معصوم انگشتش را گذاشت‬ ‫‪ -‬اﺧﺮاﺟﯽ از ﮐﺎر ﺑﺪون دﻟﯿﻞ ﮐﺎﻓﯽ‬
‫آنها افغان بودند‪ .‬افغانها هم وقتی م ‏یدیدند ما به جای اعدام‪ ،‬دو کابلی‬ ‫دردهانش‪ ".‬ارح ‏مالراحمین م ‏یگوید‪" :‬طفل انگشتش را نگذارددردهانش‪،‬‬
‫را زیارت م ‏یکنیم‪ ،‬رنجیده خاطر نم ‏یشدند‪ .‬به روی خودشان نم ‏یآوردند‬ ‫کجای خود بگذارد؟ گریه نکنید‪ .‬من کوه البرز و سیمرغ را الکی نساخت ‏هام‪".‬‬ ‫دﻓﺘـﺮ ﺣﻘﻮﻗـﯽ ‪ ،KM‬از وﮐﻼی ﺳـابﻖ باﻣﮑارﺗـﻞ ﮔولـد‪ ،‬با‬
‫که بچ ‏ههای آنها در مملک ِت اسلامی ما اجازۀ رفتن به مدرسه ندارند‪ .‬آب‬ ‫در این هنگام خداوند به کوه امر م ‏یکند‪ " :‬ای کوه! بلرز"‪ .‬کوه هم چنان‬ ‫ﭘﺸـﺘواﻧﻪ ‪ ٢٢‬ﺳـال ﺧدﻣﺖ بﻪ ﺟاﻣﻌﻪ اﯾﺮاﻧـﯽ و بﺮﺧورداری‬
‫م ‏یلرزد که انگار دارد رقص عربی م ‏یکند‪ .‬سیمرغ که بالای کوه آشیانه‬ ‫از وﮐﻼی ﺧبـﺮﻩ‪ ،‬باﻻﺗﺮﯾـﻦ رﻗﻢ را در ازای ﺧﺴـارت ﺷـﻤا‬
‫هیرمند را رها م ‏یکردند‪ ،‬دریاچۀ هامون نجات پیدا م ‏یکرد‪.‬‬ ‫دارد‪ .‬فریاد م ‏یزند‪" :‬ای کوه! کرم نریز‪ .‬بگذار به جوج ‏ههایم برسم‪ ".‬البته‬
‫اگر رستم اما ‏مزاده بود‪،‬دودخترش یعنی گشسب بانو و زربانودو اسمی نبودند‬ ‫نم ‏یدانم که سیمرغ جوجه دارد‪ ،‬م ‏یزاید‪ ،‬تخم م ‏یگذارد و یا اصلًا نر است‬ ‫ﺧواهـد ﮔﺮﻓﺖ‪.‬‬
‫که شما امروز آن را بشنوید‪ ،‬گلندام و تهمینه زنان آن حضرت مثل سایر امام‬ ‫ﺟﻬﺖ اﻃﻼعات بیﺸﺘﺮ‪ ،‬لﻄﻔًا با ﻓﺮﺷﺎد ﺣﺴﯿﻦﺧﺎﻧﯽ ﺗﻤاس بﮕیﺮﯾد‪.‬‬
‫زاد‏ههای زن‪ ،‬مشهور بودند‪ .‬ما امتیاز بقعه و بارگاه آنها را به استانهای کویری‬ ‫یا ماده‪ .‬هر چه که هست‪ ،‬تحت امر خداوند است‪.‬‬
‫کوه با چشمانی اشکبار رو م ‏یکند به سیمرغ و م ‏یگوید‪" :‬ای از خدا‬
‫م ‏یدادیم‪ ،‬تا مسائل زنان ما هم مورد توجه ویژه قرار بگیرد‪.‬‬ ‫بی خبر!چه جوج ‏های؟ پدرجان! بیا ببین چه بزرگواری را بدون پوشک و‬
‫کوتاه کلام اینکه ما به بزرگان خودمان توجه نشان نم ‏یدهیم‪ .‬شما ببینید‬
‫حضرت یوسف اصلًا حضرت نبود‪ .‬برادران ناتن ‏یاش او را در چاه انداختند‪،‬‬ ‫شیر‪،‬انداخت ‏هاند در دامان من‪.‬‬
‫شد حضرت و عزیز مصر‪ .‬رستم ما را با رخشش برادر ناتن ‏یاش در چاه‬ ‫حتی جا داشت که خود سام‪ ،‬پدر زال را پیغمبر معرفی کند‪ .‬آنوقت فرستادن‬
‫انداخت و شهید کرد‪ .‬ما برای اما ‏مزاده شدن این شهی ِد چاه تلاش نکردیم‪.‬‬ ‫بچه از زابل تا کوه البرز م ‏یشد کرامات او‪ .‬اگر مغرضین م ‏یپرسیدند که این‬
‫چه پهلوا ِن بی عقل و احساسی است که بچۀ بی پناه را م ‏یاندازد دور‪ ،‬ما‬
‫واقعاً نم ‏یدانم که چرا فردوسی این کار را نکرد‪.‬‬
‫در مورد فردوسی حکایت فراوان است اما در صحت آنها جای شک هست‪.‬‬ ‫م ‏یگفتیم که به شما چه؟ به فرمان خدا انداخته دور‪.‬‬
‫روایتی است که روزی سعدی در میان شعرا و ادیبان ادعا کرد که م ‏یتواند‬ ‫عد‏های ازدشمنان استان ما که قصد سن ‏گاندازیدارند‪ ،‬مسئلۀ کوچ ِک کشته‬
‫مثل فردوسی اشعار حماسی بسراید‪ .‬برای ثابت کردن ادعایش‪ ،‬ف ‏یالبداهه‬ ‫شدن سهراب به دست رستم را بهانه کرده‪ ،‬م ‏یگویند که چون کار رستم با‬
‫نیرنگ و تقلب بود‪ ،‬لذا او نم ‏یتواند امامزاده بشود‪ .‬عجب حرفی است! خود‬
‫گفت‪:‬‬ ‫حضرت امام در پاریس خدعه فرمودند و در ایران امام شدند‪ .‬دروغ مصلحت‬
‫خدا کشتی آنجا که خواهد بر د | وگر ناخدا جامه بر تن درد‬ ‫آمیز و تقیه‪ ،‬وقتی خوف جان باشد و امید تخت و تاج‪ ،‬روا باشد‪ .‬اتفاقاً حضرت‬
‫رستم تنها امامزاد‏های خواهد بود که فرزند خودش را قربانی کرده است‪.‬‬
‫شب فردوسی را در خواب دید که فرمود‪:‬‬
‫برد کشتی آنجا که خواهد خدا ی | اگر جامه بر تن درد ناخدای‬

‫سعدی که از خواب بیدار شد‪ ،‬دیگر دنبال شعر حماسی نرفت‪.‬‬
‫من هم بعد از این افکار و سئوالات‪ ،‬شبش کسی را خواب دیدم‪ .‬م ‏یخورد‬

‫که فردوسی باشد‪ .‬پهلو م ‏یزد که سعدی باشد‪ .‬گفت‪:‬‬
‫بلوچ! امام زاده همین پنج روز و شش باشد‬
‫ایران ما بعد از آن همیشه خوش باشد‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33