Page 27 - Shahrvand BC No.1341
P. 27
فت حالله ب ینیاز :کسی که نم یتواند قص هگو باشد ،داستا نگو هم نخواهد شد 27 ادبیات :
در عین حال جهان ذهنی همنوعان من هم هست ،یعنی بازتاب و واکنشگفت
ذهنی این یا آن فرد در برابر کنش دیگران یا رخدادهای عمومی و حتی و گو
طبیعی .برای همین است که نظریه پردازان بین واقعگرایی قرن نوزدهم و
بیستم تفاوت قائل هستند .واقعگرایی قرن بیستم ،درو ننگرانه است؛ یعنی
مدرنیستی است .به درون فردیت نفوذ م یکند تا با تصویر و نقل کنش
داستانی و دیالوگ او ،برخوردش را به پیرامون نشان دهد .در افاده این
سال / 22شماره - 1341جمعه 11تشهبیدرا 1394 مدعا واقعگرایی کامو ،فوئنتس ،یوسا ،هاینریش بل ،روبرت موزیل ،آلبرتو – بخش دوم و پایانی-
موراویا ،ناتالیا گینزبورگ ،آندره مکین ،گوستاو لوکلزیو را با واقعگرایی
استاندال ،بالزاک ،دیکنز و حتی فلوبر مقایسه کنید .فقط دو نویسنده قرن
نوزدهم هستند که به دلیل درو ننگری متمایز شدهاند :داستایفسکی و گف ت وگو :سپیده جدیری
تولستوی و جاهایی هم چخوف -مثلا در «اتاق شماره شش» و «داستان هفت هی گذشتهدربارهی ممنو عالقلم شدن فت حالله ب ینیاز ،نویسنده و منتقد
مرد ناشناس» و «یک زندگی» و فلوبر در «مادام بوواری». ادبی برجسته و پیشکسو ِت سرزمی نمان و همچنین در باب جایگاه ادبیات
داستانی ایران در ادبیات جهان ،با او به گف توگو نشستیم .این هفته،
در ادام هی گف توگوی هفت هی قبل ،از آقای ب ینیاز دربارهی موضوعات با توجه به ای نکه خودتان تئوریسین ادبی نیز هستید ،در نوشتن
مورد علاق هاش برای نوشتن ،اولوی تهای فرم و محتوا در داستا ننویسی و داستا نهایتان کدا میک برایتان در اولویت اول قرار دارد :ساختار
یا محتوا؟ چرا؟ ای نکه چقدر کارگاههای داستا ننویسی ،جوایز ادبی و مطالع هی کتا بهای
ضمن اظهار امتنان از شما باید بگویم که من در سطح تئوریسی نهای تئوری حوزهی ادبیات داستانی در کیفیت کار نویسندگان جوان مؤثر است
ادبی نیستم ،من فقط منتقد ادبی هستم .تنها در شش مورد نظرهایی را
استخراج کردهام ،اما تا زمانی که دوستان نویسنده و منتقد و مترجم در پرسیدهایم که پاس خهای ایشان را در ادامه م یخوانید.
In touch with Iranian diversity کسی که نم یتواند قص هگو باشد ،بی تردید داستا نگو هم نخواهد شد. داخل و خارج از کشور روی آنها نظر ندادهاند ،آنها را به صورت مکتوب برای نویسندگی ،بیشتر چه موضوعاتی جذبتان م یکند؟ موضوعی
کلاس داستان از این نوع افراد ممکن است خواننده خوب و پیگیر داستان ارائه نخواهم کرد. که مخاطب را شگف تزده کند ،هیجا نانگیز باشد ،خواننده را به
Vol. 22 / No. 1341 - Friday, May 1, 2015 بسازد ،اما نویسنده نه .با این وجود کسی که استعداد و پتانسیل اولیه را
دارد ،با استفاده از این کلا سها م یتواند کارش را بارورتر کند .البته سطح اما در مور د نوع داستان ،م ی دانید من داستا نهای وهمناک ،علمی - تأمل و تعمق وادارد ،یا واق عگرایانه باشد یا تخیلی؟ چرا؟
تخیلی ،پست مدرنیستی ،معمایی پست مدرنیستی ،متافیکش ،معمایی برای من ،هم معناگرایی مهم است و هم تکنیک .بی اعتنایی به تکنیک
کلاس هم مهم است که من وارد جزئیاتش نم یشوم. مدرنیستی و اگزوتیک دارم ،اما سعی م یکنم قصه پشت نوع داستان و متن را برای خواننده کسال تبار م یسازد و نادیده گرفتن معنا و اشباع متن
باز یهای آن گم نشود و به سمت دشوارنویسی سوق داده نشود .به قول با تکینک ،بدون داشتن یک قصه ،موجب جدایی خواننده از متن م یشود.
جوایزحوز هیادبیاتداستانیچطور؟بهنظرتاناگرانتخا بهایشان پوپر هیچ چیز سادهتر از دشوارنویسی و هیچ کاری دشوارتر از سادهنویسی من آثاری را برتر م یدانم که هر دو عرصه لحاظ شوند؛ برای نمونه آثاری
از روی اصول باشد م یتواند در شک لگیری جریا نهای از فاکنر ،کافکا ،ناباکف ،کنراد ،ساباتو ،فورد مدوکس فورد ،مارکز ،یوسا،
داستا ننویسی به طور خاص و انگیزه دادن به نویسند هی جوان نیست.
از سی و پنج رمان و مجموعه داستان من ،که بیست کتاب اجازه آستوریاس ،بولگاکف و دیگران.
برای بهتر نوشتن به طور کلی ،نقشی ایفا کند؟ نشر داشت هاند ،حال و هوای هیچکدا مشان به هم شبیه نیست .حتی برای مثال رما نهای «گوربه گور» از فاکنر« ،سرباز خوب» از فورد
اگر جوایز ادبی اساسا بر مبنای متن کار کنند و نه نام و نشانی نویسندهها درونمای ههای مختلفی دارند و آنها را با ساختارهای روایی مختلف نوشت هام. مدوکس فورد« ،زندگی واقعی سباستیان نایت» و «پینن» از ناباکف،
و رابطه آنها با گردانندگان جایزه یا ارز شهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی برای مثال «مكانى به وسعت هيچ» شباهتی با «عطش ماندگار» و «افعىها «نوسترومو» و «دل تاریکی» و «جنون آلمایر» از کنراد« ،تونل» از ارنستو
و ایدئولوژیک آنها ،بی تردید تاثیرشان مثل جهان دموکراتیک خوب است. خودكشى نمكىنند» ندارد.در برخی آثار ،زمینهداستا نها تماماً رئالیستی
اما ای نجا جوایز ادبی دولتی فقط بر مبنای خودی بودن نویسنده و ارزشی است ،مثل «بعد از مرگ هنوز م یمیرم» اما در کارهایی مانند «افع یها ساباتو ،و «زندگی واقعی الحاندرو مایتا» از یوسا را با دقت ارزیابی کنید.
بودن متن قضاوت م یکردند و م یکنند .در این جوایز هم نویسنده باید خودکشی نم یکنند»« ،منطقه امن سهمناک»« ،صدای حرکت مایل م یبینید که هم معناگرایی مطرح بوده و هم تکنیک .صناعت ادبی یا
همسو با نظام باشد و هم متنش .بدبختانه شماری از جوایز خصوصیدست اجسام سبک»« ،تشییع جنازه یک زنده به گور» و ...که با رویکرد پست تکنیک در خدمت عرصه معناست .بازی زبانی نقش ثانوی دارد .در اکثر
کمی از جوایز دولتی نداشته و ندارند .آنها بیشتر بر مبنای «نظرخواهی» و مدرنیستی ،وهمناک ،اگزوتیک ،متافیکش ،شگفت و ....نوشته شدهاند به این آثار شاهد ب یاعتنایی به زبا نورزی و پرهیز از استفاده ابزاری از زبان
کیفیت رابطه متولیان جایزه با نویسندهها «نظر» به اعطای جایزه م یدهند نوعی کاملًا تخیلی به شمار م یروند .حتی مکا نها هم همیشه دستخوش
و این یا آن کتاب را مطرح م یکنند .سطح نازل این نوع کتا بهای صاحب تغییرند .گاهی مکا نها واقع یاند و گاهی خیالی و در سرزمینی دیگر .شاید است .زبان برای جلوهنمایی روایت است و نه پیشی گرفتن از آن.
جایزه باعث شده است که اعتماد بیشتر مردم به جوایز خصوصی هم بپرسید چرا چنین رویکردی در داستا ننویسی در پیش گرفت هام ،در جواب از اوایل قرن بیستم ،هم در آثار سوررئالیستی و هم رئالیسم جادویی
باید بگویم اگر جهان ،زندگی و انسا نها ساده بودند ،م یشد داستانی و هم جریان سیال ذهن ،رمان نو و دیگر رویکردها عناصر و مولف ههای
خدش هدار شود. نوشت صرفا ساده و کاملا رئالیستی .یا بهتر بگویم عینی تگرا .اما ای نها دو مکتب همواره حضور داشت هاند :رمانتیسم و رئالیسم .مهم نیست که
در تمام کشورها و از جمله ایران نم یتوان انکار کرد که جایزه ادبی به هر هی چکدام پاسخگوی زندگی پیچیده بشر نیستند .نویسنده از نظر من شما الگوهای واقع گرایان های از جهان را وارد داستا نتان م یکنید یا نه،
حال تاثیر دارد .در همین ایران روی چا پهای بعدی موثر است و برخورد باید تنوع واقعیت واقعی جهان را با تنوع واقعیت داستانی بازنمایی کند. مهم این است که در همان سطح امر بیرونی باقی نمانید و امر بیرونی به
ناشرها با نویسنده را تغییر م یدهد ،ضمن این که در مواردی موجب محدود کردن خود به یک عرصه یعنی ندیدن همه وجوه زندگی .به باور نوعی درونی شود« .بیگانه»« ،مرد سرگشته»« ،مرگ مورگان»« ،ظلمت
اکثر اندیشمندان از جمله اریک فروم قو یترین و دردنا کترین رنج انسان در نیمروز»« ،قطره اشکی در اقیانوس»« ،دلبند»« ،سوربز» و دهها شاهکار
م یشود نویسنده در جهت اعتلای کار خود بکوشد. معاصر «تنهایی ،سرگردانی و تردید» است .اگر در قر نهای گذشته انسان و متن ارزشمند دیگر هم رئالیست یاند ،اما رویدادها در سطح بیرونی باقی
در مرکز هستی قرار داشت و به نوعی مقدس شمرده م یشد ،انسان امروز نماندهاند .شخصی تها به تفکر واداشته شدهاند ،به عبارت دیگر روایت از
خود شما برای تربیت داستا ننوی ِس خوب ،ترجیح م یدهید مدرس خارج از دایره تعریف شده گذشته قرار م یگیرد و خود نیز این را م یداند و حد و مرز زندگی محسوس و ملموس فراتر رفته است .در ایران است که
کارگاه داستا ننویسی باشید ،جایز هی داستان برگزار کنید یا به همین دلیل مدام به تردیدی جدید دچار م یشود .او حتی به وجود خود واژه رئال دشنام تلقی م یشود؛ همان طور که زمانی لیبرال در کشور ما
کتا بهایی را در باب تئور یهای داستا ننویسی تألیف و منتشر هم شک م یکند .چنین انسانی باید در عرص ههای متنوع بازنمایی شود، یک دشنام سیاسی بود و امروزه دشنام دهندههای سابق صفت لیبرال را
نه فقط در داستان رئالیستی یا سیال ذهن ،یا وهمناک یا اگزوتیک و غیره.
کنید؟ کدا میک به نظرتان مؤثرتر خواهد بود؟ نظرتان دربار هی کارگا ههای داستا ننویسی که در ایران برگزار جزو افتخارات خود م یدانند.
من برگزاری جایزه ادبی با داوران شریف و صاحب صلاحیت را در مرحله هیچ اندیش های نیست که به نوعی با واقعیت پیوند نداشته باشد ،فقط
اول و به موازات آن نوشتن کتاب نظری درباره داستان را ترجیح م یدهم. درجه تخیل است که اندیش های را به کلی انتزاعی نشان م یدهد .تخیل،
در واقعیت امر از برخورد همه جانبه مغز با جهان و کارکرد پیچیده
فیزیولوژی فعالی تهای عصبی نشات م یگیرد .رمان پست مدرنیستی
«مسخ» با امر پارالوژیک یا غیرمنطقی شروع م یشود :تبدیل انسان به م یشود چیست؟ به نظر شما شرکت در آنها م یتواند به بهتر
سوسک ،اما بقیه روایت در دنیای عینی است و به طور مشخص به روابط شدن کار یک نویسند هی جوان کمکی کند یا مطالع هی مستقل را آثاری که ه ماکنون در دست تألیف دارید بیشترتئوریک هستند یا
داستان و رمان؟ برایمان از آثار جدیدتان بگویید. پیشنهاد م یکنید؟ انسا نها م یپردازد ،در حقیقت مسخ شدن پایان زندگی انسانی است که
27 در حال ویراش آخرین رمانم به نام «عابرهایی در جاده کمربندی» هستم شما نظر مرا پرسیدهاید و این به معنای آن نیست که من برای کسی به او همچون ابزار نگاه م یشود .به همین شکل بخش زیادی از داستان
و در عین حال جلد ششم از سری کتا بهای «نقد ،تحلیل و تفسیر چند تعیین تکلیف کنم ،آن هم در دهه دوم قرن بیست و یکم .به «نظر» من سوررئالیستی بوف کور ،به وضوح رئالیستی است ،حتی اگر در رویای
داستان معتبر جهان» را نهایی م یسازم .البته خواندن هم جزء ثابت زندگی قص هگویی امری درونی است و این درون حتما به معنی «الهام» مذهب یها بیداری صادق هدایت خلق شده باشد که به نظر من از رویای خواب
من است ،چه داستا نهای ترجمه و چه آثار پیش از چاپ نوقل مها و حتی یا «چیستی چیز» یا «تجلی» غیرمذهب یها نیست ،بلکه جوشش کلی نافذتر است .چرا چنین است و چنین م یشود؟ چون واقعیت فقط آن
است و به نحوی ناپیدا در پیوند با تجربه زیسته و اطلاعات و دانش فرد .این چیزی نیست که من م یبینم و م یشنوم .ای نها عینیت هستند .واقعیت
کسانی که چند کتاب چاپ کردهاند. حق هر انسانی است که حرف خود را بزند ،اما هر حرفی داستان نم یشود.
در عین حال جهان ذهنی همنوعان من هم هست ،یعنی بازتاب و واکنشگفت
ذهنی این یا آن فرد در برابر کنش دیگران یا رخدادهای عمومی و حتی و گو
طبیعی .برای همین است که نظریه پردازان بین واقعگرایی قرن نوزدهم و
بیستم تفاوت قائل هستند .واقعگرایی قرن بیستم ،درو ننگرانه است؛ یعنی
مدرنیستی است .به درون فردیت نفوذ م یکند تا با تصویر و نقل کنش
داستانی و دیالوگ او ،برخوردش را به پیرامون نشان دهد .در افاده این
سال / 22شماره - 1341جمعه 11تشهبیدرا 1394 مدعا واقعگرایی کامو ،فوئنتس ،یوسا ،هاینریش بل ،روبرت موزیل ،آلبرتو – بخش دوم و پایانی-
موراویا ،ناتالیا گینزبورگ ،آندره مکین ،گوستاو لوکلزیو را با واقعگرایی
استاندال ،بالزاک ،دیکنز و حتی فلوبر مقایسه کنید .فقط دو نویسنده قرن
نوزدهم هستند که به دلیل درو ننگری متمایز شدهاند :داستایفسکی و گف ت وگو :سپیده جدیری
تولستوی و جاهایی هم چخوف -مثلا در «اتاق شماره شش» و «داستان هفت هی گذشتهدربارهی ممنو عالقلم شدن فت حالله ب ینیاز ،نویسنده و منتقد
مرد ناشناس» و «یک زندگی» و فلوبر در «مادام بوواری». ادبی برجسته و پیشکسو ِت سرزمی نمان و همچنین در باب جایگاه ادبیات
داستانی ایران در ادبیات جهان ،با او به گف توگو نشستیم .این هفته،
در ادام هی گف توگوی هفت هی قبل ،از آقای ب ینیاز دربارهی موضوعات با توجه به ای نکه خودتان تئوریسین ادبی نیز هستید ،در نوشتن
مورد علاق هاش برای نوشتن ،اولوی تهای فرم و محتوا در داستا ننویسی و داستا نهایتان کدا میک برایتان در اولویت اول قرار دارد :ساختار
یا محتوا؟ چرا؟ ای نکه چقدر کارگاههای داستا ننویسی ،جوایز ادبی و مطالع هی کتا بهای
ضمن اظهار امتنان از شما باید بگویم که من در سطح تئوریسی نهای تئوری حوزهی ادبیات داستانی در کیفیت کار نویسندگان جوان مؤثر است
ادبی نیستم ،من فقط منتقد ادبی هستم .تنها در شش مورد نظرهایی را
استخراج کردهام ،اما تا زمانی که دوستان نویسنده و منتقد و مترجم در پرسیدهایم که پاس خهای ایشان را در ادامه م یخوانید.
In touch with Iranian diversity کسی که نم یتواند قص هگو باشد ،بی تردید داستا نگو هم نخواهد شد. داخل و خارج از کشور روی آنها نظر ندادهاند ،آنها را به صورت مکتوب برای نویسندگی ،بیشتر چه موضوعاتی جذبتان م یکند؟ موضوعی
کلاس داستان از این نوع افراد ممکن است خواننده خوب و پیگیر داستان ارائه نخواهم کرد. که مخاطب را شگف تزده کند ،هیجا نانگیز باشد ،خواننده را به
Vol. 22 / No. 1341 - Friday, May 1, 2015 بسازد ،اما نویسنده نه .با این وجود کسی که استعداد و پتانسیل اولیه را
دارد ،با استفاده از این کلا سها م یتواند کارش را بارورتر کند .البته سطح اما در مور د نوع داستان ،م ی دانید من داستا نهای وهمناک ،علمی - تأمل و تعمق وادارد ،یا واق عگرایانه باشد یا تخیلی؟ چرا؟
تخیلی ،پست مدرنیستی ،معمایی پست مدرنیستی ،متافیکش ،معمایی برای من ،هم معناگرایی مهم است و هم تکنیک .بی اعتنایی به تکنیک
کلاس هم مهم است که من وارد جزئیاتش نم یشوم. مدرنیستی و اگزوتیک دارم ،اما سعی م یکنم قصه پشت نوع داستان و متن را برای خواننده کسال تبار م یسازد و نادیده گرفتن معنا و اشباع متن
باز یهای آن گم نشود و به سمت دشوارنویسی سوق داده نشود .به قول با تکینک ،بدون داشتن یک قصه ،موجب جدایی خواننده از متن م یشود.
جوایزحوز هیادبیاتداستانیچطور؟بهنظرتاناگرانتخا بهایشان پوپر هیچ چیز سادهتر از دشوارنویسی و هیچ کاری دشوارتر از سادهنویسی من آثاری را برتر م یدانم که هر دو عرصه لحاظ شوند؛ برای نمونه آثاری
از روی اصول باشد م یتواند در شک لگیری جریا نهای از فاکنر ،کافکا ،ناباکف ،کنراد ،ساباتو ،فورد مدوکس فورد ،مارکز ،یوسا،
داستا ننویسی به طور خاص و انگیزه دادن به نویسند هی جوان نیست.
از سی و پنج رمان و مجموعه داستان من ،که بیست کتاب اجازه آستوریاس ،بولگاکف و دیگران.
برای بهتر نوشتن به طور کلی ،نقشی ایفا کند؟ نشر داشت هاند ،حال و هوای هیچکدا مشان به هم شبیه نیست .حتی برای مثال رما نهای «گوربه گور» از فاکنر« ،سرباز خوب» از فورد
اگر جوایز ادبی اساسا بر مبنای متن کار کنند و نه نام و نشانی نویسندهها درونمای ههای مختلفی دارند و آنها را با ساختارهای روایی مختلف نوشت هام. مدوکس فورد« ،زندگی واقعی سباستیان نایت» و «پینن» از ناباکف،
و رابطه آنها با گردانندگان جایزه یا ارز شهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی برای مثال «مكانى به وسعت هيچ» شباهتی با «عطش ماندگار» و «افعىها «نوسترومو» و «دل تاریکی» و «جنون آلمایر» از کنراد« ،تونل» از ارنستو
و ایدئولوژیک آنها ،بی تردید تاثیرشان مثل جهان دموکراتیک خوب است. خودكشى نمكىنند» ندارد.در برخی آثار ،زمینهداستا نها تماماً رئالیستی
اما ای نجا جوایز ادبی دولتی فقط بر مبنای خودی بودن نویسنده و ارزشی است ،مثل «بعد از مرگ هنوز م یمیرم» اما در کارهایی مانند «افع یها ساباتو ،و «زندگی واقعی الحاندرو مایتا» از یوسا را با دقت ارزیابی کنید.
بودن متن قضاوت م یکردند و م یکنند .در این جوایز هم نویسنده باید خودکشی نم یکنند»« ،منطقه امن سهمناک»« ،صدای حرکت مایل م یبینید که هم معناگرایی مطرح بوده و هم تکنیک .صناعت ادبی یا
همسو با نظام باشد و هم متنش .بدبختانه شماری از جوایز خصوصیدست اجسام سبک»« ،تشییع جنازه یک زنده به گور» و ...که با رویکرد پست تکنیک در خدمت عرصه معناست .بازی زبانی نقش ثانوی دارد .در اکثر
کمی از جوایز دولتی نداشته و ندارند .آنها بیشتر بر مبنای «نظرخواهی» و مدرنیستی ،وهمناک ،اگزوتیک ،متافیکش ،شگفت و ....نوشته شدهاند به این آثار شاهد ب یاعتنایی به زبا نورزی و پرهیز از استفاده ابزاری از زبان
کیفیت رابطه متولیان جایزه با نویسندهها «نظر» به اعطای جایزه م یدهند نوعی کاملًا تخیلی به شمار م یروند .حتی مکا نها هم همیشه دستخوش
و این یا آن کتاب را مطرح م یکنند .سطح نازل این نوع کتا بهای صاحب تغییرند .گاهی مکا نها واقع یاند و گاهی خیالی و در سرزمینی دیگر .شاید است .زبان برای جلوهنمایی روایت است و نه پیشی گرفتن از آن.
جایزه باعث شده است که اعتماد بیشتر مردم به جوایز خصوصی هم بپرسید چرا چنین رویکردی در داستا ننویسی در پیش گرفت هام ،در جواب از اوایل قرن بیستم ،هم در آثار سوررئالیستی و هم رئالیسم جادویی
باید بگویم اگر جهان ،زندگی و انسا نها ساده بودند ،م یشد داستانی و هم جریان سیال ذهن ،رمان نو و دیگر رویکردها عناصر و مولف ههای
خدش هدار شود. نوشت صرفا ساده و کاملا رئالیستی .یا بهتر بگویم عینی تگرا .اما ای نها دو مکتب همواره حضور داشت هاند :رمانتیسم و رئالیسم .مهم نیست که
در تمام کشورها و از جمله ایران نم یتوان انکار کرد که جایزه ادبی به هر هی چکدام پاسخگوی زندگی پیچیده بشر نیستند .نویسنده از نظر من شما الگوهای واقع گرایان های از جهان را وارد داستا نتان م یکنید یا نه،
حال تاثیر دارد .در همین ایران روی چا پهای بعدی موثر است و برخورد باید تنوع واقعیت واقعی جهان را با تنوع واقعیت داستانی بازنمایی کند. مهم این است که در همان سطح امر بیرونی باقی نمانید و امر بیرونی به
ناشرها با نویسنده را تغییر م یدهد ،ضمن این که در مواردی موجب محدود کردن خود به یک عرصه یعنی ندیدن همه وجوه زندگی .به باور نوعی درونی شود« .بیگانه»« ،مرد سرگشته»« ،مرگ مورگان»« ،ظلمت
اکثر اندیشمندان از جمله اریک فروم قو یترین و دردنا کترین رنج انسان در نیمروز»« ،قطره اشکی در اقیانوس»« ،دلبند»« ،سوربز» و دهها شاهکار
م یشود نویسنده در جهت اعتلای کار خود بکوشد. معاصر «تنهایی ،سرگردانی و تردید» است .اگر در قر نهای گذشته انسان و متن ارزشمند دیگر هم رئالیست یاند ،اما رویدادها در سطح بیرونی باقی
در مرکز هستی قرار داشت و به نوعی مقدس شمرده م یشد ،انسان امروز نماندهاند .شخصی تها به تفکر واداشته شدهاند ،به عبارت دیگر روایت از
خود شما برای تربیت داستا ننوی ِس خوب ،ترجیح م یدهید مدرس خارج از دایره تعریف شده گذشته قرار م یگیرد و خود نیز این را م یداند و حد و مرز زندگی محسوس و ملموس فراتر رفته است .در ایران است که
کارگاه داستا ننویسی باشید ،جایز هی داستان برگزار کنید یا به همین دلیل مدام به تردیدی جدید دچار م یشود .او حتی به وجود خود واژه رئال دشنام تلقی م یشود؛ همان طور که زمانی لیبرال در کشور ما
کتا بهایی را در باب تئور یهای داستا ننویسی تألیف و منتشر هم شک م یکند .چنین انسانی باید در عرص ههای متنوع بازنمایی شود، یک دشنام سیاسی بود و امروزه دشنام دهندههای سابق صفت لیبرال را
نه فقط در داستان رئالیستی یا سیال ذهن ،یا وهمناک یا اگزوتیک و غیره.
کنید؟ کدا میک به نظرتان مؤثرتر خواهد بود؟ نظرتان دربار هی کارگا ههای داستا ننویسی که در ایران برگزار جزو افتخارات خود م یدانند.
من برگزاری جایزه ادبی با داوران شریف و صاحب صلاحیت را در مرحله هیچ اندیش های نیست که به نوعی با واقعیت پیوند نداشته باشد ،فقط
اول و به موازات آن نوشتن کتاب نظری درباره داستان را ترجیح م یدهم. درجه تخیل است که اندیش های را به کلی انتزاعی نشان م یدهد .تخیل،
در واقعیت امر از برخورد همه جانبه مغز با جهان و کارکرد پیچیده
فیزیولوژی فعالی تهای عصبی نشات م یگیرد .رمان پست مدرنیستی
«مسخ» با امر پارالوژیک یا غیرمنطقی شروع م یشود :تبدیل انسان به م یشود چیست؟ به نظر شما شرکت در آنها م یتواند به بهتر
سوسک ،اما بقیه روایت در دنیای عینی است و به طور مشخص به روابط شدن کار یک نویسند هی جوان کمکی کند یا مطالع هی مستقل را آثاری که ه ماکنون در دست تألیف دارید بیشترتئوریک هستند یا
داستان و رمان؟ برایمان از آثار جدیدتان بگویید. پیشنهاد م یکنید؟ انسا نها م یپردازد ،در حقیقت مسخ شدن پایان زندگی انسانی است که
27 در حال ویراش آخرین رمانم به نام «عابرهایی در جاده کمربندی» هستم شما نظر مرا پرسیدهاید و این به معنای آن نیست که من برای کسی به او همچون ابزار نگاه م یشود .به همین شکل بخش زیادی از داستان
و در عین حال جلد ششم از سری کتا بهای «نقد ،تحلیل و تفسیر چند تعیین تکلیف کنم ،آن هم در دهه دوم قرن بیست و یکم .به «نظر» من سوررئالیستی بوف کور ،به وضوح رئالیستی است ،حتی اگر در رویای
داستان معتبر جهان» را نهایی م یسازم .البته خواندن هم جزء ثابت زندگی قص هگویی امری درونی است و این درون حتما به معنی «الهام» مذهب یها بیداری صادق هدایت خلق شده باشد که به نظر من از رویای خواب
من است ،چه داستا نهای ترجمه و چه آثار پیش از چاپ نوقل مها و حتی یا «چیستی چیز» یا «تجلی» غیرمذهب یها نیست ،بلکه جوشش کلی نافذتر است .چرا چنین است و چنین م یشود؟ چون واقعیت فقط آن
است و به نحوی ناپیدا در پیوند با تجربه زیسته و اطلاعات و دانش فرد .این چیزی نیست که من م یبینم و م یشنوم .ای نها عینیت هستند .واقعیت
کسانی که چند کتاب چاپ کردهاند. حق هر انسانی است که حرف خود را بزند ،اما هر حرفی داستان نم یشود.