Page 20 - Shahrvand BC No. 1328
P. 20
من که بزرگ تر است پس عاقل ترم. انحنا مقالات 20
جوابش را نمی دهد .با خط کش منحنی های در هم
رفته ی نیمکره ی چپ و راست خودش را نشان می روح انگیز پورناصح زنان
دهد و می گوید ،ببین این منحنی های نیمکره ی چپ
کند ،وقتی تفاوت ها را قبول کرد ،همه را قبول می کند و خودش را هم. و راست من همه اش کار می کنند و هم زمان هم کار نمی دانم کجای زمان ـ مکان سال / 22شماره - 1328جمعه 10نمهب 1393
همیشه انگیزه دارد برای رفتن ،ته راهش مثل خط مستقیم ثابت نیست، می کنند .یک اتوبان 18بانده ،وسط دو نیمکره می ایستاده ام؟ هر جایش که باشم در
یک چیزی را از قبل آن جا نگذاشته که به آن برسد .می رود هر چه پیش کشد ،افکار و همه ی چیزهایی را که هم زمان از طریق خمیدگی های آن خم شده ام .می In touch with Iranian diversity
آید ،خوش آید ،خودش را برای همه چیز آماده کرده است ،می خواهد به اتوبان در رفت و آمد ما بین نیمکره ها هستند را نشان گوید مگر خط راستی هم وجود
دریا برسد ،به کوه ،به دره ،به طوفان ،به سیل و ...به هر جا که رسید ،در می دهد .بعد جاده ای یک طرفه بین نیمکره ی راست دارد که کسی بتواند خم نشود .می
دم می تواند تصمیم بگیرد .همیشه در جریان زندگیست ،نه این که آن و چپ او می کشد .وقتی فکری یا چیزی می خواهد از گوید همه چیز منحنیست .کوتاه
را تقلید کند ،باور کن از زمان محاکات خیلی وقت است که می گذرد. نیمکره ی راست یا چپ او به طرف دیگر برود ،باید ترین راه هم راه مستقیم نیست ،راه
تو هم به جای تقلید از پدرانت خودت را به این منحنی ها بسپار .آن صبر کند تا آن یکی بیاید بعد او برود .جاده ی او یک منحنیست .تلنگری به تئوری های
وقت می بینی که زندگی چه قدر زیبا و چالش برانگیز است .از پدرانت
سرپیچی کن« .سرپیچی ها و مقاومت ها نیز کار خود را می کنند و در طرفه است. تثبیت شده.
زمان های مختلف برخی از تقدس ها ،باورها و اسطوره ها زدوده می شود می گوید ،همین جوری نیست که من می توانم همزمان علاقه ام را که می بیند ،به حرف
چند کار انجام دهم و چند فکر بکنم .تو وقتی به هایش ادامه می دهد ،می گوید
و گاه با واژگون سازی بی اثر می گردد .با این وجود همه ی »... تلویزیون نگاه می کنی ،دیگر حواست به چیز دیگری مجموع زاویه های یک مثلث180 ،
آن زمان دیگر مرا با معیارهای آن ها در ذهنت نمی گذاری ،در درون نیست .البته ُحسن این نقص در این است که تو خیلی درجه نیست ،بیشتر از آن است .وقتی سکوتم را می بیند ،مثلثی می
این منحنی ها و بیرون از ذهنت مرا می بینی و می شناسی .قابلیت خوب می توانی روی هر چیز که بخواهی تمرکز کنی، کشد و با ضلع های منحن ِی مثلث آن را ثابت می کند.
هایم را می بینی و مرا باور می کنی .تو هم دیگر مثل پدرانت نیستی، اما ذهن من بین این همه فکر و کار نمی تواند به راحتی خطوط با انعطاف و انحنایشان ،قانونی چندین ده ساله را بر هم زده اند،
جایی که باید از گذشته ات جدا شده ای .من هم تو را بیرون از ذهنم ذهن تو ،تمرکز کند .با این کارهای پیچیده و هم زمان، یعنی ،از این پس دیگر قانون ثابتی نخواهد بود؟ با این همه نسبیت،
جهان من روز به روز بزرگ تر می شود و خودم بالغ تر چگونه می توان به قطعیتی رسید؟
می بینم و می شناسم. و منطقیتر .فکر می کنی چرا جهانت رفته ـ رفته این فکر می کند ،چرا من انعطاف نداشته باشم .چرا خود من منحنی نباشم و
یکی می شویم .دیگر «در ما عناصری که مذکر و مؤنث خوانده می شوند، اندازه کوچک تر می شود و خودت کودک تر؟ همه ی حرف هایت را می خودم را ثابت نکنم .حالا دیگر «نیازی به این نیست که به دیگران قدرت
زنی ،همه ی بهانه هایت را می گیری ،بعد هم قهر ،قهر تا ...وای چه قدر بی اندازه بدهیم و به خودمان وقعی نگذاریم ...،امروز روی قدرتم حساب
مجزا نیستند». قهر می کنی تو .شده ای کودک کثیرالقهر ،دیگر نمی توان به قهرهایت می کنم ...خودم را هم باور می کنم».
[مدرسه فمینیستی] اعتنا کرد .وقتی می گویند آدمی در کودکی بچه است و در پیری ،روی بی مقدمه می گوید :عقل من از تو کمتر نیست که هیچ ،حرفی نزن،
صحبتش بیش تر با توست تا من .این جوری فکر کنی دیگر از این که کاری نکن که بگویم حتی زیادتر از عقل توست .از نگاهش می ترسد ،هر
به اریکه ی قدرتت دست درازی شده و تو باید هر طور شده تقدست را وقت که حرف های غیرعادی و خلاف عرف بشنود ،سکوت نمی کند .اگر
پس بگیری ،ناراحت نمی شوی .می بینی آن که باید پیش تر از تو تابو احساس کند ذره ای از قدرتش کم تر انگاشته شده ،همه چیز را به هم
می شد ،زیر پا له می شود ،دیگر ول می کنی این تابوها را .وقتی پیمانه می ریزد .گوش هایش را طوری تنظیم کرده تا حرف ها موقع عبور از آن
ای برای اندازه گیری هر عمل و فکری نداشته باشی ،خودت هم اذیت به چیزی تبدیل شوند که او از قبل آن ها را در ذهنش گذاشته است .می
گوید حالا ثابت می کنم .می پرسد چه جوری؟ وقتی اشتیاق او را می
نمی شوی ،دیگران را هم اذیت نمی کنی. بیند وقت تلف نمی کند .وایت بردی از پشت راحتی بیرون می کشد که
حالا این منحنی ها هستند که حرف می زنند .بگذار این منحنی ها که رویش اسکن دو مغز چسبانده شده است .و او ساکت می نشیند .مغز او و
حالا هم که حالاست زیر خط های مستقیم دارند دست و پا می زنند، خودش را اسکن کرده است .هفته ی پیش به بهانه ی کنترل سالانه این
بیایند بالا و نفس راحتی بکشند و نقش خودشان را ایفا کنند .باور کن کار را کرده بود .با خط کش آن ها را یک به یک نشان می دهد و می
این منحنی ها رقصنده های خیلی خوبی هستند ،انعطاف دارند ،جایی گوید ،این مغز من و این هم مغز تو .خوشحال می شود .می گوید مغز
که لازم باشد ،زیاد خم می شوند و جایی کم .حرکت کرم خاکی ها و
مارها را دیده ای .با خط راست نمی شود حرکت کرد .خط مستقیم آدم
را خسته می کند ،ایستا می کند ،دگم و جزم اندیش می کند .با حرکت
روی منحنی ها آدمی با ریتم جهان هماهنگ می شود ،انعطاف دارد،
خلاق می شود ،از همه چیز لذت می برد ،زیرا که یک لحظه با لحظه
ی قبل خود خیلی تفاوت دارد و او این تفاوت را می بیند و قبول می
Medis Pharmacy Vol. 22 / No. 1328 - Friday, Jan. 30, 2015
زﯾﺮ ﻧﻈﺮ دﮐﺘﺮ ﺳﺎﻧﺎز ﺷﻬﺮﯾﺎری ﺑآﺮﯾاایﺗﺑاﺮﺑرﻪﺳداﺣﯽراروالﯾﺧرگاژانﯾﻪنﻢر»ژدﯾاﻣرﻢﺪوﯾدﯾارﯽوﯾﺲﺷ«ﯽﺗﻤﺑاااﺗنﺑﮐواامﺳداﺗرﻂﻤﯾﻓاارﮏسﺑﺳگﺷیﯽﺨﺮﯾزﺑﺪﺺا.منﺘﺨدرﺼ ﺧﺺﺪممورﺖد •
•
هﻤوﻃﻨان ﻋزﯾز
ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ؟
6-2755 LPTOoEuCgLOh:PeL(eAd6CH0Ei4Mgh)AwL9aLy4, , 4BPEoSr-Dt5ICE5oPq4IuE4iRtla1mST,BOR.CE 20
جوابش را نمی دهد .با خط کش منحنی های در هم
رفته ی نیمکره ی چپ و راست خودش را نشان می روح انگیز پورناصح زنان
دهد و می گوید ،ببین این منحنی های نیمکره ی چپ
کند ،وقتی تفاوت ها را قبول کرد ،همه را قبول می کند و خودش را هم. و راست من همه اش کار می کنند و هم زمان هم کار نمی دانم کجای زمان ـ مکان سال / 22شماره - 1328جمعه 10نمهب 1393
همیشه انگیزه دارد برای رفتن ،ته راهش مثل خط مستقیم ثابت نیست، می کنند .یک اتوبان 18بانده ،وسط دو نیمکره می ایستاده ام؟ هر جایش که باشم در
یک چیزی را از قبل آن جا نگذاشته که به آن برسد .می رود هر چه پیش کشد ،افکار و همه ی چیزهایی را که هم زمان از طریق خمیدگی های آن خم شده ام .می In touch with Iranian diversity
آید ،خوش آید ،خودش را برای همه چیز آماده کرده است ،می خواهد به اتوبان در رفت و آمد ما بین نیمکره ها هستند را نشان گوید مگر خط راستی هم وجود
دریا برسد ،به کوه ،به دره ،به طوفان ،به سیل و ...به هر جا که رسید ،در می دهد .بعد جاده ای یک طرفه بین نیمکره ی راست دارد که کسی بتواند خم نشود .می
دم می تواند تصمیم بگیرد .همیشه در جریان زندگیست ،نه این که آن و چپ او می کشد .وقتی فکری یا چیزی می خواهد از گوید همه چیز منحنیست .کوتاه
را تقلید کند ،باور کن از زمان محاکات خیلی وقت است که می گذرد. نیمکره ی راست یا چپ او به طرف دیگر برود ،باید ترین راه هم راه مستقیم نیست ،راه
تو هم به جای تقلید از پدرانت خودت را به این منحنی ها بسپار .آن صبر کند تا آن یکی بیاید بعد او برود .جاده ی او یک منحنیست .تلنگری به تئوری های
وقت می بینی که زندگی چه قدر زیبا و چالش برانگیز است .از پدرانت
سرپیچی کن« .سرپیچی ها و مقاومت ها نیز کار خود را می کنند و در طرفه است. تثبیت شده.
زمان های مختلف برخی از تقدس ها ،باورها و اسطوره ها زدوده می شود می گوید ،همین جوری نیست که من می توانم همزمان علاقه ام را که می بیند ،به حرف
چند کار انجام دهم و چند فکر بکنم .تو وقتی به هایش ادامه می دهد ،می گوید
و گاه با واژگون سازی بی اثر می گردد .با این وجود همه ی »... تلویزیون نگاه می کنی ،دیگر حواست به چیز دیگری مجموع زاویه های یک مثلث180 ،
آن زمان دیگر مرا با معیارهای آن ها در ذهنت نمی گذاری ،در درون نیست .البته ُحسن این نقص در این است که تو خیلی درجه نیست ،بیشتر از آن است .وقتی سکوتم را می بیند ،مثلثی می
این منحنی ها و بیرون از ذهنت مرا می بینی و می شناسی .قابلیت خوب می توانی روی هر چیز که بخواهی تمرکز کنی، کشد و با ضلع های منحن ِی مثلث آن را ثابت می کند.
هایم را می بینی و مرا باور می کنی .تو هم دیگر مثل پدرانت نیستی، اما ذهن من بین این همه فکر و کار نمی تواند به راحتی خطوط با انعطاف و انحنایشان ،قانونی چندین ده ساله را بر هم زده اند،
جایی که باید از گذشته ات جدا شده ای .من هم تو را بیرون از ذهنم ذهن تو ،تمرکز کند .با این کارهای پیچیده و هم زمان، یعنی ،از این پس دیگر قانون ثابتی نخواهد بود؟ با این همه نسبیت،
جهان من روز به روز بزرگ تر می شود و خودم بالغ تر چگونه می توان به قطعیتی رسید؟
می بینم و می شناسم. و منطقیتر .فکر می کنی چرا جهانت رفته ـ رفته این فکر می کند ،چرا من انعطاف نداشته باشم .چرا خود من منحنی نباشم و
یکی می شویم .دیگر «در ما عناصری که مذکر و مؤنث خوانده می شوند، اندازه کوچک تر می شود و خودت کودک تر؟ همه ی حرف هایت را می خودم را ثابت نکنم .حالا دیگر «نیازی به این نیست که به دیگران قدرت
زنی ،همه ی بهانه هایت را می گیری ،بعد هم قهر ،قهر تا ...وای چه قدر بی اندازه بدهیم و به خودمان وقعی نگذاریم ...،امروز روی قدرتم حساب
مجزا نیستند». قهر می کنی تو .شده ای کودک کثیرالقهر ،دیگر نمی توان به قهرهایت می کنم ...خودم را هم باور می کنم».
[مدرسه فمینیستی] اعتنا کرد .وقتی می گویند آدمی در کودکی بچه است و در پیری ،روی بی مقدمه می گوید :عقل من از تو کمتر نیست که هیچ ،حرفی نزن،
صحبتش بیش تر با توست تا من .این جوری فکر کنی دیگر از این که کاری نکن که بگویم حتی زیادتر از عقل توست .از نگاهش می ترسد ،هر
به اریکه ی قدرتت دست درازی شده و تو باید هر طور شده تقدست را وقت که حرف های غیرعادی و خلاف عرف بشنود ،سکوت نمی کند .اگر
پس بگیری ،ناراحت نمی شوی .می بینی آن که باید پیش تر از تو تابو احساس کند ذره ای از قدرتش کم تر انگاشته شده ،همه چیز را به هم
می شد ،زیر پا له می شود ،دیگر ول می کنی این تابوها را .وقتی پیمانه می ریزد .گوش هایش را طوری تنظیم کرده تا حرف ها موقع عبور از آن
ای برای اندازه گیری هر عمل و فکری نداشته باشی ،خودت هم اذیت به چیزی تبدیل شوند که او از قبل آن ها را در ذهنش گذاشته است .می
گوید حالا ثابت می کنم .می پرسد چه جوری؟ وقتی اشتیاق او را می
نمی شوی ،دیگران را هم اذیت نمی کنی. بیند وقت تلف نمی کند .وایت بردی از پشت راحتی بیرون می کشد که
حالا این منحنی ها هستند که حرف می زنند .بگذار این منحنی ها که رویش اسکن دو مغز چسبانده شده است .و او ساکت می نشیند .مغز او و
حالا هم که حالاست زیر خط های مستقیم دارند دست و پا می زنند، خودش را اسکن کرده است .هفته ی پیش به بهانه ی کنترل سالانه این
بیایند بالا و نفس راحتی بکشند و نقش خودشان را ایفا کنند .باور کن کار را کرده بود .با خط کش آن ها را یک به یک نشان می دهد و می
این منحنی ها رقصنده های خیلی خوبی هستند ،انعطاف دارند ،جایی گوید ،این مغز من و این هم مغز تو .خوشحال می شود .می گوید مغز
که لازم باشد ،زیاد خم می شوند و جایی کم .حرکت کرم خاکی ها و
مارها را دیده ای .با خط راست نمی شود حرکت کرد .خط مستقیم آدم
را خسته می کند ،ایستا می کند ،دگم و جزم اندیش می کند .با حرکت
روی منحنی ها آدمی با ریتم جهان هماهنگ می شود ،انعطاف دارد،
خلاق می شود ،از همه چیز لذت می برد ،زیرا که یک لحظه با لحظه
ی قبل خود خیلی تفاوت دارد و او این تفاوت را می بیند و قبول می
Medis Pharmacy Vol. 22 / No. 1328 - Friday, Jan. 30, 2015
زﯾﺮ ﻧﻈﺮ دﮐﺘﺮ ﺳﺎﻧﺎز ﺷﻬﺮﯾﺎری ﺑآﺮﯾاایﺗﺑاﺮﺑرﻪﺳداﺣﯽراروالﯾﺧرگاژانﯾﻪنﻢر»ژدﯾاﻣرﻢﺪوﯾدﯾارﯽوﯾﺲﺷ«ﯽﺗﻤﺑاااﺗنﺑﮐواامﺳداﺗرﻂﻤﯾﻓاارﮏسﺑﺳگﺷیﯽﺨﺮﯾزﺑﺪﺺا.منﺘﺨدرﺼ ﺧﺺﺪممورﺖد •
•
هﻤوﻃﻨان ﻋزﯾز
ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ؟
6-2755 LPTOoEuCgLOh:PeL(eAd6CH0Ei4Mgh)AwL9aLy4, , 4BPEoSr-Dt5ICE5oPq4IuE4iRtla1mST,BOR.CE 20