Page 25 - Shahrvand BC No. 1327
P. 25
‫هف ‌تشنب ‌ههای بلوچ ‪25‬‬ ‫ادبیات ‪:‬‬ ‫ـ برگردیم به جوایز ادبی که همیشه بعد از برگزاری‬
‫آ ‌نها گلای ‌هها بالا م ‌یگیرد‪ .‬فکر نم ‌یکنید که جوایز‬
‫ادبی هم دچار سم ‌توسوهای از پیش تعیی ‌نشده‬

‫عبدالقادر بلوچ‬ ‫طنز‬ ‫توسط عد ‌های خاص شد ‌هاند؟‬
‫صد درصد‪ ،‬من با صراحت عرض م ‌یکنم‪ ،‬فقط بر سلامت‬
‫جوایز و داوری مسابقاتی که خود در آ ‌نها حضورداشت ‌هام‬
‫م ‌یتوانم صحه بگذارم‪ ،‬راستش را بخواهید من برای‬
‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1327‬جمعه ‪ 3‬نمهب ‪1393‬‬ ‫من و ایمان آوردن مارگارت‬ ‫فتوای برفی‬ ‫پذیرش داوری اصلًا نم ‌یبینم برگزارکنندگان نام دار‬
‫به محض این که در کانادا مستقر شدم‪ ،‬تلاشم‬ ‫محمد صالح المنجد مفتی سعودی در پی بارش‬ ‫هستند یا نه چون مافیا اگر بخواهد نیما را هم از گور‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫را برای مسلمان کردن همسایۀ خودم آغاز کردم‪.‬‬ ‫برف در بسیاری از کشورهای منطقه با صدور فتوایی‬ ‫اعلامیه مشترک‬ ‫درآورده و آلوده م ‌یکند‪ ،‬برای من چگونگی و روش‬
‫حیفم می‏آمد که مارگارت نازنین و مهربان و انسان‬ ‫درست کردن آدم برفی را حرام دانست‪ .‬آدم برفی‬ ‫هفتۀ گذشته‪ ،‬تا آخرین دقایقی که نشریه زیر چاپ‬ ‫داوری‪ ،‬و ای ‌نکه ببینم ریگی در کفش برگزارکنندگان‬
‫‪Vol. 22 / No. 1327 - Friday, Jan. 23, 2015‬‬ ‫دوست بد سرانجام بشود و به جهنم برود‪ .‬روح پاکی‬ ‫در کل چیز خطرناکی است‪ .‬احتمالاً از آن اشعه‏ای‬ ‫می‏رفت‪ ،‬در نشستی اضطراری با عمه‏جان و آقا‬ ‫نیست مهم است‪ .‬مادیات برای من پشیزی ارزش ندارد‪،‬‬
‫داشت و استعداد امر به معروف و نهی از منکر‬ ‫ساطع می‏شود که ایمان مردان را تحت تأثیر قرار‬ ‫دایی گرفتار بودم‪ .‬قصد ما این بود که برای محکوم‬ ‫که اگرداشت همین چند ماه اخیر سردبیر یک ماهنام ‌هی‬
‫شدنش خوب بود‪ .‬احادیث و روایاتی را که برایش‬ ‫م ‏یدهد‪ .‬در آن هوای داغ با آن آفتابی که تا نزدیکی‬ ‫کردن حمله مرگبار شارلی ابدو‪ ،‬اعلامیه مشترکی‬ ‫دانستن ‌یهای پزشکی شدم با ح ‌قالزحم ‌های نزدیک به‬
‫ترجمه م ‏یکردم به دقت گوش می‏داد‪ .‬کارش رسیده‬ ‫سقف اتا ‏قها پایین می‏آید نباید از مردان توقع‬ ‫تهیه کنیم‪ .‬موضوع هنوز داغ بود و عمه‏جان و آقا‬ ‫‪ 2‬میلیون تومان در ماه کار از طریق پست الکترونیکی‬
‫بود به آنجا که پول می‏داد برایش دعای چشم زخم‬ ‫داشت که آدم برفی ببینند و خودشان را کنترل‬ ‫دایی مثل خود من بی قرار بودیم که اعلامیه بدهیم‪.‬‬ ‫انجام م ‌یگرفت و دورکاری بود روزی ‪ ۴‬ساعت پشت‬
‫تهیه کنم‪ .‬مسئلۀ حجابش را که حل م ‏یکردم‪،‬‬ ‫کنند‪ .‬شما باید بدانید که یک مفتی همینطور مفتی‬ ‫آقا دایی گفت‪« :‬این دو برادر تروریست کار خوبی‬ ‫سیستم بودم برای ‪ ۵۰‬صفحه در ماه‪ ،‬درهرحال گرایش‬
‫«کلمتین» را به او ارائه م ‏یکردم تا شهادت بیاورد‬ ‫حرف نم ‏یزند‪ .‬حتماً جایی روایتی چیزی دیده است‬ ‫نکردند که رفتند و یک عده آدم را بستند به گلوله‪.‬‬ ‫نشریه هم برای من مانند ادبیات ناموسی تلقی نم ‌یشد‪،‬‬
‫و رستگار بشود‪ .‬اما القاعدۀ از خدا بی‌خبر با زدن به‬ ‫که فتوا م ‏یدهد‪ .‬از آنجایی که عربستان سعودی‬ ‫آن هفتادتا حوری‏ای که بناست به آنها برسد اگر‬ ‫اما به علت دخالت در امور سردبیری توسط مدیرمسئول‬
‫برج‏های دوقلو و کشتن آن همه آدم بی گناه‪ ،‬کار‬ ‫سرزمینی برف خیز بوده است (شاید بوده است‪.‬‬ ‫واقعاً یک ذره حوری باشند چشمشان که به بد ‏نهای‬ ‫غیرحرف ‌های آن پس از چند شماره ی ‌کطرفه از خیر این‬
‫ارشاد مرا دچار اخلال کرد‪ .‬مارگارت با چشم‏های‬ ‫ما که از گذشته این سرزمین خبر نداریم) احتمال‬ ‫سوراخ سوراخ آن همه آدم با حال بیفتد‪ ،‬حالشان‬ ‫ح ‌قالزحمه گذشتم‪ ،‬چه را که من یاد گرفت ‌هام آرما ‌نهای‬
‫اشکبار سرلخت و پالخت آمد پیش من که این چه‬ ‫وجود روایت در این مورد زیاد است‪ .‬مخصوصاً‬ ‫گرفته می‏شود و از این دوتا بدشان می‏آید‪ .‬عم ‏هجان‬ ‫انسانی و حرف ‌های را هرگز زیر پا نگذارم‪ .‬اگرچه برای‬
‫حکایت است؟ گفتم که اینها مسلمان واقعی نیستند‬ ‫قربانش بروم این "ابن عباس" هر کس بوده روایت‬ ‫که تحت تأثیر جو سنگین قرار داشت حرف آقا دایی‬ ‫یک بازنشسته حق‌الزحمه‌ی یادشده بسیار حیاتی تلقی‬
‫و دین اسلام‪ ،‬دین رحمت و شفقت است‪ .‬مثل همۀ‬ ‫زیاد نقل کرده است‪ .‬هیچ بعید نیست که وقتی برف‬ ‫را تأییدی ضمنی کرد اما گفت‪" :‬منتهی آن کفار‬ ‫م ‌یشود‪ ،‬اما همین من مدام مطلب برای بسیاری از‬
‫این خارجی‏ها گیج بازی در می‏آورد و توی گوشش‬ ‫شروع به ریختن کرده‪ ،‬محمدصالح کتابهایش را‬ ‫نشریات پرتیراژ رایگان می‌نویسم و بیش از دو سال است‬
‫نم ‏یرفت که این چهرۀ واقعی اسلام نیست‪ .‬آنقدر‬ ‫گشته و چنین روایتی دیده باشد‪ :‬قال ابن عباس‬ ‫هم نباید چوب در لانۀ زنبور م ‏یکردند‪».‬‬ ‫که برای ماه‌نامه‌ی ر‌هآورد گیل به‌صورت رایگان دبیری‬
‫چیزهای رحمانی برایش تعریف کردم تا آخرش از‬ ‫استمع من العمه خویش‪ :‬اذا جاء برف من السماوات‪،‬‬ ‫من که م ‏یدانستم همین منتها گفت ِن عم ‏هجان‬ ‫‪ ۲۰‬صفحه از نشریه در ماه را بر عهده‌دارم‪ .‬مال‌ومنالی‬
‫خر شیطان پایین آمد‪ .‬من به ارشادات خودم ادامه‬ ‫الذین کار الشیاطین والبرف ایز باران الحرامزاده لا‬ ‫اعصاب آقا دایی را به هم خواهد ریخت‪ ،‬بلافاصله‬ ‫هم ندارم که زندگ ‌یام اظهرمن‌الشمس است‪ ،‬درهرحال‬
‫م ‏یدادم و مارگارت هم خوب ارشاد می‏شد‪ .‬کم مانده‬ ‫اقربون منها و لا اقدام من التشکیل الآدم البرفی‬ ‫به آن داستان معروف خاکستر ریختن بر سر پیامبر‬ ‫توصیه م ‌یکنم دوستان شاعر با شعر و کتابشان در‬
‫بود که مسئلۀ ختنه شدن شوهرش را به او پیشنهاد‬ ‫اشاره کردم و گفتم که پیرزن نه تنها جان سالم به‬ ‫حافظه مخاطبان بمانند نه به ضرب تکرار نامشان در‬
‫کنم‪ ،‬اما اعدام‌های گروهی جمهوری اسلامی و‬ ‫والذین فیهما خسران الفراوان‪.‬‬ ‫در برد بلکه وقتی مریض شد‪ ،‬پیامبر به عیادتش‬ ‫رسانه‌ها آن‌هم تحت هر عنوانی‪ .‬شعر قاطعانه مزد هر‬
‫حملات انتحاری طالبان و بعد از آن وحشی بازی‬ ‫که معنی خودمان ‏یاش این است که مردهایی که‬ ‫کس را به‌اندازه‌ی ارزشش دیر یا زود خواهد داد‪ ،‬عجالتاً‪،‬‬
‫های بوکو حرام و پوست کند ‌نها و سربریدن‌های‬ ‫خیلی داغ هستند زیاد به چیزهای سرد خودشان را‬ ‫هم رفت‪.‬‬ ‫عجولان خوانندگی‪ ،‬هنرپیشگی و مجری‌گری پیشه‬
‫داعش ‏یها شروع شد‪ .‬هر وقت هر کدامشان غلطی‬ ‫اما این حرف‏ها جلوی آقا دایی را نگرفت‪ .‬از عم ‏هجان‬ ‫گیرند که نان‌وآب و شهرتش ب ‌ههیچ‌وجه قابل‌مقایسه با‬
‫م ‏یکرد جر و بحث من و مارگارت بالا می‏گرفت‪.‬‬ ‫نچسبانند که ایمانشان ممکن است سرما بخورد‪.‬‬ ‫پرسید که آیا واقعاً او یک زنبور است و لانه‏اش آنقدر‬
‫عاقبت به برکت خواندن «واحلل عقدة من لسانی»‬ ‫از آنجایی که جنسیت آدم برفی تا حالا با قطعیت‬ ‫نویسندگی نیست‪.‬‬
‫موفق شدم خر‌فهمش کنم که اینها مسلمانان غیر‬ ‫از طرف هیچکس مشخص نشده است‪ ،‬زنها نباید‬ ‫نحیف و پوشال ‏یاست که با چوبی به هم م ‏یریزد؟‬
‫واقعی و تندرو هستند و چهرۀ واقعی اسلام چیز‬ ‫گول چش ‏مهای سیاه‪ ،‬دماغ هویجی‪ ،‬و ل ‏بهای قرمز‬ ‫چشمتان روز بد نبیند بحث بین آن دو آنقدر به‬ ‫ـ دیدگاه شما دربار ‌هی فضاهای مجازی مانند‪:‬‬
‫دیگری است‪ .‬هر بار از دفعۀ قبل کارم سخت‏تر‬ ‫آدم برفی را بخورند‪ .‬چون ممکن است با داشتن این‬ ‫درازا کشید که عمه‏جان رفت که برای شادی روح‬ ‫وبلاگ و ‪ ...‬چیست؟ آیا این شبک ‌هها ادبیات را به‬
‫می‏شد و باور مارگارت ترک عمیقتری بر می‏داشت‪.‬‬ ‫مشخصات باز هم آن ملعون مرد باشد‪ .‬خود زنها بهتر‬ ‫آن دو برادر تروریست مجلس ختم بگذارد و آقا‬ ‫یک تفنن عام ‌هپسند مانند باقی سرگرم ‌یهای این‬
‫هفتۀ قبل که در عربستان سعودی زنی را که فریاد‬ ‫م ‏یدانند که نزدیک شدن بیش از اندازه به مردان حتی‬
‫می‏زد قاتل نیست‪ ،‬کشان کشان آوردند و دو مأمور‬ ‫اگر آن مردان مجسمه هم باشند‪ ،‬خالی از خطر نیست‬ ‫دایی از بیخ و بنیاد منکر رحم‬ ‫شبک ‌هها تبدیل نکرد ‌هاند؟‬
‫پلیس به زور نگهش داشتند تا جلاد با ضربه‏های‬ ‫و مروت در دین اسلام و بین‬ ‫ببینید هر چیزی که سری ‌عتر و بیشتر آفرین ‌هها را نشر‬
‫شمشیر خود سرش را از تنش جدا کند‪ .‬مارگارت‬ ‫و احتیاط واجب است و جزو شروط ایمان است‪.‬‬ ‫دهد‪ ،‬م ‌یتواند در نتیج ‌هبخشی مطر ‌حشدن یک شعر‬
‫ه ‌قهق کنان خودش را رساند به در خانۀ ما و با‬ ‫تا اینجا م ‏یبینید که والدین از لحاظ شرعی‬ ‫مسلمانان شد‪.‬‬ ‫و سپس شاعر نقش بازی کند؛ متأسفانه شاعرانی که‬
‫هر دو دست مشت م ‏یکوبید بر در‪ .‬در را باز کردم‪.‬‬ ‫نم ‏یتوانند به آدم برفی نزدیک شوند چه رسد به‬ ‫متأسفانه نه تنها موفق نشدیم‬ ‫نامشان جلوتر از شعرشان است‪ ،‬پیش از تسلیم شدن در‬
‫چشمانش شده بود دو کاسۀ خون‪ .‬تا خواست دهان‬ ‫ساختن آن‪ .‬وقتی پدران و مادران ایمان داشته‬ ‫اعلامیه مشترکی صادر کنیم‪،‬‬ ‫برابر مل ‌کالموت مرد‌هاند و خود نم ‌یدانند‪ .‬بهترین کاربرد‬
‫باز کند و بپرسد که این چه وحشی‌گری است که‬ ‫باشند و به ساختن چنین بتی اقدام نکنند کودکان‬ ‫بلکه هر کار کردم که آنها‬ ‫وبلاگ آرشیو شدن رایگان آفرین ‌ههای طبق ‌هبند ‌یشد‌هی‬
‫دین شما راه انداخته است‪ ،‬صدایم را بلند کردم و‬ ‫که طفلان بی گناهی هستند‪ ،‬از کجا م ‏یدانند که‬ ‫بپذیرند که ما دنبالۀ مذاکرات را‬ ‫یک مؤلف است ودردسترس قرار گرفتن او‪ .‬سپس سایت‬
‫گفتم‪« :‬مارگارت مبادا مسلمان ناشده کافر بشوی‪»...‬‬ ‫برای ماه دیگر موکول کنیم‪ ،‬زیر‬ ‫برای نامداران یک امکان لازم و حیاتی ست در دنیای‬
‫نگذاشت حرفم را تمام کنم‪ ،‬داد زد‪« :‬خجالت‬ ‫با این برف م ‏یشود چنان موجود خبیثی ساخت؟‬ ‫اکنون‪ ،‬تکنولوژی سبب سرعت در اطلا ‌عرسانی‪ ،‬و یافتن‬
‫بکش! مکه آنجاست‪ ،‬مدینه آنجاست‪.‬‬ ‫لذا به جای آن که مثل دایی ما با خواندن این خبر‬ ‫بار نرفتند که نرفتند‪.‬‬ ‫انسا ‌نها در هر ناکجاآباد است و نر ‌مافزارها بعضاً امکان‬
‫بزنید زیر خنده کمی فکر کنید که آیا درست است‬ ‫ارائ ‌هی یک آفرینه را در فرمتی منحصر ایجاد م ‌یکنند؛‬
‫خادم‏الحرمین آنجاست‪»...‬‬ ‫والدین بچه‏های خود را پیش چنین موجود ملعون‬ ‫برای نمونه رایانه برای ارائ ‌هی شعرهای دیداری بهترین‬
‫از شدت خشم و درماندگی نتوانست حرفش‬ ‫وسیله است‪ .‬البته مانند هر پدید‌های از ملاحظات نیک و‬
‫را تمام کند‪ .‬با سرعت رفت بیرون و لحظاتی‬ ‫و خطرناکی تنها بگذارند؟‬ ‫بد ب ‌هطور یکجا برخوردار است؛ ما باید یاد بگیریم سیستم‬
‫بعد بر گشت‪ .‬روسری‪ ،‬مقنعه‪ ،‬جانماز و‬ ‫محور عمل کنیم‪ ،‬همان چیزی که وجه تمایز دنیای‬
‫تسبیحی را که در مناسبت‏های مختلف به او‬ ‫پیشرفته و ماست؛ شما ب ‌هعنوان شهروند کشوری در حال‬
‫هدیه داده بودم‪ ،‬پرت کرد به سوی من و در‬ ‫رشددر سیست ‌مهای تعری ‌فشد‌هیدنیای پیشرفته ناگزیر‬
‫به ه ‌مرنگی و تحت سیستم قرار گرفتن اید‪ .‬لطفاً مقایسه‬
‫را کوبید و رفت‪.‬‬ ‫کنید ارائ ‌هی مراودات خدمات بانکی درگرفتن حقوق و‬
‫پ ‌سانداز با همین چند سال اخیر و اکنون با کار ‌تبانک‬
‫را! جهان شتابنده روب ‌هجلوست‪ ،‬نباید در عاد ‌تها در جا‬
‫زد‪ ،‬دنیای مجازی هم مانند دنیای واقعی پر از پارادوکس‬
‫و پارادوکس هستی ساز است؛ سره از ناسره در فضاهای‬
‫مجازی را مانند جهان واقعی به سهولت م ‌یتوان تمیز‬
‫داد‪ ،‬نگران نباشید‪« :‬آدمی در عالم خاکی نم ‌یآید پدید‪25 /‬‬
‫عالمی دیگر بباید ساخت‪ ،‬وز نو آدمی»!‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30