Page 26 - Shahrvand BC No. 1264
P. 26
ادبیات/شعر
افتاد و دو شعر از سپیده جدیری 26
شکست!
ســپیده جدیــری ،شــاعر ،مترجــم ،روزنام هنــگار و بنیانگــذار 26سال مکیو تسیب /شماره - 1264جمعه 17نابآ 1392
جایزهی شـعر زنـان ایران( خورشـید) اسـت کـه از دوسـال پیـش
گو ِر پدرسوخت هی پدرم! دنیا گنا ِه من است همــکاری فعــال و مســتمر خــود را بــا شــهروند ب یســی و ســایت In touch with Iranian diversity
«که هر چه دارم از اوست!» ای ل ّک ههای بیهدف! شـهرگان شـروع کـرده و مسـئولیت صفحـات شـعر و گف توگـو بـا
گورهای نیمهجان را با خود بَِب َرم بزنم به چاک! Vol. 21 / No. 1264 - Friday, Nov. 8, 2013
دنیا گنا ِه من است شــاعران را بعهــده دارد.
ای خندههای بیشمار! نخســتین کتــاب جدیــری ،مجموعــه شــعر «خــوا ِب دختــر
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست دوزیســت» ،ســال ۱۳۷۹توســط انتشــارات معیار به
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست دنیا گنا ِه من است چــاپ رســید و ســالی پــس از آن ،مجموعــهی «منطقــی»
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست و کــه داســتانهای کوتــاه او را در بــر م یگرفــت ،توســط
انتشارات خورشیدسواران منتشــر شــد .ترجمــهی او از
من اشــعار ادگار آلــن پو بــا عنــوان «کلاغ» ســال ۱۳۸۵توســط
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند جیغ. نشــر ماهریز و دومیــن مجموعــه از اشــعار جدیــری بــا عنــوان
گناههای خندان را با خود بَِب َرم بزنم به چاک! «صورتــی مایــل بــه خــون مــن» ســال ۱۳۸۶توســط
مث ِل روزهایی که از َس َرم نم یگذرند
و آبهایی که با فشار با فشار نشــر ثالث به چــاپ رســید.
ب یآبترین آبهای جهاناند دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است آخریـن مجموعـه شـعر او« ،دختـر خوبـی کـه شـاعر اسـت»
مث ِل من آرای ِش ظالمانهی صور ِت من م یتواند بخندد به نـام دارد کـه اخیـراً و بـا وجـود سانسـور و حـذف کامـل شـانزده
که زن نیستم اصلًا شــعر (نــوزده صفحــه) از آن توســط وزارت ارشــاد ایــران ،فقــط
که رنگ نیستم اصلًا زمین :دوازده است! اجـازهی یـک بـار چـاپ در وطنـش را یافتـه اسـت .ایـن کتـاب،
که جان نیستم اصلًا و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار. در ســال ( )۱۳۹۰توســط انتشــارات نگاه به بــازار آمــد .جدیــری
فقط صورتی چاههای خفته! بگذرید بگذرید از َس َرم؛ دوازده است! همچنیــن اشــعاری از خورخــه لوئیــس بورخــس را ترجمــه
که م یگذارد و آمــادهی چــاپ کردهاســت .انتشــارات ناکجا ) (Utopiaدر
و میرود. پاریـس ،گزیـدهای از آثـار او (شـعر و داسـتان) را بـا عنـوان «بـه
ای روشنای ِی ت ِن من بگذر! آغـو ِش دراِز نـی» بـه صـورت کتـاب الکترونیکـی ،کتـاب صوتـی
شروع ۳۱ :اکتبر ۲۰۱۱ و همچنیــن نســخههای چاپــی در دســت انتشــار دارد.
خاتمه ۲۱ :نوامبر ۲۰۱۱ ای قندیلهای بَسته! تعدادی از اشعار جدیری تاکنون به زبانهای انگلیسی ،سوئدی،
ای شکستگیهای َس َرم! هلندی و کردی ترجمه شده است .در یک سال گذشته که او به عنوان
نویسندهی مهمان انجمن جهانی قلم در ایتالیا مستقر شده ،مطالعاتش
تکرارتان برای من را بر اشعار ایستادگی و سیاس یکه شاعران ایرانی در طول دو سال
پانوشت: تکرا ِر طوا ِف زمین است اخیر به رشتهی تحریر درآوردهاند ،متمرکز ساخته است و به گردآوری
که خورشید به خورشید بلندتر میشود آنها روی آورده و مقالاتی را دربارهی آنها در نشریاتی چون تهران
بقیع نام گورستان معروف یست در مدینه که مزار تعدادی از چهرههای ریویو( هلند) ،تلاش (آلمان) و شهروند ب یسی( کانادا) به رشتهی
مذهبی صدر اسلام و از جمله ،چهار تن از امامان شیعه در آن واقع تحریر درآورده است .او همچنین مسئولیت صفحات شعر و گف توگو با
و «هوا شاعران را در مجلهی شهروند ب یسی( شهرگان) کانادا بر عهده دارد
شده است. که َهوی دارد مرا و صفحهای هفتگی با عنوان وارتان سخن بگو را نیز به منظور انتشار
خاوران نام گورستانیست در تهران که در بخشی از آن که قطعه زمین بخورد!» ()۳ و معرفی شعر ایستادگی ایران در سایت آزادی بیان و فیسبوک به
بایریست ،زندانیان سیاسی اعدام شده در ایران و از جمله ،بسیاری
از قربانیان اعدام سیاسی در تابستان ،۱۳۶۷به طور دستهجمعی دفن راه انداخته است.
ای مصر! سپیده جدیری «دختر خوبی که شاعر است» ،برای مدت کوتاهی
شدهاند. ای زنانهترین روز! مهمان شهر ماست .ب هانگیزهی حضورش در ونکوور ،دو شعر از این
صورتت را که لُخت م ی ُکنی شاعر و روزنام هنگار ساکن اروپا را ،تقدیم خوانندگان صفحه شعر
برگرفته از شعری در کتاب «خواب دختر دوزیست» از همین قلم،
هرگز شهروند ب یسی م یکنیم.
انتشارات معیار ،تهران۱۳۷۹٫ ، هرگز
دو سطر نخست ،تعمداً یادآور سطر «ای یار! ای یگانهترین یار» فروغ چشمهای مرا چاک
فرخزاد است ،به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی. سیاه نخواهد کرد! ()۴
برگرفته از نام مقالهای از آدریان ریچ ،شاعر فمینیست آمریکایی با شاید فقط زندگیِمن بود
که این گونه گیج
عنوان و نور
Blood, Bread and Poetry: The Location of the Poet ،The در تما ِم «تَرین»ها بر چشمهای قرمزتان نشست
Massachusetts Review1983٫ فرو رفته است…
َرنگیَنک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما ،گردو، بِیت ،خون و نان ( )۵را با خود بَِب َرم بزنم به چاک!
َکره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهما نها پذیرایی ای روشنای ِی ت ِن من بگذر!
م یشود. َرنگیَنکی ( )۶که پُختیم ،رنگی نتر از خو نمان بود
[از کتاب «به آغوش دراز نی»] شاید فقط حوا ِس سیاهم بود
و عشق مث ِل کسی
۲ درست وقتی بالای َس َرم نشست
که پش ِت در افسوس میخوَرد.
به من مدال بدهید
از آن مدا لهای بدون گرد نبند
مدا لهایی که آن قدر به خورشید نگاه م یکنند از بقیع ( )۱تا خاوران ( )۲را با خود بَِب َرم بزنم به
چاک!
تا بیفتند
آوازهای کوچ ِک جان را با خود بَِب َرم بزنم به چاک!
م یخواهم نامزد جایزهی افسردگی بشوم اس ِم شی ِک تهران را با خود بَِب َرم بزنم به چاک!
جایزهی بزر ِگ دهان به دهان،
و شعرهایم را تا بزنم برای بعد از کلما ِت مبهم. ای روشنای ِی ت ِن من بگذر!
میخواهم همه چیز کنار تو باشد؛
دوازده اتاق و دوازده در با روبا نهای بزرگ من پُش ِت هم جیغ می ِکشم
من پُش ِت هم گوشهای تو را
تا وقتی صدایم بزنی م یگیرم َ و جیغ م ی ِکشم…
دوازده بار طولت را ببوسم.
[از مجموعه شعر دختر خوبی که شاعر است]
افتاد و دو شعر از سپیده جدیری 26
شکست!
ســپیده جدیــری ،شــاعر ،مترجــم ،روزنام هنــگار و بنیانگــذار 26سال مکیو تسیب /شماره - 1264جمعه 17نابآ 1392
جایزهی شـعر زنـان ایران( خورشـید) اسـت کـه از دوسـال پیـش
گو ِر پدرسوخت هی پدرم! دنیا گنا ِه من است همــکاری فعــال و مســتمر خــود را بــا شــهروند ب یســی و ســایت In touch with Iranian diversity
«که هر چه دارم از اوست!» ای ل ّک ههای بیهدف! شـهرگان شـروع کـرده و مسـئولیت صفحـات شـعر و گف توگـو بـا
گورهای نیمهجان را با خود بَِب َرم بزنم به چاک! Vol. 21 / No. 1264 - Friday, Nov. 8, 2013
دنیا گنا ِه من است شــاعران را بعهــده دارد.
ای خندههای بیشمار! نخســتین کتــاب جدیــری ،مجموعــه شــعر «خــوا ِب دختــر
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست دوزیســت» ،ســال ۱۳۷۹توســط انتشــارات معیار به
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست دنیا گنا ِه من است چــاپ رســید و ســالی پــس از آن ،مجموعــهی «منطقــی»
و آنچه از همه چیز باقی ماندهست و کــه داســتانهای کوتــاه او را در بــر م یگرفــت ،توســط
انتشارات خورشیدسواران منتشــر شــد .ترجمــهی او از
من اشــعار ادگار آلــن پو بــا عنــوان «کلاغ» ســال ۱۳۸۵توســط
و آسمانی که میچرخد میچرخد تا سیاه بماند جیغ. نشــر ماهریز و دومیــن مجموعــه از اشــعار جدیــری بــا عنــوان
گناههای خندان را با خود بَِب َرم بزنم به چاک! «صورتــی مایــل بــه خــون مــن» ســال ۱۳۸۶توســط
مث ِل روزهایی که از َس َرم نم یگذرند
و آبهایی که با فشار با فشار نشــر ثالث به چــاپ رســید.
ب یآبترین آبهای جهاناند دوازده است آنچه را که میشماریم دوازده است آخریـن مجموعـه شـعر او« ،دختـر خوبـی کـه شـاعر اسـت»
مث ِل من آرای ِش ظالمانهی صور ِت من م یتواند بخندد به نـام دارد کـه اخیـراً و بـا وجـود سانسـور و حـذف کامـل شـانزده
که زن نیستم اصلًا شــعر (نــوزده صفحــه) از آن توســط وزارت ارشــاد ایــران ،فقــط
که رنگ نیستم اصلًا زمین :دوازده است! اجـازهی یـک بـار چـاپ در وطنـش را یافتـه اسـت .ایـن کتـاب،
که جان نیستم اصلًا و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفهزار. در ســال ( )۱۳۹۰توســط انتشــارات نگاه به بــازار آمــد .جدیــری
فقط صورتی چاههای خفته! بگذرید بگذرید از َس َرم؛ دوازده است! همچنیــن اشــعاری از خورخــه لوئیــس بورخــس را ترجمــه
که م یگذارد و آمــادهی چــاپ کردهاســت .انتشــارات ناکجا ) (Utopiaدر
و میرود. پاریـس ،گزیـدهای از آثـار او (شـعر و داسـتان) را بـا عنـوان «بـه
ای روشنای ِی ت ِن من بگذر! آغـو ِش دراِز نـی» بـه صـورت کتـاب الکترونیکـی ،کتـاب صوتـی
شروع ۳۱ :اکتبر ۲۰۱۱ و همچنیــن نســخههای چاپــی در دســت انتشــار دارد.
خاتمه ۲۱ :نوامبر ۲۰۱۱ ای قندیلهای بَسته! تعدادی از اشعار جدیری تاکنون به زبانهای انگلیسی ،سوئدی،
ای شکستگیهای َس َرم! هلندی و کردی ترجمه شده است .در یک سال گذشته که او به عنوان
نویسندهی مهمان انجمن جهانی قلم در ایتالیا مستقر شده ،مطالعاتش
تکرارتان برای من را بر اشعار ایستادگی و سیاس یکه شاعران ایرانی در طول دو سال
پانوشت: تکرا ِر طوا ِف زمین است اخیر به رشتهی تحریر درآوردهاند ،متمرکز ساخته است و به گردآوری
که خورشید به خورشید بلندتر میشود آنها روی آورده و مقالاتی را دربارهی آنها در نشریاتی چون تهران
بقیع نام گورستان معروف یست در مدینه که مزار تعدادی از چهرههای ریویو( هلند) ،تلاش (آلمان) و شهروند ب یسی( کانادا) به رشتهی
مذهبی صدر اسلام و از جمله ،چهار تن از امامان شیعه در آن واقع تحریر درآورده است .او همچنین مسئولیت صفحات شعر و گف توگو با
و «هوا شاعران را در مجلهی شهروند ب یسی( شهرگان) کانادا بر عهده دارد
شده است. که َهوی دارد مرا و صفحهای هفتگی با عنوان وارتان سخن بگو را نیز به منظور انتشار
خاوران نام گورستانیست در تهران که در بخشی از آن که قطعه زمین بخورد!» ()۳ و معرفی شعر ایستادگی ایران در سایت آزادی بیان و فیسبوک به
بایریست ،زندانیان سیاسی اعدام شده در ایران و از جمله ،بسیاری
از قربانیان اعدام سیاسی در تابستان ،۱۳۶۷به طور دستهجمعی دفن راه انداخته است.
ای مصر! سپیده جدیری «دختر خوبی که شاعر است» ،برای مدت کوتاهی
شدهاند. ای زنانهترین روز! مهمان شهر ماست .ب هانگیزهی حضورش در ونکوور ،دو شعر از این
صورتت را که لُخت م ی ُکنی شاعر و روزنام هنگار ساکن اروپا را ،تقدیم خوانندگان صفحه شعر
برگرفته از شعری در کتاب «خواب دختر دوزیست» از همین قلم،
هرگز شهروند ب یسی م یکنیم.
انتشارات معیار ،تهران۱۳۷۹٫ ، هرگز
دو سطر نخست ،تعمداً یادآور سطر «ای یار! ای یگانهترین یار» فروغ چشمهای مرا چاک
فرخزاد است ،به منظور القای حس همبستگی با علیا ماجده المهدی. سیاه نخواهد کرد! ()۴
برگرفته از نام مقالهای از آدریان ریچ ،شاعر فمینیست آمریکایی با شاید فقط زندگیِمن بود
که این گونه گیج
عنوان و نور
Blood, Bread and Poetry: The Location of the Poet ،The در تما ِم «تَرین»ها بر چشمهای قرمزتان نشست
Massachusetts Review1983٫ فرو رفته است…
َرنگیَنک نوعی شیرینی رایج در جنوب ایران و متشکل از خرما ،گردو، بِیت ،خون و نان ( )۵را با خود بَِب َرم بزنم به چاک!
َکره و آرد است و غالباً نیز در مراسم عزا با آن از مهما نها پذیرایی ای روشنای ِی ت ِن من بگذر!
م یشود. َرنگیَنکی ( )۶که پُختیم ،رنگی نتر از خو نمان بود
[از کتاب «به آغوش دراز نی»] شاید فقط حوا ِس سیاهم بود
و عشق مث ِل کسی
۲ درست وقتی بالای َس َرم نشست
که پش ِت در افسوس میخوَرد.
به من مدال بدهید
از آن مدا لهای بدون گرد نبند
مدا لهایی که آن قدر به خورشید نگاه م یکنند از بقیع ( )۱تا خاوران ( )۲را با خود بَِب َرم بزنم به
چاک!
تا بیفتند
آوازهای کوچ ِک جان را با خود بَِب َرم بزنم به چاک!
م یخواهم نامزد جایزهی افسردگی بشوم اس ِم شی ِک تهران را با خود بَِب َرم بزنم به چاک!
جایزهی بزر ِگ دهان به دهان،
و شعرهایم را تا بزنم برای بعد از کلما ِت مبهم. ای روشنای ِی ت ِن من بگذر!
میخواهم همه چیز کنار تو باشد؛
دوازده اتاق و دوازده در با روبا نهای بزرگ من پُش ِت هم جیغ می ِکشم
من پُش ِت هم گوشهای تو را
تا وقتی صدایم بزنی م یگیرم َ و جیغ م ی ِکشم…
دوازده بار طولت را ببوسم.
[از مجموعه شعر دختر خوبی که شاعر است]