Page 28 - Shahrvand BC No. 1257
P. 28
‫ادبیات ‪/‬نقد ‹‬

‫‪ 28‬بررسی شخصیت مادر در داستان «جهان زندگان» نوشت ‌هی محمد محمدعلی‬

‫مادر به تصویر کشیده شده در این مجموعه بااینکه در کنار شخصیت‬ ‫آزاده دواچی‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1257‬جمعه ‪ 29‬رویرهش ‪1392‬‬
‫راوی شکل م ‌یگیرد‪ ،‬اما یکی از تم‌های اصلی این داستان را شکل‬ ‫شخصیت‌پر دازی در داستان‬
‫متفاوتی را از مادرش به تصویر می‌کشد‪ ،‬این بار او شاهد مرگ پسرش‬ ‫م ‌یدهد‪ .‬در واقع این مادر است که از همان ابتدا روایت راوی بر اساس‬ ‫و استفاده از یک شخصیت‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫است‪ .‬در واقع نویسنده با چرخش میان زمان‌های مختلف و با اشاره‬ ‫آن بنا می‌شود‪ ،‬شخصیت مادر در این داستان‪ ،‬یک مادر متفاوت است‬ ‫برای اشاره به یک نماد‬
‫به واقعیت مرگ و زندگی‪ ،‬مادر را نمادی می‌سازد که همه‌ی این‬ ‫که توانایی تغییر و اراده در امور را دارد‪ ،‬گاهی هم این مادر است که‬ ‫و یا سمبل خاص یکی از‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1257 - Friday, Sept. 20, 2013‬‬
‫تکنیک‌های داستا ‌ننویسی در‬
‫تجربه‌ها را از پشت سر گذرانده است‪.‬‬ ‫رنج م ‌یکشد و سکوت م ‌یکند‪.‬‬ ‫اکثر داستان‌های ایرانی است‪.‬‬ ‫‪28‬‬
‫با روسری مشکی و ضخیم و عینک نمره بالا‪ ،‬راه رفتن دشوار بود؛‬ ‫روزی مادرم گفت‪« :‬هرگز‪ ،‬هرگز پدرت را مرد خیانت کاری‬ ‫بااین‌حال نویسنده گاهی با‬
‫اما هیچ عجله نداشت‪ .‬به همه کارگا‌هها و مغاز‌هها یکی‌یکی سرک‬ ‫نمی‌دانستم‪ ،‬فقط حسودیم می شد به آن زن که چرا این همه پدرت‬ ‫تمرکز بر یک شخصیت و‬
‫کشید‪ .‬هی ‌چکدام نپذیرفتند روی سنگ‌قبر من بنویسند «آزادی خواه»‬ ‫را دوست داشت‪ .‬همین که دیدم راست می گوید‪ ،‬گل از گلم شکفت‪.‬‬ ‫چرخش دیگر شخصیت‌های‬
‫یک قدم پیش رفتم تا ببوسمش و تشکر کنم که گفت‪ :‬از بس حرص‬ ‫داستان حول آن‪ ،‬م ‌یتواند‬
‫(صفحه‌ی ‪)۴۴‬‬ ‫ارتباط آن شخصیت را‬
‫مادر راوی حال تبدیل به زنی شده است که مبارزه م ‌یکند تا حق‬ ‫و جوش خوردم‪ ،‬فشار خونم بالا و پایین شد و مرض قند گرفتم»‬ ‫با مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی پیوند زند و از آن شخصیت‬
‫پسرش را بگیرد‪ .‬خو ‌نخواهی او از مرگ پسرش نوشتن آزادی‌خواه‬ ‫شخصیت مادر مدام در نوسان است‪ ،‬به نظر می‌رسد که این شخصیت‬ ‫برای محور‌سازی و ب ‌ه چال ‌شکشیدن یک رویداد اجتماعی و سیاسی‬
‫بر سنگ‌قبر اوست‪ .‬حال شخصیت مادر در یک چرخشی چندجانبه‬ ‫به‌تناسب فضای داستان نیز تغییر م ‌یکند‪ ،‬اما شخصت مادر که چند‬ ‫استفا ده کند‪ .‬در ای ‌نچنین داستان‌هایی ممکن است مخاطب به‬
‫تغییر م ‌یکند‪ .‬درعین‌حال در مرگ پسرش است که مادر دوباره گاهی‬ ‫وجه دارد و هر بار قادر است بخشی از حقایق اجتماعی و یا حتی‬ ‫سادگی متوجه پردازش سمبلیک آن شخصیت در داستان نشود‪ ،‬چرا‬
‫که چرخش داستان حول عوامل مختلف م ‌یتواند نظر مخاطب را از‬
‫هم درگیر احساسات و عواطف مادرانه می‌شود‪.‬‬ ‫معضلات مشترک زنانه را بیان کند‪:‬‬
‫مادر ب ‌یآنکه متوجه ظرافت کلام راننده شود گفت‪« :‬آن که خارجی‬ ‫تحت تأثیر مادرم بودم که همیشه می‌گفت‪« :‬یک عمر بابای تو برای‬ ‫توجه به آن شخصیت خاص دور بدارد‪.‬‬
‫بود‪ ،‬پسر من بود‪ .‬از پاریس آمده بود برای خوش گذارن ‌یهای‬ ‫همه گل خندان بود و برای من آینه‌ی دق» مادرم آهسته می‌آید توی‬ ‫شخصیت مادر در داستان جهان زندگان نوشته‌ی محمد محمدعلی‬
‫آ ‌نچنانی! می خواست پو ‌لهایش را ببرد کیش کاباره بسازد و ‪ »...‬که‬
‫راننده از لحن مادر فهمید من متوفی محروم از کلیه لذایذ زندگی‬ ‫اتاق (صفحه‌ی ‪)۲۹‬‬ ‫نیز از این‌چنین مشخصاتی برخوردار است‪.‬‬
‫بوده‌ام و اشک ریخت به حال بی‌عرضگی و ناکامی من! مادر فکر کرد‪،‬‬ ‫در جای دیگر راوی در وصف مادر و روابط او با پدرش م ‌ینویسد‪:‬‬ ‫داستان جهان زندگان نوشته‌ی محمد محمدعلی‪ ،‬یک داستان‬
‫چه می‌شد اگر من با بالای ‌یها می‌ساختم و حالا به آ لاف واو لفی‬ ‫اجتماعی – سیاسی با مضمون انتقادی است‪ .‬شخصیت‌سازی در‬
‫می‌رسیدم‪ .‬زن و فرزندانی داشتم‪ .‬او هم در پرتو چنین موقعیتی در‬ ‫م ‌یگوید چرا با تو هستم از پدرت می‌ترسم؟‬ ‫داستان وسیع است و شخصیت‌های داستان هر کدام به نوعی در‬
‫ساحل دریای شمال‪ ،‬باغ و ویلایی بزرگ‪ ،‬نوه‌های پسری و دختری‌اش‬ ‫م ‌یگویم چون همیشه جلو من از پدرم بد م ‌یگفتی‪ .‬اخم م ‌یکردی‪.‬‬ ‫نوسان میان دو دنیای زندگان و مردگان هستند‪ ،‬این داستان حول‬
‫محور زمانی خاصی بنا نشده است‪ ،‬یعنی نویسنده ارجاع مشخصی‬
‫را م ‌یتوانست ببیند‪( .‬صفحه‌ی ‪)۴۵‬‬ ‫حالا هم یک پرنده‌ی حقیر م ‌یبینی!‬ ‫به زمان و یا مکان در داستان ندار د‪ ،‬به‌عبارت‌ دیگر داستان از یک‬
‫ب ‌هعبارت‌دیگر مادر تنها شخصیت ثابت میان این دو دنیای مختلف‬ ‫م ‌یگوید‪« :‬در قالب قناری و مرغ عشق‪ ،‬ضعف‌هایش کم‌تر به چشم می‬ ‫روایت خطی پیروی نم ‌یکند‪ ،‬بلکه مجموعه‌ای از زمان‌های مختلف‬
‫راوی است که نقش جدیدی با راوی دارد و هر بار به نوعی روابط‬ ‫آید‪ .‬می تواند هر روز برایت بلبل زبانی کند‪ .‬خدا بیامرز وقتی مشتری‬ ‫و حوادثی است که راوی در ارتباط با دنیای زندگان و مردگان به‬
‫نداشت‪ ،‬روی صندلی جلو مغازه می‌نشست‪ .‬کاسب ها را جمع می کرد‬ ‫روایت آنها م ‌یپردازد‪ .‬راوی خود نیز در میان خلاء زندگان و مردگان‬
‫مختلف همسر – فرزند یا فرزند‪ -‬مادر را به تصویر می‌کشد‪.‬‬ ‫دور خودش‪ .‬قلیان می کشید و جوک ‌و لطیف ‌ههایی می گفت که بیا‬ ‫در نوسان است‪ .‬به‌این‌ترتیب مدام ذهن مخاطب میان این خلاء دو‬
‫نگاهم م ‌یکرد‪ .‬نگاه مادری به فرزند‪ .‬یا نه نگاه نامادری به فرزند شوهر‪،‬‬ ‫دنیای مختلف راوی و شخصیت‌های داستان م ‌یچرخد‪ ،‬نویسنده از‬
‫یا نه‪ ،‬نگاه همسایه‌ای مسن به جوانی که کودکی او را دیده و حالا از‬ ‫و ببین!» (صفحه‌ی ‪)۳۱‬‬ ‫این طریق می‌تواند بدون ارائه‌ی زمان‌بندی خاص‪ ،‬به‌نقد محورهای‬
‫قد و بالاش حیرت م ‌یکند‪ .‬صدای سلام دادن و حیرتش را از موی‬ ‫شخصیت مادر گاهی از حالت نمادین خود خارج م ‌یشود و ب ‌هعنوان‬ ‫سیاسی اجتماعی در یک دوره‌ی مشخص در ایران بپردازد‪ .‬زبان این‬
‫شخصیتی در برابر تعاریف مردسالاری قرار م ‌یگیرد‪ ،‬گاهی این مادر‬ ‫داستان ساده است‪ ،‬هر چند نویسنده در فضاسازی و ساختار داستان‬
‫سفیدم به گوش جان شنیدم و ترسیدم (صفحه‌ی ‪)۸۵‬‬ ‫است که روایت‌های داستان را به هم اتصال م ‌یدهد و حتی در تلاش‬
‫در پایان می‌توان گفت جدا از تکنی ‌کهای روایی در این داستان‬ ‫است تا پیوند خود را با دنیای مردگان برقرار کند‪ .‬مادر جهان زندگان‬ ‫از تکنیک‌های متفاوتی بهره برده‌است‪.‬‬
‫که نتیجتاً طیف وسیعی از شخصیت‌ها را به فضاهای مختلف پیوند‬ ‫که راوی روایت م ‌یکند در بعضی از موارد هم در تطابق با ذهنیت‬ ‫راوی داستان پسر نویسنده‌ی جوانی است که با مادر و خواهر خود‬
‫داده است‪ ،‬اشاره‌ی نمادین و روایت سمبلیک مادر در این داستان‬ ‫مردسالار جامعه جای م ‌یگیرد‪ .‬در طول روای ‌تها و ارجاع‌های گاه‬ ‫زندگی م ‌یکند‪ ،‬خود راوی داستان را روایت م ‌یکند او با نقب زدن به‬
‫از آنجایی اهمیت دارد که نویسنده را قادر ساخته‌است تا عمیق‌تر‬ ‫و ب ‌یگاه به مادر است که نویسنده به خوبی می‌تواند نشان دهد که‬ ‫دنیای متفاوت مردگان و زندگان و ساختن پل میان گذشته و حال‬
‫به چالش‌ها و مبارزات سیاسی ایران نقب بزند و درعین‌حال تأثیر‬ ‫ذهنیت مردسالار پدر راوی چگونه مادر او را تحت تأثیر قرار داد‌هاست‪.‬‬ ‫به شرح روایت‌های زندگی خود و خانواده‌اش م ‌یپردازد‪ .‬راوی در یک‬
‫آن را بر شخصیت مختلف داستان خود ب ‌هخصوص مادر راوی بیان‬ ‫نویسنده هم به نوعی با مادر داستان همدردی م ‌یکند‪ ،‬هرچه بیشتر‬ ‫خط مشخص زمانی نم ‌یایستد‪ ،‬بلکه با چرخش و نوسان متناوب میان‬
‫کند؛ به‌عبار ‌تدیگر با سمبل قراردادن مادر ب ‌هعنوان سرزمین مادری‪،‬‬ ‫روایت داستان جلو م ‌یرو د‪ ،‬نقش ما در در داستان چندوجه ‌یتر و‬ ‫فضا‪ ،‬مکان و زمان به روایت طیف وسیعی از حقایق و رویدادهای‬
‫نویسنده توانسته است تصویری کامل و جامع از رنج‌های مادران و‬ ‫متفاوت‌تر می‌شود‪ .‬شخصیت مادر در خلال داستان در نوسان دو دنیا‬
‫نقش آنها در مبارزات سیاسی به تصویر بکشد‪ ،‬تصویری که در آثار‬ ‫باقی نمی‌ماند‪ ،‬بلکه تنها شخصیتی است که قادر است میان هر دو‬ ‫زندگ ‌یاش م ‌یپردازد‪.‬‬
‫داستانی کمتر دیده شده است؛ به‌عبار ‌ت دیگر ما در در این داستان‬ ‫دنیا باشد و با هر دو دنیا ارتباط بر قرار کند‪ ،‬مادر قادر به ایجاد تغییر‬ ‫گاهی کسانی با مرور خاطرات‪ ،‬شهدی به کام خود می‌ریزند‪ .‬شهدی‬
‫نماد یک سرزمین است‪ ،‬سرزمینی که رنج کشیده است و نویسنده‬ ‫است‪ .‬راوی با چرخش و برگشتن میان گذشته و حال به‌مرور م ‌یتواند‬ ‫با خاصیت تریاک که جان می‌دهد برای رفتن به خوابی طولانی تر از‬
‫برای محکم‌تر ساختن ارتباط خود با این سرزمین از اسطوره‌ی مادر‬ ‫ارتباط با مادر خود بر قرار کند‪ ،‬نویسنده رنج‌های مادر را نه یک رنج‬ ‫پیش‪ .‬روزها و هفت ‌هها نه به چپ می‌غلتیم‪ ،‬نه به راست‪ .‬نه به راهی‬
‫انفرادی‪ ،‬بلکه مشترک م ‌یداند به همین دلیل در تلاش است تا هرچه‬ ‫م ‌یرویم‪ ،‬نه از راهی م ‌یآییم‪ .‬نه پرواز عینی و ذهنی می‌کنیم و نه‬
‫استفاده کرده است‪.‬‬ ‫قدر می‌تواند با چرخش‌های متناوب زمانی و روایی‪ ،‬شخصیت مادر را‬
‫هیچی! هیچ هیچ! سکوت سکوت!(صفحه‌ی ‪)۱۹‬‬
‫پررنگ تر سازد‪.‬‬ ‫راوی در همین نوسان است که می‌تواند پرده از شکاف‌های سیاسی و‬
‫کلاغی سر دیوار بلند همسایه نشست‪ .‬رو به‌بام خانه‌ی ما قارقار کرد‪.‬‬ ‫اجتماعی حاضر بردارد‪ ،‬درعین‌حال انتقادات صریح خود را به حاکمیت‬
‫انگار چیزی م ‌یگفت که فقط مادرم می‌شنید‪ .‬مادرم یک باره خسته‬ ‫بنا م ‌یکند‪ ،‬به‌عبارت‌دیگر تداخل دو دنیای زندگان و مردگان‪ ،‬راوی‬
‫و کسل شد‪ ،‬روسری‌اش را برداشت و تند تند از راهرو باریک گذشت‬ ‫را به روایت هرچه صریح تر رویدادها نزدیک م ‌یکند‪ .‬از سوی دیگر‬
‫تا به اتاق دم دستی رسید‪ .‬روی صندوقچ ‌هی گل میخ برنجی نشست‪.‬‬ ‫راوی با همین سرگردانی میان دو دنیا می‌تواند تصویر متفاوتی را‬
‫خود را در آینه‌ی بزرگ سه کنج دیوار نگاه کرد‪ .‬مادر اخم‌آلودی‬ ‫از مبارزات سیاسی نسل جوان به تصویر کشد؛ اما شگرد نویسنده نه‬
‫داشتم‪ .‬عکس عروسی‌اش را از سر طاقچه برداشت نگاه کند‪ ،‬ناگهان‬ ‫بیان محرض و خطی یک واقعیت‪ ،‬بلکه بیان تو در توی آنها و ارتباط با‬
‫دو قطره اشک ریخت روی آن‪ .‬قطره‌ها دور گردن پدرم چرخید و‬ ‫یکدیگر است؛ به‌عبار ‌تدیگر مخاطب در طیف وسیعی از روایت‌های تو‬
‫چرخید تا شد طوقی بر گردنش‪ .‬من یک باره ترسیدم از صدا و‬ ‫در تو گم م ‌یشود و درعین‌حال در هر روایت م ‌یتواند به بخش مهمی‬
‫حرارت آه سینه‌ی مادرم که مثل کوره‌ی آهنگری گر م ‌یگرفت از‬ ‫از مبارزات و معضلات سیاسی نسل جوان برسد؛ اما نویسنده با توسل‬
‫به عدم زمان مشخص می‌تواند مبارزات چند نسل را به هم مربوط‬
‫گرما (صفحه‌ی ‪)۳۹‬‬ ‫کند‪ .‬گرچه که در پایان داستان راوی با ارجاع به یک زمان مشخص‬
‫همدردی نویسنده با مادر در داستان نیز نشا ‌ندهنده استعاری بودن‬
‫شخصیت مادر و پردازش آن در قبال بحران‌های مادران سرزمینی‬ ‫نتیجه‌ی داستان را به مخاطب واگذار م ‌یکند‪.‬‬
‫مادری نویسنده است‪ .‬هر چه قدر روایت داستان بیشتر جلو م ‌یرود‪،‬‬ ‫اما یکی از ویژگی‌های این داستان‪ ،‬به تصویر کشیدن نقش مادر‬
‫رنج مادر وجه متفاوتی می‌یابد‪ .‬مادر قدرت ایستادگی در برابر پدرش‬ ‫و در واقع بازنمایی سمبلیک آن است‪ .‬ما در راوی در این داستان‪،‬‬
‫را دارد در برابر او سر خم نم ‌یکند‪ ،‬این مسئله ب ‌هخصوص وقتی راوی‬ ‫نمادی از مادر یک سرزمین است که دردهای زیادی را متحمل شده‬
‫به زمان گذشته بازم ‌یگردد بیشتر نمایان می‌شود‪ .‬از سوی دیگر‬ ‫است‪ .‬علاقه‌ی راوی به مادرش و ارتباط او با مادر‪ ،‬به تصویر کشیدن‬
‫ارتباط راوی با مادر نیز در همین ساختارشکنی یاری می‌رساند‪ ،‬یعنی‬ ‫دل نگرانی‌های او از یک محتوای کلیشه‌ای پیروی نم ‌یکند‪ ،‬بلکه به‬
‫مادر ب ‌هعنوان نماد زنان سرزمینی است که نه تنها در اجتماع‪ ،‬بلکه در‬ ‫بازسازی شخصیتی از مادر منتهی م ‌یشود که چندوجهی است و‬
‫خانه هم تحت حاکمیت مردان خود هستند اما مادر در این مجموعه‬
‫قابلیت این را دارد که تصویرهای متفاوتی را از خود نشان دهد‪.‬‬
‫نشکسته است‪ ،‬بلکه ایستاده تا بتواند مردان را نقد کند‪.‬‬
‫در همین روایت میان زندگی و مرگ است که نماد مادر تغییر پیدا‬
‫م ‌یکند‪ .‬دوباره مادر نماد درد سرزمینی است که شاهد مرگ مردان‬
‫و فرزندان خود بوده است‪ .‬در همین‌جاست که نویسنده شخصیت‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33