Page 30 - Shahrvand BC No.1239
P. 30
متن سخنرانی علی نگهبان: آفرینندگی و هنری ایران با کارکردی روشن و برجسته معرفی و سنگری ویژهیبزرگداشتاسماعیلخویی 30سال متسیب /شماره - 1239جمعه 27تشهبیدرا 1392
م یداند برای پاسداری و پشتیبانی از آزادی بیان و نشر در سراسر ایران.
بیدرکجایی در شعر خویی اسماعیل خویی درباره قانونی بودن و رسمی بودن کانون نویسندگان حتی جدا از مسائل کانون به مشکلی برمی خوردم او سر صبر آنچه به In touch with Iranian diversity 30
م یگوید ...:کانون نویسندگان ایران تا بوده ،نهادی قانونی بوده است... نفع من و خوانندگانم بود بی هیچ پیش داوری م یگفت و راهنماییم
«به کدام زمین روی آورم؟ به عبارت دیگر آرزوی اسماعیل خویی بود که کانون نویسندگان قانونی Vol. 20 / No. 1239 - Friday, May 17, 2013
به کجا روم؟ باشد و قانونی بودن به ویژه یعنی «بودن و کار کردن در چهارچوب م یکرد.
قانون اساسی کشور» .از دیدگاه خویی ...قانونی بودن در این معنا ،البته بعد از یورش عوامل فشار و بستن محل کانون در خیابان مشتاق (خرداد
مرا از خویشان و یارانم دور میدارند، تفاوت دارد با رسمی بودن .پس کانون تا وقتی بود «قانونی» بود -یعنی )۱۳۶۰در آخرین جلسۀ رسمی کانون ،او همراه کلیۀ اعضا اصلی و
از همگنان نیز مرا خشنودی نیست؛ که خود را قانونی م یدانست و حق داشت خود را قانونی بداند -گرچه علی البدل هیأت دبیران و دیگر اعضای موثر به خانه من آمد و هرگز
و نه از شهریاران کشور که هواخواه دروغاند». هی چگاه «رسمیت نیافت» یعنی که به ثبت نرسید؛ و همین شرایط و فراموشم نم یشود چگونه مسائل بیرونی جامعه رخنه کرده بود به درون
(اُشتاویتی گاتا ،سرود یکم ،هات ،46یسنا) چگونگی بود در زمان شاه که به کانون امکان و توان بودن و کارکردن کانون و دکتر خویی از فرط هیجان درون و بیرون خو د ،هرگز آن
و به ساواک نیز امکان و توان یورش آوردن و از کار انداختن کانون را دستمال سفید و بزرگ خیس از عرق از دستش نم یافتاد .گویی مثل
قصدم تبارشناسی کار خویی نیست ،اما این سرود گاهانی به ما یک پیشگو و پیش بین ،بیش از همه حرص و جوش آیندۀ کانون را
یادآور میشود که تباری هست ،تباری که از ژرفنای تاریخ خود را به م یداد.
اسماعیل خویی در مقایسه برخورد دو رژیم با روشنفکران و نویسندگان م یخورد و بیش از همه عرق بر پیشانی بلندش م ینشست.
پی شزمینه و اکنون ما م یرساند ،و آن تبار بیدرکجایی است. ایرانی م یگوید ...:رژیم شاه با جهان پیشرفته امروزین «رودربایستی» آخرین دیدار ما در سال ۱۳۶۳بود .پیغام داده بود متن میزگردی با
ما باید بدانیم که بیدرکجایی ما بیش از سی سال تاریخ دارد ،و آنچه هایی م یداشت و در برخورد با حقوق بشر ،به ویژه ناگزیر بود از گون های سیمین بهبهانی وم آزاد و حسن پستا را در «جنگ مس»( )۳چاپ کنم
در ابتدا آوردم ،برگرفته از کهنترین سرودههای زبان ایرانی است، «آبروداری» کردن و ...؛ اما رژیم آخوندی ،خود را تنها پاسخ گوی و من در صبحی دلگیر از تابستانی که هر روز فضایش تنگ و تنگ تر
یعنی ب یدرکجایی ریشه در آغاز و سرچشمهی کیستی و هویت ایرانی خدا م یداند و بس .آن هم در جهان آینده و سپس در رویارو شدن با م یشد و نفس کشیدن مشکل تر ،زنگ خانه دکتر کریمی حکاک را
«تهاجم فرهنگی» علیه روشنفکران و نویسندگان و شاعران معترض، زدم (آپارتمانی حوالی دانشگاه تهران) .دکتردر را باز کرد و لحظاتی با
دارد. چشمان ملتهب و نگران از بی خوابی ممتد و موی پریشان و ریش بلند
شعر اسماعیل خویی را میتوان و باید از سویههای گوناگون خواند؛ دستی درازتر دارد. نگاهم کرد .غول زیبا و دوست داشتنی من به شدت نگران بود ،اما هنوز
کاری که البته در توان و امکان این فرصت اندک نیست .پس بسیار اسماعیل خویی هنگام طرح احیای مجدد کانون در دوره سوم (طی هم غول بود .یا من دلم م یخواست باشد .شاید عقابی با با لهای زخمی
شادمان خواهم شد اگر بتوانم یک کلمه ،و تنها یک کلمه را در شعر سا لهای )۱۳۷۸-۱۳۷۷م یگوید ... :آن کانونی که ما م یشناسیم ،بنیاد بود بر فراز درختی که هر آن و لحظه بیم آن م یرفت شکارش کنند.
و منشورش یک اصل است و نه بیش و آن اصل خواستن آزادی بیان مگر دوست و رفیق و همسنگرش ،سعید سلطانپور را به همین آسانی
او بازخوانی کنم :ب یدرکجا. برای همه گروههای عقیدتی است بی هیچ حصر و استثناء .به همین
اعتبار ،کانون نویسندگان ،کانونی است فراسیاسی و فراجهان نگری؛ شکار نکرده بودند در سال ۱۳۶۰؟
ب یدرکجایی چیست؟ آیا این تنها یک واژهی معمولی برساختهی یعنی کانونی است که به خودی خود هیچ جهان نگری ویژهای ندارد... گفت« :بنشین صبحانه بخوریم».
خویی است؟ تنها یک اصطلاح از نوع برساختههایی مانند شیرآهنکوه پس اگر چنین بوده است! خطا بوده است که بر پیشانی بیانی ههای این
شاملو ،یا شهشیخ خود خویی و مانند اینهاست؟ یا اینکه جایگاه و کانون بنویسند «به نام خداوند جان و خرد» .به نام خداوند جان و خرد گفتم « :باید بروم».
همان «بسم الله الرحمن الرحیم» است؛ اما چرا ما م یگوییم که نباید گفت« :کجا با این عجله؟ حتمأ اداره».
معنای ژر فتر و دیگرگونهای دارد؟ این کار بشود .نه به این دلیل که ما با اسلام مخالفتی داریم .کانون نه آن زمان سازمان بازنشستگی کشوری کار م یکردم .نگفتم از اداره پنج
ب یدرکجایی در کار خویی همچون یک پدیده روی م یدهد .و مسلمان است و نه نامسلمان ،نه سوسیالیست و نه ضد سوسیالیست ،نه ماه مرخصی بدون حقوق گرفت هام تا از کمند بسیج کارمندی و آن جبهۀ
میدانیم که در هر پدیدهای ،فرایند و سیری وجود دارد که برآمدن کمونیست و نه ضد کمونیست .کانون هیچ ایدئولوژی ویژهای ندارد جز حق علیه باطل توخالی شانه خالی کنم.
آن را ممکن م یکند .پس برای درک این پدیده باید همانند هر گفت« :امید ما به شما جوان هاست که می مانید».
پدیدهی دیگری ،به سپیدهدمان آغازین آن روی کرد .در اینجا من مبارزه با سانسور کتاب و مطبوعات و. ... به خودم نگاه کردم .دیگر هیچ نشانی از جوانی و شادابی در خودم
به دلیل صرفهجویی در وقت ،به چرایی خود تبعید نم یپردازم .تبعید اسماعیل خویی عقیده دار د ...:چنانچه اعضای کانون دچار اندیشۀ نم ی دیدم با آن دو داغ برا دران جوانم در سال .۱۳۶۲سرانجام این
روی داده است .اما تلاشم بر این است که به چرایی رویکرد ویژهی نسبیت فرهنگی شوند و اصل اساسی کانون را که اصل آزادی بیان و که من نیز با چشمان گریان آمدم بیرون .متنی در دستانم م یلرزید
خویی بپردازم ،و این همان چیزی است که در هستیشناسی شعر اندیشه ،بی هیچ حصر و استثناست کنار بزنند ،من آن را لحظۀ مرگ که مورد تأیید دکتر اسماعیل خویی بود .دیگر یادم نیست مثل دیگر
کانون نویسندگان ایران م یدانم و لحظۀ مرگ آرما نخواهی و لحظۀ مت نهای ویرایش شده او پر بود از ّدش ،گیومه ،پرانتز ،کروشه و آکولاد
خویی به «ب یدرکجایی» میشناسیمش. آغاز شدن پروسه کنار آمدن روزافزون روشنفکران ایران با حاکمیت و دیگر علائم سجاوندی و فاصل ههایی که خود دکتر به کار م یگرفت تا
خواننده در همان نگاه اول بتواند درست و صحیح بخواند .من آن مطلب
«بیدرکجا را دیگر اکنون می شناسم : آخوندی. را در «جنگ مس» گذاشتم و تا ناشر بفرستد ارشاد و مراحل خفت بار
جایی ست ُگم در پایتخ ِت کشوِر با زندگی بیگانه گشتن؛ سانسور را طی کند ،دکتر اسماعیل خویی ،با همان بال شکسته و بغض
دکتر اسماعیل خویی در کانون توجه کانون نویسندگان ایران نهفته در گلو به پرواز درآمد و بر بام لندن نشست و آن مجموعه مقاله
آباد ماندن از برون و از درون ویرانه گشتن». در تبعید: ادبی و فرهنگی ماند و ماند تا همراه «مجموعهداستان بازنشستگی» من
(غزلقصیدهی افسانهی آغازه و پایانهی “رویا”ی دیری نام)
ازدید پژوه شگران و آکادمیسینها ،تبعیدیان به طور کلی از دو سو اسماعیل خویی پس از سه سال ( ۱۳۶۰تا )۱۳۶۳زندگی مخفیانه در در سال ۱۳۶۶منتشر شد.
شکایت دارند :یکی از تبعیدکنندگانشان ،و دیگری از نامهربانیهای تهران به محض ورود به انگلستان همراه دیگر دوستان به تأسیس کانون فکرش را بکنید! در شرایطی که ممکن است آقایان بیایند سراغت و
جامعهی میزبان ،یا اگر زندگی در تبعید به مذاقشان خوش آمده باشد، نویسندگان در تبعید اقدام کرد و نقش موثری در راهاندازی آن داشت. حادثه دور سرت پرپر م یزند ،وقت بگذاری و سر صبر بنشینی و مطلب
ستایش هممیهنان جدیدشان .اما این تعریفی است که آکادمیسینها او ذرهبین به دست و تیزبین ،هرگاه م یدید مشی و منش دمکراتیک دیگران را ویرایش کنی و دنبال امینی بگردی تا چاپش کند .یا غم چاپ
و به اصطلاح کارشناسان و دانشوران از تبعید م یدهند .مشکل اصلی کانون زیر سؤال و ضربه م یرود لب به اعتراض م یگشود ...:متولی گری
این پژوهشگران و نظری هپردازان دانشگاهی این است که تبعید را بدترین معنایش از هنگامی آغاز م یشود که ما اعضای قدیمی کانون، شدنش را بخوری آن هم بی مزد و منت از هر دو سو.
مشکلی فردی م یبینند ،مشکل فرد م یبینند :در نتیجهی این نگاه، خود را خود کانون بپنداریم و با به خود ارزانی داشتن حقوق ویژه دکتر اسماعیل خویی علاوه بر کار شعر و شاعری و تدریس در دانشگاه
واکنش طبیعی فرد به تبعید باید این باشد که دو جنبهی آن (یعنی «السابقون السابقون» به دیگر کسانی که م یتوانند در کانون باشند، و فعالی تهای اجتماعی ،همواره یک آرزوی انسانی بزرگ هم داشت
نبود امکان بازگشت به زادبوم و دشواری و تلاش برای پذیرفته شدن اما به هر دلیلی هنوز در کانون نیستند از بالا و با گون های احساس و قطعأ حالا هم دارد .م یگفت ... :همه ما م یبایست در شرایطی قرار
در جامعهی میزبان) را بر خود بپذیرد و سپس برای خود برنامه بریزد برتری بنگریم .کانون یک حزب سیاسی نیست که هرچه اعضای آن هم بگیریم که عمیق تر بیندیشیم .از قضاو تهای سطحی و لحظه ای پرهیز
تا حل شدن یها را حل کند و با حل ناشدن یها کنار بیاید. اندیش هتر باشند ،توان یکپارچۀ آن در رزمندگی سیاسی بیشتر باشد. کنیم .م یبایست به جایی برسیم که هر نویسنده و شاعری را به ازاء همۀ
کانون یک نهاد دمکراتیک ،یعنی فراسیاسی است که هرچه اعضای آن آثارش ،همۀ زندگ یاش ،همۀ افت و خیزها و وضعیت زمان و مکانش که
آری ،تبعید دردی فردی است .یعنی هر فرد تبعیدی آن را به شیوهی مجموعه ای از اوست محک بزنیم ...و من و ما از آن غول زیبا و سخنان
خود تجربه م یکند ،آن را با جان و تن و خون خود حس و زندگی بیشتر باشد کارایی فرهنگی -آزادیخواهانۀ آن بیشتر خواهد بود. شیرینش درس م یگرفتیم .م یآموختیم از او که آموخته بود همواره به
م یکند .کارشناسان و مشاوران که تبعید را عارضهای روانی و فنی اسماعیل خوییدر فرازی از یک نوشته بلند م یگوید ... :پرسش این است شیوه ای سخن بگوید که خود زندگ یاش م یکند .او هرگز واعظ غیر
م یدانند ،تلاش م یکنند به تبعیدی کمک کنند تا مشکل فردی او که آیا کانون نویسندگان در تبعید باید محفل بشود از چند یا چندین
حل شود :با یادگیری و پذیرش فرهنگ جامعهی میزبان ،فراگیری دوست هم اندیشه و ویترینی برای نمایش دادن میزان فرهیختگی و متعظ نبود .آنچه م یگفت اولین کس بود برای انجامش.
مهارتهای اجتماعی و شغلی ،و به حاشیه راندن کول هبار تراما و آزاد یخواهی سازمان سیاسی برگزیدۀ ایشان؟ ...سرانجام این که کانون دکتر اسماعیل خویی در کانون نویسندگان ایران در ایران:
روانزخ مهایی که بر تن و روانش سنگینی م یکند .اما چیز مهمتری کانون نویسندگان ایران به عنوان دمکرا تترین نهاد شناخته شده در
هست که درکش برای این آکادمیسی نها و پژوه شگران و مشاوران کلیسا نیست ،کانون ،اما دادستان کل آیندۀ انقلاب هم نیست. جنبش روشنفکری ایران و به تعبیر درست تر ،حادثه مهم و پرمعنا
جامعهپذیری و سازگاری فرهنگی آسان نیست .آنها انتظار دارند که در پایان گفتنی است که دکتر اسماعیل خویی یکی از شاعران متعهدی در زندگی فرهنگی ایران شناخته م یشود .این کانون از روز نخست
همهی تبعیدیان در این فرمول بندی آنان بگنجند و در قالب آنها است که در ادوار مختلف هم به عنوان سخن گوی کانون و هم به عنوان ( )۱۳۴۷با نام جلال آل احمد و به آذین و رفقای جوانتر آنان چون
رئیس (پرزیدنت) انجمن قلم ایران در تبعید ،بی شترین مصاحب هها را اسماعیل خویی و سیاوش کسرایی و ...عجین شده است .متاسفانه این
محدود شوند. به زبان انگلیسی و فارسی درباره اهداف کانون انجام داده است و در جا کانون ده سال در فترت بود و رژیم شاه تا انقلاب ۱۳۵۷اجازه فعالیت
رسمی به آن نداد .اسماعیل خویی از سال ۱۳۵۸تا ۱۳۶۰دو دوره
اما تبعیدیانی ،هر چند اندک ،هستند که اهمیتی نم یدهند جامعهی انداختن نگاه دموکراتیک آن نقش موثری داشته است. به عضویت هیأت دبیران برگزیده شد .نقش او در ویراستاری مجله
میزبان م یپذیردشان یا نه .با آنکه تبعید را به گونهای فردی ،با همهی --------------- « اندیشه آزاد» ارکان رسمی کانون نویسندگان به یاد ماندنی است.
وجود خود تجربه م یکنند ،اما آن را مشکل فردی خود نم یبینند، پ ینوشت: همچنین نقش اودر کنار زنده یادان سعید سلطان پور و محمد مختاری
بلکه آن را بر آمدهی شرایط ناانسانی ،بیدادگریهای ژرف و ریش هدار برای جمع آوری امضاء برای برکناری جمع پنج نفره (توده ای) از کانون
-1بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران ،مسعود نقرهکار ،دوره پنج
تاریخی م یدانند. جلدی ،چاپ اول ،۲۰۰۲ ،نشر باران سوئد در سال .۱۳۵۸
این گونه است که شعر خویی نه تنها گلهای از نامهربانی یا پذیرفته آراء و عقاید خویی درباره کانون:
نشدن نم یکند ،بلکه حتا در پی چنین چیزی هم نیست .انگار چندان -۲فصلنامه برج ،محمد محمدعلی ،شمارههای ۱و ۳و ۱۳۵۹ ،۵تا اسماعیل خویی ،کانون را دیدارگاه گوناگون یها در گسترای هوش و
در زادبوم غرقه است که نم یخواهد بخشی از نگاه و نیرویش را از ،۱۳۶۱انتشارات آگاه حس عاطفه مردمان توصیف م یکند .او کانون نویسندگان را همایش
آن بردارد تا صرف پذیرفته شدن و سازواری با جامع هی میزبان کند.
-۳جنگ مس ،ویژه ادبیات و هنر ،محمد محمدعلی ،۱۳۶۶ ،انتشارات
نگاه
م یداند برای پاسداری و پشتیبانی از آزادی بیان و نشر در سراسر ایران.
بیدرکجایی در شعر خویی اسماعیل خویی درباره قانونی بودن و رسمی بودن کانون نویسندگان حتی جدا از مسائل کانون به مشکلی برمی خوردم او سر صبر آنچه به In touch with Iranian diversity 30
م یگوید ...:کانون نویسندگان ایران تا بوده ،نهادی قانونی بوده است... نفع من و خوانندگانم بود بی هیچ پیش داوری م یگفت و راهنماییم
«به کدام زمین روی آورم؟ به عبارت دیگر آرزوی اسماعیل خویی بود که کانون نویسندگان قانونی Vol. 20 / No. 1239 - Friday, May 17, 2013
به کجا روم؟ باشد و قانونی بودن به ویژه یعنی «بودن و کار کردن در چهارچوب م یکرد.
قانون اساسی کشور» .از دیدگاه خویی ...قانونی بودن در این معنا ،البته بعد از یورش عوامل فشار و بستن محل کانون در خیابان مشتاق (خرداد
مرا از خویشان و یارانم دور میدارند، تفاوت دارد با رسمی بودن .پس کانون تا وقتی بود «قانونی» بود -یعنی )۱۳۶۰در آخرین جلسۀ رسمی کانون ،او همراه کلیۀ اعضا اصلی و
از همگنان نیز مرا خشنودی نیست؛ که خود را قانونی م یدانست و حق داشت خود را قانونی بداند -گرچه علی البدل هیأت دبیران و دیگر اعضای موثر به خانه من آمد و هرگز
و نه از شهریاران کشور که هواخواه دروغاند». هی چگاه «رسمیت نیافت» یعنی که به ثبت نرسید؛ و همین شرایط و فراموشم نم یشود چگونه مسائل بیرونی جامعه رخنه کرده بود به درون
(اُشتاویتی گاتا ،سرود یکم ،هات ،46یسنا) چگونگی بود در زمان شاه که به کانون امکان و توان بودن و کارکردن کانون و دکتر خویی از فرط هیجان درون و بیرون خو د ،هرگز آن
و به ساواک نیز امکان و توان یورش آوردن و از کار انداختن کانون را دستمال سفید و بزرگ خیس از عرق از دستش نم یافتاد .گویی مثل
قصدم تبارشناسی کار خویی نیست ،اما این سرود گاهانی به ما یک پیشگو و پیش بین ،بیش از همه حرص و جوش آیندۀ کانون را
یادآور میشود که تباری هست ،تباری که از ژرفنای تاریخ خود را به م یداد.
اسماعیل خویی در مقایسه برخورد دو رژیم با روشنفکران و نویسندگان م یخورد و بیش از همه عرق بر پیشانی بلندش م ینشست.
پی شزمینه و اکنون ما م یرساند ،و آن تبار بیدرکجایی است. ایرانی م یگوید ...:رژیم شاه با جهان پیشرفته امروزین «رودربایستی» آخرین دیدار ما در سال ۱۳۶۳بود .پیغام داده بود متن میزگردی با
ما باید بدانیم که بیدرکجایی ما بیش از سی سال تاریخ دارد ،و آنچه هایی م یداشت و در برخورد با حقوق بشر ،به ویژه ناگزیر بود از گون های سیمین بهبهانی وم آزاد و حسن پستا را در «جنگ مس»( )۳چاپ کنم
در ابتدا آوردم ،برگرفته از کهنترین سرودههای زبان ایرانی است، «آبروداری» کردن و ...؛ اما رژیم آخوندی ،خود را تنها پاسخ گوی و من در صبحی دلگیر از تابستانی که هر روز فضایش تنگ و تنگ تر
یعنی ب یدرکجایی ریشه در آغاز و سرچشمهی کیستی و هویت ایرانی خدا م یداند و بس .آن هم در جهان آینده و سپس در رویارو شدن با م یشد و نفس کشیدن مشکل تر ،زنگ خانه دکتر کریمی حکاک را
«تهاجم فرهنگی» علیه روشنفکران و نویسندگان و شاعران معترض، زدم (آپارتمانی حوالی دانشگاه تهران) .دکتردر را باز کرد و لحظاتی با
دارد. چشمان ملتهب و نگران از بی خوابی ممتد و موی پریشان و ریش بلند
شعر اسماعیل خویی را میتوان و باید از سویههای گوناگون خواند؛ دستی درازتر دارد. نگاهم کرد .غول زیبا و دوست داشتنی من به شدت نگران بود ،اما هنوز
کاری که البته در توان و امکان این فرصت اندک نیست .پس بسیار اسماعیل خویی هنگام طرح احیای مجدد کانون در دوره سوم (طی هم غول بود .یا من دلم م یخواست باشد .شاید عقابی با با لهای زخمی
شادمان خواهم شد اگر بتوانم یک کلمه ،و تنها یک کلمه را در شعر سا لهای )۱۳۷۸-۱۳۷۷م یگوید ... :آن کانونی که ما م یشناسیم ،بنیاد بود بر فراز درختی که هر آن و لحظه بیم آن م یرفت شکارش کنند.
و منشورش یک اصل است و نه بیش و آن اصل خواستن آزادی بیان مگر دوست و رفیق و همسنگرش ،سعید سلطانپور را به همین آسانی
او بازخوانی کنم :ب یدرکجا. برای همه گروههای عقیدتی است بی هیچ حصر و استثناء .به همین
اعتبار ،کانون نویسندگان ،کانونی است فراسیاسی و فراجهان نگری؛ شکار نکرده بودند در سال ۱۳۶۰؟
ب یدرکجایی چیست؟ آیا این تنها یک واژهی معمولی برساختهی یعنی کانونی است که به خودی خود هیچ جهان نگری ویژهای ندارد... گفت« :بنشین صبحانه بخوریم».
خویی است؟ تنها یک اصطلاح از نوع برساختههایی مانند شیرآهنکوه پس اگر چنین بوده است! خطا بوده است که بر پیشانی بیانی ههای این
شاملو ،یا شهشیخ خود خویی و مانند اینهاست؟ یا اینکه جایگاه و کانون بنویسند «به نام خداوند جان و خرد» .به نام خداوند جان و خرد گفتم « :باید بروم».
همان «بسم الله الرحمن الرحیم» است؛ اما چرا ما م یگوییم که نباید گفت« :کجا با این عجله؟ حتمأ اداره».
معنای ژر فتر و دیگرگونهای دارد؟ این کار بشود .نه به این دلیل که ما با اسلام مخالفتی داریم .کانون نه آن زمان سازمان بازنشستگی کشوری کار م یکردم .نگفتم از اداره پنج
ب یدرکجایی در کار خویی همچون یک پدیده روی م یدهد .و مسلمان است و نه نامسلمان ،نه سوسیالیست و نه ضد سوسیالیست ،نه ماه مرخصی بدون حقوق گرفت هام تا از کمند بسیج کارمندی و آن جبهۀ
میدانیم که در هر پدیدهای ،فرایند و سیری وجود دارد که برآمدن کمونیست و نه ضد کمونیست .کانون هیچ ایدئولوژی ویژهای ندارد جز حق علیه باطل توخالی شانه خالی کنم.
آن را ممکن م یکند .پس برای درک این پدیده باید همانند هر گفت« :امید ما به شما جوان هاست که می مانید».
پدیدهی دیگری ،به سپیدهدمان آغازین آن روی کرد .در اینجا من مبارزه با سانسور کتاب و مطبوعات و. ... به خودم نگاه کردم .دیگر هیچ نشانی از جوانی و شادابی در خودم
به دلیل صرفهجویی در وقت ،به چرایی خود تبعید نم یپردازم .تبعید اسماعیل خویی عقیده دار د ...:چنانچه اعضای کانون دچار اندیشۀ نم ی دیدم با آن دو داغ برا دران جوانم در سال .۱۳۶۲سرانجام این
روی داده است .اما تلاشم بر این است که به چرایی رویکرد ویژهی نسبیت فرهنگی شوند و اصل اساسی کانون را که اصل آزادی بیان و که من نیز با چشمان گریان آمدم بیرون .متنی در دستانم م یلرزید
خویی بپردازم ،و این همان چیزی است که در هستیشناسی شعر اندیشه ،بی هیچ حصر و استثناست کنار بزنند ،من آن را لحظۀ مرگ که مورد تأیید دکتر اسماعیل خویی بود .دیگر یادم نیست مثل دیگر
کانون نویسندگان ایران م یدانم و لحظۀ مرگ آرما نخواهی و لحظۀ مت نهای ویرایش شده او پر بود از ّدش ،گیومه ،پرانتز ،کروشه و آکولاد
خویی به «ب یدرکجایی» میشناسیمش. آغاز شدن پروسه کنار آمدن روزافزون روشنفکران ایران با حاکمیت و دیگر علائم سجاوندی و فاصل ههایی که خود دکتر به کار م یگرفت تا
خواننده در همان نگاه اول بتواند درست و صحیح بخواند .من آن مطلب
«بیدرکجا را دیگر اکنون می شناسم : آخوندی. را در «جنگ مس» گذاشتم و تا ناشر بفرستد ارشاد و مراحل خفت بار
جایی ست ُگم در پایتخ ِت کشوِر با زندگی بیگانه گشتن؛ سانسور را طی کند ،دکتر اسماعیل خویی ،با همان بال شکسته و بغض
دکتر اسماعیل خویی در کانون توجه کانون نویسندگان ایران نهفته در گلو به پرواز درآمد و بر بام لندن نشست و آن مجموعه مقاله
آباد ماندن از برون و از درون ویرانه گشتن». در تبعید: ادبی و فرهنگی ماند و ماند تا همراه «مجموعهداستان بازنشستگی» من
(غزلقصیدهی افسانهی آغازه و پایانهی “رویا”ی دیری نام)
ازدید پژوه شگران و آکادمیسینها ،تبعیدیان به طور کلی از دو سو اسماعیل خویی پس از سه سال ( ۱۳۶۰تا )۱۳۶۳زندگی مخفیانه در در سال ۱۳۶۶منتشر شد.
شکایت دارند :یکی از تبعیدکنندگانشان ،و دیگری از نامهربانیهای تهران به محض ورود به انگلستان همراه دیگر دوستان به تأسیس کانون فکرش را بکنید! در شرایطی که ممکن است آقایان بیایند سراغت و
جامعهی میزبان ،یا اگر زندگی در تبعید به مذاقشان خوش آمده باشد، نویسندگان در تبعید اقدام کرد و نقش موثری در راهاندازی آن داشت. حادثه دور سرت پرپر م یزند ،وقت بگذاری و سر صبر بنشینی و مطلب
ستایش هممیهنان جدیدشان .اما این تعریفی است که آکادمیسینها او ذرهبین به دست و تیزبین ،هرگاه م یدید مشی و منش دمکراتیک دیگران را ویرایش کنی و دنبال امینی بگردی تا چاپش کند .یا غم چاپ
و به اصطلاح کارشناسان و دانشوران از تبعید م یدهند .مشکل اصلی کانون زیر سؤال و ضربه م یرود لب به اعتراض م یگشود ...:متولی گری
این پژوهشگران و نظری هپردازان دانشگاهی این است که تبعید را بدترین معنایش از هنگامی آغاز م یشود که ما اعضای قدیمی کانون، شدنش را بخوری آن هم بی مزد و منت از هر دو سو.
مشکلی فردی م یبینند ،مشکل فرد م یبینند :در نتیجهی این نگاه، خود را خود کانون بپنداریم و با به خود ارزانی داشتن حقوق ویژه دکتر اسماعیل خویی علاوه بر کار شعر و شاعری و تدریس در دانشگاه
واکنش طبیعی فرد به تبعید باید این باشد که دو جنبهی آن (یعنی «السابقون السابقون» به دیگر کسانی که م یتوانند در کانون باشند، و فعالی تهای اجتماعی ،همواره یک آرزوی انسانی بزرگ هم داشت
نبود امکان بازگشت به زادبوم و دشواری و تلاش برای پذیرفته شدن اما به هر دلیلی هنوز در کانون نیستند از بالا و با گون های احساس و قطعأ حالا هم دارد .م یگفت ... :همه ما م یبایست در شرایطی قرار
در جامعهی میزبان) را بر خود بپذیرد و سپس برای خود برنامه بریزد برتری بنگریم .کانون یک حزب سیاسی نیست که هرچه اعضای آن هم بگیریم که عمیق تر بیندیشیم .از قضاو تهای سطحی و لحظه ای پرهیز
تا حل شدن یها را حل کند و با حل ناشدن یها کنار بیاید. اندیش هتر باشند ،توان یکپارچۀ آن در رزمندگی سیاسی بیشتر باشد. کنیم .م یبایست به جایی برسیم که هر نویسنده و شاعری را به ازاء همۀ
کانون یک نهاد دمکراتیک ،یعنی فراسیاسی است که هرچه اعضای آن آثارش ،همۀ زندگ یاش ،همۀ افت و خیزها و وضعیت زمان و مکانش که
آری ،تبعید دردی فردی است .یعنی هر فرد تبعیدی آن را به شیوهی مجموعه ای از اوست محک بزنیم ...و من و ما از آن غول زیبا و سخنان
خود تجربه م یکند ،آن را با جان و تن و خون خود حس و زندگی بیشتر باشد کارایی فرهنگی -آزادیخواهانۀ آن بیشتر خواهد بود. شیرینش درس م یگرفتیم .م یآموختیم از او که آموخته بود همواره به
م یکند .کارشناسان و مشاوران که تبعید را عارضهای روانی و فنی اسماعیل خوییدر فرازی از یک نوشته بلند م یگوید ... :پرسش این است شیوه ای سخن بگوید که خود زندگ یاش م یکند .او هرگز واعظ غیر
م یدانند ،تلاش م یکنند به تبعیدی کمک کنند تا مشکل فردی او که آیا کانون نویسندگان در تبعید باید محفل بشود از چند یا چندین
حل شود :با یادگیری و پذیرش فرهنگ جامعهی میزبان ،فراگیری دوست هم اندیشه و ویترینی برای نمایش دادن میزان فرهیختگی و متعظ نبود .آنچه م یگفت اولین کس بود برای انجامش.
مهارتهای اجتماعی و شغلی ،و به حاشیه راندن کول هبار تراما و آزاد یخواهی سازمان سیاسی برگزیدۀ ایشان؟ ...سرانجام این که کانون دکتر اسماعیل خویی در کانون نویسندگان ایران در ایران:
روانزخ مهایی که بر تن و روانش سنگینی م یکند .اما چیز مهمتری کانون نویسندگان ایران به عنوان دمکرا تترین نهاد شناخته شده در
هست که درکش برای این آکادمیسی نها و پژوه شگران و مشاوران کلیسا نیست ،کانون ،اما دادستان کل آیندۀ انقلاب هم نیست. جنبش روشنفکری ایران و به تعبیر درست تر ،حادثه مهم و پرمعنا
جامعهپذیری و سازگاری فرهنگی آسان نیست .آنها انتظار دارند که در پایان گفتنی است که دکتر اسماعیل خویی یکی از شاعران متعهدی در زندگی فرهنگی ایران شناخته م یشود .این کانون از روز نخست
همهی تبعیدیان در این فرمول بندی آنان بگنجند و در قالب آنها است که در ادوار مختلف هم به عنوان سخن گوی کانون و هم به عنوان ( )۱۳۴۷با نام جلال آل احمد و به آذین و رفقای جوانتر آنان چون
رئیس (پرزیدنت) انجمن قلم ایران در تبعید ،بی شترین مصاحب هها را اسماعیل خویی و سیاوش کسرایی و ...عجین شده است .متاسفانه این
محدود شوند. به زبان انگلیسی و فارسی درباره اهداف کانون انجام داده است و در جا کانون ده سال در فترت بود و رژیم شاه تا انقلاب ۱۳۵۷اجازه فعالیت
رسمی به آن نداد .اسماعیل خویی از سال ۱۳۵۸تا ۱۳۶۰دو دوره
اما تبعیدیانی ،هر چند اندک ،هستند که اهمیتی نم یدهند جامعهی انداختن نگاه دموکراتیک آن نقش موثری داشته است. به عضویت هیأت دبیران برگزیده شد .نقش او در ویراستاری مجله
میزبان م یپذیردشان یا نه .با آنکه تبعید را به گونهای فردی ،با همهی --------------- « اندیشه آزاد» ارکان رسمی کانون نویسندگان به یاد ماندنی است.
وجود خود تجربه م یکنند ،اما آن را مشکل فردی خود نم یبینند، پ ینوشت: همچنین نقش اودر کنار زنده یادان سعید سلطان پور و محمد مختاری
بلکه آن را بر آمدهی شرایط ناانسانی ،بیدادگریهای ژرف و ریش هدار برای جمع آوری امضاء برای برکناری جمع پنج نفره (توده ای) از کانون
-1بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران ،مسعود نقرهکار ،دوره پنج
تاریخی م یدانند. جلدی ،چاپ اول ،۲۰۰۲ ،نشر باران سوئد در سال .۱۳۵۸
این گونه است که شعر خویی نه تنها گلهای از نامهربانی یا پذیرفته آراء و عقاید خویی درباره کانون:
نشدن نم یکند ،بلکه حتا در پی چنین چیزی هم نیست .انگار چندان -۲فصلنامه برج ،محمد محمدعلی ،شمارههای ۱و ۳و ۱۳۵۹ ،۵تا اسماعیل خویی ،کانون را دیدارگاه گوناگون یها در گسترای هوش و
در زادبوم غرقه است که نم یخواهد بخشی از نگاه و نیرویش را از ،۱۳۶۱انتشارات آگاه حس عاطفه مردمان توصیف م یکند .او کانون نویسندگان را همایش
آن بردارد تا صرف پذیرفته شدن و سازواری با جامع هی میزبان کند.
-۳جنگ مس ،ویژه ادبیات و هنر ،محمد محمدعلی ،۱۳۶۶ ،انتشارات
نگاه