Page 25 - Shahrvand BC No.1239
P. 25
گفتوگو
یک نکته را بد نیســت که بدانیم :در منتهای غم اســت که به شــادی و هانری میشــو مرا دیوان هوار به خود جذب م یکند .از دنیاهای شگفت
ســابق خود فاصله گرفته است یا نه .به نوعیآ نچه که اکنون م یرســیم .این را من و شما که از کشور عارفان بزرگ م یآییم باید بهتر انگیز نویسندگان آمریکای لاتین بخصوص آن دسته که دیگر کلاسیک
25 م یخواهم بگویم ،م یتواند نقض پرسش نخستم باشد؛ ای نکه از هرکسی بدانیم .عرفای ما از نهایت غم به شادی خالص و درک واقعی شدهاند مثل کارلوس فوئنتس ،خورخه لوییس بورخس و خولیو کورتاسار
بسیار لذت م یبرم. نه تنهاواژ هها و الگوهای شــعری شــما در این مجموعه از حیات م یرسیدند .نکت های که در ادبیات مدرن ما غایب بود.
از نویسندگان اروپایی بیشتر به داستان کوتاه نویسان علاقه دارم .در ژاپن
یاسوناری کاواباتا همچنان برایم یک منبع الهام است. مجموع ههای سابقتان جدا نیست،بلکه نگاه شاعر به جهان نیز
در نویســندگان آمریکایی مارک تواین ،جان اشتاین بک ،ادگار لارنس ▪ ▪انگار اعتمادی به تاریخ اجتماعی و سیاسی ندارید؛ چنا نچه
دکتروف ،جروم دیوید ســالینجر شــیفتهام می کنند اما اگر قرار باشد همان است که بود ،تلخ و ناامیدانه .آیا این تحولاتسیاسی و
فقط یک نویســنده را نام ببرم که روح و مرکز اندیشــهام را فتح کرده در شــعرتان آمده:«تاری خها خیانتکارند ،گاه بهتر است از یاد
باشد ،کسی را جز ارنســت همینگوی نمیتوانم به یاد بیاورم .خواندن اـجتـموقاتعییپتسغـیـیربرچیهدکروکچیکفیی بوتدجمهخایلن اییدجلامدمنمیخیوکانسـدـ؟ ت مثل جیمز
دوباره و چندباره آثار همینگوی مرا از مطالعه هر ادبیات داستانی دیگر به م یکند؟ روایت بـردـاهگرشتوانرید»خ.راکروسایراتعمننقاسیجیمتبارشیر بخدارنایمچایگنونجاه
شاعر نسبت رویکرد باند از قطار در حال حرکت بیرون بپرم ولی حالا از راه ح لهای جیمز
ب ینیاز م یکند. این روایت منسجم مطرح م یشود که ورای تحولات سیاسی -اجتماعی باندی فاصله گرفت هام .پس مطمئن باشــید از قطار شعری که سوارش
به دنبال تاثیر یست که آن وقایع بر انسان م یگذارد .یعنی خود وقایع بودم بیرون نپریدهام و هنوز در یکی از واگ نهایش هســتم .قطار هم
سال متسیب /شماره - 1239جمعه 27تشهبیدرا 1392 مهم نیست .باید رفت دنبال تاریخی که پس از وقایع در روح و عملکرد روی همان ریل در حال حرکت اســت زیرا م یدانم برای کدام مقصد
انسا نها ادامه م ییابد .انسانی را تبدیل به یک موجود قابل ترحم یا یک بلیت گرفت هام.
▪ ▪اجازه بدهید اشــار های به داستان «دوست من» یا «جلاد» اگر به نظرتان م یرســد فضای شعرهایم تغییر نکرده پس دارید حرکت روح بزرگ م یکند .من تاریخ را در این مسیر دنبال م یکنم .
قطار را انکار م یکنید یا شاید هم بدون نگاه کردن به مناظری که از کنار
داشته باشیم ،داستان مردیکه شغل گردن زدن را دوست دارد پنجرهها در دو ســوی واگن قابل مشاهدهاند فقط به درون کوپه خیره
▪ ▪اما «تاریخ پنهان اش کها» با چند داستان کوتاه همراه است شدهاید .
و از آن لذت م یبرد .اما انگار نمون ههای واقعی اینشخصی تها
کم نیســتند .چند هفته قبل اگر اشتباه نکنم ،نشریه گاردین که همگی آنها در ضمیمهمجله «بررسی کتاب» منتشر شده. اگر هم فکر م یکنید فضای شــعرهایم تغییر کرده ،این دلیلی ندارد جز
مصاحب های بایک جلاد معروف عربســتانی انجام داده بود که نکته آن که داستا نها هم فضایی شعرگونه پیداکرد هاند .انگار این که «شــما» چند لحظه از درون واگن چشم بر گرفت هاید و به مناظر
مشخص است خالق آنها اول شاعر است و بعد داستا ننویس .این
یاـدـآوشرــایخنصیداتستجالاندبروادم.وقچعطیورسباهختچمنیکهنبهشآخدمصهیاتییدرورسیو بدیرمدب؟هتر البتهمنفی نیست ،اما شاید عرف هم نباشد .در نوشتن داستان خارج از قطار چشم دوخت هاید.
بیشتر به چه سنت یا الگویینظر دارید؟ و اصلا داستا ننویسی شــعر من -خوب یا بد -بازتاب درون و بیرون این قطار اســت .بستگی
نگاه کردم .همه ما یک جور جلاد هســتیم .بــه همکارتان نگاه کنید دارد از چه زاوی های به آن نگاه کنید .اما در مورد «تلخ و ناامیدانه» بودن
که چه راحت نزد رییس اداره با بدگویی پشــت سرتان شما را قصابی که نسبت به آن احساس راحتی و نزدیکی دارید،کیست؟ شعرهایم چون شما اولین کسی نیستید که چنین نظری را ابراز کردهاید
م یکند .اگر به او بگویید «جلاد» ،حتما خیلی هم آزرده م یشود ولی این داستا نها قرار نبود در کتاب «تاریخ پنهان اش کها» منتشر شود. دلم م یخواهد به موضوعی اشــاره کنم که بســیار مشابه وضعیت فعلی
وقتــی برایش کارش را تجزیه و تحلیل کنید خودش هم قبول خواهد اصولا علاق های به انتشار داســتا نهایم ندارم .داستا ننویسی برای من
کرد که یک جلاد اســت و حتی بدتــر .چون کار جلاد حذف فیزیکی یک دغدغه شخص یســت .یک جور پاسخ دادن به آن نیازی که به این من است.
شماســت و عمل همکارتان حذف معنوی شــما .نفی زندۀ شما البته بخش از ادبیات دارم ولی نم یبینم کسی اینجور بنویسد برای همین در م یگویند آنتوان چخوف توسط کنستانتین استانیسلاوسکی به یک اجرای
خلوت خودم دســت به قلم م یبرم و م ینویسم .هیچ ادعایی هم ندارم. خصوصی نمایش «باغ آلبالو» دعوت م یشود چون کارگردان بزرگ تئاتر
بدون درد فیزیکی. اصــولا معتقدم آدم باید تکلیف خودش را روشــن کند و از دخالت در
این یک جنبه شخصیت جلاد بود که دریافتمش ولی بعد دیدم م یتوانم عرص ههای دیگر خودداری کند .من از ابتدا خود را شاعر م یدانستم و م یخواست نظر نویسنده اثر را در مورد اجرا بداند.
حتی از این هم فراتر بروم .برای همین یکســره از این شخصیت هم دور پــس از پایان نمایش ،چخوف در برابر نگاه منتظر استانیسلاوســکی که
م یدانم .برای من نویسنده بودن هیچ جذابیتی ندارد. مشــتاقانه م یخواســت نظرش را بداند گفت« :متاسفم آقا ،ولی من یک
شدم و از جلاد به یک عاصی و طغیانگر رسیدم . راستش را بخواهید خیلی عصبانی م یشوم وقتی م یبینم رمان نوی سها نمایشنامه کمدی نوشته بودم! شما آن را تبدیل به یک تراژدی کرده اید! »
ضرب المثلی چینی هســت که م یگوید دستی را که نم یتوانی بشکنی و داستان نوی سها به خودشان اجازه م یدهند راجع به شعر نظر بدهند. چخوف در نام های به همســرش الگا م ینویسد« :چرا دائماً در پوسترها
ببوس و دعا کن که روزی بشکند .شخصیت جلاد من مثل یک کارمند و روزنام ههــا ،نمایشــنامه مــرا درام م ینامید؟ نمیروویــچ دانچنکو و
حقوق بگیر است .پس باید ظاهرا کارش را خوب انجام دهد ولی در عین آن هم با چه قیاف ههای حق به جانبی! استانیسلاوسکی،در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه
حال م یخواهد علیه سیســتم عصیان کند و نگذارد «قانون» ظالمانه به به همین دلیل است که به خودم اجازه نم یدهم در زمینه داستان و رمان من نوشت هام شباهتی ندارد ،و من شرط م یبندم که هیچ یک از آنها ،برای
هدفش برسد که آزار دادن محکوم به مرگ است .پس م یکوشد نقط های اظهار نظر کنم .نویســندگانی هستند که لطف م یکنند و کتا بهایشان یک بار هم که شــده ،نمایشنامه مرا با شیفتگی ،تا به آخر نخواندهاست.
را برایم م یفرســتند ولی متاســفانه همچنان در این عرصه به خارج از
را در بدن انسان کشف کند که بدون درد انسا نها را بکشد. مرزهای ایران چشم دوخت هام .ســبک نویسندگانی چون فرانتس کافکا مرا ببخش ،اما به شما اطمینان م یدهم که این عین حقیقت است ».
این بود نحوه تکوین شخصیت جلاد در آن داستان کوتاه .
In touch with Iranian diversity
Ali Eshghi
604-728-7433
www.westvancouverbchomes.com
902 - 2016 Fullerton North Vancouver 40 - 2216 Folkestone Way West Vancouver 2316 Marine Dr. West Vancouver
Vol. 20 / No. 1239 - Friday, May 17, 2013 آپارتمان ٢خوابه کاملا نوسازی شده با مساحت ٩٤٥اسکوﺋر آپارتمان ٢خوابه بسیار بزرگ به مساحت ١٥٥٠اسکوﺋر فوت ١/٢دوبلکس در بهترین منطقه وستونکوور .کاملا نوسازی
فوت در مجتمﻊ وودکرافت .بالکنی بزرگ رو به ﻏرب و کوههای با منظره زیبای اقیانوس و شهر در یکی از بهترین مناﻃق شده با ٣اتاﻕ خواب و ٣سرویس کامل بهداشتی به مساحت
٢٢٠٠اسکوارفیت ،منظره زیبای اقیانوس و در چند قدمی
شمال .نزدیک به تمام مراکز خرید نورت و وست ونکوور. وستونکوور.
$1,598,000 Dundarave Village Shops
$398,900 OPEN: SAT/SUN 2-4 $845,000
807 Taylorwood Place West Vancouver
1226 - 235 Keith Rd. West Vancouver 801 - 1930 Bellevue West Vancouver
منزلی با ٤اتاﻕ خواب در وست ونکوور .نزدیک به آپارتمان ٢خوابه به مساحت ١٨٥٥اسکوﺋر فوت در امبلساید آپارتمان یک خوابه به مساحت ٧١٠اسکوﺋر فوت در وست
25 در کنار اقیانوس با منظره رویایی اقیانوس و شهر ونکوور .ونکوور .نزدیک به مرکز خرید پارک رویال. مرکز خرید پارک رویال و مدارس ابتدایی.
نزدیک به مراکز خرید ،کتابخانه
$319,000 $988,000و مجتمﻊ ورزشی وست ونکوور$1,798,000 .
یک نکته را بد نیســت که بدانیم :در منتهای غم اســت که به شــادی و هانری میشــو مرا دیوان هوار به خود جذب م یکند .از دنیاهای شگفت
ســابق خود فاصله گرفته است یا نه .به نوعیآ نچه که اکنون م یرســیم .این را من و شما که از کشور عارفان بزرگ م یآییم باید بهتر انگیز نویسندگان آمریکای لاتین بخصوص آن دسته که دیگر کلاسیک
25 م یخواهم بگویم ،م یتواند نقض پرسش نخستم باشد؛ ای نکه از هرکسی بدانیم .عرفای ما از نهایت غم به شادی خالص و درک واقعی شدهاند مثل کارلوس فوئنتس ،خورخه لوییس بورخس و خولیو کورتاسار
بسیار لذت م یبرم. نه تنهاواژ هها و الگوهای شــعری شــما در این مجموعه از حیات م یرسیدند .نکت های که در ادبیات مدرن ما غایب بود.
از نویسندگان اروپایی بیشتر به داستان کوتاه نویسان علاقه دارم .در ژاپن
یاسوناری کاواباتا همچنان برایم یک منبع الهام است. مجموع ههای سابقتان جدا نیست،بلکه نگاه شاعر به جهان نیز
در نویســندگان آمریکایی مارک تواین ،جان اشتاین بک ،ادگار لارنس ▪ ▪انگار اعتمادی به تاریخ اجتماعی و سیاسی ندارید؛ چنا نچه
دکتروف ،جروم دیوید ســالینجر شــیفتهام می کنند اما اگر قرار باشد همان است که بود ،تلخ و ناامیدانه .آیا این تحولاتسیاسی و
فقط یک نویســنده را نام ببرم که روح و مرکز اندیشــهام را فتح کرده در شــعرتان آمده:«تاری خها خیانتکارند ،گاه بهتر است از یاد
باشد ،کسی را جز ارنســت همینگوی نمیتوانم به یاد بیاورم .خواندن اـجتـموقاتعییپتسغـیـیربرچیهدکروکچیکفیی بوتدجمهخایلن اییدجلامدمنمیخیوکانسـدـ؟ ت مثل جیمز
دوباره و چندباره آثار همینگوی مرا از مطالعه هر ادبیات داستانی دیگر به م یکند؟ روایت بـردـاهگرشتوانرید»خ.راکروسایراتعمننقاسیجیمتبارشیر بخدارنایمچایگنونجاه
شاعر نسبت رویکرد باند از قطار در حال حرکت بیرون بپرم ولی حالا از راه ح لهای جیمز
ب ینیاز م یکند. این روایت منسجم مطرح م یشود که ورای تحولات سیاسی -اجتماعی باندی فاصله گرفت هام .پس مطمئن باشــید از قطار شعری که سوارش
به دنبال تاثیر یست که آن وقایع بر انسان م یگذارد .یعنی خود وقایع بودم بیرون نپریدهام و هنوز در یکی از واگ نهایش هســتم .قطار هم
سال متسیب /شماره - 1239جمعه 27تشهبیدرا 1392 مهم نیست .باید رفت دنبال تاریخی که پس از وقایع در روح و عملکرد روی همان ریل در حال حرکت اســت زیرا م یدانم برای کدام مقصد
انسا نها ادامه م ییابد .انسانی را تبدیل به یک موجود قابل ترحم یا یک بلیت گرفت هام.
▪ ▪اجازه بدهید اشــار های به داستان «دوست من» یا «جلاد» اگر به نظرتان م یرســد فضای شعرهایم تغییر نکرده پس دارید حرکت روح بزرگ م یکند .من تاریخ را در این مسیر دنبال م یکنم .
قطار را انکار م یکنید یا شاید هم بدون نگاه کردن به مناظری که از کنار
داشته باشیم ،داستان مردیکه شغل گردن زدن را دوست دارد پنجرهها در دو ســوی واگن قابل مشاهدهاند فقط به درون کوپه خیره
▪ ▪اما «تاریخ پنهان اش کها» با چند داستان کوتاه همراه است شدهاید .
و از آن لذت م یبرد .اما انگار نمون ههای واقعی اینشخصی تها
کم نیســتند .چند هفته قبل اگر اشتباه نکنم ،نشریه گاردین که همگی آنها در ضمیمهمجله «بررسی کتاب» منتشر شده. اگر هم فکر م یکنید فضای شــعرهایم تغییر کرده ،این دلیلی ندارد جز
مصاحب های بایک جلاد معروف عربســتانی انجام داده بود که نکته آن که داستا نها هم فضایی شعرگونه پیداکرد هاند .انگار این که «شــما» چند لحظه از درون واگن چشم بر گرفت هاید و به مناظر
مشخص است خالق آنها اول شاعر است و بعد داستا ننویس .این
یاـدـآوشرــایخنصیداتستجالاندبروادم.وقچعطیورسباهختچمنیکهنبهشآخدمصهیاتییدرورسیو بدیرمدب؟هتر البتهمنفی نیست ،اما شاید عرف هم نباشد .در نوشتن داستان خارج از قطار چشم دوخت هاید.
بیشتر به چه سنت یا الگویینظر دارید؟ و اصلا داستا ننویسی شــعر من -خوب یا بد -بازتاب درون و بیرون این قطار اســت .بستگی
نگاه کردم .همه ما یک جور جلاد هســتیم .بــه همکارتان نگاه کنید دارد از چه زاوی های به آن نگاه کنید .اما در مورد «تلخ و ناامیدانه» بودن
که چه راحت نزد رییس اداره با بدگویی پشــت سرتان شما را قصابی که نسبت به آن احساس راحتی و نزدیکی دارید،کیست؟ شعرهایم چون شما اولین کسی نیستید که چنین نظری را ابراز کردهاید
م یکند .اگر به او بگویید «جلاد» ،حتما خیلی هم آزرده م یشود ولی این داستا نها قرار نبود در کتاب «تاریخ پنهان اش کها» منتشر شود. دلم م یخواهد به موضوعی اشــاره کنم که بســیار مشابه وضعیت فعلی
وقتــی برایش کارش را تجزیه و تحلیل کنید خودش هم قبول خواهد اصولا علاق های به انتشار داســتا نهایم ندارم .داستا ننویسی برای من
کرد که یک جلاد اســت و حتی بدتــر .چون کار جلاد حذف فیزیکی یک دغدغه شخص یســت .یک جور پاسخ دادن به آن نیازی که به این من است.
شماســت و عمل همکارتان حذف معنوی شــما .نفی زندۀ شما البته بخش از ادبیات دارم ولی نم یبینم کسی اینجور بنویسد برای همین در م یگویند آنتوان چخوف توسط کنستانتین استانیسلاوسکی به یک اجرای
خلوت خودم دســت به قلم م یبرم و م ینویسم .هیچ ادعایی هم ندارم. خصوصی نمایش «باغ آلبالو» دعوت م یشود چون کارگردان بزرگ تئاتر
بدون درد فیزیکی. اصــولا معتقدم آدم باید تکلیف خودش را روشــن کند و از دخالت در
این یک جنبه شخصیت جلاد بود که دریافتمش ولی بعد دیدم م یتوانم عرص ههای دیگر خودداری کند .من از ابتدا خود را شاعر م یدانستم و م یخواست نظر نویسنده اثر را در مورد اجرا بداند.
حتی از این هم فراتر بروم .برای همین یکســره از این شخصیت هم دور پــس از پایان نمایش ،چخوف در برابر نگاه منتظر استانیسلاوســکی که
م یدانم .برای من نویسنده بودن هیچ جذابیتی ندارد. مشــتاقانه م یخواســت نظرش را بداند گفت« :متاسفم آقا ،ولی من یک
شدم و از جلاد به یک عاصی و طغیانگر رسیدم . راستش را بخواهید خیلی عصبانی م یشوم وقتی م یبینم رمان نوی سها نمایشنامه کمدی نوشته بودم! شما آن را تبدیل به یک تراژدی کرده اید! »
ضرب المثلی چینی هســت که م یگوید دستی را که نم یتوانی بشکنی و داستان نوی سها به خودشان اجازه م یدهند راجع به شعر نظر بدهند. چخوف در نام های به همســرش الگا م ینویسد« :چرا دائماً در پوسترها
ببوس و دعا کن که روزی بشکند .شخصیت جلاد من مثل یک کارمند و روزنام ههــا ،نمایشــنامه مــرا درام م ینامید؟ نمیروویــچ دانچنکو و
حقوق بگیر است .پس باید ظاهرا کارش را خوب انجام دهد ولی در عین آن هم با چه قیاف ههای حق به جانبی! استانیسلاوسکی،در نمایشنامه من چیزی پیدا کردهاند که مطلقاً به آنچه
حال م یخواهد علیه سیســتم عصیان کند و نگذارد «قانون» ظالمانه به به همین دلیل است که به خودم اجازه نم یدهم در زمینه داستان و رمان من نوشت هام شباهتی ندارد ،و من شرط م یبندم که هیچ یک از آنها ،برای
هدفش برسد که آزار دادن محکوم به مرگ است .پس م یکوشد نقط های اظهار نظر کنم .نویســندگانی هستند که لطف م یکنند و کتا بهایشان یک بار هم که شــده ،نمایشنامه مرا با شیفتگی ،تا به آخر نخواندهاست.
را برایم م یفرســتند ولی متاســفانه همچنان در این عرصه به خارج از
را در بدن انسان کشف کند که بدون درد انسا نها را بکشد. مرزهای ایران چشم دوخت هام .ســبک نویسندگانی چون فرانتس کافکا مرا ببخش ،اما به شما اطمینان م یدهم که این عین حقیقت است ».
این بود نحوه تکوین شخصیت جلاد در آن داستان کوتاه .
In touch with Iranian diversity
Ali Eshghi
604-728-7433
www.westvancouverbchomes.com
902 - 2016 Fullerton North Vancouver 40 - 2216 Folkestone Way West Vancouver 2316 Marine Dr. West Vancouver
Vol. 20 / No. 1239 - Friday, May 17, 2013 آپارتمان ٢خوابه کاملا نوسازی شده با مساحت ٩٤٥اسکوﺋر آپارتمان ٢خوابه بسیار بزرگ به مساحت ١٥٥٠اسکوﺋر فوت ١/٢دوبلکس در بهترین منطقه وستونکوور .کاملا نوسازی
فوت در مجتمﻊ وودکرافت .بالکنی بزرگ رو به ﻏرب و کوههای با منظره زیبای اقیانوس و شهر در یکی از بهترین مناﻃق شده با ٣اتاﻕ خواب و ٣سرویس کامل بهداشتی به مساحت
٢٢٠٠اسکوارفیت ،منظره زیبای اقیانوس و در چند قدمی
شمال .نزدیک به تمام مراکز خرید نورت و وست ونکوور. وستونکوور.
$1,598,000 Dundarave Village Shops
$398,900 OPEN: SAT/SUN 2-4 $845,000
807 Taylorwood Place West Vancouver
1226 - 235 Keith Rd. West Vancouver 801 - 1930 Bellevue West Vancouver
منزلی با ٤اتاﻕ خواب در وست ونکوور .نزدیک به آپارتمان ٢خوابه به مساحت ١٨٥٥اسکوﺋر فوت در امبلساید آپارتمان یک خوابه به مساحت ٧١٠اسکوﺋر فوت در وست
25 در کنار اقیانوس با منظره رویایی اقیانوس و شهر ونکوور .ونکوور .نزدیک به مرکز خرید پارک رویال. مرکز خرید پارک رویال و مدارس ابتدایی.
نزدیک به مراکز خرید ،کتابخانه
$319,000 $988,000و مجتمﻊ ورزشی وست ونکوور$1,798,000 .