Page 28 - Shahrvand BC No.1227
P. 28
‫ادبیات‪/‬شعر ‹‬

‫چشمه سارها شتابان میگریزندو‬ ‫مانیفست عشق یا رایحه سفر‬ ‫‪28‬‬‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1227‬جمعه ‪ 4‬دنفسا ‪1391‬‬
‫توتها مبدل به مار خواهند شد‬
‫کوهها رنگ و بوی بیابان خواهند گرفت و‬ ‫شعری از شاعرکرد عبدالله سلیمان (مشخل)‬ ‫‪28‬‬
‫آسمان در آتش خواهد سوخت‬ ‫برگردان ‪ :‬ریبوار ژوان‬
‫در آن روز ناله ای جانکاه جغد را برمی آشوبدو‬
‫بیوگرافی شاعر کرد عبدالله سلیمان "مشخل"‬
‫آنگاه آفتابی از راه رسیده‬ ‫عبدالله ســلیمان معروف به "مشخل" شــاعر توانمند و صاحب سبک‬
‫و برای ابد رویا باریدن خواهد گرفت‬ ‫کرد در ســال ‪ 1964‬در شــهر نفت خیز کرکوک واقع در کردســتان‬
‫عراق دیده به جهان گشــود‪ .‬تحصیلات ابتدایی‪ ،‬متوسطه‪ ،‬دبیرستان و‬
‫***‬ ‫هنرستان صنعتی را در شهرکرکوک به اتمام رساند‪ .‬از آغاز دهه هشتاد‬
‫ترانه ای رنگین فرامیرسد‬ ‫میلادی اقدام به سرودن اشعار در مضامین مختلف از جمله سیاسی و‬
‫اجتماعی نموده که غالب ســرود‌ههای وی در نشریات داخل و خارج از‬
‫و کلافی از رنگین کمان باخود خواهد داشت‬ ‫کردستان به چاپ رسیده است‪.‬هم اینک نیز بسیاری از سای ‌تهای کرد‬
‫چشمان شعری را میبوسد‬ ‫زبان اشــعار‪ ،‬مقالات‪ ،‬نقدهای ادبی‪ ،‬سیاسی و اجتماعی وی را منتشر‬
‫کرد‌هاند‪ .‬طی سالهای ‪ 1983‬تا ‪1985‬در بسیاری از اجتماعات ادبی و‬
‫وپیراهنی¬ از مه به¬تن دارد و نامه¬ای از رایحه بهمراه‬ ‫هنری از جمله چندین محفل شعرخوانی در شهرهای کرکوک و اربیل‬
‫میان تو و شوخترین گلهای زیبای باغچه خیال‬ ‫مرکز اســتقرار دولت محلی کردســتان حضور یافته و سرود‌ههای وی‬
‫میان تو و شرابی ترین مستی عشق‬ ‫مورد توجه بسیاری از روشــنفکران و اقشار مختلف جامعه کردستان‬
‫میان تو و ملایم ترین لرزش موسیقی روح‬ ‫اســت‪ .‬از دیگر فعالیتهای وی حضور در محافل ادبی مختلف خارج از‬
‫میان تو و خودم‪،‬‬ ‫کشور میباشد که در این راستا نیز تاکنون در چندین مراسم شعرخوانی‬
‫ترا انتخاب کردم‬ ‫طی سالهای ‪ 2001‬تا ‪ 2010‬در ونکوور کانادا شرکت داشته است‪ .‬وی‬
‫ای پرفروغ ترین ستاره شبهای رنگ باخته امیدم‬ ‫در ســال ‪ 1987‬به همراه تنی چند از همفکران خود ازجمله "جمال‬
‫ای ترانه سفر ‪ ،‬ای بی انتهاترین راه‬ ‫کوشــش" و "نوزاد احمد اسود (معروف به هوشــنگ)" انجمن ادبای‬
‫بیا تا باد را غلغلک دهیم‪،‬‬ ‫کمونیست را پایه گذاری و اقدام به نشر مجله کرد‪-‬زبان "رابهر" نموده‬
‫کشتزارهای زندگی‬ ‫و ظرف مدت ‪ 3‬سال ‪ 12‬شماره از آن را به چاپ میرسانند‪ .‬سردبیری‬
‫آکنده از هیاهوی مستی باشدو‬ ‫چندین شماره از روزنامه "ندای بیکاران" را طی سالهای ‪ 1992‬تا ‪ 1994‬به عهده داشته است‪ .‬در میانه سا ‌لهای ‪ 1997‬تا سال ‪ 2000‬به عنوان‬
‫از روزنه روشنایی به نور خداوند نفوذ کنیم‬ ‫عضو هیئت تحریریه مجله "هانا" فعالیت داشته است‪ .‬از این شاعر و نویسنده کرد‪-‬زبان تاکنون نزدیک به ‪ 16‬کتاب در زمینه های شعرو نمایشنامه‬
‫بیاتا از دریچه خمیازه ی رود‬ ‫نویســی چاپ و منتشــر گردیده است که برخی از آنها از انگلیسی به کردی ترجمه شــده و نوشت ‌ههای بسیاری نیز در دست چاپ دارد‪ .‬عبدالله‬
‫به اسرار ماهی ها پی ببریم‬ ‫سلیمان "مشخل" عضو کانون نویسندگان کرد م ‌یباشد و هم اکنون نزدیک به دو دهه است که در کانادا زندگی م ‌یکند‪.‬‬
‫سواربر زورق تردید‬
‫دریاها را به ضیافت دریاچه های متروک ببریم‬ ‫در پی یافتن شبیه ترین رایحه به سفر‬ ‫ترسم که نتوانم‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫ای گل بابونه‬ ‫رایحه ای شبیه به شعرو پرواز تو‬ ‫‪ ...‬واپسین سروده های مانیفست عشقم را بنگارم‬
‫بیا تا هم اینک برپشت پاره ابری‬ ‫رایحه ی سفر‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1227 - Friday, Feb. 22, 2013‬‬
‫به جشن و پایکوبی بپردازیم‬ ‫تنها وتنها‬ ‫نتوانم طلب بخشش کنم‬
‫***‬ ‫از سیگاری که برآن بودم‬
‫تصاویر آلبومهای فراموش شده را سرزمین خود قرارخواهد داد‬ ‫تا پرسه زنان ازمیان انبوه لاله های اندوه‬
‫اینک در ژرفای شعر و رایحه و تبعیدگاه‬ ‫رایحه سفر عطر پرندگان را تداعی میکند‬
‫در میان رویاو سفر‪،‬‬ ‫عطر مادرم را‬ ‫به لب گیرم و نگرفتم‬
‫آه که چقدر از سفرهای نابهنگام در هراسم‬
‫وطن را شایسته ی عشقی ست بی همتا‬ ‫همان که پدر از برآشفتگی فصلها به آرمغان آورده بود‬
‫اینک رایحه رخت قصیده اش را‬ ‫رایحه سفر‬ ‫نابهنگام‪،‬همچون مرگ فانوسی سرگردان‬
‫بر طناب عشق پهن کرده‬ ‫در آغوش را‌ههای عشق و وداع‬
‫مانیفست دلدادگی می نگاردو‬ ‫کشتزار رویاهایم را‬
‫به جنگلی از تنهایی مبدل ساخت‬ ‫نابهنگام‪،‬همچون ریزش زلف درختان و چشمان برگ‬
‫در بلندای برهوت خیال سکوت آنرا بازمینویسد‬ ‫گیسوان درختانم را پریشان نموده‬ ‫همچون کوچ پاییزی آکنده از زردی و خزان‬
‫هر روز واژه‪ ،‬سکوت خواهد شد‬
‫و سرزمینم را‬ ‫مگر نه قرار بود دستان باران را در دستهایم بگیرم‬
‫وبه قامت قصه ای فراموش شده میپاشد‬ ‫به دسته ای از پرندگان رنگین آسمان خیالم سپرد‬ ‫انگشتانش در لابلای رویاهایم بغلتدو‬
‫در لابلای نجوای رازهای گمشده ی این روزگار‬ ‫زیر ابروی برگی را بردارد‬
‫مادرم تا واپسین لحظه های حیاتش مینالید‪:‬‬
‫مبدل به شیشه ی ابری سپید‬ ‫"" آه از بوی وداع ‪ ،‬آه از گسستن و بریدن""‬ ‫عینک برچشمان کم سوی پاره ابری نهد‬
‫همچون رویاهای ساده کودکان خواهد شد‬ ‫و ناخ ‌نهای تصویری را بگیرد‬
‫***‬
‫مبدل به شبهای مهتابی و ترنم پرندگان‬ ‫مادر مرد‬ ‫مگر نه قرار بود تندیسی از تبسم گرد دو‬
‫وگامهایی برسینه یخبندان‬ ‫شمعی خمیده پشت را به ضمانت بطلبد‬
‫همراه با وداع گیاهان نورس‬ ‫اما هرگز دلش نیامد عطر سفری را استنشاق کند‬
‫مادر مرد‬ ‫تا در واپسین روزهای هرهفته‬
‫مبدل به هرچیزی خواهد شد جزخویشتن خویش‬ ‫مست وخراب‬
‫اما هرگز نگذاشت‬
‫***‬ ‫پدر چیزی از رازهایش با عطر سفر بفهمد‬ ‫برای دختران نیمه عریان‬
‫از نگاه رایحه سفر زورقی ست بی سرنشین‬ ‫از واقعه ای بگوید‬
‫ماه بانوئی ست که جان رایحه را سوگند میخوردو‬ ‫مادر عطر سفر را‬
‫مدام حضوردر مراسم ختم پیشبندی دارد‬ ‫در چین وچروک پیراهنش پنهان میکرد‬ ‫که هی ‌چکس را یارای گفتنش نیست‬
‫که گره هایش را به خنجری عاری از دین و سوگند‬ ‫واقعه ی چزاندن ابر‪،‬کندن پرهای یک ترانه‬
‫"آرابخا" بارها دیده بود‬
‫بخشیده است‬ ‫که چگونه در زیر آن درخت گیسو پریش‬ ‫و پنجه در پنج ‌هی نومیدی افکندن‬
‫عاری از ترانه و نیاز‬ ‫رایحه های زرد و سبز و سرخ را پنهان کرده بود‬ ‫قرار بود از نشریاتی گذر کنم‬
‫بارها به بهانه آب آوردن با پیت های حلبی‬ ‫که بر فراز پلی از واژگان‬
‫یک قطره اشک‬
‫پیش از آنکه چشمان محبوبش را ترک کند‬ ‫عطر حیاط و اتاقها را‬ ‫بسوی سای ‌ههای خشکیده گام بر میدارند‬
‫به حضور مشعلهای"باوه گورگور"* برده بود‬ ‫قرار بود رایح ‌های پرستارگونه بیاید‬
‫پیش از آنکه سفر ببویدش‬ ‫مادر عطرشناسی غریب و دختری پراز نور بود‬ ‫تا بکارت باران را‬
‫از بوی وطن سراسیمه به آغوش خیال میگریزد‬ ‫به محضر ترتیلی از رنگ‪،‬‬
‫و زبان گلها را م ‌یفهمید‬ ‫آیت الکرسی طغیان‪،‬‬
‫اشکی به جامانده از میغ رخسار رایحه خواب‬ ‫***‬ ‫جعل کردن مرگ و در نهایت‬
‫اشکی که تنها بربالهای باد هویداست و‬ ‫رویائی که رایحه سپیده های مرطوب را با خود دارد‬ ‫برآشفتن سکوت فراخواند‬
‫در آئینه غم شفاف تر دیده می شود‬ ‫روزی فراخواهد رسید که میغی از رایحه آنرا فراگیرد‬
‫اشکی غرق در عشق و بیم و شرم‬ ‫کوچه ها مملو از فرشته های رایحه خواهند شد‬ ‫***‬
‫ازچشمان روزگارمن‬ ‫در مه اندودترین پگاه کو‌ههای سپید نومیدی ام‬
‫آرام آرام بر جسد عشق باریدن گرفت‬ ‫رویاها سراپا گنجشک میشوند و‬
‫باریدن گرفت و‬ ‫به پرواز درخواهند آمد‬ ‫یک جفت حکایت بالهایم را شکل میدهند‬
‫هنوزهم به شدت درحال باریدن است‬ ‫سرم زمین خواهد شدو‬
‫‪16-09-2010‬‬ ‫سایه ها پرنده خواهند شدو درختان انار‬ ‫چشمانم پنجره‬
‫گرداگرد سرای وهم و گمان را خواهند تنید‬
‫درپی یافتن شبیه ترین تنهایی به خودم‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33