Page 2 - Hamyon Issue No. 0 - Dec. 2011
P. 2
+یکاتفاقشعریواقعییایککشتیبزرگخیالی‬

‫توی کش�تی از استکهلم به هلس�ینکی برم ‌یگشتم و‬
‫ته جیبم حتی یک س�نت هم باقی نمانده بود‪ .‬حسابی‬
‫گرسنه بودم و رنگم پریده بود که چند نفر اهل جمهوری‬
‫آذربایجان که از آلمان قاچاق ماشین م ‌یکردند‪ ،‬سفر ‌هی‬
‫مختصری باز کرده بودند و با اشار ‌‌هی سر و دست‪ ،‬از من‬
‫خواس�تند تا کنارشان بنشینم‪ .‬نشس�تم و آ ‌نها از نان‬
‫باگت فرانس�وی و سوسی ‌سهای خش ‌ک نم ‌کسودشان‬
‫ب�ه من تعارف کردن�د‪ .‬آد ‌مهای خوب�ی بودند‪ .‬خونگرم‬
‫و صمیم�ی‪ .‬بع�د هم از فلاس ‌کش�ان برایم چ�ای لیمو‬
‫ریختند‪ .‬من ه�م به‌آ ‌نها کارد میو ‌هخ�ور ‌یام را هدیه‬
‫دادم‪ .‬امروز فکر م ‌یکنم که آن ماجرا سراسر یک اتفاق‬
‫شعر ‌‌یست که نم ‌یتواند و نباید در خود خاتمه بگیرد؛‬

‫پس م ‌ینش�ینم و در خیال‪ ،‬کش�ت ‌یهای بزرگ دیگری‬
‫م ‌یس�ازم و ب�ه آب م ‌یان�دازم ک�ه از اس�تکهلم ب�ه‬
‫هلس�ینکی و از آ ‌نج�ا ب�ه س�رزمی ‌نهای دوردس�ت‬
‫دیگری س�فر م ‌یکنند‪ ،‬و حتی در جاهای�ی که دریا به‬
‫کرانه م ‌یرس�د ب ‌هزحمت ب�دن غو ‌لپیکرش�ان را روی‬
‫خش�کی م ‌یکش�انند تا در خیابا ‌نه�ا‪ ،‬نزدیک کم ‌پها‬
‫و مس�افرخان ‌هها‪ ،‬مس�افران غریب ‌های را سوار کنند‪ ،‬که‬
‫برخ ‌یش�ان حتی یک س�نت یا معادل آن ته جیبشان‬
‫باقی نمانده‪ .‬باای ‌نحال‪ ،‬پیوس�ته در این کش�ت ‌یها پیدا‬
‫م ‌یش�وند آد ‌مهایی مختلف‪ ،‬با ملی ‌تهایی مختلف‪ ،‬که‬

‫دوست ندارند آ ‌‌ندسته هي ‌چوقت گرسنه بمانند‪.‬‬

‫و‪ .‬م‪ .‬آیرو‬

‫(از‪ :‬تلویزیون خراب‪ ،‬ص‪)۴۷ .‬‬
   1   2   3   4   5   6   7