Page 25 - Issue No.1365
P. 25

‫گفتگو با حسن نراقی‪ ،‬نویسنده کتاب جامعه شناسی خودمانی‬

                               ‫‪25‬‬

                               ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1365‬جمعه ‪ 24‬رهم ‪1394‬‬                                                                                                                                                           ‫نراقی از همان روزهای ‪ 12‬ســال‬          ‫ادبیات‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫پیــش تا امــروز‪ ،‬یک تــز اصلی‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫داشته است؛ او بر خلاف بسیاری‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫از جامعه شناســان و صاحبنظران‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫ایرانــی‪ ،‬ریشــه مشــکلات را نه‬        ‫تاریخ و‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫محصور و محــدود به حکوم ‌تها‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫و دول ‌تهــا که اتفاقــاً در رفتارها‪،‬‬  ‫جا معه‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫باورها و کردارهای مردم به عنوان‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫بازیگران و مهر‌ههای اصلی تشکیل‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫دهنده یک جامعه پویا و توســعه یافته م ‌یداند‪ .‬او و اندیش ‌های که او یکی‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫از نمایندگان اصلی آن اســت‪ ،‬پیرو ایده «خــود انتقادی» اند؛ اید‌های که‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫ترجیح م ‌یدهد «راه سوم» و «نگاه سوم» خودش را داشته باشد و خیلی‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫به دســت ‌هبند ‌یها و چارچو ‌بهای مرسوم سپهر اجتماعی و سیاسی ایران‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫کاری نداشته باشــد‪ .‬مه ‌مترین کاری که حســن نراقی در طول سالیان‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫اخیــر در کنار چهر‌ههایی چون علی رضا قلی و حســن قاضی مرادی در‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫میان معاصران و مرحوم جما ‌لزاده در میان متقدمان‪ ،‬انجام داده اســت‪،‬‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫بهر‌هگیری از لحن و زبانی خودمانی و البته انتقادی و پرســش از باورهای‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫مرسوم و اشباع شــده مردم بوده است؛ راه و رسمی که طرفداران زیاد و‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫پروپا قرصی دارد و یک جریان مهم در جامعه محســوب م ‌یشود‪ .‬حالا اما‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫چند صباحی اســت حسن نراقی سکوت را به سخن ترجیح داده و بیشتر‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫روی چند کتاب و اثر جدید تمرکز کرده اســت؛ همین سکوت و نگاهش‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫به شــرایط جدید ایران بهان ‌های شــد تا با او درباره شرایط جدید ایران و‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫ضرور ‌تهای آن گف ‌ت‌وگویی ترتیب دهیم که در ادامه م ‌یخوانید…‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬‫‪Vol. 22 / No. 1365 - Friday, Oct. 16, 2015‬‬  ‫خاطرم هست در آخرین گف ‌توگویی که با شما داشتم‪ ،‬جنابعالی‬                          ‫جهت گیر ‌یهای دولتمردان این روزها برای خودتان دارید؟‬                ‫جناب آقای نراقی! حدود دو سالی م ‌یشود که شما گف ‌ت ‌وگویی بلند‬
                                                                           ‫روی دو مقوله تأکیدی خاص داشتید‪ ،‬یکی حل معضل سربازی و‬                       ‫من در عین اینکه اصولاً آدم خوش بینی هســتم با این تعبیر شما موافق‬         ‫با مطبوعات نداشته اید؛ مایلم در آغاز بحث از علت سکوت تان در‬
     ‫‪25‬‬                                                                    ‫دیگری اعتیاد که آن زمان کسی حتی فکرش را هم نم ‌یکرد که‬                     ‫نیستم‪ .‬بله من هم اعتقاد دارم در این دو سال کارهایی انجام شده که اگر‬
                                                                           ‫موضوع سربازی روزی با همت چند مسئول لااقل برای درصدی از‬                     ‫نم ‌یشد آثار منف ‌یاش روی دوش مردم بخصوص مردم کم چاره به مراتب‬                      ‫این دو سال و ارزیابی کل ‌یتان از شرایط جدید بپرسم؟‬
                                                                           ‫افراد درگیر بالاخره تا حدی حل شود‪ .‬یادم هست در دولت قبلی‬                   ‫کمر شک ‌نتر م ‌یشد اما بالا و پایین رفتن آماری که شاید هنوز هم اعتقاد‬     ‫علت خاصی ندارد و اصلًا ســکوت نیســت‪ .‬م ‌یشــود فقط به کم حرفی‬
                                                                           ‫هم خیل ‌یها حذف یاران ‌هها را بــه دیدگاه ها و انتقادات منتقدان‬             ‫مستحکمی را جلب نکرده باشد برای تثبیت اعتلای کشور کافی نیست‪.‬‬              ‫تعبیرش کرد‪ .‬چرا که باور دارم اگر آدم را مجبور کنند یا حتی اگر خودش‬
                                                                           ‫نسبت م ‌یدادند این اســت که امروز به نظر م ‌یرسد ناخودآگاه‬                                                                                           ‫هم ب ‌یعلاقه نباشد که خیلی حرف بزند یا بنویسد‪ ،‬به پرت گویی خواهد‬
                                                                           ‫پیشنها ‌دهای شــما و برخی از همفکران شما در حال پیاده شدن‬                                       ‫چرا فکر م ‌یکنید که اعتمادی جلب نکرده؟‬               ‫افتاد‪ .‬مگر حر ‌فهای شنیدنی چقدر هستند که مردم مجبور باشند وقتشان‬
                                                                           ‫هستند و عقلانیت و تدبیر بر فضای احساسی غلبه یافته‪ .‬در این‬                  ‫نم ‌یدانم آیا شــما مجاز خواهید بود که این حرفها را چاپ کنید؟ بیایید‬      ‫را برای آن صرف کنند؟ وانگهی تجربه شــخص ‌یام ثابت کرده آنهایی که‬
                                                                                                                                                      ‫مبارزه با ممیزی را که بارها دولتمردها و ســاد‌هتر بگویم شــخص آقای‬        ‫دوســت دارند مدام جلو چشم و توجه مردم باشند‪ ،‬عاقبت خیلی خوشی‬
                                                                                                                  ‫باره چگونه م ‌یاندیشید؟‬             ‫روحانی در ذم آن گفت ‌هاند از همین جا و از خودتان شــروع کنید‪ .‬شــما‬       ‫نداشت ‌هاند‪ .‬خوب بالاخره یک روز مطرح بودن شان حالا به هر دلیلی تمام‬
                                                                                                                                                      ‫روزنامه دولت هســتید‪ .‬برای دیگران الگو باشید‪ ،‬اجازه بدهید که نقادی‬        ‫م ‌یشــود‪ .‬اینها غالباً بعد از شروع سکوت شان به صرافت توجه م ‌یافتند و‬
                                                                           ‫سا ‌لها پیش بزرگمرد فرهیخت ‌های به من یاد داد که نوشته و کاغذ‪ ،‬خودش‬        ‫مثل من که به گواهی ســوابقم نه هرگز مرعوب قدرت بود‌هام و نه ضمناً‬         ‫اکثراً هم سرنوشــت رقت بار و ترحم بر انگیزی پیدا م ‌یکنند‪ .‬این اســت‬
                                                                           ‫به نوعی حیــات دارد و راه م ‌یرود و اثر م ‌یگذارد‪ .‬و من این را باور کردم‪.‬‬  ‫مجذوب و نه هرگز ســتیزی با دولت ها داشت ‌هام و اساساً «دولت ستیزی»‬        ‫که فکر م ‌یکنم آدم عاقل خودش را خیلی مطرح نکند‪ ،‬بهتر است‪ .‬بویژه‬
                                                                           ‫تجربه هم به من ثابت کرد که مهم نیست شما در این کشور کار‌های باشی‬           ‫را یکی از دلایل اصلی عقب افتادگ ‌یمان م ‌یدانم‪ ،‬امروز به صراحت بگویم‬      ‫اینکه اگر بدتان نیاید این روزها حالا تلویزیون که جایگاه خاص خودش را‬
                                                                           ‫یــا نه؟ اگر حرفی برای گفت ‌نداری که به آن اعتقا ‌دداری و غرض و مرضی‬       ‫که وقتی شما آمار م ‌یدهید که تورم را این چنین مهار کرده اید فلان مرد‬      ‫دارد اما شــما روزنام ‌هها هم برخی هایتان واقعاً مخاطبین خود را از دست‬
                                                                           ‫به اصطلاح در کارت نیســت‪ ،‬نترس! حرفت را بزن حتماً ب ‌یاثر نم ‌یماند‪.‬‬       ‫یا زن ســالخورده بازنشســته که علم اقتصاد نخوانده ولی افت ارزش پول‬        ‫داده ایــد‪ .‬حتماً خودتان هم م ‌یدانید ضمن اینکه گویا خیلی هم درصدد‬
                                                                           ‫بنابراین من هم فقط حرفــم را زد‌هام و نظرم را گفته ام‪ . .‬حالا چه فرقی‬      ‫را با تمام وجودش احســاس م ‌یکند‪ ،‬به کفایت و حتی چه بســا صداقت‬
                                                                           ‫م ‌یکند که این حرف را چه کسی گفته؟مهم این است که اگر خوب است‬               ‫شما شــک م ‌یکند؛ ناراحت نشوید شــما را صادق نم ‌یپندارد‪ .‬سخنم را‬                                                        ‫ترمیمش نیستید‪.‬‬
                                                                           ‫و اجرا م ‌یشــود من هم به سهم خودم خوشحالم که یکی از اندیشه هایم‬           ‫کوتاه کنم‪ .‬باید این دولت به جای همه کارهایی که شــما از آن به عنوان‬
                                                                           ‫اجرایی شــده است‪ .‬حالا این پیشنهاد من باشد یا خودشان؟ یا حتی یک‬            ‫«تغییرات بزرگ» نام بردید باید کوشش کند تا اعتماد مردم را به خودش‬          ‫فکر نم ‌یکنید این مربوط بــه ظهور فضای مجازی در این روزها‬
                                                                           ‫کپ ‌یبرداری از روشی باشد مثل همان روش سربا‌زگیری غیر اجباری کانادا‬         ‫افزایش دهد‪ ،‬چیزی که تا به حال متأسفانه کم سابقه بوده و به مردم عملًا‬                                                               ‫باشد؟‬
                                                                           ‫که من در مقال ‌های که راجع به این موضوع منتشر کردم به صراحت گفتم‬           ‫بباوراند که دیگر تصمیم گرفته «صادق باشد» فقط همین‪ .‬باور کنید که‬
                                                                           ‫که این ایده را من از کجا آورده ام‪ .‬مهم این است که پیشنهاد خوب انجام‬        ‫تا ‪ 50‬سال دیگر هم به نظر من اگر هیچ کاری نکند بزرگترین خدمت را‬            ‫نه دوست من! این فقط یک توجیه است؛ مگر خیال م ‌یکنید که در مهد‬
                                                                           ‫شــود‪ .‬همین و همین‪ .‬اما اینجا به نظــرم دو مانع بزرگ وجود دارد اولی‬        ‫به این مردم ارائه کرده‪ .‬چه اگر مردم از دولت الگو بگیرند که دروغ نشنوند‬    ‫تولد تکنولوژی مجازی یعنی دنیای غرب روزنام ‌هها نقش شــان کم رنگتر‬
                                                                           ‫اینکه ما در این کشور که گویا جایی قبلًا هم گفت ‌هام تغییر برایمان مشکل‬     ‫خودشــان هم بتدریج دروغ نخواهند گفت‪ .‬حوصله م ‌یخواهد اما نتیجه‬            ‫شــده؟ نه ای ‌نطور نیست‪ .‬هنوز خط مش ‌یهای اساسی را همین نیویورک‬
                                                                           ‫اســت‪ .‬ریسک دارد‪ ،‬بشود نشــود دارد‪ .‬تا مادامی که روش کهنه را اعمال‬         ‫کارش در دراز مــدت بهتر جواب خواهد داد و پایدا‌رتر و اث ‌رگذارتر‪ .‬این را‬  ‫تایمزها و وال اســتریت ژورنا ‌لها و لندن اکونومیس ‌تها تعیین م ‌یکنند‪.‬‬
                                                                           ‫م ‌یکنیم کســی به ما ایراد نخواهدگرفت که چرا مثلًا ســر قضیه اینجور‬                                                                                  ‫خواننده هایشــان را هم هنوز دارند‪ .‬روزنام ‌ههای امروزی ما خیلی کمتر‬
                                                                           ‫کج اســت؟ جواب داریم که بگوییم من که این کار را شروع نکرده ام‪ .‬اما‬                                                           ‫مطمئن باشید‪.‬‬            ‫خواندنی شد‌هاند‪ .‬بگذریم‪ .‬در سؤال تان از شرایط جدید یاد کردید به نوبه‬
                                                                           ‫اگر خودمان تغییر دهنده باشــیم باید پاسخگو باشیم و این برایمان کمی‬                                                                                   ‫خودم بگویم منکر نم ‌یشود شد بله هیجا ‌نهایی پیدا شده که برای تقویت‬
                                                                           ‫سخت اســت‪ .‬و دوم اینکه اگر ناراحت نم ‌یشوید شدت غرورمان مانع از‬            ‫«امید»‪ ،‬کلید اصلی مفاهیم و مباحث دو سال گذشته بوده است؛‬                   ‫روحیــه خیلی خوبند اما خب؟ ما که یادمان نرفته از این امیدوا‌رکنند‌هتر‬
                                                                           ‫این م ‌یشــود که به حرف تازه حتی گوش کنیم چه رســد به اجرا؟ مدیر‬           ‫از مردم و جوانانی که امیدوار شد ‌هاند تا شرایطی که بواقع تغییر‬            ‫هم خیلی دید‌هایم‪ .‬مشکلات ما باید ریش ‌های حل شوند و توسط خودمان‬
                                                                           ‫م ‌یگویــد اگر این طرح مفید و به درد خور بــود خوب قبلًا باید به ذهن‬       ‫کرده و مردم را نسبت به آینده امیدوارتر کرده است‪ .‬به باور شما‬              ‫والا هر هیجان بزرگتر از این هم که به آن اشاره کنید برای ما فقط حکم‬
                                                                           ‫خود ما م ‌یرســید‪ .‬حالا که نرســیده معلوم است به درد نم ‌یخورد‪ .‬مدیر‬       ‫این امید تا چه میزان واقعی است و اساسًا ترویج امید چه تأثیراتی‬            ‫مســکن را خواهد داشت‪ .‬اما به عنوان یک شهروند بله‪ ،‬من هم خوشحالم‬
                                                                           ‫بزرگ مشاورانش را هم از بین معتمدین و اطرافیان خود انتخاب م ‌یکند‪.‬‬
                                                                           ‫چرا که هنوز نقش مشاور حرف ‌های به اندازه نقش مثلًا پزشک یا وکیل در‬                                                         ‫در جامعه دارد؟‬                              ‫اما به آن به عنوان کلید حل مشکلات دل نم ‌یبندم‪.‬‬
                                                                           ‫این مملکت تثبیت نشــده که مدیر فقط به دانش و شعور مشاور اعتماد‬             ‫فکر م ‌یکنم تا حدی در پاسخ قبلی به این مسأله پرداخت ‌هام‪ .‬مسلم است‬
                                                                           ‫کند‪ .‬پس مشــاورش را هم از بین دوستان و اطرافیانش که گیرم حالا در‬           ‫که اگر این امید به آینده نباشــد واقعاً زندگی خیلی طاقت فرسا م ‌یشود‬      ‫اعتقاد ندارید که کارها و گر ‌هها همین جور یکی یکی باید حل و‬
                                                                           ‫بهترین حالت با یک تخصص معمولی انتخاب م ‌یکند‪ .‬آخر مشاور همفکر‬              ‫امــا همین امید اگر منجر به این بشــود که من دیگــر کاری برای انجام‬                                                            ‫باز بشود؟‬
                                                                           ‫که چیزی به فکر شــما اضافه نم ‌یکند؟پنجاه سال است که در این کشور‬           ‫نداشــته باشم یا امیدم به هر دلیلی بشــکند آن وقت همین امید ابزاری‬
                                                                           ‫مســئولان دم از توسعه گردشگری م ‌یزنند و هنوز خودمانیم کم و بیش‬            ‫برای سر خوردگی بســیار جدی فردای من تأمین خواهدکرد‪ .‬امیدی که‬              ‫چرا قطعاً همین طور است اما همین اولی را هم اگر م ‌یخواهید تأثیرگذار‬
                                                                           ‫ســر جای اولشان ایستاد‌هاند و درجا م ‌یزنند‪ .‬مثل اینکه غرورمان مانع از‬     ‫توأم با پیشرفت ملموس هدف هر چند کم و کند! باشد قطعاً هم ضروری‬             ‫و ماندگار باشــد‪ ،‬باید ریشــ ‌های اقدام کنید وگرنه شما که برای همیشه‬
                                                                           ‫این م ‌یشود که بگوییم آقا بلد نیستیم‪ .‬برای اینکه نم ‌یخواهند باور کنند‬     ‫است و هم ارزشمند‪ .‬اما عرض کردم کمی هم باید با واقعیات قابل لمس‬            ‫روی کار نیســتید‪ .‬فردا که رفتید همه رشــت ‌هها و زحمات تان به وسیله‬
                                                                           ‫که گردشــگری فقط هتل و چهار تا بنای قدیمی و دو تا راهنما نیســت‪.‬‬           ‫توأم باشــد‪ .‬جوان وقتی م ‌یبیند که دو یا سه خواهر و برادرش زودتر از او‬    ‫جانشین تان دود هوا م ‌یشود هما ‌نطور که تا به حال رس ِم مرسوم بوده و‬
                                                                           ‫بروید ببینید که همین کشورهای تازه به میدان آمده چ ‌هها که نم ‌یکنند‪.‬‬       ‫دانشگاهشان را تمام کرد‌هاند و هنوز چشم به دست پدر دارند و بی کارند‪،‬‬
                                                                           ‫عزیزم اینکه شرمســاری ندارد ما باید از مشاورانی که سابقه این کارها را‬                                                                                                    ‫بعد به دنبال آن امیدهای تان هم خواهد گسست‪.‬‬
                                                                           ‫در پرونده خود دارند کمک بگیریم‪ ،‬ندانســتن که خجالت ندارد‪ .‬حالا که‬                           ‫نم ‌یتواند با نصیحت به فردای خود امید داشته باشد‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫اما نم ‌یتوانید منکر شوید که در طول این دو سال ایران دستخوش‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫تحولات بزرگ سیاســی و فرهنگی و اقتصادی شــده است‪ .‬آیا‬
                                                                                                                                                                                                                                ‫شما یک ارزیابی کلی از این شــرایط جدید و تغییرات اساسی‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30