Page 28 - Shahrvand BC No.1232
P. 28
‫نسیم جعفری‪ ،‬متولد ‪1364‬‬ ‫ادبیات‪/‬شعر ‪-‬به گزینش سپیده جدیری ‹‬ ‫‪28‬‬
‫مجموعه اشعار ترکی و فارسی منتشر شده و در دست انتشار‪:‬‬
‫به بئاتریس گفتم ‪:‬‬ ‫شعری از نسیم جعفری‬
‫حالا که مرگ به شکل بود و نبود‬ ‫گوزگو‬
‫آی جالانیر‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1232‬جمعه ‪ 9‬نیدرورف ‪1392‬‬
‫به شکل یاس سفید آمده است‬ ‫بیرگوزوم شورانلیق‪ ،‬بیر گوزوم بولاق‬
‫روح من در آروار ‌هی رزهای سیاه آواره م ‌یماند‬ ‫قاپالی آتوشگه لر‬
‫مشــق آ ‌بها را م ‌ینویسم (کتاب برگزید‌هی سومین دور‌هی جایز‌هی‬
‫چیزی شبیه جاسم المطیر عراق ‌یام درهلند‬ ‫شعر زنان ایران؛ خورشید)‬
‫تحصیلات‪ :‬کارشناس زبان و ادبیات فارسی‬
‫کشمشک کولی !‬
‫دستم به دامنت‬ ‫سپاسگزارم کشمشک کولی‬
‫حالا که مرگ به شمایل بوت ‌هی عشق نشسته روی جهان‬ ‫نگریستی‬

‫طوبای ‌یام‬ ‫و نتوانستم به جهان زندگان برگردم‬
‫دامن بزن تا سفیدی نبودن تا آینه تا ابریشم‬
‫مرگ به شمایل مختلف شبیه یاس سفید آمده بود‬
‫تا ته چاهی که عمی ‌قتر است از تنهای ‌یام‬ ‫آویخته به دیوارهای منارجنبان‬
‫خیره شو‬
‫منارجنبان حادث نبود عشق قدیم بود‬
‫در سیاهی چش ‌مهایم حلول کن‬ ‫بالا نرفته از پله های برقی مترو‬
‫و بگو‬

‫امن و امان به آب م ‌یرسیم‬

‫استغفراله! از پر و بالی که به اندوهم م ‌یدهی‪،‬‬ ‫م ‌یخواهم دوستت بدارم‪ ،‬مثل تطهیر یک درخت با صاعقه‬ ‫سه شعر از عادله ضیائی‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫م ‌یروم به نم نم رویا‪ ،‬شاید زود شاید خیلی زود‪:‬‬ ‫اما عطشم فرار م ‌یکند‬
‫عادله ضیائی‪ ،‬متولد شــهر بابل‪ ،‬کارشناس رادیولوژی‪ ،‬شعر را موزون و‬
‫روزی غبار م ‌یشوم و به کف ‌شهایت م ‌یچسبم‪،‬‬ ‫فرار م ‌یکنم از خون دلت که به گردن من است‬ ‫از سا ‌لهای نوجوانی شروع کرد و بعدها سپید‪ ،‬غالب و قالب شعرهایش‬
‫تا نور طلایت هر بار که متواضعانه زمین را متبرک م ‌یکنی‬ ‫فرار‪ ،‬از آتش بودنت‪ ،‬از خاکستری از من‪،‬‬ ‫شــد‪ .‬تا قبل از دوران دانشــگاه فعالیت ادب ‌یاش در انجم ‌نهای شعر‬
‫‪ ...‬چیزی شبیه عشق‪.‬‬ ‫شهرستان بابل و استان مازندران بود‪ .‬در دوران دانشجوئی دبیر کانون‬
‫مرا به باد برساند‪،‬‬ ‫شــعر و ادب دانشگاه جندی شاپور اهواز بود و همچنین در همان ایام‬
‫ش ‌بها م ‌یبینم از خانه یک دوست در آسمان‪،‬‬ ‫‪3‬‬ ‫در جشــنوار‌ههای شعر دانشجویان کشور در گیلان و گرگان و اهواز و‬
‫جشــنواره مهرگان شیراز و‪ ...‬حضور داشت‪ .‬کتابی در دست چاپ دارد‬
‫یک شیطان!‬ ‫چهل هزار سال پیش‪ ،‬پنج ‌ههایت به زمین چسبید‬ ‫با عنوان "گلی دیوانه به نام ســرخ" که امید است امسال روان ‌هی بازار‬
‫تیر خلاصی به نیت چشم سالمت م ‌یآید و م ‌یگریزد‪،‬‬ ‫و بوی تو‪ ،‬قبل از قلمرو بالا اینجا شنیده شد‬
‫چشمی که اشاره م ‌یکند به شاعر‪ ،‬به اتفاق نیفتاده به لبخند!‬ ‫با پیراهنی به رنگ نامفهوم عشق‪،‬‬ ‫کتاب شود‪.‬‬
‫نشستی روی صندلی‪ ،‬پیرتر از قر ‌نها‪،‬‬
‫شاید زود شاید خیلی زود‪:‬‬ ‫‪1‬‬
‫روزی پایت را روی غرور خدا م ‌یگذاری‬ ‫و نوشتی‪ :‬دنیا ناقاب ‌لتر از قلبی ست با خطوط کاهگلی و روبانی‬
‫سیاه‪،‬‬ ‫ازدحامی عمودم‬
‫دستمزد فص ‌لها را م ‌یدهی‬ ‫با قلبی مبتلا به تو‬
‫روی مدار بر ‌گهای رنگی‬ ‫پای پیاده از غار‪ ،‬قافله قندهار تا مو ‌جهای امروز‪،‬‬ ‫در بهتی زرد و اضطرابی گنگ بیدار م ‌یشوم‬
‫کاش م ‌یتوانستی به موقع بیایی‬ ‫لبریز از حادث ‌ههای اول وقت‬
‫به تاریخی از وسوسه تابستان‬ ‫مرا به وسوس ‌ههای ساده بسپار‬
‫با خیالی به پاکی برف‬ ‫آنقدر بوئی از تو نبرد ‌هام که انگار نم ‌یشناسمت!‬ ‫تا با هاله ِسکر آوِر چشمانت‬
‫تا روزی م ‌یآیی‪:‬‬ ‫آنقدر نیامدی که انگار از تو بیزارم!‬ ‫حفر ‌ههای خواهش در قع ِر ایمانم لانه بسازد‬
‫من تمام حنجره صبور توام‬
‫چه مادران بی شمار باشکوهی باردار تواند‬ ‫از آخرین تاریخی که به چهار میخ آویزان شدی‪...‬‬ ‫و تو تمام خزیدن منی‬
‫" آزادی"‬ ‫لای ریش ‌ههای شب زدهِگمنامی‬
‫پُرم از خیابا ‌نهای ترس‬
‫پرم از ساکنی ِن پنجر ‌ههای راکد‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1232 - Friday, Mar. 29, 2013‬‬
‫برای خال ‌یام سیاه پوشید ‌هام‬
‫گورم را به کوچ ‌ههای تن ِگ بهشت راند ‌هاند‬
‫از دست خدای تو آی ‌های افتاد ‌هام‬

‫رعشه زمین‬
‫رعشه تنهائی من است‪.‬‬

‫‪2‬‬ ‫‪28‬‬

‫به انزوای باران‬
‫و چیزی شبیه عشق‬
‫و بر ‌گهای مجلل بهار‬
‫که خبر مرگ عجی ‌بشان‪ ،‬هیچ جای دلم را طوفانی نم ‌یکند‬
‫پناه م ‌یبرم به اندوه صمیمی اشک‪،‬‬
‫از شر نگاه دزدیده شده‬
‫از شر شیطا ِن خدا صفت‪،‬‬
‫و خورشید که نورش را پنهان م ‌یکند از شان ‌ههای تو‬
‫از هزار دانه برف درشت در چشمانت‪،‬‬
‫من به پایانی که گذشت م ‌یاندیشم‬
‫و به تو‪ ،‬که هنوز جا برای سر کشیدن خوشبختی داری‬

‫شب اینجا نیست‪،‬‬
‫در دردهای مشترک‪ ،‬شب از پنجره به حیاط افتاده‬

‫در دردهای مشترک‪ ،‬من قاتل خاطرات تو ام‬
‫و به دام افتاد ‌هام در جهنمی که بی تو زبانه م ‌یکشد در من‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33