Page 23 - Shahrvand BC No. 1219
P. 23
‫تاریخ ‪ /‬میراث فرهنگی ‹‬

‫قحط ی بزرگ در ایران ‪23‬‬

‫در جنگ جهان ی اول حدود نیم ی از جمعیت ایران (‪ ۴۰‬درصد) به کام مرگ رفت‬

‫شهرگان‪ :‬در جنگ جهانی اول در طی سا ‌لهای ‪ 1917‬تا ‪ 1919‬ایران در همین زمان قحطی در ایران بیــداد می کرد و همه روزه کودکان‪،‬‬
‫با وجود اعلام بی طرفی‪ ،‬بیشــترین تلفات جانی را متحمل شــد و در زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند‪ .‬نیروهای اشغالگر‬
‫حدود نیمی از جمعیت کشــور قربانی سیاســ ‌تهای کشور انگلیس و انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان‬
‫متحدانش شدند‪ .‬اسناد این تلفات قریب به ‪ 10‬میلیون نفری‪ ،‬هنوز از در جنگ خود‪ ،‬خریداری کــرده و احتکار می کردند‪ .‬عجیب تر اینکه‬
‫ردیف اسناد طبقه بندی شده و محرمان ‌هی انگلستان بیرون نیامده و تا ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی‬
‫دو دهه دیگر از انتشار آن ممانعت م ‌یکند‪ .‬گزارش زیر با توجه به کتاب از آمریکا به ایران شد‪.‬‬
‫"قحطی بزرگ" ســا ‌لهای ‪ ۱۹۱۷‬تا ‪ ۱۹۱۹‬نوشــته دکتر محمد قلی ســربازان انگلیســی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب‬
‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1219‬جمعه ‪ 8‬ید ‪1391‬‬ ‫شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی‬ ‫مجد است که تاکنون دو ترجمه از آن یکی توسط معصومه جمشیدی‬
‫نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و‬ ‫و عدم توانایی مــردم برای مقاومت در برابر بیماری ها‪ ،‬مبتلایان جان‬ ‫و دیگری به ترجمه محمد کریمی منتشر شد‌هاست‪.‬‬
‫برای سربازان خود احتکار می کردند‬
‫خود را از دست می دادند‪.‬‬ ‫این کتاب یکی از منابع انگشــت شــمار موجود درباره مرگ ‪ ۸‬تا ‪۱۰‬‬
‫جعفر شــهری نویسنده و شــاهد این قحطی بزرگ می نویسد‪" :‬در‬ ‫میلیون نفری ایرانیان در جنگ جهانی اول است ‪ .‬مجد تاکید م ‌یکند‬
‫محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد‪ :‬بر اثر چنین‬ ‫همین قحطی نیز بود كه نیمی از جمعیت پایتخت از گرســنگی تلف‬ ‫که ایران بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول و نیز شاید قربانی بزرگترین‬
‫فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شــدت فروپاشــید و استعمار‬ ‫شده‪ ،‬اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هیز ‏م وار بر روی‬ ‫جنایت قرن شد‌هاســت‪ .‬این شــماره گزید‌هی این کتاب را که توسط‬
‫بریتانیا توانســت به سادگی حکومت دست نشــانده خود را در قالب‬ ‫هم انباشــته شده‪ ،‬كفن و دفن آنها میسر نم ‏یگردید و قیمت گندم از‬ ‫گروه پژوهش روزنامه مشرق تهیه شد‌ه‪ ،‬عیناً بازچاپ م ‌یکنیم و تلاش‬
‫کودتای ‪ 1299‬بر ایران تحمیل کند‪ .‬مجد چنین نتیجه میگیرد‪« :‬هیچ‬ ‫خرواری ‪ 4‬تومــان به ‪ 400‬تومان و جو از من ‪ 2‬تومان به ‪ 200‬تومان‬ ‫خواهیم کرد تا از شماره آینده بخ ‌شهای مربوط به این اسناد تاریخی‬
‫تردیدی نیســت که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله‬ ‫را از روی کتاب قحطی بزرگ ب ‌هطور هفتگی در شــهروند ب ‌یسی چاپ‬
‫رسیده‪ ،‬هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نم ‏یشدند‪".‬‬ ‫کنیم و همچنین به معرفی جام ‌عتری از نویسنده آن دکتر محمدقلی‬
‫ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند‪.‬‬

‫احمدشاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود‬ ‫میرزا خلیل خان ثقفی ‪ -‬پزشــک دربار ‪ -‬در خاطرات خود از اوضاع‬ ‫مجد بپردازیم‪.‬‬
‫بدتر از هر مصیبت دیگر‪ ،‬مشــاركت شــاه و جمعی از حواریون او در‬ ‫حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است‪:‬‬ ‫***‬
‫احتكار مایحتاج عمومی اســت كه نشان از بی مایگی و بی اعتنایی به‬ ‫"از یكی از گذرگاه های تهران عبور میك‏ردم‪ .‬به بازارچ ‏ه ای رسیدم كه‬
‫تنگدســتی مردم به روزگار اشغال كشــورش از سوی اجانب دارد‪ .‬در‬ ‫در آنجا دكان دمپخ ‌تپزی بود‪ .‬رو به روی آن دكان‪ ،‬دو نفر زن پشــت‬ ‫با کشــته شدن ولیعهد اتریش در سال ‪ 1914‬جرقه جنگ جهانی اول‬
‫این برهه میرزا حسن خان مستوف ‏ی الممالك با جدیت و تلاش فراوان‪،‬‬ ‫به دیوار ایســتاده بودند‪ .‬یكی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری‬ ‫زده شد‪ .‬کشورهای روسیه‪ ،‬فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق"‬
‫به رغم درگیر شــدن با عوامل آشكار و نهان انگلیس و روس‪ ،‬با وضع‬ ‫زنی جوان و بلندقامت‪ .‬پیرزن كه صورتش باز بود و كاســه گلینی در‬ ‫و کشــورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس‬
‫برنام ‌های درصدد نجات هموطنان خود از این وضع آشــفته‪ ،‬مقابله با‬ ‫دســت داشــت‪ ،‬گری ‏ه كنان گفت ‪ :‬ای آقا‪ ،‬به من و این دختر بدبختم‬ ‫عثمانی‪ ،‬ایتالیا و ژاپن نیز با پیوســتن به این گروه‪ ،‬میدان جنگ را به‬
‫محتكــران و اتخاذ تدابیری برای خریــد عادلانه ارزاق عمومی به ویژه‬ ‫رحم كنید؛ یك چارك از این دمپخت خریده و به ما بدهید‪ ،‬مدتی است‬
‫كه هیچ كدام غذا نخورد‏ه ایم و نزدیك است از گرسنگی هلاك شویم‪.‬‬ ‫آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند‪.‬‬
‫گندم‪ ،‬برنج‪ ،‬جو و توزیع آن میان هموطنان بود‪.‬‬ ‫گفتم ‪ :‬قیمت یك چارك دمپخت چقدر اســت تا هر قدر پولش شــد‪،‬‬ ‫در زمان آغاز جنگ جهانی اول‪ ،‬وضعیت داخلی ایران بســیار متزلزل‬
‫یكی از محتكران عمده غلات‪ ،‬احمدشــاه جوان بود كه تن به پیشنهاد‬ ‫بدهم خودتان بخرید‪ .‬گفتند‪ :‬نه آقا‪ ،‬شما بخرید و به ما بدهید چون ما‬ ‫بود‪ .‬اوضاع آشــفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد‬
‫خرید منصفانه رئی ‏س الوزرای خود نیز نم ‏یداد و مقادیر زیادی گندم و‬ ‫زن هســتیم‪ ،‬فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشیده و ما متضرر‬ ‫و مرز قدرتهای خارجی‪ ،‬ایران را تا آســتانه یک دولت ورشکسته پیش‬
‫جو در انبارها ذخیره كرده بود‪ .‬شــاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید‬ ‫شــویم‪ .‬یك چارك دمپخت خریده و در كاســه آنهــا ریختم‪ .‬همان جا‬ ‫برد‪ .‬هشــت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار‪ ،‬جنگ جهانی اول‬
‫صدراعظم خود اظهار م ‏یداشــت « جز بــه قیمت روز به صورت دیگر‬ ‫مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این كار را انجام دادند كه من‬ ‫آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه‬
‫هنــوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم‪ ،‬دیدم كه دمپخت‬
‫حاضر برای فروش نیستم»‪.‬‬ ‫ایران را به دول متخاصم اعلام نمود‪.‬‬
‫با وجود اعلام بی طرفی ایــران‪ ،‬نیروهای متخاصم انگلیس و روس از‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫را تمام كردند‪ .‬گفتم‪ :‬اگر ســیر نشد‏ه اید یك چارك دیگر برایتان بخرم‪،‬‬ ‫نقاط مختلف وارد کشور شدند‪ .‬جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی‬
‫شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت‬ ‫گفتند ‪ :‬آری بخرید و مرحمت كنید‪ ،‬خداوند به شما اجر خیر بدهد و‬ ‫ایــران که برای ادامه جنگ ضــروری بود‪ ،‬یکی از دلایل این تعرض به‬
‫روز نمی فروخت‬ ‫ایران‪ ،‬شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات‬
‫سای ‏ه تان را از سر اهل و عیالتان كم نكند‪.‬‬ ‫دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران‪ ،‬نیروهای خود‬
‫در زمان قحطی‪ ،‬شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی‬
‫نداشتند‪ .‬همه با چشــمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و‬ ‫را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد‪.‬‬
‫علف و ریشــه درختان را می خوردنــد‪ .‬هر چه از جاندار و بی جان در‬
‫دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود‪ .‬سگ‪ ،‬گربه‪ ،‬کلاغ‪ ،‬موش‪،‬‬
‫خر و ‪...‬‬ ‫ورود نیروهای متفقین ‪ -‬روس و انگلیس ‪ -‬به ایران‬
‫دولت عثمانی نیز با بهانه تراشــی در مــورد حضور نیروهای روس در‬
‫آذربایجان‪ ،‬از مرزهای شــمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده‬
‫‪Vol. 20 / No. 1219 - Friday, Dec. 28, 2012‬‬ ‫داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده‬ ‫قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود‬ ‫و توقف نقض بی طرفی را به خروج روســیه از آذربایجان موکول کرد‪.‬‬
‫سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای ‪ 1918‬و ‪ 1919‬درباره‬ ‫قوای روس در شــهرهای آذربایجان‪ ،‬اردبیل‪ ،‬قزویــن و انزلی‪ ،‬حضور‬
‫از آنجا گذشتم و رسیدم به گذ ِر تقی خان‪ .‬در گذر تقی خان یك دكان‬ ‫داشتند و بخشهایی از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در‬
‫قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد‪:‬‬ ‫شیربرنج فروشــی بود‪ .‬در روی بساط یك مجموعه بزرگ شیربرنج بود‬
‫"اجســاد چروکیده زنان و مردان‪ ،‬پشته شده و در معابر عمومی افتاده‬ ‫اشغال نیروی انگلیس بود‪.‬‬
‫اند‪ .‬در میان انگشــتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار‬ ‫همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی تحت‬
‫جاده کنده اند و یا ریشــه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می‬ ‫امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال كردند‪ .‬عمده‬
‫خورد؛ با این علفها می خواســتند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب‬ ‫‏ترین توجیه ورود این نیروی نظامی‪ ،‬ضرورت محافظت از تأسیســات‬
‫بیاورنــد‪ .‬در جایی دیگر‪ ،‬پابرهنه ای با چشــمان گود افتاده که دیگر‬
‫شباهت چندانی به انســان نداشت‪ ،‬چهار دست و پا روی جاده جلوی‬ ‫استخراج نفت در منطقه خوزستان بود‪.‬‬
‫خودرویی که نزدیک می شــد می خزید و در حالی که نای حرف زدن‬ ‫با انقلاب اکتبر ‪ 1917‬روســیه‪ ،‬نیروهای روس از ایران خارج شدند و‬
‫انگلیس برنامه ریزی خــود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ‬
‫نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد‪".‬‬ ‫نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از‬

‫قحطی ‪1917‬؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران‬ ‫كه تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یك كاسه شیره با بشقابهای خالی و‬ ‫سال ‪ 1917‬ایران را تحت اشغال خود درآوردند‪.‬‬
‫قحطی بزرگ ایران در سالهای ‪ 1917‬تا ‪ 1919‬از حمله مغول در قرن‬ ‫چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند‪ .‬من از وسط كوچه رو‬ ‫به گزارش مشــرق‪ ،‬حكومت مركزی صرف نظر از معضلات سیاسی‪ ،‬با‬
‫به بالا حركت میك‏ردم و نزدیك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف‬ ‫بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون‬
‫سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است‪.‬‬ ‫مقابلم چشــمم به دختری افتاد كه در كنار دیواری ایستاده و چشم به‬ ‫از جمله ‪ :‬دخالت بیگانگان‪ ،‬درگیریهای سیاســی جناحهای حاكم‪ ،‬بی‬
‫از گزار ‌شهای مطبوعات آن زمان کاملا روشــن است که در تابستان‬ ‫لیاقتی و فســاد جمعی از دولتمردان‪ ،‬فقر و محرومیت توده‏های مردم‬
‫‪ 1917‬ایران در آســتانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها‬ ‫من دوخته بود‪.‬‬ ‫که به طرز اعجا ‏ب انگیری رو به گسترش بود‪ ،‬اوضاع نابسامان موجود‬
‫وقفــ ‌های کوتاه در آن ایجاد کرده بود‪ .‬روزنامه ایران در ‪ 18‬اوت ‪1917‬‬ ‫دفعتاَ نگاهش از ســوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد‪.‬‬
‫چنین گزارش م ‌یدهد‪« :‬بر اثر تلا ‌شهای دولت‪ ،‬ه ‌ماکنون مقدار قابل‬ ‫آن دختر‪ ،‬شــش‪ ،‬هفت سال بیشتر نداشت‪ .‬لباسها و چادرش پاره پاره‬ ‫را پیچیده تر كرده بود‪.‬‬
‫توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار‬ ‫بود و چشــمان و ابروانش ســیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد‬
‫‪23‬‬ ‫از ‪ 35‬تومــان به ‪ 30‬تومان کاهش یافت»‪ .‬اما این تســکینی گذرا بود‪.‬‬ ‫كه تقریباَ به رنگ كاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود‪ .‬همین كه‬
‫ایران در ‪ 21‬سپتامبر ‪ 1917‬م ‌ینویسد‪« :‬نبود غله دارد در سراسر ایران‬ ‫نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار‬
‫قحطی به وجود م ‌یآورد‪ .‬تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است‬ ‫گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دكان شیربرنج‬
‫و هیــچ ترفندی نم ‌یتواند اوضاع را بهتــر کند‪ ،‬زیرا حمل غله از قم یا‬ ‫فروشــی كه هر دو در یك امتداد قرار گرفته بودیم دراز كرد و خواست‬
‫سلطا ‌نآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای‬ ‫اشــارهك‏نان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی كه‬
‫صدای نامفهومی شــبیه به ناله از سینه‏اش بیرون آمده‪ ،‬به روی زمین‬
‫شمالی ارسال م ‌یشود»‪.‬‬
‫«جان لارنس کالدول» در گزارشــی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به‬ ‫افتاد و ضعف كرد‪.‬‬
‫تاریخ ‪ 4‬اکتبر ‪ 1917‬به تشــریح قحطی فزاینده پرداخته و م ‌ینویسد‪:‬‬ ‫من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه یك بشقاب شیربرنج كه رویش‬
‫«کمبود مــواد غذایی‪ ،‬بویژه گنــدم و انواع نان‪ ،‬سراســر ایران بویژه‬ ‫شــیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم‪ .‬پس‬
‫مناطق شــمالی و حاشی ‌های و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش‌‬ ‫از اینكــه اندكی حالش به جا آمد و توانســت حرف بزند‪ .‬گفت ‪ :‬دیگر‬
‫از آغاز زمســتان‪ ،‬فقر و رنج وســیعی پدید آمده است‪ .‬تردیدی نیست‬ ‫نم ‏یخورم‪ ،‬باقی این شــیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و‬
‫که زمســتان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد‪ ...‬حتی در‬
‫مثل پدرم از گرسنگی نمیرد‪».‬‬

‫اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود‬
   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28