Page 22 - Issue No.1374
P. 22
افتادن به مساحت مرگ ادبیات 22
مجموعه شعر محمد مهد یپور شعر سال / 23شماره - 1374جمعه 27رذآ 1394
پنج شعر از محمد مهدیپور ،برگرفته از کتاب «افتادن به مساحت مرگ»
از محمد مهد یپور ،شاعر و روزنام هنگار ادبی کورد متولد ،1364تا کنون مقالات و نقدهایی در
حوزهی ادبیات در روزنام ههای ایران منتشر شده و مجموعه شعری را با عنوان «افتادن به مساحت
مرگ» توسط انتشارات نصیرا چاپ کرده است .او همچنین ترجمهای از اشعار شیرکو ب یکس را
آمادهی چاپ کرده که در نشر افراز در دست انتشار است.
یدالله رویایی /هفتاد سنگ قبر /ص 12 «تمام حرف بر سر حرف یست
که از گفتن آن عاجزیم»
گریختن
از جنوبی که به جنون راه م یبردم
صدایی که خواندم /به ابتدای نقطه /به ضربا ِنقلب /درمسیرنوشتار باید گریخت
از این گریختهای
سر بلند کردم که لبریخته با مغز
خواندم «الف» آب بستن بر چشمهایم
گفتم «ب» بندهای این شعر بسیار شد پایین رفت
در خان استخوان کمانه کرد
همینجا ماندیم خندید و بعد...
فرو رفتیم /در آبی که دیگر نداشت [متوجه شدی چی گفت؟]
میگویم:
به خود به بلندای نفس «سلام
به عبور ذهن از خیال
به تنگنای این تنهای تنگشده ف In touch with Iranian diversityاز ارتفاع سلام»
سرزمین ما هیچ وقت قا نداشت از استخوان عمق
همه چیز قصهای بود
از زبان از تُُنکی آب
گرگ![گرگ] از ابتدای حضور در شک فهم
اپیزود دوم دعوتم م یکنی
به بلندای دار؟
از پنجرهای که باز نشد
به تویی که دست نم یزنی میرسیم به این سطر هم
فرار م یکنم عجله؟ ـ ندارم ـ
از کلمات به حروف دستت و بده به من و چش مهات و ببند
ازابتدای انتهای دفتر [نفس بکش]
به روی جلد
نفس را به حیات دعوت کن
به نقاشی کودکی به حضور خندیدن در دهانه
داخل نون
و بعد تنها تنفر است
[ببخشید!] م یشود نون را کمی بزرگتر که من را به تو وصل م یکند
آ نقدر که پر کند خالی را بکشی؟
بلند میشوی
از سطر به سر میرسم و فکر م یکنی به هیچ
به عکس /به تو /که پشت به دیوار عینک زده م یخندی؟
چهقدر همه چیز خوب است [خندیدن] «هنوز وقت برای دشمن شدن باق یست!»
حالا هیچی نیست [از منی که تواَم /و تویی که منی]
از پنجرهای که باز نشد Vol. 23 / No. 1374 - Friday, Dec. 18, 2015
از هم هی دنیایت که عکس بود عکسی نمانده
یادت رفته بود اپیزود اول
دوربین صدا حرکت ندارد از پنجرهای که باز نشد /صدایت م یزنم
م یگفتی« :عکس صدا در دستهایم کو» به پنجرهای که باز نشد
دستهایم /به قلبی که یادش رفت 22
احسا ِس میان دنده
و گوشتی که فشردم
فشردمم
و آخر...
از تنهایی کلاغ /میا ِن زیبا
و احساس پرواز در مسیر شمال