Page 19 - Issue No.1360
P. 19

‫‪19‬‬                        ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1360‬جمعه ‪ 20‬رویرهش ‪1394‬‬                                                                                                  ‫در دادگاه او به عباس شاهنده م ‌یگوید‪:‬‬                         ‫چرا امروز دست بر روی هرکس که م ‌یگذاری م ‌یبینی بو م ‌یدهد؟‬
                                                                                                                                                                          ‫بکشید این خائن را! آن خسته‪ ،‬توانست‬                                                                 ‫بگذار رویم بر سر خویش‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬                                                                          ‫به طرز شایسته ای تجلیل فرمودند‪.‬‬                                  ‫سرش را برافرازد چشم در چشم مفتری‬
                                                                          ‫(‪ )۴‬مراجعه شــود به کتاب «سوداگری با تاریخ» به نقل از کتاب کودتا‬                                                                                                                              ‫گر چه نمک است بر دل ریش‬
                                                                          ‫ســازان صفحات ‪ ۱۹‬و ‪ .۱۸‬کتاب سوداگری با تاریخ نوشته اقای محمد‬                                                       ‫بدوزد‪ .‬من خاینم؟!‬                       ‫اسدالله کچل (اسدالله خدایکی) که از  شمار جان فشانان است م ‌یگوید‪:‬‬
                                                                          ‫امینی در پاســخ کتاب آسیب شناسی یک شکســت نوشته اقای علی‬                                        ‫روزی را خواهید دید که سفرای خارجی‬
                                                                          ‫میرفطرس‪ ،‬به رشته تحریر در آمده است‪ .‬بسیاری از مطالب داخل نقل‬                                    ‫به ساعت خود نگاه م ‌یکنند وم ‌یپرسند‪،‬‬                                                                                 ‫(‪)۳‬‬
                                                                                                                                                                                                                                     ‫«عصر روز ‪ ۲۷‬مرداد ســروان غفاری افسر پلیس راه آهن آدرس خانه‌ای‬
                                                                                             ‫و قول بر گرفته از کتاب سوداگری با تاریخ است‪.‬‬                                       ‫اعلیحضرت! کی تشریف م ‌یبرید؟‬                         ‫در خیابان قزوین را به من داد و گفت شــب را آنجا بیاییم‪ .‬وقتی رفتیم‬
                                                                          ‫(‪ )۵‬الموتی‪ ،‬حسین آزموده دادستان بیدادگاهی که مصدق را به محاکمه‬                                       ‫‪....................................................‬‬  ‫دیدم غفاری با خلیل ترکه‪ ،‬قاســم سرپلی‪ ،‬اسماعیل شله‪ ،‬محمد دخو‪،‬‬
                                                                                                                                                                                                                                     ‫علــی بنده (بیوک)‪ ،‬صابر و چند تن دیگر از اوباش جوادیه وکشــتارگاه‬
                                                                                                       ‫کشید‪ ،‬لقب برادر«ایشمن» داده است‪.‬‬                                                              ‫پانوشت‪:‬‬                         ‫مشغول باده‌گســاری هستند‪ .‬غفاریان شب کیف پولی به قاسم داد و از‬
                                                                                                                  ‫ایشمن را توامانش یاد باد‬                                ‫(‪ )۱‬خاطــرات و تالمــات دکتر مصدق‪،‬‬                         ‫آن‌ها و من خواست که فردا صبح عده ای را بسیج کرده و قبل از ساعت‬
                                                                                                                   ‫تا عدالت را برارد از نهاد‪.‬‬                             ‫چاپ مهارت‪ -‬چاپ ‪ -‬اول ‪ -‬صفحه ‪.۳۷۹‬‬                           ‫‪ ۹‬صبح جلو ســینمایی در جوادیه اجتماع کنیم‪ .‬ســاعت ‪ ۱۰‬صبح روز‬
                                                                                                                                                                          ‫(‪ )۲‬دکتر مصــدق در موقع تبعیدش به‬                          ‫‪ ۲۸‬مرداد سوار ماشینی ش ‌نکش شدیم وبه طرف خیابان امیریه حرکت‬
                                                                                                                                                                          ‫خراسان‪ ،‬دوبار از دست رضا شاه مبادرت‬                        ‫کردیم‪ .‬نزدیکی چهار راه گمرک‪ ،‬عک ‌سهای شــاه را که در داخل گونی‬
                                                                                                                                                                          ‫به خودکشــی کــرد‪ .‬زیرا م ‌یدانســت‬                        ‫گذاشته بودند بیرون آورد وبه دست گرفتیم وشروع به دادن شعارهایی‬
                                                                                                                                                                          ‫که هیجکــس از تبعید رضا شــاه زنده‬                         ‫به نفع شــاه وعلیه مصدق کردیم‪ .‬سپس با دسته‌ای که از میدان مولوی‬
                                                                                                                                                                          ‫بر نگشــته اســت‪ .‬غلامحســین مصدق‬                          ‫به ســرکردگی طاهر و طیــب حاج رضایی راه افتاده بود یکی شــده و‬
                                                                                                                                                                          ‫در کتــاب «درکنــار پــدرم‪ :‬مصــدق»‬                        ‫به‌طرف خیابان‌های کاخ‪ ،‬نادری‪ ،‬اســتانبول‪ ،‬شــاه‌آباد و مجلس حرکت‬
                                                                                                                                                                          ‫می‌نویسد‪ ...«:‬حتی از راه رفتن عاجز بود‬                     ‫کردیم‪ ».‬این بیت «طالبان پهلوی» در مورد برادران حاج رضایی مصداق‬
                                                                                                                                                                          ‫وجواد او را کول م ‌یکرد‪ ...‬پس از ورود به‬
                                                                                                                                                                          ‫تهران‪ ،‬سرپاس مختاری گزارش م ‌یدهد‬                                                                                ‫بارز دارد‪.‬‬
                                                                                                                                                                          ‫که حال دکتر  به حدی نامساعد است که‬                                           ‫«ای ملت حق نا شناس ‪ /‬یکباره گشتی نا سپاس»‬
                                                                                                                                                                          ‫ماندن او در شهربانی به مصلحت نیست‪،‬‬                         ‫خلاصــه این تدبیر میه ‌نپرســتان بود که با تانک خود توانســتند جلو‬
                                                                                                                                                                          ‫مختاری به دربار تلفن میکند و کســب‬                         ‫فاجعه‌ای که آن هفت‌تیر م ‌یتوانســت بیافریند بگیرد آ ‌نچنا ‌نکه‪ ،‬اقای‬
                                                                                                                                                                          ‫تکلیف می‌نماید‪ .‬چند دقیقه بعد دستور‬                        ‫«اوباما» هم تدبیر به خرج م ‌یدهند و به روســیه متعرض م ‌یشــوند تا‬
                                                                                                                                                                          ‫رضا شــاه بدین شرح به رییس شهربانی‬                         ‫جلو تحویل موشــک‌های دفاعــی «اس ‪ »۳۰۰‬را بگیرند که مبادا برای‬
                                                                                                                                                                          ‫ابلاغ م ‌یشــود‪[ :‬مصدق را به احمد اباد‬                     ‫موشــک‌های آمریکا و اسراییل که نقشــه حمله به ایران را بر روی میز‬
                                                                                                                                               ‫منتقــل کنید‪ ،‬او بایــد همانجا  بماند تا بمیرد‪« »]...‬شــب‌های هجر را‬
                                                                                                                                                                                                                                                                              ‫دارند‪ ،‬ایجاد اشکال کند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                            ‫گذراندیم و زنده‌ایم‬                      ‫امــا‪ ،‬آیا این شــاه بود که کودتــا کرد؟ آیا این پینوشــه بود که کودتا‬
                                                                                                                                                                         ‫مارا به سخت جانی خود این گمان نبود»‬                         ‫کرد؟‌ آیا این ســوهارتو بود که کودتا کرد؟‌  آیا این موســی چومبه بود‬
                                                                                                                                               ‫(‪ )۳‬پری بلنده سردسته خواتین عفیفه شهرنو بود‪ .‬عوامل او در گاراژها‬                      ‫که لومومبا را کشــت؟ آیا این ‪ ...‬پس چرا ســقوط مصدق‪ ،‬اربنز‪ ،‬آلنده‪،‬‬
                                                                                                                                               ‫کمین م ‌یکردند و دختران ســرگردان شهرستانی را به دام م ‌یانداختند‬                     ‫ســوکارنو و‪ ...‬همگی از یک‌جا هدایت شده است؟ چرافقط حکومت‌های‬
                                                                                                                                               ‫و پری خانم با گرفتن ســفت ‌ههایی با اقلامی که آن بیچارگان هرگز قادر‬
                                                                                                                                               ‫به پرداخت آن نبودند‪ ،‬آن را برای تمام عمرشــان به بردگی م ‌یکشید‪.‬‬                                                        ‫ملی‪ ،‬دچار وبال کودتا م ‌یشوند؟‬
                                                                                                                                               ‫چندی پیش در یک برنامه تلویزیونی از یکی از شبکه‌های لس انجلسی‬                          ‫وقتی آزموده (‪ )۴‬در دادگاه به مصدق می‌گوید‪ ،‬ما تو را دستگیر کردیم‪.‬‬
                                                                                                                                               ‫سراینده شعر «بدان ای هموطن بس روشن وفایش» از خانم پری بلنده‬                           ‫مصدق پاســخ م ‌یدهد‪ :‬تو پشــه را هم نم ‌یتوانی دستگیر کنی! من را‬

                                                                                                                                                                                                                                         ‫آمریکا به بهای دریافت ‪ ۴۰‬درصد سهام نفت دستگیر کرده است‪.‬‬

                                                                                                                                               ‫‪Tel: 604.568.9444 Fax: 604.568.9439‬‬

                                                                                                                                               ‫‪www.jiwalawcorp.com amajidi@jiwalawcorp.com‬‬

                                                                                                                                                                 ‫‪850 – 777 West Broadway, Vancouver, BC, V5Z 4J7‬‬

                                                                                 ‫اﻟﮑﺴﯿا ﻣﺠﯿﺪی )‪(Alexia Majidi‬‬

                                                                          ‫وکیل‌رسمی‌دادگا‌ههای‌بریتیش‌کلمبیا‌و‌مدافع‌حقوقی‌شما‌‌‬

                                                                                         ‫در‌موارد‌زیر‌با‌مشاوره‌رایگان‌به‌زبان‌فارسی‬

‫‪Vol. 22 / No. 1360 - Friday, Sep. 11, 2015‬‬        ‫‪• Civil Litigation‬‬                                                                                                    ‫· دادﺧواهﯽ ﻣﺪنﯽ‬
                                                  ‫)‪• Accidents(Car, Bicycle, Bus & Motorcycle‬‬                                                  ‫· ﺗﺼادﻓات‪) :‬اﺗوﻣﺒﯿﻞ‪ ،‬دوﭼﺮﺧﻪ‪ ،‬اﺗوﺑوس و ﻣوﺗورﺳﯿﮑﻠت(‬
                                                  ‫‪• ICBC‬‬
                                                  ‫‪• Personal Injury‬‬                                                                                                      ‫· آی ﺳﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ‬
                                          ‫‪19 • Dog Bite‬‬                                                                                                                    ‫· ﺻﺪﻣات ﺑﺪنﯽ‬

                                                                                                                                                         ‫· آﺳﯿﺐدﯾﺪﮔﯽ در اﺛﺮ ﺣﻤﻠﻪ ﺳﮓ‬

                                                                                                                                               ‫ﻣﺸاوشه ﻓﻘﻂ ﺑا ﺗعﯿﯿﻦ وﻗﺖ ﻗﺒﻠ‪‬‬
   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23   24