Page 31 - Shahrvand BC No.1268
P. 31
ادبیات/طنزسیاسی
31 هف تشنبههای بلوچ چیندککامرییونکلیماماتولر
طنزنامههای روِز هف ِت عبدالقادر بلوچ
شهروند منشوری و منشور حقوق شهروندی نوشته داود مرزآرا
سال مکیو تسیب /شماره - 1268جمعه 15رذآ 1392 دلیل هم نداشت که بگزد .ک کها ،بیچارهها ،حشره هستند و داخل حج ةالاسلام پرزیدنت ،پی شنویس منشور حقوق شهروندی را روی کاریکلماتورها
آنها نیروی خودسر وجود ندارد .برای گزیدن ،دلیل لازم دارند. سایت خود قرار داده و از ما خواسته است نظرات خود را برایش
In touch with Iranian diversity نم یتوانند سرشان را بیندازند پایین و به صرف اینکه من یا شما یا بفرستیم .به نظر من ،برای ما ،داشتن منشور حقوق شهروندی از پشت پنجره سرما کولاک میکرد و دخترک روی دار قالی گلهای
فلان زید مخالفیم ،بروند یک آدمی را که معمولی هم نیست و برای نان شب و اورانیوم غنی شده هم واج بتر است .این منشور آنقدر بهاری میکاشت.
مهم است که در کنار غنی سازی و رآکتور آب سنگین اراک و
خودش حضرتی است بگزند. گفتگوی تمدنها و جامعۀ مدنی باید جزو خ طهای قرمز ما اعلام حسنی که جمع هها به مکتب میرفت بالاخره فار غالتحصیل شد.
اگر این منشور وجود داشت قبل از هر چیز خود آقا این کارها را بشود تا جهان حساب کار خودش را بکند و بیخودی جلوی ما را از اگر من و همسرم با هم زندگی نم یکردیم هرگز از هم جدا
نم یکرد .هر اتفاقی م یافتاد ،به مجتبی م یگفت که کاغذ لوله شدۀ
منشو ِر شهروندی را برایش بیاورد .تا آن را باز م یکرد و یک نگاه دسترسی به آن نگیرد. نم یشدیم.
م یانداخت م یدید که این زن و دختر آی تالله کاظمینی بروجردی خود ما هم نباید زیاد لفتش بدهیم .هر کدام از ما باید فوری به رختخوابش را مرتب کرد تا آن هم استراحت کند.
هم شهروند هستند و نباید موقع ملاقات به بهانۀ بازدید ،لختشان سایت رئیس جمهور برود و در تکمیل شد ِن منشور بکوشد .چون آدم پریشان حواس بیشتر وقتش صرف جمع کردن حواسش میشود.
کنند .مخصوصاً که این آی تالله سبز نیست ،جزو سران فتنه هم اگر نتانیاهو خبر بشود باز دبه در م یآورد و نم یگذارد ما صاحب چراغ قوه به باطری گفت همکاری ما بر کسی پوشیده نیست وکاملا
نیست که نشریات خبرهایش را حقوق بشری بکنند .زشت است.
حالا گناه دارد یا ندارد به کنار ،به منشو ِر شهروندی شیخ حسن این منشور بشویم. روشن است.
البته ما در مملکت ،منشور زیاد داریم ،اما مرده شور ریخ ِت همۀ آنها ایران خاک حاصلخیزی دارد .در هر جایش میتوانی امامزادهای سبز
روحانی بر م یخورد. را ببرد چون جوابگوی ایرادات حقوق بشری معاندین نم یشوند .خدا
خدا کند با کمک دوستان فرهیخته (و پر ریخته) زودتر این منشو ِر را هزار مرتبه شکر که حج ةالاسلام پرزیدنت ،توانست هاند از وسط کنی که نسبش به امام جعفر صادق برسد.
شهروندی تکمیل بشود تا رئیس جمهور یک نسخه را بدهد به شیخ پرده را کنار م یزنند ،پرده از پرده پوشی دست م یکشد.
لاریجانی .خود من هم علاوه بر دعا کردن راه افتادم رفتم پیش تنها همه یک دانه لفظ قلم ِی خوبش را روبراه کند.
دای یام که شهروند کانادا شده و دارد پیتزا دلیوری م یکند .گفتم: خداوند از عمر کورش کبیر بردارد و روی عمر ایشان بگذارد .حقوق برای انتظار کشیدن نیازی به متر و ترازو نداشت.
"دایی جان! تو حقوق خواندهای ،بیا دستی برسان ،کمکی بکن ،این بشر در ایران به خاطر نبودن همین منشور شهروندی است که سی مادر توانست از میان ر گهای کودک رگ خوابش را بدست آورد که
منشو ِر شهروندی خودمان تکمیل بشود و برگردیم مملکت خودمان و چهار سال است دارد پایمال م یشود .راه دور نرویم ،همۀ شما
شاهد هستید ،در همین سه چهارماهی که خود ایشان تشریف خودش بتواند بخوابد.
شهروند بشویم". آوردهاند ،به خاطر نداشتن منشور حقوق شهروندی آمار اعدام به خواب به بیداری گفت من برای آد مها مفید هستم و تو برای مل تها.
پیتزاهایی را که باید دلیوری م یکرد گذاشت توی ماشین و در چوب پنبه با بالا پریدنش از سر بطری شامپاین ،آغاز شادی را
حالیکه راه م یافتاد فح شهایی به حضرت امام(س) و حضرت شدت بالا رفته است.
رهبر و منشور و پرزیدنت و خودش و من داد که هیچکدامش قابل من ماندهام حیران که چیزی به این سادگی چرا تا حالا به عقل سایر اعلام کرد.
چاپ نیست .دایی من اینطوری نبود .از همان زمان که گرفتندش رؤسای جمهور ما نرسیده بود .نه اینکه خدای نکرده آنها مصدر امور در فرار از مسئولیت ،کسی به گردش نم یرسد.
پاک عوض شد .آن زمان حرفی از منشور حقوق شهروندی نبود. خیر نشدند ،اما م یخواهم بدانم چرا این یک قلم جنس یادشان باران با اندوه م یبارید و کوهستان سبز ،سرخوش بود و برایش تره
خدا م یداند با این قانون اساسی نظام و قوانین شرع و شریعت چه رفت .این منشور اگر در زمان حضرت امام(س) وجود داشت آن
اتفاقات ،بالای پشت بام مدرسه رفاه صورت نم یگرفت .در پاسخ هم خرد نمیکرد.
بلاهایی سرش در آوردند. نامۀ معرو ِف "بکشید اینها را" طرف یک نسخه از همین منشور را خروسی که بی موقع اذان م یداد بالاخره پیش نماز شد.
از دایی که نا امید شدم ،فکر کردم بروم سری به عم هجان بزنم .یک پیوست م یکرد و م ینوشت" :هی! چی چی رو بکشیم؟ پس این
بسته آجیل شب یلدا خریدم و رفتم سراغش .وقتی فهمید قصد منشو ِر حقوق شهروندی تکلیفش چه م ی َشد؟" ولی متأسفانه آن یک مین یمال
همکاری با منشور شهروندی رئیس جمهورمان را دارم ،آجی لها را موقع فقط همین قانون اساسی نظام بود و اعلامیۀ جهانی حقوق قر صهای آقا جمال
گذاشت داخل کمد و گفت" :شهروند برای خودش تعریفی دارد .هر بشر .دادگاههای انقلاب اسلامی هم چارهای نداشتند جز صدو ِر چپ
الاغی که شهروند نیست .شهرون ِد منشوری ،باید متقی و پرهیزکار و و راس ِت حکم اعدام .منشور پَنشوری برای حقوق شهروندی وجود قرص سفید گفت« :من خون آقا جمالو رقیق میکنم تا خطر سکته
با ایمان باشد و به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبند نداشت .نه که نبود اما این منشوری که حالا شیخ حسن نوشته کردنش کم بشه».
باشد و در شیطن تهای هشتاد و هشت هم دخالت نکرده باشد و
وجود نداشت. قرص صورتی گفت« :من مراقب فشار خونش هستم تا بالا نره»
الا ،هری". حتی در دوران همین حضرت رهبر که از هر لحاظ ،دورانی کاملًا نوبت به قرص خاکستری رسید.
گفتم که عم هجان ،فدای آن حجا ِب دو لایۀ حکومتی تو بشوم، حقوق بشری است باز هم نبودن منشو ِر شهروندی باعث اتفاقات
ای نها را که رئیس جمهور نگفته است .گفت" :هنوز نه به دار است کوچکی مثل مرگ سعیدی سیرجانی و فروهرها و پوینده و او گفت« :تنظیم کلسترول آقا جمال دست منه ».بعد رو کرد
مختار یها شد که هیچ ککی حاضر نبود آقا را در این زمینه بگزد. به قرص آبی و گفت« :پس چرا تو ساکتی؟ تو به چه دردش
نه به بار .وقتش که برسد م یگوید".
میخوری؟»
قرص آبی بلند شد ایستاد و با گردنی راست رو به دوستانش کرد و
گفت« :من ایشان را از شرمندگی نجات میدهم».
Vol. 21 / No. 1268 - Friday, Dec. 6, 2013 ضبط کردیم و من هماهنگ با موزیک شروع کردم به خواندن . . .از جامعه م یدانست که منشاء اجتماعی مشخص و شغل ثابت و منبع
درآمد معین ندارند و از طفیلیگری و مشاغل کاذب ارتزاق م یکنند . بوی قوطیای آب نبات
. .سال ۱۳۵۷او عضو کانون نویسندگان شد .چون زمان شاه زندان انگار تو آب گوهر شب چراغ م یرفت.
رفته بود با خیلی از نویسندگان و شاعران صاحب نام آشنایی نزدیک بیآن که روح و روان مبارزه جویانهی خود را مطرح کند ،صاحب انگار که دختر کوچیکه شاه پریون
داشت .با دیدن من یاد دبیرستان مروی افتاد و سراغ کتاب دومم را چنان روح بلند و مبارزی بود که نسلهای بعد از او هرگز درسهایش تو یه کجاوه بلور.
گرفت .من هم «از ما بهتران» را تقدیمش کردم .عل یاکبر اکبری در را فراموش نم یکنند .بیآن که بخواهد ،خود تاریخ ساز شد .او در ۸به سیرِ باغ و راغ م یرفت.
نیمه اول دهه ،۱۳۶۰همراه خانواده به خارج کشور رفت و همان جا دی ماه ۱۳۱۳به دنیا آمد و در ۲۴بهمن ۱۳۴۵از دنیا رفت .یادش . . . . .
فوت کرد .یادش گرامی و سبز. شاید که از طایفه جن و پَری بود ماهیه گرامی و سبز.
-۲این بود خوف ما ،تعبیرش با شما ،خوانش از رمان «جهان شاید که از اون ماهیای َد َدری بود ماهیه
زندگان» نوشتهی محمد محمدعلی ،از منظر خواننده ،بهروز شیدا، شاید که یه خیال تند سرسری بود ماهیه.
سایت اثر.۱۳۹۲ ، پ ینوش تها:
-۱سال تحصیلی ۱۳۴۵چند دبیر فهیم و صمیمی داشتیم که . . . . .
سرآمدشان عل یاکبر اکبری بود .او نویسندهای کم کار ،اما مبارزی استاد اکبری از هماهنگی صدای شعرخوانی و موزیک خوشش آمد -۳جامع هشناسی ادبیات ،بررسی و شناخت فروغ فرخزاد در رابطه
پرتلاش بود (اولین کسی بود که مقالهای جنجالی در رد نوشتههای و چون زنگ آخر کلاس بود ،همراهش از دبیرستان بیرون آمدیم .با جامعه ایران ،باقر خسروپور ،بانک مقالات تخصصی دانشگاه آزاد
دکتر علی شریعتی نوشت) و به تبعید از مشهد به تهران کوچ کرد و از خیابان ناصرخسرو (شمسالعماره) رفتیم طرف کلوبندک و دهنه سنندج۱۳۸۸/۹/۲۹ ،
دبیر دبیرستان مروی و دبیر ادبیات و فلسفهی کلاس ما شد .او اجازه بازار ،جلو دکه روزنامه فروشی ایستاد و ناگهان مثل برق گرفت هها -۴فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۱فیلم «خانه سیاه است» را از
م یداد ،به قول خودش «بچه هنریها» سر کلاس ،شعر و داستان به خود لرزید .زبانش نم یچرخید حرفی بزند و وقتی پرس و جو آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخت و در زمستان ۱۳۴۲این
بخوانند و ذوقآزمایی کنند .شعر آرش کمانگیر ،سیاوش کسرایی را کردیم چرا رنگش پریده؟ فقط اشاره کرد به یکی از تیترهای روزنامه فیلم برنده نخست جشنواره «اوبرهاوزن» شد و سال بعد مجموعه
قبلا خوانده بودیم و در این ذو قآزماییها او به من و یکی چند تن از کیهان یا اطلاعات . . .فروغ فرخزاد ،شاعر در تصادف اتومبیل کشته شعر «تولدی دیگر» را منتشر کرد و همان سال به آلمان و ایتالیا و
همکلاسیها پیشنهاد کرد شعری از فروغ فرخزاد را بخوانیم .همین شد . . .و ما یکباره برگشتیم طرف استاد .گفته بود او را از نزدیک فرانسه سفر کرد و سال بعد مهمان دومین جشنواره سینمای مؤلف
که دید کتابهای فروغ را نداریم ،هفتهی بعد مجموعه شعر «تولدی میشناخته و با او هم صحبت بوده و . . .گفت . . .اخلاق لمپنی در «پژاو» بود ،و گویا در آن جشنواره تهیه کنندگان سوئدی ساختن
دیگر» را آورد .ما هم حیرت زده از آن شعرها ،شعر «به علی گفت این مردم این زن شجاع ُمدرن را کشت .ما فروغ را کشتیم .طفلک چند فیلم را به او پیشنهاد م یدهند.
مادرش روزی» که هم شعر بود و هم داستان انتخاب کردیم .استاد اعصاب نداشت از دست اطرافیان و شوهر سابقش .فروغ این جایی -۵ترجمه اشعار فروغ فرخزاد به زبا نهای مختلف ،سپیده زرین پناه،
اکبری پذیرفت و گفت . . .یکی از مهمترین اشعار فروغ که زمینهی و این زمانی نبود .کاش پنجاه سال بعد به دنیا میآمد . . .عل یاکبر ۲۸ BBCبهمن – ۱۳۸۵نگاه کنید به ترجمه اشعار فروغ فرخزاد به
فلکلوریک دار د همین شعر است که در آن به دخترشاه پریان به اکبری در سال ۱۳۵۲کتاب «لُمپنیسم» را نوشت و در آن به مسایل زبانهای عربی ،ترکی استامبولی ،کرهای ،چینی ،سوئدی ،اسپانیایی،
31 عنوان یک عنصر فولکلوریک اشاره م یکند و نه یک بحث اعتقادی به اجتماعی ایران اشاره کرد .این کتاب در ۱۸۴صفحه ،همراه با تصویر فرانسوی ،استرالیایی ،ایتالیایی ،لیتوانی ،آلبانیایی ،دانمارکی و . . .
جن وپری و . . .برای آن روز ( ۲۴یا ۲۶بهمن) ،موزیک ملایمی هم در انتشارات ِی سپهر به چاپ رسید .او در این کتاب ،لُمپنها را افرادی
31 هف تشنبههای بلوچ چیندککامرییونکلیماماتولر
طنزنامههای روِز هف ِت عبدالقادر بلوچ
شهروند منشوری و منشور حقوق شهروندی نوشته داود مرزآرا
سال مکیو تسیب /شماره - 1268جمعه 15رذآ 1392 دلیل هم نداشت که بگزد .ک کها ،بیچارهها ،حشره هستند و داخل حج ةالاسلام پرزیدنت ،پی شنویس منشور حقوق شهروندی را روی کاریکلماتورها
آنها نیروی خودسر وجود ندارد .برای گزیدن ،دلیل لازم دارند. سایت خود قرار داده و از ما خواسته است نظرات خود را برایش
In touch with Iranian diversity نم یتوانند سرشان را بیندازند پایین و به صرف اینکه من یا شما یا بفرستیم .به نظر من ،برای ما ،داشتن منشور حقوق شهروندی از پشت پنجره سرما کولاک میکرد و دخترک روی دار قالی گلهای
فلان زید مخالفیم ،بروند یک آدمی را که معمولی هم نیست و برای نان شب و اورانیوم غنی شده هم واج بتر است .این منشور آنقدر بهاری میکاشت.
مهم است که در کنار غنی سازی و رآکتور آب سنگین اراک و
خودش حضرتی است بگزند. گفتگوی تمدنها و جامعۀ مدنی باید جزو خ طهای قرمز ما اعلام حسنی که جمع هها به مکتب میرفت بالاخره فار غالتحصیل شد.
اگر این منشور وجود داشت قبل از هر چیز خود آقا این کارها را بشود تا جهان حساب کار خودش را بکند و بیخودی جلوی ما را از اگر من و همسرم با هم زندگی نم یکردیم هرگز از هم جدا
نم یکرد .هر اتفاقی م یافتاد ،به مجتبی م یگفت که کاغذ لوله شدۀ
منشو ِر شهروندی را برایش بیاورد .تا آن را باز م یکرد و یک نگاه دسترسی به آن نگیرد. نم یشدیم.
م یانداخت م یدید که این زن و دختر آی تالله کاظمینی بروجردی خود ما هم نباید زیاد لفتش بدهیم .هر کدام از ما باید فوری به رختخوابش را مرتب کرد تا آن هم استراحت کند.
هم شهروند هستند و نباید موقع ملاقات به بهانۀ بازدید ،لختشان سایت رئیس جمهور برود و در تکمیل شد ِن منشور بکوشد .چون آدم پریشان حواس بیشتر وقتش صرف جمع کردن حواسش میشود.
کنند .مخصوصاً که این آی تالله سبز نیست ،جزو سران فتنه هم اگر نتانیاهو خبر بشود باز دبه در م یآورد و نم یگذارد ما صاحب چراغ قوه به باطری گفت همکاری ما بر کسی پوشیده نیست وکاملا
نیست که نشریات خبرهایش را حقوق بشری بکنند .زشت است.
حالا گناه دارد یا ندارد به کنار ،به منشو ِر شهروندی شیخ حسن این منشور بشویم. روشن است.
البته ما در مملکت ،منشور زیاد داریم ،اما مرده شور ریخ ِت همۀ آنها ایران خاک حاصلخیزی دارد .در هر جایش میتوانی امامزادهای سبز
روحانی بر م یخورد. را ببرد چون جوابگوی ایرادات حقوق بشری معاندین نم یشوند .خدا
خدا کند با کمک دوستان فرهیخته (و پر ریخته) زودتر این منشو ِر را هزار مرتبه شکر که حج ةالاسلام پرزیدنت ،توانست هاند از وسط کنی که نسبش به امام جعفر صادق برسد.
شهروندی تکمیل بشود تا رئیس جمهور یک نسخه را بدهد به شیخ پرده را کنار م یزنند ،پرده از پرده پوشی دست م یکشد.
لاریجانی .خود من هم علاوه بر دعا کردن راه افتادم رفتم پیش تنها همه یک دانه لفظ قلم ِی خوبش را روبراه کند.
دای یام که شهروند کانادا شده و دارد پیتزا دلیوری م یکند .گفتم: خداوند از عمر کورش کبیر بردارد و روی عمر ایشان بگذارد .حقوق برای انتظار کشیدن نیازی به متر و ترازو نداشت.
"دایی جان! تو حقوق خواندهای ،بیا دستی برسان ،کمکی بکن ،این بشر در ایران به خاطر نبودن همین منشور شهروندی است که سی مادر توانست از میان ر گهای کودک رگ خوابش را بدست آورد که
منشو ِر شهروندی خودمان تکمیل بشود و برگردیم مملکت خودمان و چهار سال است دارد پایمال م یشود .راه دور نرویم ،همۀ شما
شاهد هستید ،در همین سه چهارماهی که خود ایشان تشریف خودش بتواند بخوابد.
شهروند بشویم". آوردهاند ،به خاطر نداشتن منشور حقوق شهروندی آمار اعدام به خواب به بیداری گفت من برای آد مها مفید هستم و تو برای مل تها.
پیتزاهایی را که باید دلیوری م یکرد گذاشت توی ماشین و در چوب پنبه با بالا پریدنش از سر بطری شامپاین ،آغاز شادی را
حالیکه راه م یافتاد فح شهایی به حضرت امام(س) و حضرت شدت بالا رفته است.
رهبر و منشور و پرزیدنت و خودش و من داد که هیچکدامش قابل من ماندهام حیران که چیزی به این سادگی چرا تا حالا به عقل سایر اعلام کرد.
چاپ نیست .دایی من اینطوری نبود .از همان زمان که گرفتندش رؤسای جمهور ما نرسیده بود .نه اینکه خدای نکرده آنها مصدر امور در فرار از مسئولیت ،کسی به گردش نم یرسد.
پاک عوض شد .آن زمان حرفی از منشور حقوق شهروندی نبود. خیر نشدند ،اما م یخواهم بدانم چرا این یک قلم جنس یادشان باران با اندوه م یبارید و کوهستان سبز ،سرخوش بود و برایش تره
خدا م یداند با این قانون اساسی نظام و قوانین شرع و شریعت چه رفت .این منشور اگر در زمان حضرت امام(س) وجود داشت آن
اتفاقات ،بالای پشت بام مدرسه رفاه صورت نم یگرفت .در پاسخ هم خرد نمیکرد.
بلاهایی سرش در آوردند. نامۀ معرو ِف "بکشید اینها را" طرف یک نسخه از همین منشور را خروسی که بی موقع اذان م یداد بالاخره پیش نماز شد.
از دایی که نا امید شدم ،فکر کردم بروم سری به عم هجان بزنم .یک پیوست م یکرد و م ینوشت" :هی! چی چی رو بکشیم؟ پس این
بسته آجیل شب یلدا خریدم و رفتم سراغش .وقتی فهمید قصد منشو ِر حقوق شهروندی تکلیفش چه م ی َشد؟" ولی متأسفانه آن یک مین یمال
همکاری با منشور شهروندی رئیس جمهورمان را دارم ،آجی لها را موقع فقط همین قانون اساسی نظام بود و اعلامیۀ جهانی حقوق قر صهای آقا جمال
گذاشت داخل کمد و گفت" :شهروند برای خودش تعریفی دارد .هر بشر .دادگاههای انقلاب اسلامی هم چارهای نداشتند جز صدو ِر چپ
الاغی که شهروند نیست .شهرون ِد منشوری ،باید متقی و پرهیزکار و و راس ِت حکم اعدام .منشور پَنشوری برای حقوق شهروندی وجود قرص سفید گفت« :من خون آقا جمالو رقیق میکنم تا خطر سکته
با ایمان باشد و به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن پایبند نداشت .نه که نبود اما این منشوری که حالا شیخ حسن نوشته کردنش کم بشه».
باشد و در شیطن تهای هشتاد و هشت هم دخالت نکرده باشد و
وجود نداشت. قرص صورتی گفت« :من مراقب فشار خونش هستم تا بالا نره»
الا ،هری". حتی در دوران همین حضرت رهبر که از هر لحاظ ،دورانی کاملًا نوبت به قرص خاکستری رسید.
گفتم که عم هجان ،فدای آن حجا ِب دو لایۀ حکومتی تو بشوم، حقوق بشری است باز هم نبودن منشو ِر شهروندی باعث اتفاقات
ای نها را که رئیس جمهور نگفته است .گفت" :هنوز نه به دار است کوچکی مثل مرگ سعیدی سیرجانی و فروهرها و پوینده و او گفت« :تنظیم کلسترول آقا جمال دست منه ».بعد رو کرد
مختار یها شد که هیچ ککی حاضر نبود آقا را در این زمینه بگزد. به قرص آبی و گفت« :پس چرا تو ساکتی؟ تو به چه دردش
نه به بار .وقتش که برسد م یگوید".
میخوری؟»
قرص آبی بلند شد ایستاد و با گردنی راست رو به دوستانش کرد و
گفت« :من ایشان را از شرمندگی نجات میدهم».
Vol. 21 / No. 1268 - Friday, Dec. 6, 2013 ضبط کردیم و من هماهنگ با موزیک شروع کردم به خواندن . . .از جامعه م یدانست که منشاء اجتماعی مشخص و شغل ثابت و منبع
درآمد معین ندارند و از طفیلیگری و مشاغل کاذب ارتزاق م یکنند . بوی قوطیای آب نبات
. .سال ۱۳۵۷او عضو کانون نویسندگان شد .چون زمان شاه زندان انگار تو آب گوهر شب چراغ م یرفت.
رفته بود با خیلی از نویسندگان و شاعران صاحب نام آشنایی نزدیک بیآن که روح و روان مبارزه جویانهی خود را مطرح کند ،صاحب انگار که دختر کوچیکه شاه پریون
داشت .با دیدن من یاد دبیرستان مروی افتاد و سراغ کتاب دومم را چنان روح بلند و مبارزی بود که نسلهای بعد از او هرگز درسهایش تو یه کجاوه بلور.
گرفت .من هم «از ما بهتران» را تقدیمش کردم .عل یاکبر اکبری در را فراموش نم یکنند .بیآن که بخواهد ،خود تاریخ ساز شد .او در ۸به سیرِ باغ و راغ م یرفت.
نیمه اول دهه ،۱۳۶۰همراه خانواده به خارج کشور رفت و همان جا دی ماه ۱۳۱۳به دنیا آمد و در ۲۴بهمن ۱۳۴۵از دنیا رفت .یادش . . . . .
فوت کرد .یادش گرامی و سبز. شاید که از طایفه جن و پَری بود ماهیه گرامی و سبز.
-۲این بود خوف ما ،تعبیرش با شما ،خوانش از رمان «جهان شاید که از اون ماهیای َد َدری بود ماهیه
زندگان» نوشتهی محمد محمدعلی ،از منظر خواننده ،بهروز شیدا، شاید که یه خیال تند سرسری بود ماهیه.
سایت اثر.۱۳۹۲ ، پ ینوش تها:
-۱سال تحصیلی ۱۳۴۵چند دبیر فهیم و صمیمی داشتیم که . . . . .
سرآمدشان عل یاکبر اکبری بود .او نویسندهای کم کار ،اما مبارزی استاد اکبری از هماهنگی صدای شعرخوانی و موزیک خوشش آمد -۳جامع هشناسی ادبیات ،بررسی و شناخت فروغ فرخزاد در رابطه
پرتلاش بود (اولین کسی بود که مقالهای جنجالی در رد نوشتههای و چون زنگ آخر کلاس بود ،همراهش از دبیرستان بیرون آمدیم .با جامعه ایران ،باقر خسروپور ،بانک مقالات تخصصی دانشگاه آزاد
دکتر علی شریعتی نوشت) و به تبعید از مشهد به تهران کوچ کرد و از خیابان ناصرخسرو (شمسالعماره) رفتیم طرف کلوبندک و دهنه سنندج۱۳۸۸/۹/۲۹ ،
دبیر دبیرستان مروی و دبیر ادبیات و فلسفهی کلاس ما شد .او اجازه بازار ،جلو دکه روزنامه فروشی ایستاد و ناگهان مثل برق گرفت هها -۴فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۱فیلم «خانه سیاه است» را از
م یداد ،به قول خودش «بچه هنریها» سر کلاس ،شعر و داستان به خود لرزید .زبانش نم یچرخید حرفی بزند و وقتی پرس و جو آسایشگاه جذامیان بابا باغی تبریز ساخت و در زمستان ۱۳۴۲این
بخوانند و ذوقآزمایی کنند .شعر آرش کمانگیر ،سیاوش کسرایی را کردیم چرا رنگش پریده؟ فقط اشاره کرد به یکی از تیترهای روزنامه فیلم برنده نخست جشنواره «اوبرهاوزن» شد و سال بعد مجموعه
قبلا خوانده بودیم و در این ذو قآزماییها او به من و یکی چند تن از کیهان یا اطلاعات . . .فروغ فرخزاد ،شاعر در تصادف اتومبیل کشته شعر «تولدی دیگر» را منتشر کرد و همان سال به آلمان و ایتالیا و
همکلاسیها پیشنهاد کرد شعری از فروغ فرخزاد را بخوانیم .همین شد . . .و ما یکباره برگشتیم طرف استاد .گفته بود او را از نزدیک فرانسه سفر کرد و سال بعد مهمان دومین جشنواره سینمای مؤلف
که دید کتابهای فروغ را نداریم ،هفتهی بعد مجموعه شعر «تولدی میشناخته و با او هم صحبت بوده و . . .گفت . . .اخلاق لمپنی در «پژاو» بود ،و گویا در آن جشنواره تهیه کنندگان سوئدی ساختن
دیگر» را آورد .ما هم حیرت زده از آن شعرها ،شعر «به علی گفت این مردم این زن شجاع ُمدرن را کشت .ما فروغ را کشتیم .طفلک چند فیلم را به او پیشنهاد م یدهند.
مادرش روزی» که هم شعر بود و هم داستان انتخاب کردیم .استاد اعصاب نداشت از دست اطرافیان و شوهر سابقش .فروغ این جایی -۵ترجمه اشعار فروغ فرخزاد به زبا نهای مختلف ،سپیده زرین پناه،
اکبری پذیرفت و گفت . . .یکی از مهمترین اشعار فروغ که زمینهی و این زمانی نبود .کاش پنجاه سال بعد به دنیا میآمد . . .عل یاکبر ۲۸ BBCبهمن – ۱۳۸۵نگاه کنید به ترجمه اشعار فروغ فرخزاد به
فلکلوریک دار د همین شعر است که در آن به دخترشاه پریان به اکبری در سال ۱۳۵۲کتاب «لُمپنیسم» را نوشت و در آن به مسایل زبانهای عربی ،ترکی استامبولی ،کرهای ،چینی ،سوئدی ،اسپانیایی،
31 عنوان یک عنصر فولکلوریک اشاره م یکند و نه یک بحث اعتقادی به اجتماعی ایران اشاره کرد .این کتاب در ۱۸۴صفحه ،همراه با تصویر فرانسوی ،استرالیایی ،ایتالیایی ،لیتوانی ،آلبانیایی ،دانمارکی و . . .
جن وپری و . . .برای آن روز ( ۲۴یا ۲۶بهمن) ،موزیک ملایمی هم در انتشارات ِی سپهر به چاپ رسید .او در این کتاب ،لُمپنها را افرادی