Page 34 - Shahrvand BC No.1250
P. 34
سکارئوسها یا همان سکائیان دروپیکی ادبیات/نقدوتاریخ 34
(دربیکی ،دری) قوم ساسانیان بوده اند
شعر بخش مهمی از ادبیات تخیلی است .در شعر تخیل ،ص 37 34
جواهر و نقود از دکان و کیسه های مردم استخراج میکردند نویسندگان یونانی و رومی در میان شاعر خیالات خود را با خواننده در میان می گذارد :خوش دارم /تا
ساسان نامند( .برهان) .او [بهمن] را پسری بود نام او ساسان مهاجمان آسیای میانی به سمت افغانستان و در صفای بیخودی /دیده مست /شبانگاهی باشم /.از قید و جنون/
تاریخ (ترجمه ملک. نام او شیوذ از فرزندان طالوت از زنی هندوستان که در آغاز قرن اول پیش از میلاد اتفاق افتاد خوش نغمه /آزادی باشم .شاعر شعر را در سفر ص 79-80تمثیل سال متسیب /شماره - 1250جمعه 11دادرم 1392
ٔ آمده: چ مشکور ص .)70در شاهنامه طبری از سکا -راوکها (سکا -رئوسها) نام م یبرند و شرقشناسان می کند که معراج «معنی ،تقریر ،فرحان ،تغافل ،اشتیاق ،معجزه آسا
با توجه به نام و خاستگاه ایشان به درستی آنان را از سکاها
پسر بود او را یکی شیرگیر برشمردهاند .نام سکا -رئوسها را به سادگی میتوان به بحر وزینش» است. In touch with Iranian diversity
که ساسانش خواندی ورا اردشیر معنی سکائیان دارندۀ ریواس (ریواج ،برگ هئومه) از تلمیحات ،ارجاعات ،اشارات – سوای ترکیبات زبان سنتی ادبی
یکی دخترش بود نامش همای گرفت چه در افغانستان هوم (هئومه) به همان ریواس بر می آید :شاعر آثار کلاسیک و معاصر از جمله حافظ ،ابو سعید
گفته میشود .این بدان معنی است که سکارئوسها همان الوالخیر ،نیما ،فروغ ،صالحه وهاب را ملکه ذهن دارد که با استقبالی از
هنرمند و بادانش و پاک رای سکائیان برگ هومه کتیبههای داریوش و سکائیان پارسی صالحه در ص 42شعری در بحر عروضی با زحافات ملیح می سراید.
پدر درپذیرفتش از نیکوی دروپیکی و دادیک خبر هرودوت (به معنی دارندگان گیاه در آرزو ص 44از بیماری طرف ،شاعر با امید دادن عیادت می کند.
دارویی) و دربیکان خبر کتسیاس هستند که نامشان بعدها او بنازم را برای تشویق گاهی بکار می برد؛ این شجاعت شاعر را نشان
بدان دین که خوانی ورا پهلوی به صورت دری و تاجیک در آمده است .مطابق منابع کهن می دهد .ص 45که در شعر جرعه از حریم خود دفاع می کند :من
همای دل افروز تابنده ماه هندی هندوان بعد از گذشت بیش از یک قرن این قبیله منم ،ص .46در 2شعر خندیدی و مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
مهاجم و مهاجر سکایی را از هندوستان به سمت افغانستان فروغ فرخزاد را حس کرده؛ حال و هوای او را از زبان خود بیان می
چنان بد که آبستن آمد ز شاه و ایران باز پس راندند .پ یگیری تبار ساسانیان معلوم م یدارد
چو شش ماه شد پر ز تیمار شد که این سکائیان دری رانده شده از هندوستان همانا قبیله کند ،ص .50-51
چو بهمن چنان دید بیمار شد ساسانیان بودهاند .خود نام ساسان که به صورت ساو-سان گاهی شاعر نجوا با خود دارد تا با یار .ص « 5سراشیب وجودت» ضمیر
چو از درد ،شاه اندر آمد ز پای در سانسکریت به معنی فشارنده ساقه هوم برای گرفتن شیره «ت» برای خود شاعر با روان «پاک و ساده غمین» است .غصه دیروز
آن است ،در واقع نشانگر نام قبیله و نیای قبیله ای ساسانیان ص 105شاعر با خود نجوا می کند که حلقه بر انگشت را «رهایش کن/
بفرمود تا پیش او شد همای تا آزاد گردی ».این حلقه بردگی در جامعه مدرن با سلطه مذکر ناهنجار
چنین گفت کاین پاک تن چهرزاد است. بوده؛ فروغ فرخزاد هم در دهه 30ش آنرا حلقه بردگی می نامد .در شعر
مرحوم علی مظاهری در کتاب دو جلدی جاده ابریشم خود استقبال مثلث من-تو-آرمان در هم تنیده می شود« :طنین صدایت را/
ز گیتی فراوان نبوده ست شاد به گواه از منابع بیزانسی و چینی تبار ساسانیان را از سکائیان آزادی روحم /..به اعتماد ».همین موضوع در شعر شقایق ،ص 7بصورت
سپردم بدو تاج و تخت بلند سرزمین کوشانیان (افغانستان) شمرده است .از آنجائی که مثلث من-تو -خواهش موجز آمده؛ نیز در غصه ص .65آیا واقعا فاصله
کتسیاس میگوید که سپیتاک سپیتمان پسرخوانده ای بین این 3مقوله در عشق وجود دارد؟ آیا من -آیینه -آینده 3وجه
همان لشکر و گنج و بخت بلند کوروش فرمانروای دربیکان (در سمت بلخ) بوده است و دیگر این مثلث نیستند که در 2راس من-تو مشترکند؟ آیا عشق،
ولیعهد من او بود در جهان هرتسفلد معتقد است که این فرد همان زرتشت سپیتمان
تاریخی است ،لذا در مجموع بدین نتیجه میرسیم که خواهش ،پیمان ساختن آینده باهم من-تو نیست؟
هم آنکس که زو زاید اندر نهان ساسانیان از قدیم و پیش از مهاجرتشان به غرب فلات ایران آن کس که من از فراق او غمگینم /او را به من و مرا به او باز رسان.
چو ساسان شنید این سخن خیره شد در عهد اشکانیان به کیش زرتشت بودهاند و زبان دری دربار ابوسعید ابوالخیر 357-440ق عارف کتیبه شعر رسان ص -115
ایشان در اصل معنی زبان دروپیکی (دربیکی ،تاجیکی) را 116است .جنبه های زمینی عشق هم بدیع مطرح می شوند« :ملس
ز گفتار بهمن دلش تیره شد میداده است .فردوسی در شاهنامه به درستی مسکن پیش مباهات تنش بوسه تر ..چو شیره ناز رسان /گر من بنالم ز عطش
به سه روز و دو شب بسان پلنگ حالات رکین .. /مهر سرافراز رسان .در این شعر و چندتای دیگر قالب
از فارس ایشان را همان هندوستان شمرده است:
از ایران بمرزی دگر شد ز ننگ ساسان( .اِخ) ابن دارا (ساسان دوم ) به روایت فردوسی در عروضی را بصورت پلگانی نیمایی نوشته شده.
دمان سوی شهر نشاپور شد شاهنامه فرزند دارا آخرین پادشاه کیانی است که بعد از پدر راوی زن خانواده ،زادگاه ،منابع فرهنگی خود را درشعر می آورد :ص
پر از درد بود از پدر دور شد 28کتیبه /استقبالیه حافظ آمده :تنت به ناز طبیبان نیازمند میاد.
به هند گریخت .فردوسی گوید: این شعر نیایش برای مهر دوست است؛ پدرم ص ،29مادرم ص ،31
زنی را ز تخم بزرگان بخواست چو دارا به رزم اندرون کشته شد لبخند مادر ص ،76سرزمین من ص ،30با آرزوی "بهبود خواهم
همی خویشتن داشت با خاک راست ترا ".هدیه ص 114با بدعت و سترگی نام پدر را نیآورده؛ ولی در سطر
همه دوده را روز برگشته شد آخر خواننده را ضربه فنی می کند" :صدایم می زند /دخترم /بشتاب".
همی داشت تخم کیی در نهفت پسر بد مر او را یکی شادکام
ز گوهر بگیتی کسی را نگفت خردمند وجنگی و ساسان به نام او جور زمانه را دور زمانه دانسته با صبوری شکایتی ندارد.
زن پاک تن پاک فرزند زاد پدر را بدانگونه چون کشته دید شاعر به میهن خونین در شعر ای هم دیار من ،ص 9-8در این هنگامه
یکی نیک پی پور فرخ نژاد سر بخت ایرانیان گشته دید خون و خطر نیایش می کند« :مصون خواهمت ».او مادریست که
پدر نام ساسانش کرد آن زمان از آن لشکر روم بگریخت اوی نگران جوانان میهن در کارزار تخاصمات روزانه و زنان برای آزادیهای
مر او را بزودی سرآمد زمان. مدنی مدرن می باشد .پیران ویسه جوانان را مثله می کنند .در شعر
به دام بلا برنیاویخت اوی بمان ص 12راوی به گذشته رو کرده؛ با مرور خاطرات کودکی ،خانه
شاهنامه چ بروخیم ج 6ص ).)1755 - 1757 به هندوستان در ،بزاری بمرد پدری ،احساسها و عواطف آن دوره با حس نوعدوستی رمانتیک و
ز ساسان یکی کودکی ماندخرد تصویر واقعگرا ،ضمیر «ت» یا «ش» را برای زادگاه و ترکیب حزن
در مجمل التواریخ و القصص آمده « :کی بهمن ،پسر برین هم نشان تا چهارم پسر «گریه ی دوشیزه ای» بکار می برد ،ص .47آیا این نیایش با خود
اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور بود از فرزندان طالوت همی نام ساسانش کردی پدر است -در باره خویش؟ به ابهام ضمیر «ت» توجه شود -آیا انعکاس
الملک ،و نام او اردشیر بود ،کی اردشیر دراز انگل خواندندی خویشتن است با مونولوگ با خود /خدا یا فرد دیگری در نیایش؟
او را و به بهمن معروف است ،و او را درازدست نیز گویند... شبانان بدندی و گر ساربان آسمان رنگین میهن به استعاره «آن مرز آشنا» با تصاویر «زخمی،
و او را پسری بود نامش ساسان ،و دختری همای( .همان همه ساله با درد و رنج گران.
کتاب ص .)30بهمن را پسری بود نام وی ساسان ،چون شاهنامه چ بروخیم ج 7ص )) 1923 گریه ،بی پر» و آرزوی بهبود اوضاع با آمدن «بهار» تداعی شده. Vol. 20 / No. 1250 - Friday, Aug. 2, 2013
بهمن پادشاهی دختر را داد[ ،وی] ننگ آمدش از این کار و شاعر نیاز به تغذیه فرهنگی از منابع محلی ،منطقه ای ،جهانی دارد .این
به دور جای برفت و نسب خویش پوشیده کرد ،و گوسفند از قرار معلوم روایتهای مختلفی از انتساب ساختگی نسب تغذیه استعداد کلامی او را رشد می دهد .این منابع بقرار زیرند :کتب
چند بدست آورد و همی داشتی تا به هندوستان اندر بمرد، سانیان به هخامنشیان (دارایان) وجود داشته که در اخبار کلاسیک ،حافظه پیران خانواده ،فیلمهای غربی ،رادیو با برنامه های
و از وی پسری ماند هم ساسان نام بود ،تا پنجمین پسر فردوسی (تحت عنوان ساسان اول) و دیگران باقی مانده ادبی-نمایشی -موسیقی ،موسیقی مدرن ،مجلات ادبی-هنری ،حضور در
همچنان [ساسان] نام همی نهادند ،و روزگار اندر محنت و
شبانی کردن همی گذاشتند تا پاپک پادشاه اصطخر خوابها است: سخنرانی /همایش /مصاحبت با فرهیختگان ،وصل به اینترنت.
دید که بجایگاه گفته شود( .همان کتاب ص 32و .)33چون ساسان( .اِخ) ابن بهمن بن اسفندیار ملقب به ساسان الاکبر شاعر در نوجوانی شماره های گذشته مجله سخن ،در باره ادبیات و
بهمن گذشته شد از وی پنج فرزند ماند .دو پسر یکی ساسان مطابق روایات افسانه ای که در شاهنامه و نیز در کلیۀ هنر ،نشر تهران دهه های 40و 50ش ،را در کابل می خواند .در این
دیگر دارا ...ساسان با آنکه عامل و عالم و مردانه بود رغبت کتابهای تاریخ و لغت آمده ،ج ّد سلسلۀ ساسانی است .در نشریه شعر ،داستان ،ترجمه از مولفان ایرانی و غربی مرتب درج شده؛
بپادشاهی نکرد و طریق زهد سپرد و در کوه رفت( .فارسنامه برهان قاطع آمده :نام پسر بهمن بن اسفندیار است که از نبض ادبیات تهران برای نخبگان با روادید دولتی بود که به کابل هم
ٔ ابن بلخی چ تهران ص .)44او [بهمن] را پسری بود ساسان همای دخت که هم خواهر و هم مادر او و هم زن و هم دختر
نام و دختری همای نام بهمن همای را زن کرد و پادشاهی به پدر او بود گریخت ،گویند چون بهمن ،همای دختر خود را بدست فرهیختگان میرسید.
دختر داد ساسان از رشک بعبادت مشغول شد( .تاریخ گزیده ولیعهد گردانید ساسان از خوف جان به کوهسار گریخت و در شعر نیما ص 35بنیانگذار شعرنو فارسی را می ستاید :چه خوش
چ عکسی ص.)89 سیاحت پیشه کرد ،جمعی از درویشان براو گرد آمدند و در رویاندی دانه ها /ز آن افکار نغز و نو /تو نیما .بار گران ص 108-107
به عقیده یزدانیان ساسان نخست تارک دنیا شد و بپادشاهی هیچ مسکنی منزل نساخت و در هیچ موضعی وطن نگرفت تصویری از یک دهکده با یک خانواده شامل "پیرمرد با تنومندی غم/
نپرداخت و خود را در حکمت و ریاضت کامل ساخت و بدین معنی آن طایفه را که به انواع گدائی و اصناف سٔوال، مادری ..با عفتش /پسرک بافهم /دخترک غنوده با عجز در قفس/
اولاد خود را نیز به تحصیل دانش و فرزانگی وصیت کرد و
(انجمن آرا) (هآنمنهدٔرااوجلا)د.ا نودخرسسلتکساکاساملنی بنزعمنمسلمٔولکفشددهساانتید.ر حس آزاده گیش /والاتر از بار گران" داده می شود.
پانزدهمین تم شعر زن افغان برونمرزی عمدتا عشق تجریدی و تنهایی است .ولی
در شعر شهلا خاطرات ،آمال ،امید با تصاویر ،استعارات ،مجاز -آهنگین
در هم می آمیزند .شعر انتظار ص 49و آرزو ص 52نمونه های لطافت
روح اوست .کلمات چون پاهای موزون در رقص حرکتی مطبوع با
وزن ،آوای موسیقیایی ،حس دلنشینی دارند.
پیغامبر ایرانی بوده است .رجوع به فرهنگ ایران باستان منابع:
پورداود ص 34و مزدیسنا در ادبیات فارسی معین چ1 01307/2 http://www.24sahat.com 28/شهلا-و-لیزاده http://
http://www. www.vatandar.at/ShahlaLatifi12.html
ص 50و 51شود. radiopagah.com/
(دربیکی ،دری) قوم ساسانیان بوده اند
شعر بخش مهمی از ادبیات تخیلی است .در شعر تخیل ،ص 37 34
جواهر و نقود از دکان و کیسه های مردم استخراج میکردند نویسندگان یونانی و رومی در میان شاعر خیالات خود را با خواننده در میان می گذارد :خوش دارم /تا
ساسان نامند( .برهان) .او [بهمن] را پسری بود نام او ساسان مهاجمان آسیای میانی به سمت افغانستان و در صفای بیخودی /دیده مست /شبانگاهی باشم /.از قید و جنون/
تاریخ (ترجمه ملک. نام او شیوذ از فرزندان طالوت از زنی هندوستان که در آغاز قرن اول پیش از میلاد اتفاق افتاد خوش نغمه /آزادی باشم .شاعر شعر را در سفر ص 79-80تمثیل سال متسیب /شماره - 1250جمعه 11دادرم 1392
ٔ آمده: چ مشکور ص .)70در شاهنامه طبری از سکا -راوکها (سکا -رئوسها) نام م یبرند و شرقشناسان می کند که معراج «معنی ،تقریر ،فرحان ،تغافل ،اشتیاق ،معجزه آسا
با توجه به نام و خاستگاه ایشان به درستی آنان را از سکاها
پسر بود او را یکی شیرگیر برشمردهاند .نام سکا -رئوسها را به سادگی میتوان به بحر وزینش» است. In touch with Iranian diversity
که ساسانش خواندی ورا اردشیر معنی سکائیان دارندۀ ریواس (ریواج ،برگ هئومه) از تلمیحات ،ارجاعات ،اشارات – سوای ترکیبات زبان سنتی ادبی
یکی دخترش بود نامش همای گرفت چه در افغانستان هوم (هئومه) به همان ریواس بر می آید :شاعر آثار کلاسیک و معاصر از جمله حافظ ،ابو سعید
گفته میشود .این بدان معنی است که سکارئوسها همان الوالخیر ،نیما ،فروغ ،صالحه وهاب را ملکه ذهن دارد که با استقبالی از
هنرمند و بادانش و پاک رای سکائیان برگ هومه کتیبههای داریوش و سکائیان پارسی صالحه در ص 42شعری در بحر عروضی با زحافات ملیح می سراید.
پدر درپذیرفتش از نیکوی دروپیکی و دادیک خبر هرودوت (به معنی دارندگان گیاه در آرزو ص 44از بیماری طرف ،شاعر با امید دادن عیادت می کند.
دارویی) و دربیکان خبر کتسیاس هستند که نامشان بعدها او بنازم را برای تشویق گاهی بکار می برد؛ این شجاعت شاعر را نشان
بدان دین که خوانی ورا پهلوی به صورت دری و تاجیک در آمده است .مطابق منابع کهن می دهد .ص 45که در شعر جرعه از حریم خود دفاع می کند :من
همای دل افروز تابنده ماه هندی هندوان بعد از گذشت بیش از یک قرن این قبیله منم ،ص .46در 2شعر خندیدی و مرگ من روزی فرا خواهد رسید،
مهاجم و مهاجر سکایی را از هندوستان به سمت افغانستان فروغ فرخزاد را حس کرده؛ حال و هوای او را از زبان خود بیان می
چنان بد که آبستن آمد ز شاه و ایران باز پس راندند .پ یگیری تبار ساسانیان معلوم م یدارد
چو شش ماه شد پر ز تیمار شد که این سکائیان دری رانده شده از هندوستان همانا قبیله کند ،ص .50-51
چو بهمن چنان دید بیمار شد ساسانیان بودهاند .خود نام ساسان که به صورت ساو-سان گاهی شاعر نجوا با خود دارد تا با یار .ص « 5سراشیب وجودت» ضمیر
چو از درد ،شاه اندر آمد ز پای در سانسکریت به معنی فشارنده ساقه هوم برای گرفتن شیره «ت» برای خود شاعر با روان «پاک و ساده غمین» است .غصه دیروز
آن است ،در واقع نشانگر نام قبیله و نیای قبیله ای ساسانیان ص 105شاعر با خود نجوا می کند که حلقه بر انگشت را «رهایش کن/
بفرمود تا پیش او شد همای تا آزاد گردی ».این حلقه بردگی در جامعه مدرن با سلطه مذکر ناهنجار
چنین گفت کاین پاک تن چهرزاد است. بوده؛ فروغ فرخزاد هم در دهه 30ش آنرا حلقه بردگی می نامد .در شعر
مرحوم علی مظاهری در کتاب دو جلدی جاده ابریشم خود استقبال مثلث من-تو-آرمان در هم تنیده می شود« :طنین صدایت را/
ز گیتی فراوان نبوده ست شاد به گواه از منابع بیزانسی و چینی تبار ساسانیان را از سکائیان آزادی روحم /..به اعتماد ».همین موضوع در شعر شقایق ،ص 7بصورت
سپردم بدو تاج و تخت بلند سرزمین کوشانیان (افغانستان) شمرده است .از آنجائی که مثلث من-تو -خواهش موجز آمده؛ نیز در غصه ص .65آیا واقعا فاصله
کتسیاس میگوید که سپیتاک سپیتمان پسرخوانده ای بین این 3مقوله در عشق وجود دارد؟ آیا من -آیینه -آینده 3وجه
همان لشکر و گنج و بخت بلند کوروش فرمانروای دربیکان (در سمت بلخ) بوده است و دیگر این مثلث نیستند که در 2راس من-تو مشترکند؟ آیا عشق،
ولیعهد من او بود در جهان هرتسفلد معتقد است که این فرد همان زرتشت سپیتمان
تاریخی است ،لذا در مجموع بدین نتیجه میرسیم که خواهش ،پیمان ساختن آینده باهم من-تو نیست؟
هم آنکس که زو زاید اندر نهان ساسانیان از قدیم و پیش از مهاجرتشان به غرب فلات ایران آن کس که من از فراق او غمگینم /او را به من و مرا به او باز رسان.
چو ساسان شنید این سخن خیره شد در عهد اشکانیان به کیش زرتشت بودهاند و زبان دری دربار ابوسعید ابوالخیر 357-440ق عارف کتیبه شعر رسان ص -115
ایشان در اصل معنی زبان دروپیکی (دربیکی ،تاجیکی) را 116است .جنبه های زمینی عشق هم بدیع مطرح می شوند« :ملس
ز گفتار بهمن دلش تیره شد میداده است .فردوسی در شاهنامه به درستی مسکن پیش مباهات تنش بوسه تر ..چو شیره ناز رسان /گر من بنالم ز عطش
به سه روز و دو شب بسان پلنگ حالات رکین .. /مهر سرافراز رسان .در این شعر و چندتای دیگر قالب
از فارس ایشان را همان هندوستان شمرده است:
از ایران بمرزی دگر شد ز ننگ ساسان( .اِخ) ابن دارا (ساسان دوم ) به روایت فردوسی در عروضی را بصورت پلگانی نیمایی نوشته شده.
دمان سوی شهر نشاپور شد شاهنامه فرزند دارا آخرین پادشاه کیانی است که بعد از پدر راوی زن خانواده ،زادگاه ،منابع فرهنگی خود را درشعر می آورد :ص
پر از درد بود از پدر دور شد 28کتیبه /استقبالیه حافظ آمده :تنت به ناز طبیبان نیازمند میاد.
به هند گریخت .فردوسی گوید: این شعر نیایش برای مهر دوست است؛ پدرم ص ،29مادرم ص ،31
زنی را ز تخم بزرگان بخواست چو دارا به رزم اندرون کشته شد لبخند مادر ص ،76سرزمین من ص ،30با آرزوی "بهبود خواهم
همی خویشتن داشت با خاک راست ترا ".هدیه ص 114با بدعت و سترگی نام پدر را نیآورده؛ ولی در سطر
همه دوده را روز برگشته شد آخر خواننده را ضربه فنی می کند" :صدایم می زند /دخترم /بشتاب".
همی داشت تخم کیی در نهفت پسر بد مر او را یکی شادکام
ز گوهر بگیتی کسی را نگفت خردمند وجنگی و ساسان به نام او جور زمانه را دور زمانه دانسته با صبوری شکایتی ندارد.
زن پاک تن پاک فرزند زاد پدر را بدانگونه چون کشته دید شاعر به میهن خونین در شعر ای هم دیار من ،ص 9-8در این هنگامه
یکی نیک پی پور فرخ نژاد سر بخت ایرانیان گشته دید خون و خطر نیایش می کند« :مصون خواهمت ».او مادریست که
پدر نام ساسانش کرد آن زمان از آن لشکر روم بگریخت اوی نگران جوانان میهن در کارزار تخاصمات روزانه و زنان برای آزادیهای
مر او را بزودی سرآمد زمان. مدنی مدرن می باشد .پیران ویسه جوانان را مثله می کنند .در شعر
به دام بلا برنیاویخت اوی بمان ص 12راوی به گذشته رو کرده؛ با مرور خاطرات کودکی ،خانه
شاهنامه چ بروخیم ج 6ص ).)1755 - 1757 به هندوستان در ،بزاری بمرد پدری ،احساسها و عواطف آن دوره با حس نوعدوستی رمانتیک و
ز ساسان یکی کودکی ماندخرد تصویر واقعگرا ،ضمیر «ت» یا «ش» را برای زادگاه و ترکیب حزن
در مجمل التواریخ و القصص آمده « :کی بهمن ،پسر برین هم نشان تا چهارم پسر «گریه ی دوشیزه ای» بکار می برد ،ص .47آیا این نیایش با خود
اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور بود از فرزندان طالوت همی نام ساسانش کردی پدر است -در باره خویش؟ به ابهام ضمیر «ت» توجه شود -آیا انعکاس
الملک ،و نام او اردشیر بود ،کی اردشیر دراز انگل خواندندی خویشتن است با مونولوگ با خود /خدا یا فرد دیگری در نیایش؟
او را و به بهمن معروف است ،و او را درازدست نیز گویند... شبانان بدندی و گر ساربان آسمان رنگین میهن به استعاره «آن مرز آشنا» با تصاویر «زخمی،
و او را پسری بود نامش ساسان ،و دختری همای( .همان همه ساله با درد و رنج گران.
کتاب ص .)30بهمن را پسری بود نام وی ساسان ،چون شاهنامه چ بروخیم ج 7ص )) 1923 گریه ،بی پر» و آرزوی بهبود اوضاع با آمدن «بهار» تداعی شده. Vol. 20 / No. 1250 - Friday, Aug. 2, 2013
بهمن پادشاهی دختر را داد[ ،وی] ننگ آمدش از این کار و شاعر نیاز به تغذیه فرهنگی از منابع محلی ،منطقه ای ،جهانی دارد .این
به دور جای برفت و نسب خویش پوشیده کرد ،و گوسفند از قرار معلوم روایتهای مختلفی از انتساب ساختگی نسب تغذیه استعداد کلامی او را رشد می دهد .این منابع بقرار زیرند :کتب
چند بدست آورد و همی داشتی تا به هندوستان اندر بمرد، سانیان به هخامنشیان (دارایان) وجود داشته که در اخبار کلاسیک ،حافظه پیران خانواده ،فیلمهای غربی ،رادیو با برنامه های
و از وی پسری ماند هم ساسان نام بود ،تا پنجمین پسر فردوسی (تحت عنوان ساسان اول) و دیگران باقی مانده ادبی-نمایشی -موسیقی ،موسیقی مدرن ،مجلات ادبی-هنری ،حضور در
همچنان [ساسان] نام همی نهادند ،و روزگار اندر محنت و
شبانی کردن همی گذاشتند تا پاپک پادشاه اصطخر خوابها است: سخنرانی /همایش /مصاحبت با فرهیختگان ،وصل به اینترنت.
دید که بجایگاه گفته شود( .همان کتاب ص 32و .)33چون ساسان( .اِخ) ابن بهمن بن اسفندیار ملقب به ساسان الاکبر شاعر در نوجوانی شماره های گذشته مجله سخن ،در باره ادبیات و
بهمن گذشته شد از وی پنج فرزند ماند .دو پسر یکی ساسان مطابق روایات افسانه ای که در شاهنامه و نیز در کلیۀ هنر ،نشر تهران دهه های 40و 50ش ،را در کابل می خواند .در این
دیگر دارا ...ساسان با آنکه عامل و عالم و مردانه بود رغبت کتابهای تاریخ و لغت آمده ،ج ّد سلسلۀ ساسانی است .در نشریه شعر ،داستان ،ترجمه از مولفان ایرانی و غربی مرتب درج شده؛
بپادشاهی نکرد و طریق زهد سپرد و در کوه رفت( .فارسنامه برهان قاطع آمده :نام پسر بهمن بن اسفندیار است که از نبض ادبیات تهران برای نخبگان با روادید دولتی بود که به کابل هم
ٔ ابن بلخی چ تهران ص .)44او [بهمن] را پسری بود ساسان همای دخت که هم خواهر و هم مادر او و هم زن و هم دختر
نام و دختری همای نام بهمن همای را زن کرد و پادشاهی به پدر او بود گریخت ،گویند چون بهمن ،همای دختر خود را بدست فرهیختگان میرسید.
دختر داد ساسان از رشک بعبادت مشغول شد( .تاریخ گزیده ولیعهد گردانید ساسان از خوف جان به کوهسار گریخت و در شعر نیما ص 35بنیانگذار شعرنو فارسی را می ستاید :چه خوش
چ عکسی ص.)89 سیاحت پیشه کرد ،جمعی از درویشان براو گرد آمدند و در رویاندی دانه ها /ز آن افکار نغز و نو /تو نیما .بار گران ص 108-107
به عقیده یزدانیان ساسان نخست تارک دنیا شد و بپادشاهی هیچ مسکنی منزل نساخت و در هیچ موضعی وطن نگرفت تصویری از یک دهکده با یک خانواده شامل "پیرمرد با تنومندی غم/
نپرداخت و خود را در حکمت و ریاضت کامل ساخت و بدین معنی آن طایفه را که به انواع گدائی و اصناف سٔوال، مادری ..با عفتش /پسرک بافهم /دخترک غنوده با عجز در قفس/
اولاد خود را نیز به تحصیل دانش و فرزانگی وصیت کرد و
(انجمن آرا) (هآنمنهدٔرااوجلا)د.ا نودخرسسلتکساکاساملنی بنزعمنمسلمٔولکفشددهساانتید.ر حس آزاده گیش /والاتر از بار گران" داده می شود.
پانزدهمین تم شعر زن افغان برونمرزی عمدتا عشق تجریدی و تنهایی است .ولی
در شعر شهلا خاطرات ،آمال ،امید با تصاویر ،استعارات ،مجاز -آهنگین
در هم می آمیزند .شعر انتظار ص 49و آرزو ص 52نمونه های لطافت
روح اوست .کلمات چون پاهای موزون در رقص حرکتی مطبوع با
وزن ،آوای موسیقیایی ،حس دلنشینی دارند.
پیغامبر ایرانی بوده است .رجوع به فرهنگ ایران باستان منابع:
پورداود ص 34و مزدیسنا در ادبیات فارسی معین چ1 01307/2 http://www.24sahat.com 28/شهلا-و-لیزاده http://
http://www. www.vatandar.at/ShahlaLatifi12.html
ص 50و 51شود. radiopagah.com/