Page 28 - Shahrvand BC No.1241
P. 28
با قمه کشــی و تهدید و خفه کردن صدای متفاوت دیگران نه تنها از این جماعت ادبیات/گفتوگو 28
به یکپارچگی ایران عزیزمان کمکــی نمیکند و موجب اختلافات
قومی وملیتی دربین ملت نیک اندیش ایران میشــود ،بلکه ناقض هژبر میرتیموری موضوع یا بهدادگاهی شــدن من منجر م یشــود یا به مواجه شدنم با 28
توقــع انتظــارات عصر حاضــر و روند تاریخ ،دمکراســی و دوران لشکرکشی روزنام ههای جناح راســتی درترکیه .رما نها به این دلیل
اخیرا درپی مطرح شدن حق زبان مادری از جانب سخنوری که عمرش که نویسندگا نشــان عضو حزب خاصی هستند ،سیاسی نم یشوند -
پسامدرن آنمیشود. را بــر اعتلای زبان ملی (فارســی) و ادبیات فارســی زبان نهادههمه خب،بعضی از نویسندگان عضو حز بها م یشوند ،من نم یشوم -بلکه
آقای براهنی با طرح یک خواســت ٔه برحق که در راستای قوانین مدون روزه شــاهد موج حملاتی ناسیونالیستی و گاهاً فاشیستی و احساسی سیاسی شد نشان به این دلیلاســت که یک قصه خوب ،به همذات
حقوق بشر امروزیست بادلیل و برهان عالمانه علمی ،فلسفی وتاریخی و که هرروز بر شــدت و تندی این حملات افزوده م یشــود ب هایشــان پنداری با انسا نها و درک کسانی م یپردازد که لزوما مثل مانیستند.
با بی طرفی کامل به حق رسمیت شناختن زبانهای مادری درکشورمان آقای دکتر براهنی هســتیم ...این جملات نه تنهــا از جانب گروهها، طبیعتا ،تمام رما نهای خوب سیاســ یاند چرا کــه همذا تپنداری با
که تنوع قومی و زبانی آن غیر قابل انکار است تاکیدم یکنند .که این افراد و جمعی تهای وابســته به جریانات خاص و راســتگرای بلکه از دیگری امری سیاسی است.در قلب "هنر رمان" ظرفیتی انسانی برای
خواســته نه به معنای حذف زبان فارســی و یا تجزی ٔه خاک و اقلیمی جانب هنرمندان و نویسندگان به اصطلاح روشنفکر نیز دیده م یشود. دیدن جهان از چشــ مهای دیگران ،نهفته اســت .غمخواریمه مترین
کشور یک پارچه ایران بلکه به یک پارچکی آن نیزکمک خواهد کرد. م یتوان گفت که این نوع بینش و برخورد با این مقوله ریشه درهمان
تفکر و سیســتمی دارد که ژیل دلوز آن را تفکر «ســاقه درختی» یا توانایی یک رما ننویس به شمار م یآید.
مسئله این باشد ،آن نباشد نیست .مسئله بودن همه است. رشد عمود یی اندیشه ،م ینامد .در این سیستم« ،ساقه» هم ٔهعناصر
آن چیزی که ایشان مطرح م یکند نه مسئله تجزیه طلبی ،بلکه مسئله ِ درخت را تحت فرمان خود دارد .و متکی بر تک مرکزی است .بدین سال متسیب /شماره - 1241جمعه 10دادرخ 1392
عبــور از تمرکز گرائی و زبان دیکتاتوری و قدرتمدار و طلوع وگذار به معنی که حیات عناصر وابسته به مرکز که همان ساقهاست م یباشند
تکثرگرائی است ،به معنای دیگر رفع غلبه گونه ای خاص بر گون ههای و ازخود هیچ گونه اســتقلالی ندارند و رشد و نمو و حد و مرز آ نها را ▪ ▪فرض کنید سه کتاب را م یتوانید با خود به یک جزیره بی In touch with Iranian diversity
دیگر اســت .موضوع حذف یکی به نفع دیگری نیست.بلکه برسمیت ســاقه تعیین م یکند .و اگر از ســاقه جدا شوند میخکشند و از بین
شناختن عناصر متنوع دیگر نیز بوده و موضوع دادن حق برابر به همه نخستین کدام کتا بها را انتخاب م یکنید؟ آـبـ"وفرعلهنفگببجرایمدع.
زبانهای موجود در یک همنشــینی مسالمت آمیزدر یک کلییت بنام م یرون د . بریتانیکا" (نســخه چاپ ســال ،)1911
کشور ایران است تا بتوان به این عناصرکه تا کنون به حاشیه رانده شده در ایــن گونه بینش و رویکرد که به عنوان یک مثال نام برده شــده، چــاپ "فرهنگ جامــع اســام"( )1913 - 1936و "فرهنگ جامع
و ســرکوب شدهاند و حق ابراز وجودنیافت هاند حق حیات داده شود تا چه در سیاست و سیستم های حکومتی ،دول تها ،مذهب ،تشکیلات اســتانبول" ( ،)1958 - 1971که در کتاب "اســتانبول"امدربارهاش
از ظرفی تهای زبانی آ نها در راستای اعتلای فرهنگی کشور عزیزمان سیاســی ،اجتماعی ،فرهنگــی ،قومی و قبیله ای ،فــردی و ...غیره نوشــت هام .این فرهن گها م یتواند مرا تا ده ســال به خود مشغول نگه
ایران به طور اخص و انســان بهطور اعم بهره ای برده شود .چیزی که حاکم بوده و م یباشــد .صاحبان این نوع بینش هرگونه تکثر گرائی و دارد .تخیل مــن درمواجهه با واقعیات بهتر پرورش پیدا م یکند -به
ایشان مطرح م یکنند داشتن باغچه ایست با گلهای رنگارنگ .نه یک دمکراســی را بر نم یتابند و همواره بر تک صدائی و تک گفتمانی و خصوص اگر این واقعیات ،کمی هم تاریخمصر ف گذشته باشند .بعد از
گدان در طاقچه و یک گل.نه زمســتانی یک رنگ که بهاری که همه 10سال باید مرا از آن جزیره بی آب و علف بیرون بیاورند تارما نهایی
مناسبات مراد مریدی ،و گله و چوپانی و ...تاکید دارن د. را که در آن نوشت هام منتشر کنم.
گ لها حق رویش بیابند. ما در طول تاریخ به خوبی شــاهد ســیطره این نوع تفکر و سیســتم
هرزبان صدائی اســت با ویژگ یهــا و ظرفیتهای خاص و منحصر و چه در شــیوه حکومت داری و چه در مذهب و تشــکیلات اجتماعی ▪ ▪شماهرازچندگاهدرآمریکابهسرم یبرید.کدامنویسندگان
ارزشــمند و کشــور عزیز ما به لحاظ تنوع قومــی و زبانی به مانند وسیاســی و حتا خانواده بوده و هستیم .اصولن اینگونه مراکز قدرت
ارکستری اســت متشکل از ســازهای متنوع؛ که تا کنون فقط یک چه کوچک و چه بزرگ و چه سیاســی و چه غیر سیاسی هرگز تاب آمریکایی از نظر شما تحســی نبرانگیزند؟ نویسند های در این
صدا صدای غالب بر این ارکســتر بوده و دیگر صداها فرصت نواختن حضور دیگری و یا شنیدن صدای دیگر را نداشته و با آن با شدت تمام
نیافتهاند .چرا باید دیگر صداها را خفه کرد و به آنها میدان و فرصت نویسندگان تمام بر آثارتان تاثیر گذاشته باشد؟ مـیاـمنرهحوسمتجاکنه Vol. 20 / No. 1241 - Friday, May 31, 2013
بــازی نداد؟ چرا ملت مان را از همــه صداها بهرمند نکنیم تارنگین برخورد کرده و هر صدایی را در نطفه خفه کردهان د . آپدایک یک بار در جایی نوشت که
کمانی از زیبائی و زیبائیهای زبانی داشته باشیم .آیا اگر فقط یک ساز اما امروزه تاریخ متحول شــده است .و انسان عصر حاضر درحال گذار جهان سوم تحت تاثیر فاکنرهستند .من یکی از آنها هستم .فاکنر به ما
بنوازد بهتر است یا کل ارکستر؟ سرزمین فرهنگی ایرانپهناور بهاری از این نوع سیستم و بینش تک گرائی و مقدس گرائی م یباشد.انسان نشان داد که سوژه ما م یتواند بومی و شهرستانی باشد،به دور از مراکز
اســت از گونههای ارزشــمند .بگذاریم بهاری رنگین داشته باشیم نه امروز به خوبی دریافته که ســعادت بشــری نــه در تک صدائی بلکه جهان غرب و مســائل و درگیر یهای سیاسی ،و با این حال ،نویسنده
زمستانی یکرنگ و سرد .بگذاریم فرد فرد میهن مانخودش انتخاب درچند صدائی ،تلورانس و تحمل و پذیرش دگرگونگی اســت.انسان م یتواند بهشــیوهای کاملا شخصی و مبتکرانه درباره آن بنویسد و در
کند که چگونه بیندیشد ،بنویســد بخواند و حرف بزند .زبان فارسی امروز چند گونگی را نه تهدید برای ج یات خویش بلکه غنای بیشتر سراسر جهان خواننده پیدا کند.
مردنی نیســت .زنده اســت و زنده خواهد ماند .زبانفارسی ما آنقدر م یداند .به همین خاطر برآن شــده اســت تا همزیستی راجایگزین مــن تقریبا تمام آثــار فاکنر ،همینگــوی و فیتزجرالــد را خواندهام.
مستحکم و شیرین هست که دادن فرصت به زبانهای دیگر تهدیدی برخورد و ســتیز با دیگرگونه ها نماید .در کشــورهای پیشرفته این تمام یادداشــ تهای ادبی آپدایک را همکه برای نیویورکر م ینوشــت
برای زبان فارســی ما نیست .کسانی که حقو فرصتبیان به دیگری مسئله راح تتر جا افتاده و تحربه شده است .اما این تحولدرهمه دنیا خواندهام .از آپدایک بســیار آموخت هام و از یادداشــ تهایی که درباره
نم یدهند چطور به خود میقبولانند که دیگران به آنها فرصت بیان به یکســان رخ نداده .درکشور های جهان سوم به خصوص خاورمیانه کتا بهایم نوشــته بود هم بســیار بهره بردهام .دوران دبیرستان را در
بدهند .قدمت زبانهای موجود در کشور مااگرفرضکنیم که بیشتر از ازجمله کشــور ما که هنوز بر محور مرکزگرائــی وتقدس مدهبی و مدرسه آمریکایی ســکولاری دراستانبول گذراندم و به همین خاطر،
زبان فارسی مان نبوده کمتر نیستند .فقط آنها قدرت طلب نبوده تا مناســبات مرید و مرادی م یچرخد ما هنوز شاهد خفه شدن صدای کتا بهای "تام سایر"" ،صلح جداگانه" و "کشتن مرغ مقلد"را به عنوان
دیگر هستیم .این بینش نه تنها بینش قدرت حاکمه استبلکه به یک کتا بهایی که مطالع هشان در آن دبیرستان اجباری بود خواندهام و از
دیگر زبا نها را خاموش کنند. رویکرد عمومی و فرهنگی جامعه ما تبدیل شــده است .و همه چرخ ٔه روحدموکراتیک و برابر یخواه این آثار بسیار لذت بردهام .آثار سلینجر
این مســئله تازه ای نیســت .امروزه ما درکشورهای پیشرفته اروپائی حیات اجتماعی ،فرهنگی و غیره ما بر این محورقدرت و تمرکز قدرت در آن دوران در دبیرستان ما تدریس نم یشد ،این بود که کتاب "ناتور
م یبینیــم کــه ایال تهای مختلف بــا زبان خــاص و محلی خویش در دســت یک نفر یا یک بینش غالب که در راس جامعه قرار گرفته دشــت" را به عنوان کتابی نامتعارف در ســا لهایدبیرستان خواندم.
م ینویســند ،م یخوانند و تکلم م یکنند؛ و چندگونگی زبانی و قومی است م یچرخد .از همین روست که امروزما شاهد این برخورهای تند رما نهای توماس پینچون ،هوش نیکلســون بیکر از دید من تحسین
هیچ مشکلی یا اشتقاق و یا تجزیه ای هم ایجاد نکرده بلکه گون ههای و قمه کش یهای لفظی و تهدیدها و تهم تها به آقای براهنی که دهها برانگیز است.دیو اگرز برایم قابل احترام است...
متفاوت درکنار هم همزیســتی م یکنند .به طور نمونه کشــور هلند کتاب به زبان غالب (فارسی) نوشته وحالا یک مطلب به زبان مادری اما وقتی کســی از من درباره ادبیات آمریکا سؤال م یکند ،بلافاصله به
هم زبان هلندی و هم درشــمال آن زبان فریزلندی استفاده م یشود. یاد هاوثرن ،ملویل و پوم یافتم .از دید من این ســه نویسنده بیش از
ودربلژیک ،هلندی و فرانسوی صحبت م یکنند ،لوگزامبورگ سویس نوشته هست م . هر کس دیگری نماینده روح آمریکایی هستند .شاید بهاین خاطر که
و ...خیلی از کشــورهای دیگر نیز ما نیز شــاهد چنــد گونگی زبان همــذات پنداری با دغدغ ههای بومــی و تخیل بکر آنها ،تعداد محدود
خواننــدگا ن آنها دردوران حیا تشــان و انرژ ی و خو شبین یشــان،
هستیم... موفقی تها و شکس تهای تماشای یشان برای من آساناست.
ما امروز درعصر پسامدرن زیست م یکنیم .درعصری که دیگر مرکزی
قدرتمــدار و رهبر و حاکم بر دیگــران را نم یپذیرد .عصریکه همه
گون ههای با حفظ هویت مســتقل خویــش م یتوانند در کنار هم و در
یک هارمونی و دوســتی حق حیات بیابند بدون اینکه یکی بردیگری
ارجح و یا غالب شــود .موضوع دمکراسی در زبان است و پذیرش چند
گونگی آن.
پس بیاییم دمکراســی و اعتقاد به دمکراســی را که همانا تحمل دگر
اندیش هها و همزیســتی با تفاو تها و چندگونگی است از خود شروع
کنیم .و با بردباری از نگاهی پسامدرنی و مترقی با این موضوع نگریسته
و به دور از احساســات ناسیونالیستی و راستگرایانه وقدرتمدارنه و هر
نوع مرکز گرائی بر این مقوله و سخنان ایشان تأمل کنیم.
به یکپارچگی ایران عزیزمان کمکــی نمیکند و موجب اختلافات
قومی وملیتی دربین ملت نیک اندیش ایران میشــود ،بلکه ناقض هژبر میرتیموری موضوع یا بهدادگاهی شــدن من منجر م یشــود یا به مواجه شدنم با 28
توقــع انتظــارات عصر حاضــر و روند تاریخ ،دمکراســی و دوران لشکرکشی روزنام ههای جناح راســتی درترکیه .رما نها به این دلیل
اخیرا درپی مطرح شدن حق زبان مادری از جانب سخنوری که عمرش که نویسندگا نشــان عضو حزب خاصی هستند ،سیاسی نم یشوند -
پسامدرن آنمیشود. را بــر اعتلای زبان ملی (فارســی) و ادبیات فارســی زبان نهادههمه خب،بعضی از نویسندگان عضو حز بها م یشوند ،من نم یشوم -بلکه
آقای براهنی با طرح یک خواســت ٔه برحق که در راستای قوانین مدون روزه شــاهد موج حملاتی ناسیونالیستی و گاهاً فاشیستی و احساسی سیاسی شد نشان به این دلیلاســت که یک قصه خوب ،به همذات
حقوق بشر امروزیست بادلیل و برهان عالمانه علمی ،فلسفی وتاریخی و که هرروز بر شــدت و تندی این حملات افزوده م یشــود ب هایشــان پنداری با انسا نها و درک کسانی م یپردازد که لزوما مثل مانیستند.
با بی طرفی کامل به حق رسمیت شناختن زبانهای مادری درکشورمان آقای دکتر براهنی هســتیم ...این جملات نه تنهــا از جانب گروهها، طبیعتا ،تمام رما نهای خوب سیاســ یاند چرا کــه همذا تپنداری با
که تنوع قومی و زبانی آن غیر قابل انکار است تاکیدم یکنند .که این افراد و جمعی تهای وابســته به جریانات خاص و راســتگرای بلکه از دیگری امری سیاسی است.در قلب "هنر رمان" ظرفیتی انسانی برای
خواســته نه به معنای حذف زبان فارســی و یا تجزی ٔه خاک و اقلیمی جانب هنرمندان و نویسندگان به اصطلاح روشنفکر نیز دیده م یشود. دیدن جهان از چشــ مهای دیگران ،نهفته اســت .غمخواریمه مترین
کشور یک پارچه ایران بلکه به یک پارچکی آن نیزکمک خواهد کرد. م یتوان گفت که این نوع بینش و برخورد با این مقوله ریشه درهمان
تفکر و سیســتمی دارد که ژیل دلوز آن را تفکر «ســاقه درختی» یا توانایی یک رما ننویس به شمار م یآید.
مسئله این باشد ،آن نباشد نیست .مسئله بودن همه است. رشد عمود یی اندیشه ،م ینامد .در این سیستم« ،ساقه» هم ٔهعناصر
آن چیزی که ایشان مطرح م یکند نه مسئله تجزیه طلبی ،بلکه مسئله ِ درخت را تحت فرمان خود دارد .و متکی بر تک مرکزی است .بدین سال متسیب /شماره - 1241جمعه 10دادرخ 1392
عبــور از تمرکز گرائی و زبان دیکتاتوری و قدرتمدار و طلوع وگذار به معنی که حیات عناصر وابسته به مرکز که همان ساقهاست م یباشند
تکثرگرائی است ،به معنای دیگر رفع غلبه گونه ای خاص بر گون ههای و ازخود هیچ گونه اســتقلالی ندارند و رشد و نمو و حد و مرز آ نها را ▪ ▪فرض کنید سه کتاب را م یتوانید با خود به یک جزیره بی In touch with Iranian diversity
دیگر اســت .موضوع حذف یکی به نفع دیگری نیست.بلکه برسمیت ســاقه تعیین م یکند .و اگر از ســاقه جدا شوند میخکشند و از بین
شناختن عناصر متنوع دیگر نیز بوده و موضوع دادن حق برابر به همه نخستین کدام کتا بها را انتخاب م یکنید؟ آـبـ"وفرعلهنفگببجرایمدع.
زبانهای موجود در یک همنشــینی مسالمت آمیزدر یک کلییت بنام م یرون د . بریتانیکا" (نســخه چاپ ســال ،)1911
کشور ایران است تا بتوان به این عناصرکه تا کنون به حاشیه رانده شده در ایــن گونه بینش و رویکرد که به عنوان یک مثال نام برده شــده، چــاپ "فرهنگ جامــع اســام"( )1913 - 1936و "فرهنگ جامع
و ســرکوب شدهاند و حق ابراز وجودنیافت هاند حق حیات داده شود تا چه در سیاست و سیستم های حکومتی ،دول تها ،مذهب ،تشکیلات اســتانبول" ( ،)1958 - 1971که در کتاب "اســتانبول"امدربارهاش
از ظرفی تهای زبانی آ نها در راستای اعتلای فرهنگی کشور عزیزمان سیاســی ،اجتماعی ،فرهنگــی ،قومی و قبیله ای ،فــردی و ...غیره نوشــت هام .این فرهن گها م یتواند مرا تا ده ســال به خود مشغول نگه
ایران به طور اخص و انســان بهطور اعم بهره ای برده شود .چیزی که حاکم بوده و م یباشــد .صاحبان این نوع بینش هرگونه تکثر گرائی و دارد .تخیل مــن درمواجهه با واقعیات بهتر پرورش پیدا م یکند -به
ایشان مطرح م یکنند داشتن باغچه ایست با گلهای رنگارنگ .نه یک دمکراســی را بر نم یتابند و همواره بر تک صدائی و تک گفتمانی و خصوص اگر این واقعیات ،کمی هم تاریخمصر ف گذشته باشند .بعد از
گدان در طاقچه و یک گل.نه زمســتانی یک رنگ که بهاری که همه 10سال باید مرا از آن جزیره بی آب و علف بیرون بیاورند تارما نهایی
مناسبات مراد مریدی ،و گله و چوپانی و ...تاکید دارن د. را که در آن نوشت هام منتشر کنم.
گ لها حق رویش بیابند. ما در طول تاریخ به خوبی شــاهد ســیطره این نوع تفکر و سیســتم
هرزبان صدائی اســت با ویژگ یهــا و ظرفیتهای خاص و منحصر و چه در شــیوه حکومت داری و چه در مذهب و تشــکیلات اجتماعی ▪ ▪شماهرازچندگاهدرآمریکابهسرم یبرید.کدامنویسندگان
ارزشــمند و کشــور عزیز ما به لحاظ تنوع قومــی و زبانی به مانند وسیاســی و حتا خانواده بوده و هستیم .اصولن اینگونه مراکز قدرت
ارکستری اســت متشکل از ســازهای متنوع؛ که تا کنون فقط یک چه کوچک و چه بزرگ و چه سیاســی و چه غیر سیاسی هرگز تاب آمریکایی از نظر شما تحســی نبرانگیزند؟ نویسند های در این
صدا صدای غالب بر این ارکســتر بوده و دیگر صداها فرصت نواختن حضور دیگری و یا شنیدن صدای دیگر را نداشته و با آن با شدت تمام
نیافتهاند .چرا باید دیگر صداها را خفه کرد و به آنها میدان و فرصت نویسندگان تمام بر آثارتان تاثیر گذاشته باشد؟ مـیاـمنرهحوسمتجاکنه Vol. 20 / No. 1241 - Friday, May 31, 2013
بــازی نداد؟ چرا ملت مان را از همــه صداها بهرمند نکنیم تارنگین برخورد کرده و هر صدایی را در نطفه خفه کردهان د . آپدایک یک بار در جایی نوشت که
کمانی از زیبائی و زیبائیهای زبانی داشته باشیم .آیا اگر فقط یک ساز اما امروزه تاریخ متحول شــده است .و انسان عصر حاضر درحال گذار جهان سوم تحت تاثیر فاکنرهستند .من یکی از آنها هستم .فاکنر به ما
بنوازد بهتر است یا کل ارکستر؟ سرزمین فرهنگی ایرانپهناور بهاری از این نوع سیستم و بینش تک گرائی و مقدس گرائی م یباشد.انسان نشان داد که سوژه ما م یتواند بومی و شهرستانی باشد،به دور از مراکز
اســت از گونههای ارزشــمند .بگذاریم بهاری رنگین داشته باشیم نه امروز به خوبی دریافته که ســعادت بشــری نــه در تک صدائی بلکه جهان غرب و مســائل و درگیر یهای سیاسی ،و با این حال ،نویسنده
زمستانی یکرنگ و سرد .بگذاریم فرد فرد میهن مانخودش انتخاب درچند صدائی ،تلورانس و تحمل و پذیرش دگرگونگی اســت.انسان م یتواند بهشــیوهای کاملا شخصی و مبتکرانه درباره آن بنویسد و در
کند که چگونه بیندیشد ،بنویســد بخواند و حرف بزند .زبان فارسی امروز چند گونگی را نه تهدید برای ج یات خویش بلکه غنای بیشتر سراسر جهان خواننده پیدا کند.
مردنی نیســت .زنده اســت و زنده خواهد ماند .زبانفارسی ما آنقدر م یداند .به همین خاطر برآن شــده اســت تا همزیستی راجایگزین مــن تقریبا تمام آثــار فاکنر ،همینگــوی و فیتزجرالــد را خواندهام.
مستحکم و شیرین هست که دادن فرصت به زبانهای دیگر تهدیدی برخورد و ســتیز با دیگرگونه ها نماید .در کشــورهای پیشرفته این تمام یادداشــ تهای ادبی آپدایک را همکه برای نیویورکر م ینوشــت
برای زبان فارســی ما نیست .کسانی که حقو فرصتبیان به دیگری مسئله راح تتر جا افتاده و تحربه شده است .اما این تحولدرهمه دنیا خواندهام .از آپدایک بســیار آموخت هام و از یادداشــ تهایی که درباره
نم یدهند چطور به خود میقبولانند که دیگران به آنها فرصت بیان به یکســان رخ نداده .درکشور های جهان سوم به خصوص خاورمیانه کتا بهایم نوشــته بود هم بســیار بهره بردهام .دوران دبیرستان را در
بدهند .قدمت زبانهای موجود در کشور مااگرفرضکنیم که بیشتر از ازجمله کشــور ما که هنوز بر محور مرکزگرائــی وتقدس مدهبی و مدرسه آمریکایی ســکولاری دراستانبول گذراندم و به همین خاطر،
زبان فارسی مان نبوده کمتر نیستند .فقط آنها قدرت طلب نبوده تا مناســبات مرید و مرادی م یچرخد ما هنوز شاهد خفه شدن صدای کتا بهای "تام سایر"" ،صلح جداگانه" و "کشتن مرغ مقلد"را به عنوان
دیگر هستیم .این بینش نه تنها بینش قدرت حاکمه استبلکه به یک کتا بهایی که مطالع هشان در آن دبیرستان اجباری بود خواندهام و از
دیگر زبا نها را خاموش کنند. رویکرد عمومی و فرهنگی جامعه ما تبدیل شــده است .و همه چرخ ٔه روحدموکراتیک و برابر یخواه این آثار بسیار لذت بردهام .آثار سلینجر
این مســئله تازه ای نیســت .امروزه ما درکشورهای پیشرفته اروپائی حیات اجتماعی ،فرهنگی و غیره ما بر این محورقدرت و تمرکز قدرت در آن دوران در دبیرستان ما تدریس نم یشد ،این بود که کتاب "ناتور
م یبینیــم کــه ایال تهای مختلف بــا زبان خــاص و محلی خویش در دســت یک نفر یا یک بینش غالب که در راس جامعه قرار گرفته دشــت" را به عنوان کتابی نامتعارف در ســا لهایدبیرستان خواندم.
م ینویســند ،م یخوانند و تکلم م یکنند؛ و چندگونگی زبانی و قومی است م یچرخد .از همین روست که امروزما شاهد این برخورهای تند رما نهای توماس پینچون ،هوش نیکلســون بیکر از دید من تحسین
هیچ مشکلی یا اشتقاق و یا تجزیه ای هم ایجاد نکرده بلکه گون ههای و قمه کش یهای لفظی و تهدیدها و تهم تها به آقای براهنی که دهها برانگیز است.دیو اگرز برایم قابل احترام است...
متفاوت درکنار هم همزیســتی م یکنند .به طور نمونه کشــور هلند کتاب به زبان غالب (فارسی) نوشته وحالا یک مطلب به زبان مادری اما وقتی کســی از من درباره ادبیات آمریکا سؤال م یکند ،بلافاصله به
هم زبان هلندی و هم درشــمال آن زبان فریزلندی استفاده م یشود. یاد هاوثرن ،ملویل و پوم یافتم .از دید من این ســه نویسنده بیش از
ودربلژیک ،هلندی و فرانسوی صحبت م یکنند ،لوگزامبورگ سویس نوشته هست م . هر کس دیگری نماینده روح آمریکایی هستند .شاید بهاین خاطر که
و ...خیلی از کشــورهای دیگر نیز ما نیز شــاهد چنــد گونگی زبان همــذات پنداری با دغدغ ههای بومــی و تخیل بکر آنها ،تعداد محدود
خواننــدگا ن آنها دردوران حیا تشــان و انرژ ی و خو شبین یشــان،
هستیم... موفقی تها و شکس تهای تماشای یشان برای من آساناست.
ما امروز درعصر پسامدرن زیست م یکنیم .درعصری که دیگر مرکزی
قدرتمــدار و رهبر و حاکم بر دیگــران را نم یپذیرد .عصریکه همه
گون ههای با حفظ هویت مســتقل خویــش م یتوانند در کنار هم و در
یک هارمونی و دوســتی حق حیات بیابند بدون اینکه یکی بردیگری
ارجح و یا غالب شــود .موضوع دمکراسی در زبان است و پذیرش چند
گونگی آن.
پس بیاییم دمکراســی و اعتقاد به دمکراســی را که همانا تحمل دگر
اندیش هها و همزیســتی با تفاو تها و چندگونگی است از خود شروع
کنیم .و با بردباری از نگاهی پسامدرنی و مترقی با این موضوع نگریسته
و به دور از احساســات ناسیونالیستی و راستگرایانه وقدرتمدارنه و هر
نوع مرکز گرائی بر این مقوله و سخنان ایشان تأمل کنیم.