Page 25 - Issue No.1364
P. 25

‫صادق‬   ‫ادبیات‬

                               ‫‪25‬‬                                                                                                                                                                                              ‫نقد و‬

                               ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1364‬جمعه ‪ 17‬رهم ‪1394‬‬                                                                                                                                                   ‫بررسی هدایت‬

                                                                                                                                                                                                                        ‫و‬

                                                                                                                                                  ‫جواد موسوی‪ ‬خوزستانی‬                                                   ‫شکنجه‬
                                                                                                                                                                                                                         ‫زنان‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬‫‪Vol. 22 / No. 1364 - Friday, Oct. 9, 2015‬‬  ‫رفتار شکنج ‌هگر نیز به تناسب‪ ،‬مورد مطالعه قرار گیرد‪ .‬بنابراین شاید از‬   ‫روزگارش – از جمله اثبات همین روحیه «خودآزاری‪ /‬مازوخیسم» –‬             ‫مقدمه‪ :‬موضوع محوری این گزارش که در سه قسمت عرضه می شود‪،‬‬
                                                                          ‫این منظر متفاوت یعنی از دریچۀ واکاوی شخصیت و رفتار شکنجه‌گر‬             ‫بر تمایلات جنسی و الگوی رفتاری زن ایرانی م ‌یدانند و جالب است که‬      ‫به پرس ‌شگرفت ِن تفسیر رایج در باره قصه «زنی که مردش را گم کرد»‬
     ‫‪25‬‬                                                                   ‫(در این‌جا ُگ ‌لببو) بتوان برخی گره‌ها و ابهام‌های رفتار زری ‌نکلاه را‬  ‫شماری از پژوه ‌شگران و منتقدان ادبی برجسته – از جمله محمدعلی‬          ‫نوشته صادق هدایت است‪ .‬زیرا این تفسیر مسلط – به طور قصدناشده‬
                                                                          ‫گشود و ه ‌مهنگام به لایه نهفته دیگری در مضمون محوری داستان نیز‬          ‫همایون کاتوزیان – نیز بر این رهیافت ُمهر تأیید زد‌هاند‪ .‬برای نمونه‬    ‫– برداشتی خاص از قصه را در فضای ادبی ما جا انداخته که گویا زن‬
                                                                          ‫دست یافت زیرا در میان ماجراهای این قصه‪ ،‬شکنجه‌شدن زن توسط‬               ‫دکترکاتوزیان می‌نویسد‪« :‬این داستان به احتمال زیاد آگاهانه بر اساس‬     ‫قصه (زری ‌نکلاه) از کتک‌ها و شکنجه‌های هر روزۀ شوهرش‪« ،‬کیف‬
                                                                          ‫شوهرش‪ ،‬نقش کلیدی دار د؛ و همان طور که در بالا هم گفته شد‬                ‫پاره‌ای مقولات علم روانشناسی نوشته شده است‪ .‬خواننده در این‬            ‫م ‌یکند»‪ .‬برخی شارحان آثار هدایت که طی دهه‌های اخیر این تفسیر‬
                                                                          ‫« ُگ ‌لببو» شوهر زرین‌کلاه‪ ،‬مردی پرخا ‌شجو و بسیار خشن است و در‬         ‫داستان با زن دهاتی رو به رو می‌شود که تمایلات مازوخی دارد»‪]۲[.‬‬        ‫را مدام بازآفرینی و رواج داده‌اند حقیقتاً باور دارند که شکنج ‌هخواهی‬
                                                                          ‫طول دو سال زندگی مشتر ‌کاش با زری ‌نکلاه ‪ ‬تقریباً هر روز‪ ،‬همسرش‬         ‫این قصه در «ویکیپدیا‪ ،‬دانشنامه آزاد» نیز با همین تعبیر‪ ،‬معرفی شده‬     ‫زرین‌کلاه ناشی از ابتلا به نوع خاصی از بیماری‌های روا ‌نتنی – موسوم‬
                                                                          ‫را با «شلاق سیاه چرمی»‪ ،‬نواخته است‪ .‬همچنین م ‌یدانیم که ُگ ‌لببو‬        ‫است‪« :‬زنی که مردش را گم کرد نام داستان کوتاهی از صادق هدایت‬           ‫به مازوخیسم – است‪  .‬با وجود حاکمیت بلامنازع این تفسیر اما‬
                                                                          ‫پس از رها کردن زن و بچه‌اش‪ ،‬از تهران به روستای زادگاه‌اش (زیناباد‪/‬‬      ‫است که در سال‪۱۳۱۲‬در مجموعه «سایه روشن» به چاپ رسانید‪ .‬این‬             ‫می‌توان چند پرسش را با شارحان آثار هدایت و همفکران ایشان به‬
                                                                          ‫مازندران) م ‌یرود‪ .‬وقتی هم زری ‌نکلاه با شجاعت و همتی در خور‬                                                                                  ‫اشتراک گذاشت‪ :‬آیا زرین‌کلاه واقعاً از شکنجه‌شدن لذت م ‌یبرد؟ و‬
                                                                          ‫تحسین‪ ،‬راه سفر در پیش م ‌یگیرد و با پول ناچیزی که از فروش‬                     ‫داستان به امور و روابط جنسی زنی مازوخیست م ‌یپردازد‪]۳[».‬‬        ‫اگر چنین است آیا عل ‌تاش وجود بیماری خودآزاری‪-‬مازوخی است‬
                                                                          ‫اسباب‪-‬اثاثیه زندگی‌اش به دست آورده‪ ،‬سرانجام خود را به زیناباد و به‬      ‫اما می‌شود از زاویه دیگری هم به رفتار نامتعارف زرین‌کلاه نگریست‪.‬‬      ‫یا شاید نوعی تمایل و کشش غریزی جنس مؤنث نسبت به اقتدار‬
                                                                          ‫شوهرش می‌رساند مشاهده م ‌یکند که گ ‌لببو تجدید فراش کرده و از‬           ‫این زاویۀ دیگر یا رهیافت دوم‪ ،‬با تکیه بر یافته‌های جدیدتر علم‬         ‫مذکر باشد‪ ،‬یعنی کششی ناخودآگاه که فیلسوفی برجسته همچون‬
                                                                          ‫قضا همین برخورد سرکو ‌بگرانه را با زن دوم‌اش هم دارد‪…« :‬زن زرد‬          ‫روانکاوی‪ ،‬نکاتی معاصرتر در این قصه م ‌یبیند و به طور ویژه‪« ‬رابطه‬      ‫«نیچه» را به ثبت جمله مشهورش «به سراغ زن‌ها می‌روی‪ ،‬تازیانه را‬
                                                                          ‫لاغري با چشم‌هاي درشت كنار گ ‌لببو آمد و خودش را به او چسـبانيد‪.‬‬        ‫بغرنج قربان ِی شکنجه را با شکنجه‌گرش»‪ ‬مورد ملاحظه قرار م ‌یدهد‪.‬‬       ‫فراموش نکن» وا م ‌یدارد؟… جس ‌توجو برای پاسخ به پرس ‌شهایی از‬
                                                                          ‫داغ شلاق به بازو و پيشاني او هم ديده مي‌شد‪ ،‬مي‌لرزيد و بازوي گ ‌لببو‬    ‫از دریچۀ این تفسیر دوم‪ ،‬و با تکیه بر افق گستر ده‌تر دانست ‌ههای‬
                                                                                                                                                  ‫اکنونی‌مان متوجه می‌شویم که «سرسپردگی» ز ِن قصه (زرین‌کلاه) به‬                             ‫این دست‪  ،‬گزارش کنونی را شکل داده است‪.‬‬
                                                                                                                   ‫را گرفته بود…»(ص‪)۱۳‬‬            ‫مردی که مدام تن و بدن او را به طرز خشونت‌باری دست‌کاری م ‌یکند‬                     ‫زندگی «زرین‌کلاه» و قرائ ِت شارحان آثار هدایت‪ ‬‬
                                                                          ‫در ادامه واکاوی از شخصیت و رفتار شکنجه‌گر (مردانی که دس ِت‬              ‫در واقع سرسپردگی ناگزیر زنی «به دام افتاده» است که به دلیل‪ ‬تحمل‬       ‫به تجربه م ‌یدانیم که هر متن ادبی به ویژه اگر «داستان» باشد بنا‬
                                                                          ‫بزن دارند)‪ ،‬و متناسب با نیاز ملی و منطقه‌ای‌مان به نقد خشونت و‬          ‫«بلندمد ِت» شکنجه‪ ،‬به تدریج عزت نفس‪ ،‬فردیت‪ ،‬سلام ِت روان و‬            ‫به تفسیر و قرائت ما خواننده‌گان «معنا» پیدا م ‌یکند‪ .‬جان‌مایه این‬
                                                                          ‫سرکوب‪ ،‬می‌توانیم جستجوی‌مان را حتا به «هدف» پنهان یا آشکار‬              ‫قالب‌های شخصی ‌تاش را در مقابل شکنج ‌هگرش از دست داده است‪.‬‬            ‫وس تخغینیرآپنذیارس اتس کتهو«مهعیناچ»قیصه‌هاریدباهستاخنودیایافخسوانده‌امیعنباهوگتوفهرس‪،‬یرسیّیاّکله‬
                                                                          ‫ُگ ‌لببو از تنبیه «بدن»ی زری ‌نکلاه هم بسط دهیم و از خود بپرسیم‬         ‫یعنی ما در این داستان با «وابستگی نامتعار ِف» زنی مواجه هستیم‬         ‫و مطلقی ندارد‪ .‬از سوی دیگر‪ ‬گفتمان‌های مسلط بر جامعه‪ ‬در زمان‬
                                                                          ‫که آیا ُگ ‌لببو با هدف کنترل بر «تن» زرین‌کلاه‪ ،‬او را شکنجه کرده‬        ‫که وابستگی‌اش‪ ،‬نتیجۀ مستقیم اِعمال یکی از ب ‌یرحمانه‌ترین و‬           ‫قرائت داستان نیز معناشد ِن آن را در ذهن خواننده‌گان‪ ،‬به شدت تحت‬
                                                                          ‫است؟ یعنی آیا اِعمال خشونت و به خدم ‌تگرفتن شلاق و کابل و‬               ‫پنهان‌ترین خشونت‌های رایج جهان («خشونت خانگی») است‪ .‬در‬                ‫تأثیر قرار م ‌یدهند‪ .‬برای مثال‪ ،‬هشتاد سال پیش صادق هدایت قصه‬
                                                                          ‫زندان و تعزیر و جریمه توسط مردان اقتدارگرا برای دست‌کاری در بدن‬         ‫حقیقت با انسان ب ‌یپشتوانه‌ای که «خو ِد واقع ‌یاش» – به دلیل تحمل‬     ‫«زنی که مردش را گم کرد»[‪ ]۱‬را نوشت‪ .‬این داستان که از منظر زاویه‬
                                                                          ‫زنان است تا که سهل‌تر بتوانند سرنوشت تن و جسم آنان را در اختیار‬         ‫طولانی‌مد ِت خشونت – از درون فروپاشیده و به «تندیس حقارت و‬            ‫دی ِد نویسنده نسبت به «شکنجه‌شد ِن زنان»‪ ،‬همچنان محل مناقشه‬
                                                                          ‫بگیرند و این گفتۀ پیر بوردیو که «سلطه به همان اندازه و یا بیشتر‪،‬‬        ‫استیصال» تنزل یافته روبه‌روییم‪ ،‬نه لزوماً با زن بیماری که از نظر‬      ‫است حکای ِت زندگی اندوه‌بار زنی روستایی به نام «زرین‌کلاه» است‬
                                                                          ‫بر‪ ‬جسم‪ ‬تحمیل می‌شود تا بر ذهن» با تنبیه بدنی زری ‌نکلاه توسط‬                                                                                  ‫که عشق صادقانه به مردی جوان ( ُگ ‌لببو) و تص ّور خیا ‌لانگیز رهایی از‬
                                                                          ‫شوهرش انطباق دارد؟ یا که اساساً چنین خشونت‌های جنون‌آمیزی‪،‬‬                        ‫برخی شارحا ِن آثار هدایت «از شکنجه‌شدن لذت م ‌یبرد‪!».‬‬       ‫منجلاب فقر و فائقۀ خانۀ پدری‪ ،‬او را به حرکتی جسورانه وا می‌دارد‬
                                                                          ‫نه لزوماً برای اعمال سلطه بر بدن زنان‪ ،‬بلکه «نقابی» برای لاپوشانی‬       ‫حتا از منظر روانکاوی فروید هم اگر به این رابطه نگاه کنیم باز‬          ‫و به رغم مخالفت شدید خانواده (مادرش) سرانجام با ُگ ‌لببو ازدواج‬
                                                                          ‫عقده‌های درونی و ضعف و فرومایگی جلا ِد شکنج ‌هگر است؟ یعنی‬              ‫هم نمی‌توانیم به ِضر ِس قاطع‪ ،‬این زن روستایی و زحمتکش را به‬           ‫م ‌یکند‪ .‬آنها برای شروع زندگی مشترک‌شان‪ ،‬از روستا به پایتخت‬
                                                                          ‫شبیه ضعف و پلشت ِی پنها ‌نشده‌ای است که مثلًا در شهریار روان‌پری ِش‬     ‫بیماری مازوخیسم متهم کنیم‪ .‬زیرا او به واسطۀ روحیه مقاومی که‬           ‫مهاجرت م ‌یکنند و در خانه‌ای محقر در محله «سرچشمه» ساکن‬
                                                                                                                                                  ‫تا پیش از ازدواج‪ ،‬ازش سراغ داریم طبعاً با «غریزه مرگ» و «میل به‬       ‫می‌شوند‪ .‬اما پس از دوماه که از ازدواج‌شان م ‌یگذرد «بدن» زن توسط‬
                                                                                                      ‫قصۀ‪« ‬هزار و یک شب»م ‌یشناسیم؟…‬              ‫تخری ِب خود و دیگری»‪ ،‬فرسنگ‌ها فاصله دارد اتفاقاً زری ‌نکلاه شور‬      ‫شوهرش‪ ،‬هر روز در معرض شکنجه و آزارهای وحشیانه قرار م ‌یگیرد‪.‬‬
                                                                                                                             ‫پانوشت‌ها‪:‬‬           ‫و غریزۀ زندگی دارد‪ :‬عاشق می‌شود و به رغم مخالفت خانواد‌هاش‪،‬‬           ‫کتک‌های هر روزۀ ُگ ‌لببو نزدیک به دو سال ادامه م ‌ییابد و زرین‌کلاه‬
                                                                                                                                                  ‫با ُگ ‌لببو ازدواج م ‌یکند‪ ،‬برای استحکام و تداوم زندگی مشترک‌شان‬      ‫نه تنها به کتک‌های شوهرش معترض نیست بلکه با هر روز تحمل‬
                                                                          ‫‪ -۱‬متن کامل داستان «زنی که مردش را گم کرد» م ‌یتوانید در این‬            ‫ازخودگذشتگی نشان م ‌یدهد‪ ،‬مولّد است و بچه‌دار می‌شود‪ ،‬حتا برای‬        ‫شلاق و شکنجه‪ ،‬به مردش وابسته‌تر هم می‌شود! دو سال به همین‬
                                                                                      ‫لینک ‪pdf.)2812(/http://dl.irpdf.com/ebooks/Part6‬‬            ‫یافتن شوهرش سفری حماسی را آغاز م ‌یکند و‪..‬و‪..‬و‪ ..‬این در حالی‬          ‫منوال م ‌یگذرد تا این که روزی ُگ ‌لببو ناگهان زن – و فرزند تازه‬
                                                                                                                                 ‫بخوانید‪.‬‬         ‫است که جامعه‌شناسانی چون فیرکاند و پس از او زیگموند فروید‪،‬‬            ‫متولدشد‌هاش – را به امان خدا رها م ‌یکند و به روستای محل تولدش‬
                                                                                                                                                  ‫بیماری مازوخیسم را زاییدۀ میل به تخریب (غریزه مرگ) دانست ‌هاند‪.‬‬                 ‫در مازندران‪ ،‬باز م ‌یگردد و آن جا‪ ،‬زن دوم اختیار م ‌یکند‪.‬‬
                                                                          ‫‪ -۲‬دکتر کاتوزیاندر ادامه می‌افزاید‪« :‬البته ممکن است این طور نباشد…‬      ‫اریک فروم م ‌ینویسد‪ :‬فروید به این نتیجه رسید که مازوخیسم اصولاً‬       ‫فرآیند خلق مضامین این قصه – و نیز برخی شارحان آثار هدایت‬
                                                                          ‫اما این گفته نیچه‪« ،‬به سراغ زن‌ها می‌روی تازیانه را فراموش نکن» که‬                                                                            ‫که پس از خودکشی نویسنده‪ ،‬آن را تفسیر کردند – عمدتاً زیر تأثیر‬
                                                                          ‫در صدر داستان نقل شده‪ ،‬ب ‌یاهمیت نیست‪ ».‬محمدعلی‌کاتوزیان‪«،‬زن‬                     ‫محصول چیزی است که وی بدان «غریزه مرگ»نام داد‪]۴[.‬‬             ‫گفتمان‌های ادبی مسلط بر آن دوره (متأثر از آراء روانکاوی فروید)‬
                                                                                                                                                                       ‫شخصیت «متعار ِف» مردان خشونت‌پیشه‬                ‫قرار داشتند در نتیجه‪ ،‬رفتار «زری ‌نکلاه» را – در مواجهه با خشونت‬
                                                                               ‫درآثار صادق هدایت»‪http://homakatouzian.com/?p=542   ،‬‬                                                                                    ‫شوهرش – به «طرز رفتار مازوخیستی زنی بیمار» که از شکنج ‌هشدن‬
                                                                                   ‫‪ -۳‬لینک معرفی «زنی که مردش را گم کرد» در ویکیپدیا‪:‬‬             ‫م ‌یدانیم که میان وا ُکنش قربان ِی شکنجه (محکوم) با ُکن ِش شکنج ‌هگر‬  ‫«لذت می‌بَرد» تعبیر کردند و این تفسیر روانکاوانه‪ ،‬تا ب ‌هکنون‪ ،‬رایج و‬
                                                                                                                                                  ‫(حاکم)‪ ،‬میان مظلوم با ظالم‪ ،‬میان استثمارشونده و استثمارکننده‪ ،‬و‬       ‫مسلط است‪ .‬برخی خوانند‌هگا ِن معاصر آثار هدایت نیز که با استفاده‬
                                                                          ‫‪https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%DB%8C‬‬                        ‫میان زندانی با زندانبان‌اش معمولاً روابطی خاص و پیچیده شکل م ‌یگیرد‬   ‫از حقوق‌شان در تفسیر متن‪  ،‬نویسندۀ تحسین‌شدۀ این قصه را به‬
                                                                          ‫‪_%DA%A9%D9%87‬‬                                                           ‫یعنی نوع شخصیت و طرز برخورد حاکم و زندانبان هم خواه ناخواه بر‬         ‫«تحقیرکردن زنان» متهم م ‌یکنند احتمالاً مستندشان همین تفسیر‬
                                                                          ‫‪« -۴‬گریز از آزادی»‪ ،‬اریک فروم‪ ،‬ترجمه عزت‌الله فولادوند‪ ،‬ص‪،۱۶۱‬‬           ‫رفتار محکوم تأثیر م ‌یگذارد‪ .‬به همین سبب نیز بسیاری از روانکاوان‬
                                                                                                                                                  ‫و پژوه ‌شگران حوزه رفتارشناسی به منظور شناخ ِت رفتار قربانیانی‬                                                             ‫رایج است‪.‬‬
                                                                                                                 ‫انتشارات مروارید‪.۱۳۷۹ ،‬‬          ‫که در محیط‌های گوناگون (در خانه‪ ،‬محیط کار یا در زندان‌ها) به دام‬      ‫همچنین این دسته از خوانند‌هگان هدف هدایت از نگارش این داستان‬
                                                                                                              ‫ــــــــــــــــــــــــــــ‬        ‫خشونت اسیر می‌شوند‪ ،‬تحقیقات‌شان را فقط به دایره واکنش‌های فرد‬         ‫را منطب ‌قکرد ِن صوری و «اراد‌هگرایانه»ی نظریه‌های جدید روانکاوی‬
                                                                                                                                                  ‫قربانی‪ ،‬محدود و ملزم نم ‌یکنند زیرا به درستی معتقدند که برای درک‬
                                                                                                                              ‫منبع اصلی‪:‬‬          ‫و فهم واکنش‌های نامتعار ِف قربان ِی شکنجه‪ ،‬لازم است که شخصیت و‬
                                                                          ‫‪AF%D8%A7%https://khuzestani.wordpress.com/category/%D8‬‬
                                                                          ‫‪/AA%D8%A7%8C%D8%DB%A8%%D8‬‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30