Page 25 - No.1347
P. 25
‫ديگر نم ‏ىتواند از ماريا دل بكند‪.‬‬ ‫و شاعران معاشرت نم ‏ىكند و عنان خود را به دست شهوات لجا ‏مگسيخته‬ ‫را پيدا كند‪ .‬لذا در اي ‏نجا سعى م ‏ىشود سوي ‏ههاى تاريك روانكاوى او در‬
‫عصبيت پابلو به حدى است كه در پس ‏تخانه همچون يك مرد ت ‏نلش‬ ‫هم نم ‏ىدهد و اهل خوشگذرانى با ز ‏نها نيست و از شكمبارگى‪ ،‬افراط در‬ ‫حد موجزى بيان شود تا ببنيم پشتوانه روانى و ذخيره روحى آن ديدگاه‬
‫و لمپن رفتار م ‏ىكند‪ .‬مردم عادى «رفتار اين هنرمند» را تقبيح م ‏ىكنند‬ ‫نوشيدن و پوشيدن بهترين لبا ‏سها هم اجتناب م ‏ىكند‪ ،‬و ما خوانندگان او‬ ‫فلسفى فردگرايانه و تا حدى ارتجاعى از كجا نشأت م ‏ىگيرد‪ .‬البته در‬
‫و كارمند پست كه ادعايى هم در روشنفكرى از او نم ‏ىبينم و نم ‏ىشنويم‪،‬‬ ‫را ب ‏هعنوان انسانى تنها م ‏ىشناسيم‪ ،‬و م ‏ىدانيم به اين نتيجه رسيده است‬ ‫رمان ك ‏مترين نشان ‏هاى از گذشته پابلو ديده نم ‏ىشود؛ چون نويسنده به‬
‫‪25‬‬ ‫شكيبايى و مردمدارى به خرج م ‏ىدهد و عقلان ‏ىتر از او عمل م ‏ىكند‪.‬‬ ‫كه ديگران موجوداتى بسيار تن ‏گنظر با سرگرم ‏ىهاى حقير و ب ‏ىارزش‬ ‫فلسفه اگزيستانسياليسم گرايش دارد كه بر مبناى روانشناسى آن (لودويك‬
‫هستند؛ و جنس مخالف را كم و بيش سفيه و ابله‪ ،‬ملا ‏لآور و طاق ‏تفرسا‬ ‫بينزوانگر و مدارد باس) شخصيت هر انسانى فقط در زمان حال بررسى‬
‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1347‬جمعه ‪ 22‬دادرخ ‪1394‬‬ ‫البته با تن ‏شهاى روحى پابلو و پرس ‏شهاى عجيب و غريب و حدس و‬ ‫م ‏ىپندارد‪ ،‬مردم را به دليل داشتن سليقه يكسان و علايق پست‪ ،‬فاقد‬
‫گما ‏نهاى او درباره ماريا و تعداد معشوق ‏ههاى احتمالى اين زن‪ ،‬خواننده‬ ‫تخيلى پويا و قوى م ‏ىداند‪ ،‬و ب ‏ههمين دليل بر اين باور است كه قابل‬ ‫م ‏ىشود و گذشته او محوشده تلقى م ‏ىگردد‪.‬‬
‫درم ‏ىيايد كه پابلو يا بايد مانند ريچارد‪ -‬يكى ديگر از عشاق ماريا‪-‬‬ ‫احترام نيستند‪ .‬تنفر بيمارگون ‏هاى نسبت به نوع بشر وجودش را فراگرفته‬ ‫خواننده پى م ‏ىبرد كه پابلو همواره روحي ‏هاى انزواجويانه و در عين حال‬
‫خودكشى كند يا فرد ديگرى‪ ،‬مثلًا ماريا‪ ،‬را بكشد‪.‬‬ ‫است و دورى از «اين موجودات پست و حقير» را برم ‏ىگزيند‪ .‬و همواره در‬ ‫هراسيده داشت‪ .‬يكى از معدود جاهايى كه به گذشته او نقب زده م ‏ىشود‪،‬‬
‫پابلو در دام يك بازى افتاده است‪ ،‬اما حاضر نيست مانند ماريا و آلنده و‬ ‫ذهن خود در پى اثبات ب ‏ىارزش بودن دلمشغول ‏ىهاى مردم است‪ .‬چنين‬ ‫صفحه ‪ ۶۴‬است‪«:‬از بچگى عادت داشتم وقتى تنهاى تنها م ‏ىشدم‪ ،‬وقتى‬
‫هانتر قاعده بازى را بپذيرد‪ .‬او ماريا را ب ‏هتمامى م ‏ىخواهد و نه در صدى از‬ ‫ناراحت بودم‪ ،‬به خانه تاريكى فكر كنم كه تنها در آن نشست ‏هام‪ .‬از همان‬
‫او را و چنین چیزی با قاعده مرسوم آن خانواده جور در نم ‏ىآيد‪ .‬ب ‏ههمين‬ ‫كسى چگونه عاشق فردی از اين مردم م ‏ىشود؟‬ ‫بچگى يادم م ‏ىآيد هر وقت آ ‏نجا بودم‪ ،‬احساس م ‏ىكردم كسى م ‏ىخواهد‬
‫دليل از نظر روحى آماده فروپاشى است و در قبال ماريا حالت ثابتى‬ ‫جدايى كوتا‏همدت پابلو از نقاشى و تمركزش روى ماريا از زمانى شروع‬ ‫از پشت به من حمله كند‪ .‬احساس م ‏ىكردم همه پشت سرم ايستاد‏هاند‬
‫ندارد‪«:‬خيلى آشفته بودم‪ .‬عاشقش بودم‪ .‬از او نفرت داشتم‪ .‬از او رنجيده‬ ‫م ‏ىشود كه منتقدين تابلوى «مادرانه» او را ناديده م ‏ىگيرند‪ .‬احساس‬ ‫و درباره من حرف م ‏ىزنند‪ .‬انگار ب ‏هسادگى و حماقت من م ‏ىخنديدند‪ .‬اما‬
‫بودم‪(».‬صفحه ‪ )۵۸‬كه براى ما خوانندگان ايرانى‪ ،‬بيزارى عاشقانه رمان‬ ‫م ‏ىكند كه طرد شده است‪ ،‬و ناخواسته و ناخودآگاه ب ‏هسمت چيزى سوق‬ ‫آنها چه كسانى بودند؟ از من چه م ‏ىخواستند‪ ».‬با همين پاراگراف خواننده‬
‫«بوف كور» را به ياد م ‏ىآورد‪.‬‬ ‫داده م ‏ىشود‪ .‬اين چيز‪ ،‬فارغ از خواست او در درون خودش است و آن‬ ‫پى م ‏ىبرد كه روحيه پابلو اساساً به تنهايى و تاريكى تمايل دارد‪ ،‬درضمن‬
‫چيزى نيست مگر تمايلى بيمارگونه نسبت به زنى زيبا كه به تابلوى او‬ ‫او دچار اين توهم بوده است كه ديگران م ‏ىخواستند آزارش دهند‪ ،‬اما‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬‫‪Vol. 22 / No. 1347 - Friday, June 12, 2015‬‬ ‫‪ - ۶‬بررسى وجوه تكنيكى متن‪:‬‬ ‫توجه نشان داد؛ آ ‏نهم تابلويى كه چش ‏ماندازش‪ ،‬افق مطلوب خو ِد پابلو‬ ‫از پشت سر و نه روب ‏هرو‪ .‬ب ‏ههمين دليل ترس جنبه مشخص ندارد‪ ،‬بلكه‬
‫چه ما و ساباتو با شخصيت پابلو موافق باشيم و چه مخالف‪ ،‬بايد‬ ‫است‪ .‬در صفحه ‪ ۳۷‬به اين نكته توضيح روانى داده م ‏ىشود‪« :‬ناراحت و‬ ‫دلهر‏هاى است كه عامل آن نامعلوم است‪ .‬اين نکته هم و حر ‏فهايى كه از‬
‫‪25‬‬ ‫گفت نويسنده در ساختن او موفق بوده است‪ :‬هنرمندى كه فكر م ‏ىكند‬ ‫عصبى بودم‪ ،‬ولى بايد راهى براى رسيدن به تنها كسى كه نقاشى من را‬ ‫زبان پابلو شنيده م ‏ىشود‪ ،‬نشان م ‏ىدهد كه او انسانى مضطرب است‪ .‬اگر‬
‫خلاقيت هنرى اين حق را به او م ‏ىدهد كه خود را برتر از همه بداند‪ .‬او با‬ ‫اضطراب را «تركيبى از برانگيختگى فيزيولوژيكى و عاطفه منفى» بدانيم‪،‬‬
‫سياستمدارى كه به اتكاى قدرتش مردم را خوار م ‏ىشمرد يا با ثروتمندى‬ ‫فهميده بود‪ ،‬پيدا م ‏ىكردم‪».‬‬ ‫برخوردهاى غيرعادى پابلو را با ماريا بهتر درك م ‏ىكنيم؛ برخوردهايى كه‬
‫كه به دليل برخوردارى از امكانات مالى مردم را تحقير م ‏ىكند‪ ،‬چه فرقى‬ ‫و ناخرسندى خود را در يكى از اولين جلس ‏هها به ماريا م ‏ىگويد‪«:‬ببين‪،‬‬ ‫از فرط خشونت و تحكم گاه بارورناپذير م ‏ىشوند‪ .‬اما حقيقت اين است كه‬
‫دارد؟ چه بسيارند هنرمندانى كه تنهايى را برم ‏ىگزينند و از اين حيث‬ ‫الان فقط آن پنجره براى من مهم است و تو تنها كسى بودى كه به آن‬ ‫اضطراب بازتابى از حالاتى درونى همچون نگران ‏ىهاى كلى است كه معمولاً‬
‫خلاقيت خود را متعال ‏ىتر هم م ‏ىكنند‪ .‬نگارنده اين سطور اين حرف نيچه‬ ‫توجه كردى‪ ».‬و چون ماريا م ‏ىگويد‪«:‬شما از منتقدها متنفريد‪ ،‬اما آنها‬ ‫با رويدادهاى تن ‏شزا و استر ‏سآور همراه است‪ .‬همين رويدادها هستند كه‬
‫را «كه براى فيلسوف شدن‪ ،‬نسخت بايد عزل ‏تنشين شد» كاملًا منطقى‬ ‫هميشه شما را تحسين م ‏ىكنند‪ ».‬با عصبانبت جواب م ‏ىدهد‪«:‬بدبختى از‬
‫م ‏ىداند‪ ،‬اما براى تنها شدن معتقد نيست كه كاليگولاواردستورداد‪« :‬اينجا‬ ‫اين بيشتر؟ در آن نمايشگاه حتى یك نفر از ان شارلاتا ‏نها معنى نقاشى‬ ‫انسا ‏نهاى مضطرب را نسبت به افراد عادى آسيب پذيرتر م ‏ىكنند‪.‬‬
‫را خلوت كنيد‪ ،‬كسى زنده نماند‪ ».‬ساباتو‪ ،‬نارسيسيم پابلو را در همين حد‬ ‫من را نفهميد‪ .‬يادت هست؟ تنها كسى كه آن را فهميد‪ ،‬تو بودى‪( ».‬صفحه‬ ‫اضطراب پابلو هم موجب اختلال رفتاری (در برخورد با ماریا‪ ،‬رستوران ها‬
‫و اندازه م ‏ىسازد‪ .‬اين جهان ذهنى در بيشتر جاها به خواننده گفته م ‏ىشود‬ ‫‪ )۴۲‬پيش از آن‪ ،‬در مقابل از دست دادن نظر منتقدين‪ ،‬احساس كرده‬ ‫و کارکنان پست خانه) و تحرک زیاد و بی دلیل بی خوابی و بدخوابی می‬
‫و تصویر نمی گردد‪ .‬گويى نويسنده م ‏ىخواند و خواننده گوش م ‏ىدهد‪.‬‬ ‫بود كه قلب ماريا را تصاحب كرده است‪« :‬تا همين چند لحظه پيش‪ ،‬دنيا‬ ‫شود‪ .‬از سوی دیگر دچار پیش فعالی دستگاه عصبی سمپاتیک و افزایش‬
‫براى نمونه در جايى ب ‏هجاى تصوير‪ ،‬از نقل استفاده م ‏ىشود‪« :‬ب ‏هپايش‬ ‫برايم پو ‏چتر از هميشه بود‪ .‬اما حالا احساس م ‏ىكردم دنيا در دس ‏تها من‬
‫افتادم‪ ،‬پاهايش را بوسيدم‪ ،‬اما هي ‏چچيز نبود جز ترحم‪ .‬فقط ترحم‪.‬‬ ‫است‪ ،‬من تعيين م ‏ىكنم‪ .‬من تصميم م ‏ىگيرم‪( ».‬صفحه ‪ )31‬اما پس‬ ‫تنش عضلانی می گردد و مهم تر این که مدام افکار نگران کننده‬
‫مطمئن بودم هي ‏چوقت احساس خاصى به من نداشته است‪(».‬صفحه ‪.)۹۳‬‬ ‫از مدتى در عين اين كه دچار جنون عشق شده است‪ ،‬م ‏ىگويد‪«:‬بعضى‬ ‫)‪ (Worrying Thoughs‬می شود؛ افکاری پریشان کننده و اساسا تکراری‬
‫البته ممكن است اين جواب داده شود كه «پابلو در شرايط روحى بدى بود‬ ‫وق ‏تها احساس م ‏ىكنم كه هي ‏چچيز معنى ندارد‪ .‬هم ‏هچيز ب ‏ىمعنى‬ ‫که با سطح برانگیختگی همراه هستند‪ .‬داستان مملو از دیالوگ های تند‬
‫و حر ‏فهايش جبراً بيشتر خصلت نقالى و در عي ‏نحال از هم گسيخته و‬ ‫و تیز و تشرهای پابلو خطاب به ماریا و در درجه دوم خطاب به دیگران‬
‫اسكيزوفرنيك دارد‪ .‬و از نظر ذهنى نم ‏ىتواند تصويرسازى كند‪ ».‬اين پاسخ‬ ‫است‪(».‬صفحه ‪)۴۵‬‬ ‫است‪ .‬احساس این که دیگران ‪ ،‬خصوصا ماریا ریاکاری به خرج می دهند‬
‫درست است‪ ،‬اما براى برجست ‏هنمايى يك رابطه به هر حال تصوير بر نقل‬ ‫كمترين واژ‏هاى در بازى بودن اين رابطه جديد به كار نرفته است‪ ،‬اما‬ ‫و همه علیه اش توطئه می چینند‪ ،‬یکی از عارضه های همین اضطراب‬
‫خواننده هوشمند درم ‏ىيابد كه پابلو وارد یک بازى فرساينده شده است‪.‬‬ ‫است ‪ .‬عارضه دیگر تاثیر آن روی شناخت و تغییرات شناختی پابلو است‬
‫اولويت دارد‪.‬‬ ‫ماريا‪ ،‬زنى كه توجه پابلو را به خود جلب كرده است‪ ،‬خود را به زبان بی‬
‫شمارى از كسان داستان مانند ماد ِر پابلو‪ ،‬دوستى كه اتومبيل دارد و‬ ‫زبانی دوشيزه معرفى م ‏ىكند‪ ،‬و گرچه دوست ندارد پابلو به او نزديك شود‬ ‫که به وضوح موجب اختلال تمرکز و حافظه او می شود‪.‬‬
‫حتى «مى مى» يكى از خويشاوندان هانتر به اين دليل در داستان حضور‬ ‫و مدام م ‏ىگويد كه «من به هر كسى گه من نزديك شود‪ ،‬صدمه م ‏ىزنم‪».‬‬ ‫او انسان روا ‏نپريشى نيست‪ ،‬اما ب ‏هوضوح روا ‏نرنجور است و عوامل‬
‫اما از سوى ديگر به او م ‏ىگويد كه دوستش دارد‪ .‬موضوع زمانى پيچيده‬ ‫اصلى اين روا ‏نرنجورى را م ‏ىتوان در اضطراب‪ ،‬ترسيدن از جمع و احساس‬
‫پيدا م ‏ىكنند كه در ساختن شخصيت اصلى يعنى پابلو كمك كنند‪.‬‬ ‫م ‏ىشود و به بازى شبيه م ‏ىگردد كه پابلو م ‏ىفهمد ماريا شوهر دارد و‬ ‫فري ‏بخوردگى ديد‪ .‬در بحث جامع ‏هشناختى متن م ‏ىبينم كه او همواره‬
‫البته راوی اول شخص به شيوه حدس و گمان گاه به ذهن ديگران‬ ‫اين شوهر‪ -‬آلنده ‪ -‬كور است‪ .‬پابلو زمانى اين نكته را كشف م ‏ىكند كه به‬ ‫خيال م ‏ىكند كه ماريا و ديگران او را فريب م ‏ىدهند‪ ،‬ضمن اي ‏نكه هم از‬
‫هم نفوذ م ‏ىكند‪«:‬شايد شوهرش از اين كار لذت م ‏ىبرده شايد هم هر دو‪.‬‬ ‫خانه ماريا م ‏ىرود تا نامه او را كه مستخدمه در تلفن به او خبرش را داده‬
‫ازنظر آسي ‏بشناسى‪ ،‬فقط يك امكان منطقى وجودداشت‪ :‬ماريا م ‏ىخواسته‬ ‫بود‪ ،‬بگيرد‪ .‬مستخدمه او را به سالن هدايت م ‏ىكند و آنجا مردى كور به‬ ‫او و ديگران و هم از عوامل ديگر هراسان است و از جمع گريزان‪.‬‬
‫نام آلنده كه خود را شوهر ماريا معرفى م ‏ىكند‪ ،‬نامه را به پابلو م ‏ىدهد‪.‬‬ ‫او با جنب ‏ههاى مختلف زندگى به كلى قطع ارتباط كرده است و‬
‫من بدانم او ازدواج كرده است‪(».‬صفحه ‪)۶۱‬‬ ‫ترديدى نيست كه اين روش يكى از آزاردهند‏هترين شيو‏ههايى بود كه‬ ‫فقط «خود و هنرش» را م ‏ىبيند‪ .‬انسانى تك ساحتى است‪ ،‬منتها از‬
‫از نكات برجسته اين نوولت‪ ،‬تنيده شدن انديشه در متن است‪ .‬افكار‬ ‫ماريا م ‏ىتوانست متأهل بودن خود را به پابلو بفهماند‪ .‬ب ‏ىاعتمادى پابلو‬ ‫نوع هنرمندش‪ .‬ظاهراً نيازى به هي ‏چچيز و هي ‏چكس حس نم ‏ىكند‪،‬‬
‫و ديدگاه پابلو به فضاى بسته و چهارديوارى خان ‏هاش محدود نشده است‪.‬‬ ‫از اين لحظه بيشتر و اضطراب او جانكا‏هتر م ‏ىشود‪ .‬اما مشكل ديگر و‬ ‫درحال ‏ىك ‏هاين نيازهاى بشر در بنيان خود از نوع پوشيد‏هاند و به اصطلاح‬
‫هم ‏هجا با او است؛ از رابطه با ماريا تا رفتارش در پس ‏تخانه و رستورانها‪.‬‬ ‫خردكنند‏هتر اين كه آلنده خبر م ‏ىدهد كه پسر عمويى دارد به اسم هانتر‬ ‫در حالت كما قرار دارند‪ .‬بسيارى بودند كه در زندگى خود وجه خاصى را‬
‫این افکار‪ ،‬صرف نظر از ارزش شان‪ ،‬تمام برخوردها‪ ،‬کنش ها ‪ ،‬واکن ‌شها‪،‬‬ ‫كه ماريا براى ديدن او به ملك اربابى استانسيا رفته است‪ .‬به راستى همسر‬ ‫عمده كردند و از ديگر وجوه غافل شدند‪ ،‬اما در گر‏هگاه يا بزنگاهى دچار‬
‫و دیالوگ های پابلو را پوشش می دهد‪ .‬حتی جائی که او احساس می‌کند‬ ‫یک مرد كور چرا نزد مرد ديگرى م ‏ىرود و چند شب را آنجا م ‏ىگذراند؟‬ ‫چرخشى غيرعادى و حتى مهلك گرديدند‪ .‬مؤمنى كه فقط به دعا رو‬
‫مخاطبش (ماریا) از دایره احساسات و باورهای او به کلی خارج شده است‬ ‫آلنده در جمل ‏هاى كوتاه به كنه اين مطلب اشاره م ‏ىكند‪ .‬او خطاب به پابلو‬ ‫م ‏ىآورد‪ ،‬هنرمندى كه تنها وجه بارز زندگى را نوشتن يا نقاشى يا موسيقى‬
‫و کس دیگری است و به مرد دیگری تعلق دارد‪«:‬ماریا با دیدن یک برگ‪،‬‬ ‫م ‏ىگويد‪« :‬ماريا رفتارهاى عجيبى دارد‪ ،‬ولى هي ‏چوقت‪ ،‬هي ‏چچيز را تغيير‬ ‫م ‏ىپندارد‪ ،‬كسى كه فقط به كسب پول دل خوش م ‏ىكند‪ ،‬مرد و زنى كه‬
‫یک حشره‪ ،‬یا استنشاق عطر گل ها که با بوی دریا آمیخته شده بود‪،‬‬ ‫جز خوشگذرانى در انديشه چيز ديگرى نيستند‪ ،‬ممكن است به هر دليلى‬
‫چنان به وجد می آمد که تا آن روز ندیده بودم ‪ .‬این حالت ماریا بیشتر‬ ‫نم ‏ىدهد‪ .‬منظورم را كه م ‏ىفهميد؟» (صفحه ‪)۵۵‬‬ ‫دچار دگرگونى شوند؛ آ ‏نهم از نوع انفجارى و چ ‏هبسا منهد ‏مكننده‪ .‬چون‬
‫از آن که خوشحالم کند‪ ،‬ناراحت و افسرده ام می کرد چون می دانستم‬ ‫اين بازى دست كمى از نوع معرفى ماريا ندارد‪ .‬او خود را ماريا ايريبارن‬ ‫سركوب هر يك از اميال معمولى‪ ،‬خوا‏هناخواه انرژى رهاشد‏هاش را در جاى‬
‫این جنبه از زنی که من عاشقش بودم ‪ ،‬متعلق به من نبود ‪ .‬مال هانتر یا‬ ‫معرفى م ‏ىكند و چون به متأهل بودن خود اشاره نم ‏ىكند‪ ،‬پس پابلو در‬
‫شاید مرد دیگری بود‪. .‬هر لحظه افسرده تر می شدم‪ .‬هیجان او و صدای‬ ‫تلفن به خانه او م ‏ىگويد‪«:‬م ‏ىخواهم با دوشيزه ايريبارن صحبت كنم‪ ».‬و‬ ‫ديگرى نشان م ‏ىدهد‪ .‬به قول مولانا‪:‬‬
‫موج دریا اذیتم می کرد‪ ...‬فهمیدم که غم اجتناب ناپذیر است ‪ .‬این همان‬ ‫در حديث آمد كه يزدان مجيد‬
‫حسی بود که من همیشه در کنار حضور هر نوع زیبائی با خود داشتم‬ ‫مكث و پنهانكارى ماريا به شك و ترس پابلو دامن م ‏ىزند‪.‬‬ ‫خلق عالم را سه گونه آفريد‬
‫‪.. .‬او همچنان داشت حرف می زد و من دلم می خواست با ناخن هایم‬ ‫پابلو نه همچون يك عاشق بلكه مثل يك طلبكار عصبى عمل م ‏ىكند‪.‬‬
‫صورتش را چنگ بزنم ‪ ،‬دلم می خواست با دست هایم خفه اش کنم و‬ ‫در گفتگو با ماريا بازوى او را م ‏ىفشارد‪ ،‬حرف زدنش با ماريا دست كمى‬ ‫يك گروه را جمله عقل و علم و جود‬
‫بعد او را به دریا بیندازم‪ .‬هنوز صدایش را می شنیدم‪ .‬داشت درباره یکی‬ ‫از سؤال و جوا ‏بهاى بازجوهاى سياسى ندارد‪ .‬گاهى به حدى خشونت به‬ ‫آن فرشته است و نداند جز سجود‬
‫از پسر عموهایش‪ ،‬از خاطرات کودیک اش حرف می زد‪( ».‬صفحه ‪ ۱۱۹‬تا‬ ‫خرج م ‏ىدهد كه ماريا خاموشانه اشك م ‏ىريزد يا با ملاطفت م ‏ىگويد‪«:‬خوان‬ ‫يك گروه ديگر از دانش تهى‬
‫‪ )۱۲۲‬باید توجه داشت که ماریا فقط از احساسات و خاطراتش حرف می‬ ‫همچو حيوان از علف در فربهى‬
‫زد‪ ،‬اما این حرف ها برای مردی که گوشه هایی از بینش و وضعیت روحی‬ ‫پابلو‪ ،‬تو دارى من را اذيت م ‏ىكنى‪(».‬صفحه ‪)۷۱‬‬ ‫زان سيوم هست آدميزاد و بشر‬
‫او را بیان کردیم‪ ،‬غیرقابل تحمل است‪ .‬این آستانه پایین تحمل کاملا با آن‬ ‫پرس ‏شهاى كلاف ‏هكننده پابلو از ماريا براى كشف حقيقت و رفتارى‬ ‫از فرشته نيمى و نيمش ز خر‬
‫چه نویسنده از شخصیت پابلو به دست می دهد سازگاری دارد؛ نه فرامتن‬ ‫كه او با اين زن دارد‪ ،‬نشان م ‏ىدهد كه پابلو متعلق به دنياى باز ‏ىهاى‬
‫است که وصله ناجور و مکانیکی تلقی شود و نه اضافه گویی – چون به هر‬ ‫متداول نيست‪ .‬او موقعيتى مشابه آنا كارنينا دارد‪ .‬آنا به كنت ورونسكى‬ ‫محروم کردن خود از وجوه مختلف زندگی و تمرکز افراطی و بیمارگونه‬
‫حال باید وضعیت روحی پابلو در «موقعیت متعارف عشق های متعارف»‬ ‫علاق ‏همند م ‏ىشود‪ ،‬اما ترجيح م ‏ىدهد راه و رسم ز ‏نهاى شوهردار طبقه‬ ‫ذهن و عین روزمره روی جنبه ای خاص‪ ،‬این خطر بالقوه را خارج از اراده‬
‫خود را پيش نگيرد‪ ،‬بلكه از همسرش جدا شود و با ورونسكى ازدواج كند‪.‬‬ ‫فرد شکل می دهد که همواره برای گرایش تب آلود به سوی وجوهی که‬
‫هم نشان داده می شد‪.‬‬ ‫پس به كلى خان ‏هاش را ترك م ‏ىكند‪ .‬همين جسارت و صداقت موجب‬ ‫تا چندی پیش خوارشان می شمرد‪ ،‬وجود داشته باشد‪ .‬هیچ نیازی به ذکر‬
‫رمان ت ‏كصدايى است‪ .‬خواننده صدايى جز صداى پابلو نمی شنود‪.‬‬ ‫م ‏ىشود كه اشراف شهر پشت سرش بدگويى كرده و او را طرد كنند‪ .‬بايد‬ ‫مثال در عالم واقع و یا داستانی نداریم‪ .‬فقط اشاره باید کرد که وسعت و‬
‫حتى جايى كه صداى ماريا يا هانتر يا م ‏ىمى و آلنده شنيده م ‏ىشود‪ ،‬از‬ ‫توجه داشت كه ز ‏نهايى از طرد و محكوميت آنا حرف م ‏ىزنند كه خود‬ ‫عمق جنون عشق پابلو از نظر روانشناسی پاسخ به سرکوب امیال است؛‬
‫سوى صداى غالب ‪-‬صداى راوى‪ -‬سركوب و مسخره م ‏ىشوند يا مورد شك‬ ‫چندين و چند معشوقه دارند و براى شوهرها ‏ىشان نقش همسر وفادار را‬ ‫منتها این سرکوب از سوی خود شخص موجودیت پیدا کرده است و نه از‬
‫قرار م ‏ىگيرند‪ .‬راوى ‪ -‬پابلو ‪ -‬با موض ‏عگيرى حق ب ‏هجانب و مظلو ‏منمايى‪،‬‬ ‫بازى م ‏ىكنند‪ .‬پس‪ ،‬اگر آنا شخصيتى سطحى م ‏ىداشت‪ ،‬هرگز از سوى‬ ‫جانب عوامل بیرونی‪ .‬گاهی این نوع سرکوب ها ویرانگرتر و مهارناپذیرتر‬
‫خواننده را از نظر روحى عليه همه كسانداستان م ‏ىشوراند؛ از جمله هانتر‬ ‫اطرافيانش طرد نم ‏ىشد‪ .‬پابلو هم اگر به بازى هميشگى ماريا تن م ‏ىداد‪،‬‬
‫م ‏ىتوانست سا ‏لهاى سال رابط ‏هاش را با او ادامه دهد‪ .‬اما اين هنرمند‬ ‫هستند‪ .‬ساباتو‪ ،‬خواسته یا خواسته‪ ،‬همین وجه را به ما نشان می دهد‪.‬‬
‫و می‌می و اظهارنظرهایشان درباره ادبیات‪.‬‬ ‫عصبى و خودخواه و خودشيفته از يك سو در عشق صداقت دارد و از سوى‬ ‫‪ - ۵‬خوانش موجز جامع ‏هشناختى(وجه بيرونى)‪:‬‬

‫پابلو كه هيچ وجه مشتركى با بقيه مردم ندارد و ارتباطش را با آنها‬
‫قطع كرده است و با همسايه و خويشاوند و همكلاسى سابق و هنرمندان‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30