Page 24 - No.1347
P. 24
ضمن اي ‏نكه از نظر روايى پشتوان ‏هاى ندارد‪ ،‬از ديدگاه علمى فقط بيان‬ ‫پاشيده از درون‪ ،‬ناسازگار با بيرون‬ ‫ادبیات‬ ‫‪24‬‬
‫سلبى يك انسان را نسبت به انسا ‏نهاى ديگر «نشان» م ‏ىدهد‪ .‬به تجربه‬
‫خاصى اشاره نم ‏ىشود و مه ‏متر از اين‪ ،‬اين ديدگاه كلى زمانى در رابط ‏هاى‬ ‫نگاهى به نوولت «تونل» اثر ارنستو ساباتو‬ ‫نقد و‬ ‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1347‬جمعه ‪ 22‬دادرخ ‪1394‬‬
‫تبلور پيدا م ‏ىكند كه پابلو با يك بحران روحى دست به گريبان است ‪-‬‬ ‫بررسی‬
‫موضوعى كه در بحث جامع ‏هشناسى اين مطلب از آن سخن خواهد رفت‪.‬‬ ‫ترجمه مريم تاجيك ‪ -‬نشر روشنان ‪ ۱۶۰ -‬صفحه‬
‫اما تا پيش از آن موقعيت‪ ،‬پابلو باورش شده است كه خودش‬
‫عمي ‏قتر از ديگران و حر ‏فها و آثارش ژر ‏فتر از خودش هستند‪ .‬به ماريا‬ ‫اشاره‪ :‬این مقاله نوشته‌ی آقای فتح‏الله ب ‏ىنياز‪ ،‬نویسنده‬
‫م ‏ىگويد‪«:‬چيزى كه م ‏ىخواهم بگويم‪ ،‬عمي ‏قتر از خود من است‪...‬پيامى‬ ‫و منتقد ادبی پیشکسوت ایرانی است که ایشان آن را از‬
‫از نااميدى‪( ».‬صفحه ‪ )۴۵‬كه از نظر خودش يك امتياز است‪ ،‬اما ماريا به‬ ‫کتاب خود‪« ،‬در جهان رمان مدرنیستی» انتخاب کرده‬
‫او م ‏ىگويد‪«:‬شما فكر م ‏ىكنيد كه يك پيام از نااميدى‪ ،‬خيلى شاهكار و‬ ‫و برای چاپ در اختیار مجله‌ی شهروند بی سی قرار‬
‫ستودنى است؟»(صفحه ‪ )۴۵‬به راستى هم اگر پيام نااميدى فاقد پشتوانه‬
‫داد ‌هاند‪.‬‬
‫فلسفى باشد‪ ،‬جز حر ‏فهاى كليش ‏هاى و ن ‏خنما چه چيزى خواهد بود؟‬
‫پابلو‪ ،‬درعين حال با هر گونه تشكلى مخالف است‪«:‬من از هر چه‬ ‫نوولت تونل در سال ‪ ۱۹۴۸‬چاپ شد و در همان سا ‏لها توجه‬
‫تجمع‪ ،‬اتحاديه‪ ،‬صنف و گروه كه به هر دليل حرف ‏هاى‪ ،‬شغلى يا سليق ‏هاى‬ ‫بسيارى از نويسندگان و منتقدين را به خود جلب كرد‪ .‬اين‬
‫تشكيل م ‏ىشود‪ ،‬متنفرم‪( ».‬صفحه ‪ )۲۰‬پس هر تشکلی را می کوید و‬ ‫مطلب ارزيابى موجزى است از جنب ‏ههاى مختلف آن‪ .‬داستان به‬
‫تحقیر می کند‪ .‬شكل مستقل كار و حرف ‏هاش و عدم نياز مالى و مه ‏متر‬ ‫«عشق ظاهراً ناگهانى» يك نقاش گوش ‏هنشين برم ‏ىگردد و تب و‬
‫از آن عدم نياز به نهادى كه حقوق پايما ‏لشد‏هاش را استيفا كند‪ ،‬عواملى‬ ‫تاب روحى نامتعارف او را در مقابل اين عشق بازنمايى م ‏ىكند‪.‬‬
‫هستند كه او را از نظر ذهنى آماده پذيرش چنين نقط ‏هنظرى ساخت ‏هاند‪.‬‬
‫اما خواننده م ‏ىفهمد كه موض ‏عگيرى او به معنى نفى هرگونه يكپارچگى‬ ‫و ولاديمير سالاويف و تاحدى الكساندر بلوك در روسيه از شاخ ‏صترين‬ ‫‪ - ۱‬بررسى موجز وجه تاريخى‪:‬‬ ‫‪Vol. 22 / No. 1347 - Friday, June 12, 2015‬‬
‫انسانى است؛ چون ممكن است م ِن نوعى ب ‏ههر دليلى‪ ،‬از جمله شكل كار و‬ ‫نويسندگان و شاعران اين جريان ادبى هستند‪ .‬در آثار ادبى آنها ارز ‏شهاى‬ ‫مكتب انحطاط فقط يك مكتب هنرى (ازجمله ادبى) نيست‪،‬‬
‫حرف ‏هام‪ ،‬چنين تشك ‏لهايى را ارج ننهم‪ ،‬اما به كلى هم مردود نم ‏ىشمرم؛‬ ‫متعارف حقير شمرده م ‏ىشود‪ ،‬مرد ‏مگريزى و انزواطلبى قوياً تأييد م ‏ىشود‪،‬‬ ‫بلكه به مكتبى گفته م ‏ىشود كه از اوايل قرن نوزدهم در مقابله‬
‫زيرا در مقابل ساختارهاى مّتعين و منسجم شرايط اقتصادى ‪ -‬سياسى‬ ‫بر نخب ‏هگرايى تأكيد م ‏ىگردد و گون ‏هاى عصيان عليه وضع موجود مشاهد‬ ‫با نظريات مدون جامع ‏هشناسان و فلاسفه‪ ،‬مورخان‪ ،‬اقتصادانان و انقلابيون‬
‫حاكم‪ ،‬مردم چار‏هاى ندارند مگر تشكيل نها ‏دهاى دموكراتيك‪ .‬البته خوب‬ ‫و نيز آراى هنرمندان شكل گرفت‪ .‬پيروان اين مكتب به لحاظ فكرى‬
‫كه دقت كنيم م ‏ىبينيم مشكل پابلو يك چيز ديگر هم هست؛ تشكلى كه‬ ‫م ‏ىشود‪.‬‬ ‫و سليق ‏هاى تمام شيو‏هها‪ ،‬رويكردها و راهبردهايى را كه براى بهسازى‬
‫منتقدين دارند‪ .‬به اين جمله توجه شود‪«:‬اما من هنوز يك دليل ديگر هم‬ ‫شخصي ‏تهاى اول و شاخص آثار روايى مت ‏نهاى اين جنبش‪ ،‬از ي ‏كسو‬ ‫زندگى و همگرايى ابنا بشر ب ‏هكار م ‏ىرفت‪ ،‬رد م ‏ىكردند و به ديده تحقير‬
‫موجوداتى ترح ‏مانگيزاند و از سويى ديگر گروتسك كه هميشه م ‏ىخواهند‬ ‫م ‏ىنگريستند‪ .‬در ردي ‏ههاى خود به سخن فلسفى و تئور ‏ىهاى مشخص‬
‫دارم‪ :‬نقد‪(».‬صفحه ‪)۲۲‬‬ ‫خلاف جريان مرسوم و متداول زندگى شنا كنند‪ .‬تا زمان ‏ىكه در موقعيتی‬ ‫اقتدا نم ‏ىكردند‪ ،‬بلكه از هر جريان فكرى سود م ‏ىجستند تا جريان ديگر‬
‫اين نگاه بدبينانه نسبت به همنوعان و اين تنفر عمومى ب ‏ىدليل ‪ -‬كه‬ ‫راض ‏ىكننده هستند‪ ،‬هم ‏هچيز را م ‏ىكوبند و زمانى كه دچار آشفتگى‬ ‫را مردود شمرند‪ .‬هم پو ‏چگرا بودند و هم نيس ‏تانگار‪ ،‬اما ب ‏هموقع برضد‬
‫در متن اشاره به آن نم ‏ىشود‪ -‬ن ‏هتنها ناشى از ديدگاه پابلو است‪ ،‬بلكه‬ ‫آنها هم طغيان م ‏ىكردند‪ .‬ماشينى شدن جهان و مدرنيته را به باد حمله‬
‫از خودشيفتگى او هم سرچشمه م ‏ىگيرد‪ .‬دراي ‏نباره نظرى م ‏ىاندازيم به‬ ‫م ‏ىشوند به ادبيات‪ ،‬يا مذهب يا عرفان رو م ‏ىآورند‪.‬‬ ‫م ‏ىگرفتند‪ ،‬اما از شيو‏ههاى كهنه توليد و سن ‏تگرايى هم بيزار بودند‪ .‬با‬
‫رابطه ساده نگاه كلى انسان و زندگى روزمر‏هاش‪ .‬ب ‏ىترديد همه ما تا اين‬ ‫در ادبيات انحطاط م ‏ىتوان از اين شخصي ‏تها نام برد‪ :‬ژان داسنت‬ ‫‪ In touch with Iranian diversity‬ديدگا‏ههای آنارشيستى‪ ،‬ساختارهاى جامع ‏هشناختى ماكس وبر و گئورگ‬
‫زمان با كسانى روب ‏هرو شد‏هايم كه هيچ امتياز معنوى خاصى بر ديگران‬ ‫(رمان بيراه از ژوريس كارل اوئيسمانس)‪ ،‬تست (رمان ش ‏بنشينى آقاى‬ ‫زيمل را رد م ‏ىكردند و با تكيه بر نا ‏بترين رو ‏شهاى احساسا ‏تگرايى‬
‫ندارند‪ ،‬مانند بقيه مردم زندگى م ‏ىكنند‪ ،‬اگر براى موفقيت خود‪ ،‬تجملات‪،‬‬ ‫تست اثر پل والرى)‪ ،‬بارمادو (در رمان سفر به انتهاى شب اثر لويى فردينان‬ ‫و حتى سانت ‏ىمانتاليستى‪ ،‬بر آنارشيسم باكونين و نظريه تغيير و مبارزه‬
‫پول و مقام و اعتبار اجتماعى حرص نزنند‪ ،‬دس ‏تكم منفعل هم نيستند‪.‬‬ ‫سلين) ناتانائل (در رمان مائد‏ههاى زمينى اثر آندره ژيد)‪ ،‬هادرين (در‬ ‫طبقاتى کارل ماركس خط بطلان م ‏ىكشيدند‪ .‬روح ملى هگل را واژ‏هاى‬
‫وق ‏تشان را چندان صرف همنوعان خود يا ادبيات و هنر نم ‏ىكنند‪ ،‬مثل‬ ‫رمان خاطرات هادرين اثر ماگريت يورستار) ژوزف (در رمان مرد سرگشته‬ ‫ميا ‏نتهى م ‏ىدانستند و وجدان كانت را مقول ‏هاى انتزاعى و فاقد ماب ‏هازا تلقى‬
‫بقيه از غيب ‏تگويى و حسادت و دوب ‏هه ‏مزنى غافل نيستند‪ ،‬اما چپ و راست‬ ‫اثر سال بلو) روكانتن (در رمان تهوع اثر ژان پل سارتر) مرسو (در رمان‬ ‫م ‏ىكردند‪ .‬هنر براى هنر و سبموليسم را كم و بيش مانند هنرمندان مكتب‬
‫از «عق ‏بماندگى مردم» حرف م ‏ىزنند و مردم را «مشتى گاو و گوسفند»‬ ‫بيگانه اثر آلبر كامو) كه هر كدام در حدى جها ‏ننگرى انحطاط را متجلى‬ ‫انحطاط ارج م ‏ىنهادند‪ ،‬اما ب ‏همحض نزديكى به كليسا‪ ،‬كه تا ديروز تقرب به‬
‫م ‏ىخوانند‪ .‬مدام دهان به تحقير و استخفاف ملى باز م ‏ىكنند‪«:‬ملت ما آدم‬ ‫م ‏ىسازند‪ ،‬و هر کدام به نوعی واقعيت هنرى و داستانى چنين نگرشى‬ ‫آن را نشانه جمود فكرى م ‏ىدانستند‪ ،‬كل هنر را هم تخطئه م ‏ىكردند‪ .‬از‬
‫نم ‏ىشود‪ .‬و ما‪ »...‬و جملاتى از اين قبيل‪ .‬حال اگر كسى از آنها بپرسد كه‬ ‫طبيع ‏تگرايى روگردان بودند‪ ،‬اما گاهى جز طبيعت هيچ پديد‏هاى از عالم‬
‫برترى خودشان چيست؟ جواب مشخصى ندارند‪ .‬اما مصيبت روزى است‬ ‫هستند‪.‬‬ ‫را مورد تاييد قرار نم ‏ىدادند‪ .‬عشق را مسخره م ‏ىكردند و زندگى زناشويى‬
‫كه چنين كسى از امتيازى معمولى يرخوردار باشد؛ مثلًا چند ماهى در‬ ‫‪ - ۳‬خوانش موجز فلسفى(وجه درونى)‪:‬‬ ‫را به بهان ‏هاى براى تحقير افراد متأهل تبديل م ‏ىكردند‪ ،‬اما اگر امكانى‬
‫يك كشور خارجى پيشرفته زندگى كرده باشد يا به ارث زيادى رسيده‬ ‫حال اگر با دقت متن رمان «تونل» را بخوانيم و تفكر و آراى خوان پابلو‬ ‫پيش م ‏ىآمد‪ ،‬با ترفندهاى مختلف جنس مخالف را به دام م ‏ىانداختند‪.‬‬
‫باشد‪ ،‬يا به تّشخصى دست يافته باشد؛ مثلا يك اثر هنرى خلق كرده باشد‪.‬‬ ‫كاستل شخصیت اول آن را بكاويم‪ ،‬م ‏ىبينم رگ ‏هاى از انديشه انحطاط در‬ ‫بازاراف قهرمان رمان «پدران و پسران» از تورگنيف يا جوان پرحرارتى كه‬
‫در آ ‏نصورت اطرافيان بايد فقط شاهد تحقير و زخم زبا ‏نهايى باشند كه‬ ‫جها ‏ننگرى او وجود دارد‪ .‬فردي ‏تگرايى افراطى و بيمارگونه ژر ‏فساخت‬ ‫در داستان بلند «روشنائ ‏ىها» از چخوف با او آشنا م ‏ىشويم‪ ،‬نوع ابتدائى‬
‫پايانى بر آنها متصور نيست‪ .‬و این اولين نكت ‏هاى است كه ما از شخصيت‬ ‫و رشدنايافته پيروان اين مكتب هستند‪ .‬از آ ‏نجا كه به قول ماركس هيچ‬
‫اول داستان م ‏ىبينيم‪ .‬ساباتو از نظر ذهنى چنين شخصيتى را خيلى خوب‬ ‫نگاه او به زندگى است‪.‬‬ ‫مسأل ‏هاى از نظر تاريخى مطرح نم ‏ىشود مگر اين كه مّقدرات تاريخى‪،‬‬
‫براى ما خلق م ‏ىكند‪ .‬پابلو اطرافيانى ندارد كه طعم حقارت را از حر ‏فهاى‬ ‫پابلو خودخواهى را محوری ترين ضعف بشر م ‏ىداند‪«:‬تا آ ‏نجا كه من‬ ‫طرح آن را الزامى كرده باشد‪ ،‬مكتب انحطاط گرايى را هم بايد ب ‏هدور از‬
‫م ‏ىدانم هيچ انسانى در جريان زندگى با آد ‏مها‪ ،‬از حس خودخواهى تهى‬ ‫قضاو ‏تهاى شتا ‏بزده و سطحى ارزيابى كرد‪ .‬بايد ديد كدامين عوامل‬
‫او بچشند‪ ،‬اما خود او اين حر ‏فها را در خودگوي ‏ىهايش م ‏ىآورد‪.‬‬ ‫نبوده است‪(».‬صفحه ‪ )13‬و «خودخواهى هميشه در دورترين جاها خود‬ ‫تاريخى ‪ -‬اجتماعى ‪ -‬فرهنگى در ارتباط تنگاتنگ با وضعيت موجود‪،‬‬
‫نتيج ‏هگيرى هولناك او ب ‏ههمين دليل است‪«:‬يك فرد م ‏ىتواند به خودى‬ ‫را نشان م ‏ىدهد‪ :‬مهربانى‪ ،‬بزر ‏گمنشى‪ ،‬بخشندگى‪(».‬صفحه ‪ )14‬و براى‬ ‫چنين پديد‏هاى را شكل داده بودند؛ درست مانند آنارشيسم‪ ،‬نیهلیسم‪،‬‬
‫خود‪ ،‬تهديدى براى جامعه باشد‪ ،‬پس بايد حذف شود‪(».‬صفحه ‪ )۱۲‬شايد‬ ‫اثبات عملى حرفش از مادرش حرف م ‏ىزند كه به ازاى خستگ ِى سفر‬ ‫انترناسيوناليسم اول و پيدايش فراگير و هم ‏هجانبه سنديكاها و اتحادي ‏هها‬
‫من و شما هم فكر كنيم «انسان موجود غيرتحمل و وحشتناكى است‪ .‬تنها‬ ‫به موازات رشد صنعت‪ .‬مكتب انحطاط يا در تقابل با آن‪ ،‬مكت ‏ب اخلا ‏قگرا‬
‫انسان خوب‪ ،‬انسان مرده است‪ ».‬اما حكم به حذف هيچ انسانى ندهيم؛ چون‬ ‫طولان ‏ىمدت پسرش‪ ،‬از حضور او ابراز خوشحالى م ‏ىكند‪.‬‬ ‫را‪ ،‬نه م ‏ىتوان ستود و نه تقبيح كرد‪ .‬آنها مثل خود خصوصيات انسانى ما‬
‫حتى پيرز ِن نزو ‏لخوار رمان «جنايت و مكافات» داستایفسیک گلو ‏ىمان‬ ‫مدعى است كه نقاش ‏ىاش سطحى نيست‪ .‬پس م ‏ىبينيم كه در روزهاى‬ ‫‪ -‬تفكر‪ ،‬كار‪ ،‬زبان و گرايش به زندگى اجتماعى ‪ -‬محصول پروسه تكاملى‬
‫را همچون گلوى راسكلنيكف خواهد فشرد‪ .‬اما پابلو را م ‏ىبينم كه با تكرار‬ ‫شروع رابطه با ماريا به او م ‏ىگويد‪«:‬اين نقاشى به شكلى به بشريت‪ ،‬به‬
‫اين حر ‏فها مدام فاصله خود را از ابنا بشر بيشتر م ‏ىكند؛ طور ‏ىكه وقتى‬ ‫انسا ‏نها وابسته است‪ .‬م ‏ىخواهد با آنها حرف بزند‪ .‬م ‏ىفهمى؟» (صفحه‬ ‫تاريخ ‏ىاند‪.‬‬
‫‪ )۴۴‬اما كدام انسا ‏نها؟ او در اين مورد م ‏ىگويد‪«:‬م ‏ىخواهم اعترافى بكنم‪.‬‬
‫با ماريا ارتباط برقرار م ‏ىكند‪ ،‬منتظر هستيم فاجع ‏هاى رخ دهد‪.‬‬ ‫من هميشه با حسى از انزجار و تنفر به مردم نگاه كردم‪ ...‬در تمام زندگى‬ ‫‪ - ۲‬بررسى موجز وجه هنرى مكتب ادبی انحطاط‪:‬‬ ‫‪24‬‬
‫نكته حساس اين جاست كه خود او‪ ،‬مردم را به دليل همين بينش‬ ‫فقط به چند مرد و تعداد انگش ‏تشمارى زن‪ ،‬احساس خوبى داشت ‏هام‪.‬‬ ‫از منظر جامع ‏هشناختى هنر‪ ،‬اين موضوع قابل بررسى است كه مكتب‬
‫محكوم م ‏ىكند‪«:‬خيلى وق ‏تها آد ‏مها احساس م ‏ىكنند از بقيه مه ‏متر‬ ‫ب ‏هنظر من انسا ‏نها نفرت انگيزاند‪ .‬به نظر من طمع‪ ،‬حسد‪ ،‬گستاخى‪ ،‬پستى‬ ‫انحطاط چگونه به عرصه هنر راه يافته است‪ .‬در اين مورد سخن بسيار‬
‫هستند‪ .‬تافته جدابافت ‏هاند‪( ».‬صفحه ‪ )۱۳‬و به اين ترتيب انگشت روى‬ ‫است‪ ،‬اما براى اي ‏نكه از بحث اصلى دور نشويم‪ ،‬فقط به اين اختصار بسنده‬
‫وجهى م ‏ىگذارد كه خودش به نحوى بيمارگونه به آن مبتلا است‪ .‬این‬ ‫و بيچارگى انسا ‏نها باورنكردنى است‪(».‬صفحه ‪)۵۰‬‬ ‫م ‏ىكنيم كه هنر و ب ‏هطور مشخص ادبيات ‪ -‬شعر و داستان‪ -‬بازتا ‏بهاى‬
‫بینش را نمی توان صرفا ناشی از «غرور منبعث از موقعیت یک نقاش»‬ ‫آيا فردى با اين ديدگاه م ‏ىتواند «چيزى وابسته به نوع بشر به او اهدا‬ ‫هم ‏هجانب ‏هاى از اين جها ‏ننگرى ارائه داد‏هاند‪ .‬حتى در آثار استاندال‪ ،‬بالزاك‪،‬‬
‫دانست‪ ،‬آرایی است که شاید مدون نشده است‪ ،‬اما می‌توان گونه ای از‬ ‫كند؟» در اين ترديدى نيست كه در سخن فلسفى‪ ،‬از انسان خوب و انسان‬ ‫زولا‪ ،‬موپاسان هم م ‏ىتوان ردپايى از اين واقعيت ديد‪ .‬اما «انحطاط»‬
‫ژرف ساخت راسیسم و فاشیسم را در آن دید‪ .‬کافی است آرای نظریه‬ ‫بد حرف زدن‪ ،‬كلامى است سطحى‪ ،‬اما ب ‏ههمان نسبت هم بايد خوب يا‬ ‫خود نيز ب ‏هشكل مستقل در ادبيات پديد آمد‪ ،‬رشد كرد و تّعين تاريخى‬
‫پردازان و حتی پراکتسین های نازیسم‪ ،‬برای نمونه هیملر و گوبلز‪ ،‬مطالعه‬ ‫بد بودن اين يا آن جنبه از هستى در حوز‏ههاى مشخص و چ ‏هبسا ميدانى‪،‬‬ ‫ب ‏هدست آورد‪ .‬جنبش سمبوليسم و جنبش هنر براى هنر ن ‏هتنها با مكتب‬
‫شود‪ .‬دیده می شود که افکار پابلو از جنس و سنخ اینها است‪ ،‬فقط در‬ ‫تحليل خود راداشته باشند‪ .‬گفت ِن «ب ‏هنظر من كلمه انسان هميشه ب ‏همعنى‬ ‫ادبى انحطاط نزديكى عميقى دارند‪ ،‬بلكه چونان شاخ ‏ههاى آن به حساب‬
‫آرای نازیسم واژه مردم جای خود را به نژاد پست تر داده است‪ .‬بدبختانه‬ ‫پستى‪ ،‬پوچى‪ ،‬حقارت‪ ،‬حرص و خساست بوده است‪ .‬هميشه فكر م ‏ىكردم‬ ‫م ‏ىآيند و عمل م ‏ىكنند‪ .‬سمبوليس ‏تهاى معروف‪ ،‬آرتور رمبو‪ ،‬استفان‬
‫به تجربه زیسته خودمان هم که مراجعه می کنیم‪ ،‬می بینم پابلو های‬ ‫تنهايى ب ‏همعناى موفقيت است و انسان تنها يك موجود آسمانى است‪».‬‬ ‫مالارمه و پل ورلن از نظر جهان ذهنى رابطه تنگاتنگى با ادبيات انحطاط‬
‫عالم هنر در همین ایران هم کم نیستند‪ ،‬و هرکدام به اتکای یکی دو جلد‬ ‫(صفحه ‪ )۹۵‬گرچه از جدايى فرد از نوع خود حكايت م ‏ىكند و گرچه‬ ‫دارند‪ .‬كسانى چون ژوريس كارل اوئيسمانس و موريس بارس در فرانسه‪،‬‬
‫کتاب یا پرده نقاشی‪ ،‬مردم را در حد «عوام» و «توده نفهم» می دانند و‬ ‫نم ‏ىتوان منكر اهميت عاطفى تنهايى ب ‏همعنى خلوت با خويشتن شد‪ ،‬اما‬ ‫موريس مترلينگ در بلژيك و اسكار وايلد و آرتور سايمونز در انگلستان‬
‫چون سطح سواد و دانش مردم ایران به طور نسبی پایین است‪ ،‬هنرمند با‬
‫جسارت و خودبرحق بینی بیشتری این حق و حقوق را برای خود محفوظ‬
‫نگه می دارد‪ .‬به بیان دیگر‪ ،‬ساباتو ‪ ،‬شخصیتی ساخته است که امروزه تیپ‬

‫شده است و در همه جای دنیا مصداق پیدا می‌کند‪.‬‬
‫‪ - ۴‬خوانش موجز روانشناختی (وجه درونى)‪:‬‬
‫شخصيت پابلو بدون ارزيابى روانكاوانه‪ ،‬خصلت انتزاعى به خود م ‏ىگيرد‬
‫و خواننده نم ‏ىتواند بين تفكر او و رفتار و كردارش ارتباط لازم را پيدا‬
   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29