Page 23 - Shahrvand BC No.1332
P. 23
‫از کجا معلوم بود‬ ‫راه می‌رود هر لحظه‬ ‫می‌شود‪ .‬شاعری که مخاطب را به نگرش در هستی‬
‫دعوت م ‌یکند در حقیقت مبین این امر است که‬
‫در خیابان‪ /‬بیابان با کف ‌شها ِی یکی بود و ‪23 ....‬‬ ‫انقلاب پدید آمده از لذت دیداری و بهره جستن با‬
‫حواس پن ‌جگانه چیزی نیست که کریمی را شاعری‬
‫پشت سرم حرفی نیست تا از شما دلگیرم به‬ ‫تو‬ ‫ماد ‌یگرا نماید‪ .‬بلکه فضای خلق‌شده در امتداد جریان‬
‫نیرومندی از بایدها و نبایدها که معرف شعرهای‬
‫خدا یک دل‬ ‫تو هر جا‬ ‫عقلانی‌ست‪ ،‬ما را با خیلی از استعمال رمز و رازها‪،‬‬
‫تجسم پلیدی و زشتی‪ ،‬زیبایی و زلالی‪ ،‬درک و فهم‬
‫هوا ِی خودت را داشته باش شکسته‬ ‫تخیلات عمیق‪ ،‬مبارزه با پرخاشگری‪ ،‬آلام زخم‌های‬
‫کهنه و‪ ...‬را قرین عواطف متافیزیکی در هم‌جواری با‬
‫چقدر خوب می‌شود سلام‬
‫تعقل و مظاهر آن‪ ،‬اصالت وجود م ‌یکند‪.‬‬
‫حالم از حال رفته‪ .‬دیشب حوالی ساعت ‪۱۰‬‬ ‫هوا دارد آفتاب می‌بارد‬ ‫روی افق با پالتوی سفید‬

‫خودم را به کوچه‌ها خواستم‬ ‫چترم‪ /‬که گم شد ‌هام‬

‫داد بزنم از دست تو‪.‬‬ ‫در خی ِس نگاِه آفتاب‬
‫گفتند‪ :‬از این کوچ ‌هها رفته‌ای و دیگر‬ ‫(بار ِش آفتاب ‪)۱۱ /‬‬

‫سال ‪ / 22‬شماره ‪ - 1332‬جمعه ‪ 8‬دنفسا ‪1393‬‬ ‫برنمی‌گردی‪.‬‬ ‫موج فرازوفرودهای پُر تنش عصر‬
‫راستش فکر نمی‌کردم کار به اینجاها بکشد‪،‬‬ ‫حاضر در اشعار کریمی نشان‬

‫م ‌یدهد که وی نیز مثل سایر هم چار ‌های نیست من هم‬ ‫و چقدر دود که سیگار می‌شد‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫م ‌یروم و دیگر برنمی‌گردم تو هم برنگرد‪.‬‬ ‫معاصرانش هیچ واکنش و موضعی‬ ‫د‪ .‬بار عاطفی سنگین در اشعار کریمی که باز‬ ‫مردی که هر روز در روزنامه‬
‫(شرح در متن‪)۳۸/‬‬ ‫نسبت به سرکوب ِستم ندارد‪ .‬بلکه‬ ‫تاباننده‌ی افق‌های روشن بر ذهن و مغز مخاطب‬ ‫خودش را توضیح‬
‫‪Vol. 22 / No. 1332 - Friday, Feb. 27, 2015‬‬ ‫فقط از منظر جامع ‌هشناسی ادبیات‬ ‫است خود گواه بر این باور است که هر شاعری‬ ‫برای من‬
‫کریمی عناصر بسیاری از اجتماع و نوع زندگی‬ ‫و با اتخاذ رهیافت تفسیر متنی در‬ ‫در نقطه‌های کور زندگی خویش دربه‌ در به دنبال‬ ‫برای تو‬
‫اجتماعی را در اشعار خود نهادینه کرده است‪ .‬ب ‌هویژه‬ ‫لاب ‌هلای بعضی از اشعارش تلاش‬ ‫مهربانی بوده است‪ .‬به قول اسپیزر‪« :‬مطمئن‌ترین‬ ‫برای او‬
‫در شعر به زبانی رسیده که نه می‌توان گفت زبان‬ ‫م ‌یشود با ذکر مصادیق بازتاب‬ ‫شیوه برای تشخیص مراکز عاطفی نویسنده یا شاعر‬
‫شعرش زبانی زنانه است و نه می‌توان به قطعیت زبان‬ ‫مسائل و دغدغ ‌ههای اجتماعی که‬ ‫این است که آثارشان را بخوانیم آن‌قدر ب ‌یوقفه‬ ‫هر لحظه واژ ‌ههای عجیبی است‬
‫مردانه‌اش دست یازید‪ .‬شاعری د ‌لنگران در جراحت‬ ‫مدعای کنار‌هگیری وی از همین‬ ‫بخوانیم که غرابت زبا ‌نشناختی ویژه‌ای نظر ما را‬ ‫و چقدر سکوت نمی‌کنم‬
‫با همزیستی با دیگران خود را گ ‌مکرده است‪ .‬ای ‌نگونه‬ ‫خصل ‌تها و مضامین پُر رنگ است‪،‬‬ ‫جلب کند اگر اتفاقاً چند غرابت زبا ‌نشناختی توجه‬ ‫از لام تا کام خودم‬
‫اشعار می‌تواند مدت‌های مدیدی زندگی کند‪ .‬دردی‬ ‫دال بر توجه وی به تحولات و‬ ‫ما را جلب کرد بازیابی وجه مشترک آن‌ها و تشخیص‬ ‫(سماع ‪)۱۰/‬‬
‫که از هر طرفش بخوانی درد است‪ ،‬درد زمانه نه‬ ‫مسائل اجتماعی است‪ .‬شاعری که‬ ‫احساسی که الهام‌بخش آن‌ها بوده است آسان خواهد‬
‫زمان! و روزگار تنها دوست بی‌مخاطر‌هی‌ست که بر‬ ‫سهم زیادی ازای ‌نگونه اشعار را به‬ ‫شد‪ ،‬آنگاه ب ‌هراحتی می‌توان این غراب ‌تها را با عناصر‬ ‫شاعری که در اولین فرصت درصد د می‌آید تا‬
‫مسند اشعارش تکیه می‌دهد‪ .‬علاوه بر این نمونه‌های‬ ‫خود اختصاص داده در حقیقت‬ ‫نحوی و ترکیبی و حتی محتوای اخلاقی و فلسفی‬ ‫چهره‌های ناشناخته و شناخته‌شده یک ‌ییکی از ورای‬
‫د ‌لزدگی شاعر از مظاهر متمدن عصر جدید که به‬ ‫رخدادهای تلخ در زندگی شخصی‬ ‫اثر مرتبط ساخت»‪ .‬بنابراین هنر زبانی و عاطفی که‬ ‫ذهنش‪ ،‬خود را نشان داده و آنگاه از ضمایر موجود‬
‫شکل مضطربانه‌ای کرامت و حرمت انسانی را مورد‬ ‫و اجتماعی‪ ،‬شرایط را برای شکل‬ ‫در «یک دقیقه‌ی عصر» به وقوع م ‌یپیوندد‪ ،‬از عناصر‬ ‫در افکارش‪ ،‬نتیجه‌گیری اخلاقی م ‌یکند‪ .‬ترکیبات‬
‫تهدید قرار م ‌یدهد‪ ،‬نشانگر سیر صعود اخلاق زدایی‬ ‫دادن شعری سرچشمه گرفته از‬ ‫تأثیرگذاری چون‪ :‬موسیقی‪ ،‬معنا‪ ،‬تصاویر گویا و‪ ...‬در‬ ‫استعاری و رن ‌گها در کنار اندیشه‪ ،‬احساس را نیز‬
‫و انسا ‌نزدایی از عرصه‌ی اجتماع و حیات است‪ .‬پس‬ ‫نومیدی و افسردگی را در خود‬ ‫ساختاری منسجم و دقیق شک ‌لگرفته است‪ .‬که این‬ ‫درگیر خود م ‌یکند‪ .‬ازاین‌روست که مخاطب هم با‬
‫ب ‌یدلیل نیست که زبانش در عروج عقلانیت ابزاری‬ ‫خود نشا ‌ندهنده‌ی احساسی مشترک اما متمایز از‬ ‫شاعر و هم با شعر درگیر می‌شود‪ .‬این درگیری آغاز‬
‫جاری کرده است‪.‬‬ ‫راهی است که شاعر را هم وابسته به دنیای ماده‬
‫و تفوق منطقی به فراموشی جنسیت رسیده باشد‪.‬‬ ‫دیگران است‪.‬‬
‫تو گ ‌مشده‌ای‬ ‫تأثیرپذیری کریمی نیز از شاعران معاصر‪ ،‬هنر و‬ ‫م ‌یکند و هم از مادیت م ‌یگریزاند‪.‬‬
‫شاعر با نگرش به دنیای اطرافش تأملی نیز به‬ ‫در زمین ‌هی یک اتفاق حالا کمی آ ‌نطر ‌فتر‬ ‫شعری را تأیید م ‌یکند که متعهد مکارم اخلاقی‬
‫پدیده‌ها دارد‪ .‬در دنیایی که بیشترین ضایعات زندگی‬ ‫و سجایای باطنی باشد‪ .‬و بسیاری از دیدگاه‌های‬ ‫ب‪ .‬صورت‌های زبانی در شعر کریمی ب ‌همثابه‌ی رفتار‬
‫چیزی جز بیگانگی و ازخودبیگانگی انسا ‌نها نیست‪.‬‬ ‫َو گ ‌مشده‌ای‬ ‫انتقادی‌اش بر اساس توجه به معنا و محتوی طوری‬ ‫اجتماعی‪ ،‬متفاوت‌تر از شعر شاعران دیگرست‪ ،‬ابزاری‬
‫روند غیرشخصی شدن روابط اجتماعی‪ ،‬کار و زندگی‬ ‫اینجا هوای چشمان زنی‬ ‫شک ‌لگرفته که نقدهای کاربردی‪ ،‬اخلاقی‪ ،‬اعتقادی‪،‬‬ ‫قدرتمند که درون‌مایه‌ی مسلط اشعارش را تشکیل‬
‫انسان‌ها را از همدیگر و حتی از طبیعت و هستی‬ ‫در سرم ‌ههای سیاه کمی بارانی است‬ ‫و‪ ...‬هم در آن تجمع دار د‪ .‬بااین‌حال شاعری است‬ ‫م ‌یدهد‪ .‬رشته‌ای که در خلال آن‌چنان ماهرانه به‬
‫بیگانه و جدا ساخته است‪ .‬دیگر خبر از مهربانی‪،‬‬ ‫لابد نیمی از قد ‌مهایت را برداشت ‌هاند‬ ‫که نه لفظ را رها م ‌یکند و نه معناگریزست‪ .‬شاعری‬ ‫موقعیت و بافت شعر تنیده می‌شود که گویی شعر‬
‫عاطفه‪ ،‬گذشت‪ ،‬صداقت‪ ،‬و روابط معنی‌دار عمیق‬ ‫یک اتفاق َو به کف ‌شهایت ضمیم ‌هشده‬ ‫فرایندی جوشیده از درون و ذات شاعرست که‬
‫گا ‌مهایت را م ‌یشمارم در نفس‌های تا حالا‬ ‫روراست که با آنچه در کف دارد‪ ،‬زندگی م ‌یکند‪.‬‬ ‫به تجلی حیاتی‌ترین رازهای رمزآلود و اقرار در‬
‫گذشته نیست‪.‬‬ ‫برابر تنهایی با واژگانی به کثر ‌تگرایی معنوی‌اش‬
‫حبس‬ ‫می‌انجامد‪ .‬در حقیقت ب ‌هواسطه‌ی همان زیبای ‌یها و‬
‫از پشت نگاه خارج از تو‬ ‫که گ ‌مشده‌ای در مقصد‬ ‫تصاویر‪ ،‬شاعر با چهره‌ای فاضل‪ ،‬عاشق‪ ،‬عارف و در‬
‫دلم تنگ می‌شود لنگ می‌زند این‬ ‫در این نگا ‌ههای مزاحم‬ ‫کنار آن به لذایذ مادی نیز م ‌یاندیشد‪ .‬ناملموس و‬
‫م ‌یشکنند تمام آیینه‌ها‬ ‫نامحسوس بودن بعضی از پدید‌هها‪ ،‬گاهی نیز از او‬
‫در کوچه‌ی آخر‬ ‫در زنانگیِدختران اُورشلیم‬ ‫شاعری شبه ماتریالیسم می‌سازد‪ .‬روشن است که هر‬
‫از کجا معلوم بود‬ ‫چه عمق اندیشه عالی‌تر و راقی‌تر باشد‪ ،‬دسترسی به‬
‫(آیینه‌ها‪)۱۸ /‬‬
‫یکی بود و ‪...‬‬ ‫حقیقت نیز مطلوب‌تر و لطیف‌تر خواهد بود‪.‬‬
‫از کجا معلوم که پشت نگاه‌ها چیزی نباشد‪ .‬بیگانگی‬ ‫گاهی نیز چنان ب ‌یپروا م ‌یشود که هر چیز و هرکسی‬
‫رایج در شیوه‌ی زیست جامعه‌ای در اشعارش‪،‬‬ ‫را در هم م ‌یکوبد‪ .‬البته به‌سختی می‌توان این رویکرد‬ ‫کلید را فشار م ‌یدهی‬
‫ساده‪ ،‬زلال قاب ‌لدرک و هضم است‪ .‬تا آنجا که‬ ‫انتقادی را در جامعه‌شناسی ادبیات یکدست و هموار‬ ‫فشار می‌دهی کلید را‬
‫منش نگاهش‪ ،‬نشا ‌ندهنده‌ی شخصیت او در بندبند‬ ‫تصور کرد و یا به نحله‌ای ویژه فرونشاند‪ .‬درواقع تنوع‬ ‫و به صدا در می‌آید زنگ‬
‫اشعارش م ‌یشود‪ .‬به‌طور ‌یکه این مهم امروزه بیشتر‬ ‫رویکردهای جامع ‌هشناختی در اشعار کریمی نه بر‬
‫از فریاد‪ ،‬حرف م ‌یزند‪ .‬م ‌یبیند اما بیان نم ‌یکند‪ .‬و‬ ‫مفروضات نظری متفاوتی استوار است و نه تنوع و‬ ‫وا که می‌شود در‬
‫تعدد ادبیات جامعه‌شناسی را به خود می‌قبولاند‪.‬‬ ‫در برهنه‌گ ‌ی ِی خانه‬
‫هی ‌چچیز بدتر از آن نیست که دیده را بیازارد‪.‬‬ ‫وی بر اثری متمرکز می‌شود که با دریافت و برداشت‬ ‫خانه از برهن ‌هگی می‌ترسد‬
‫مخاطب قابل تبیین و بررسی باشد‪ .‬ای ‌نگونه لذت‬
‫داد بزنم از دست تو‪.‬‬ ‫درونی به اقناع شاعر می‌آید‪ .‬انتقادات و نظرات مندرج‬ ‫‪...‬‬
‫گفتند‪ :‬از این کوچ ‌هها رفته‌ای و دیگر‬ ‫در اشعارش را می‌توان نشانگر حساسیت اجتماعی‬ ‫(در برهن ‌هگیِ یک خانه ‪)۱۹ /‬‬
‫شاعر دانست‪ .‬کمتر کسانی هستند که اجتماعی‬
‫برنمی‌گردی‪.‬‬ ‫گرایی را بتوان از خصلت‌های همیشه حاضر وی‬ ‫ج‪ .‬بازنمایی تصاویر در اشعار کریمی خود بیان‬
‫اعمال و رفتار هرکسی معرف خلق و خصلت‬ ‫تلاش‌های ب ‌یپروایی‌ست که در انتخاب گزینش‬
‫اوست‪ .‬تبیین و تحلیل رفتار و اخلاق هرکسی هم‬ ‫و چینش کلمات و خلاقیت در ساخت تصویرهای‬
‫منجر به شناخت شخصیت‌اش می‌شود‪ .‬کریمی نیز‬ ‫محسوس و جاندار با لحظه‌ها‪ ،‬رخدادها‪ ،‬گفته‌ها‪،‬‬
‫با توصیف خود بااحساس و عواطف درونی خویش‬ ‫دیدگا‌هها‪ ،‬بازگوکننده‌ی جلوه‌های روش ِن صداقتی خودم را می‌نویسم‬
‫درگیر می‌شود و حتی به خواننده‌ی اشعارش این‬ ‫دانست‪.‬‬
‫حال و هوا را القاء م ‌یکند‪ .‬شاعری ه ‌مدرد‪ ،‬ه ‌مردیف‬ ‫برا ِی تو وس ِط همین صفحه‬ ‫است که شاعر را با تأمل در انگیزه‌ها و خلق تصاویر‬
‫با مردم چنان بغض م ‌یکند که ذات اشعارش را ‪23‬‬ ‫از پشت نگاه خارج از تو‬ ‫با یک خ ِط شکسته و یک حر ِف بی ربط‬ ‫بکر که سرچشمه‌های ُزلال آن ـ اگر با نور یکی نباشد‬
‫دلم تنگ م ‌یشود لنگ می زند این‬
‫همین واقعیت‌های بیرونی اجتماع تشکیل می‌دهد‪.‬‬ ‫کجا می‌روی؟‬ ‫ـ بسیار نزدیک به آن است‪.‬‬
‫گاهی دردش بزرگ‌تر از آن است که از پس ضمیر‬ ‫در کوچ ‌هی آخر‬ ‫نگاهم دنبا ِل پش ِت سرت‬
   18   19   20   21   22   23   24   25   26   27   28