Page 27 - Shahrvand BC No. 1266
P. 27
‫ادبیات‪/‬گزارش ‹‬

‫‪27‬‬ ‫و درخشیدن عریانی‌مان‬ ‫احمد کریمی حکاک‬
‫مثل فلس ماه ‌یها در آب‪،‬‬
‫فروغ فرخزاد و دخترانش‬
‫سخن از زندگی نقره‌ای آوازی است‬

‫که سحرگاهان ف ّوارٔه کوچک م ‌یخواند‬
‫(از «فتح باغ»)‬

‫سال مکی‌و‌ست یب ‪ /‬شماره ‪ - 1266‬جمعه ‪ 1‬رذآ ‪1392‬‬ ‫آیا عصیانی بنیادی‌تر از نفی آداب زناشوئی‪ ،‬از ثبت‌ نام‌های افراد در‬
‫دفترهای پوسیدٔه این یا آن محضر یا دفتر م ‌یتوان تصور کرد؟ و در‬
‫ت ّضاد با آن تصویر گیسوی خوشبخت زنی در ترنم سرخ لبان مردی؛‬
‫و کار رسیدن این گیسوان باز رقصان به آن بوسه‌های مشتاق‪ ،‬و تعبیر‬
‫جانانٔه ط ّراری تن‌های عاشق و تلٔالو عریانی تن آدمی و همانندی آن‬
‫با درخشش فلس ماهیا ‌ن و تعبیر رازآلودٔه شهوانی فوارٔه کوچک تن‬
‫مردی در کار سرودن میعان نقره‌ای آوازی در سحرگاهانی سرشار و‬
‫پربار؟ و این همه آیا تص ّور تعطیل جهان آئی ‌نها و مراسم متفاوت نکاح‬
‫و لقاح نیست؟ و باز گشودن عالمی از جمع شدن‌های آزاد و درهم‬

‫رفتن‌های شاد؟‬

‫و نیز‪:‬‬

‫من در پناه شب‬ ‫احمد کریمی حکاک ‪ -‬استاد ادبیات تطبیقی‬
‫از انتهای هرچه نسیم است م ‌یوزم‬ ‫دانشگاه مریلند ‪ -‬آمریکا‬

‫من در پناه شب‬
‫دیوان ‌هوار فرو م ‌یریزم‬
‫با گیسوان سنگینم‪ ،‬در دستهای تو‬
‫و هدیه م ‌یکنم به تو گلهای استوائی این گرمسیر سبز جوان را‪.‬‬

‫(از« دیوارهای مرز»)‬

‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫در این فراز‪ ،‬انگار‪ ،‬چهره‌ای را م ‌یبینیم از اینانا ‪( Innana‬یا ایشتر)‪،‬‬ ‫او را می‌توان یافت‪ .‬و در همین راستاست که ما عنوان سخن امشب‬ ‫توضیح‪:‬‬
‫ایزدبانوی اساطیر سومر و آکاد‪ ،‬که در سفری از فلک خویش به زمین‬ ‫خود را تنظیم کرده‌ایم‪.‬‬ ‫ماه پیش یادمان فروغ فرخزاد به ابتکار انجمن هنر و ادبیات در ونکوور‬
‫فرود آمده تا آغوش باز خود و گل‌های همیشه شکوفای تن خویش را‬ ‫برگزار شد‪ .‬دکتر احمد کریمی حکاک سخنران اصلی این برنامه بود‪.‬‬
‫به مردی از خاکیان هدیه کند؛ و تصویری از هماغوشی زن محور که‬ ‫اما برای آن که بتوان بساط سخن را به گونه‌ای گسترد که قابل‬ ‫هما ‌نگونه که هفته پیش وعده داده‌بودیم‪ ،‬متن کامل سخنرانی ایشان‬
‫از هزاره‌های عصر حجر قدیم باز می‌شناسیم‪ ،‬دورانی که آغوش زن‬ ‫جمع کردن هم باشد‪ ،‬اجازه بدهید بگویم که روش ما در پ ‌یگیری‬ ‫تحت عنوان «فروغ و دخترانش»‪ ،‬پیش روست که با هم را م ‌یخوانیم‪.‬‬
‫والاترین موهبتی بود که به مرد ارزانی می‌شد‪ .‬و گلهای استوائی البته‬ ‫این رابطٔه مادر و دختری‪ ،‬این گونه میراث‌گذاری و میراث بری از این‬ ‫[شهروند ب ‌یسی]‬
‫اشارٔه آشکاری است به اندام جنسی زن که نخستین منزل و مٔاوای‬ ‫قرار است که گزید‌ههایی‪ ،‬فرازهایی‪ ،‬زبانزدهایی از میان اشعار فرخزاد‬ ‫بسیاری از روان‌شناسان رابطٔه مادران و دختران را یکی از پیچیده‌ترین‬
‫همٔه مردان جهان بوده است‪ ،‬و این گونه بیدریغ هدیه کردن تن به‬ ‫را در سه ساحت شخصی‪ ،‬اجتماعی و فلسفی بیاوریم و میزان و نحؤه‬
‫درگیری ذهنی معدودی زنان شاعر امروز را با آن بیان‌های شاعرانه یا‬
‫راستی در شعر فارسی بی‌نظیر است و سخت بدیع می‌نماید‪.‬‬
‫و بغرنج‌ترین روابط انسانی م ‌یدانند و استدلال م ‌یکنند که این تنها نظایر آن‌ها بسنجیم‪ .‬متأسفانه پانزده شانزده سالی که فرخزاد مجال‬
‫رابطه‌ای است که در آن جنینی در رحم زنی رشد م ‌یکند که خود سرودن داشت ظالمانه کوتاه بود برای به جا گذاشتن اندوخته‌ای‬
‫و نمونه دیگر از شعر«پنجره» به صورت پرسشی خطابی‪:‬‬ ‫م ‌یتواند جنینی دیگر از همین جنس را در رحم خو د بپروراند‪ ،‬کافی‪ ،‬ولی میراث شعری فرخزاد برای دختران و نوادگانش اگر از‬

‫چنانکه مادر پیش از آن او را پرورده بوده است‪ .‬برخی هم این نظر ک ّمی اندک است‪ ،‬از نظر کیفی به راستی حیر ‌تانگیز‪ ،‬وسیع و آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو م ‌یبخشد‬
‫پیچیدگی را علت اصلی نمودهای رفتاری از قبیل هم‌ذات پنداری و عمیق می‌نماید‪ ،‬چنان که برخی تأّملات ژرف فلسفی او را به دشواری جز درک حس زنده بودن از تو چه می‌خواهد؟‬
‫م ‌یتوان به تجربه‌های معدود زندگی انسانی نسبت داد که تنها سی‬ ‫الگوبرداری مفرط از یک سو‪ ،‬یا از سوی دیگر‪ ،‬رقابت شدید و حتی‬
‫پرسشی چالشگر که در طرح توّقعی آشکار‪ ،‬یعنی «درک حس زنده‬ ‫و دوسال زیست و فقط شانزده سال شعر سرود‪ .‬باری اجازه بدهید‬ ‫عداوت میان دختران و مادران می‌شمارند‪ .‬حال چنانچه این مجموعٔه‬
‫بودن‌»‪ ،‬بسیاری از پیش فرض‌های مردسالارانه را درهم می‌ریزد‪ ،‬و‬ ‫انگار‌هها و عواقب ناشی از آن‌ها را از سطح حقیقی زیست‌شناسی به‬
‫هماغوشی را به والاترین شکل کاری دوسویه و مشارکتی بنیادین ‪ -‬و‬ ‫سخن را سر کنیم‪:‬‬ ‫سطوح و ساحت‌های مجازی منتقل کنیم‪ ،‬مجموعٔه روابط حاصل‬
‫نیز نمادین – به جلوه‌گری وام ‌یدارد‪ .‬در ژرفای این پرسش‪ ،‬درعین‬ ‫باز هم متنوع‌تر و ای بسا پیچیده‌تر خواهد شد‪ .‬از این قرار‪ ،‬و با‬
‫حال‪ ،‬ح ّسی از نابسندگی مرد در درک و دریافت این گونه مهربانی و‬ ‫من عریانم‪ ،‬عریانم‪ ،‬عریانم‬ ‫توجه به عنوان سخن امشب شاید بتوان گفت که رابطٔه میان زنان‬
‫پاسخگویی به آن با مهربانی بایسته‌ای نیز نهفته است که در بسیاری‬ ‫شاعر فارسی زبان در نسل‌ها و عصرهای مختلف چندان پیچیده است‬
‫از اشعار فروغ مشاهده م ‌یکنیم و در نهایت عمل جنسی را برای‬ ‫مثل سکو ‌تهای میان کلا ‌مهای محّبت عریانم‬ ‫که در یک سخنرانی نمی‌گنجد‪ .‬باید پژوهش‌های مف ّصلی در رابطٔه‬
‫او – و ای بسا زنان بسیار دیگری – به تجربه‌ای نه چندان غنابخش‬ ‫و زخم‌های من همه از عشق است‬ ‫زنان شاعر فارسی زبان انجام گیرد تا بدانیم‪ ،‬مثلًا‪ ،‬که آیا شاعرانی‬
‫هم‌چون رابعه قزداری بلخی یا مهستی دبیره گنجوی زنان شاعری را‬
‫‪Vol. 21 / No. 1266 - Friday, Nov. 22, 2013‬‬ ‫بدل م ‌یکند‪.‬‬ ‫از عشق‪ ،‬عشق‪ ،‬عشق‬ ‫م ‌یشناخت ‌هاند که پیش از آ ‌نها می‌زیسته و برایشان الگوی سرایش‬
‫بوده باشند‪ .‬آیا شاعری مانند جهان‌ ملک خاتون که در عصر حافظ در‬
‫هنگامی که همین کندوکاو را از ساحت اندرکنش‌های فردی و‬ ‫من این جزیزه سرگردان را‬ ‫شیراز می‌زیست نام مهستی یا رابعه را شنیده بود؟ آیا زیب‌النسای‬
‫شخصی به عرص ّه مشاهدات اجتماعی و سیاسی م ‌یکشانیم این‬ ‫مخفی دختر اورنگ زیب عالمگیر که در قرن هفدهم میلا دی در‬
‫احساس نارسائی و نابسندگی چندان تشدید می‌شود که در بسیاری‬ ‫از انقلاب اقیانوس‬ ‫دهلی می‌زیست و به فرمان پدر به قتل رسید‪ ،‬با نام جهان ملک‌خاتون‬
‫موارد من درون شعر را به هیئت زنی در م ‌یآورد که سیمای سرشار‬ ‫آشنایی داشت؟ آیا شاعری که ما با نام مستورٔه کردستانی می‌شناسیم‬
‫از خشونت و قهر جامعٔه مردسالار را ترسیم م ‌یکند‪ ،‬به گونه‌ای که‬ ‫و انفجار کوه گذر داده‌ام‬ ‫و م ‌یدانیم که در قرن نوزدهم می‌زیست آثار زیب‌النسای مخفی یا‬
‫در آن عمل هماغوشی بیشتر به تجاوز مانند می‌شود‪ ،‬و عشق به‬ ‫جهان ملک‌خاتون شیرازی را م ‌یشناخت؟ و آن گاه که به زنان شاعر‬
‫اعمال خشونت بدل م ‌یگردد‪ .‬در «آیه‌های زمینی»‪ ،‬مثلًا‪ ،‬تصویری‬ ‫و ت ّکه‌ت ّکه شدن‪ ،‬راز آن وجود مّتحدی بود‬ ‫قرن بیستم ایران می‌رسیم‪ ،‬آیا م ‌یدانیم که پروین اعتصامی از زنان‬
‫از آخرال ّزمانی دهشتناک را م ‌یبینیم که در آن خورشید به سردی‬ ‫شاعر دوران‌های پیش چه م ‌یدانست؟ آیا شاعری که سخن امشب‬
‫گرائیده‪ ،‬خاک از پذیرفتن مردگان تن م ‌یزند‪ ،‬و لحظٔه زادن لحظٔه‬ ‫آمد‪.‬‬ ‫دنیا‬ ‫بذهّر آ‌هغهاازی فصش آلفتساردب»ب)ه‬ ‫از حقیرترین‬ ‫که‬ ‫ما به نام اوست ‪ -‬فروغ فرخزاد ‪ -‬آثار این زنان شاعر قرون گذشته را‬
‫رو درروئی با فرجامی رعب‌آور است‪ ،‬چرا که «در غارهای تنهائی»‬ ‫«ایمان بیاوریم‬ ‫(از‬ ‫خوانده بود؟ من حتی مطمئن نیستم که فرخزاد در جائی اشاره‌ای‬
‫«زن‌های باردار» «نوازدهای بی‌سر» به دنیا م ‌یآورند‪ .‬در محیطی‬ ‫به پروین کرده یا در بارٔه او سخنی گفته باشد‪ ،‬اگرچه بی‌تردید باید‬
‫چنین انباشته از مرگ «مردم ‪ /‬در زیر بار جسدهاشان ‪ /‬از غربتی به‬ ‫به دشواری می‌توان بیانی محرم‌تر و شخصی‌تر از این‪ ،‬از یک سو‪ ،‬و‬ ‫با نام او آشنا بوده باشد و شاید هم برخی از سرود‌ههایش را خوانده‬
‫غربت دیگر» سفر م ‌یکنند‪ ،‬و«میل دردناک جنایت در دست‌هایشان‬ ‫بازگشاینده و نمایان‌تر از سوی دیگر‪ ،‬در شعر فرخزاد یافت‪ .‬باز نمودن‬ ‫باشد‪ .‬امروز‪ ،‬اما‪ ،‬به یقین می‌توان فروغ فرخزاد را به مادری مانند کرد‬
‫متوّرم» می‌شود‪ .‬در چنین مر ْگ‌ْآبادی است که عشق به عکس خود‪،‬‬ ‫تن و جانی بی پوشش در برابر چشمان ن ّظارگانی ناشناس‪ ،‬و برنمودن‬ ‫که دختران بسیاری را در دامان مهربان و سختگیر شعر خود پرورده‬
‫زخم‌های تنی عریان که از ضرب ‌هٰهای تیغ یا خنجر‪ ،‬تیشه یا تبری به‬
‫به جنایتی مهیب‪ ،‬بدل م ‌یگردد‪:‬‬ ‫نام عشق زخم برداشته‪ ،‬و آنگاه داعیٔه گذراندن این جزیرٔه سرگردان از‬
‫انقلاب‌ها و انفجارهای بزرگ‪ ،‬و سرانجام هزارپاره شدن وجودی واحد‬
‫در کاراز هم پاشیدن حادثه‌ای کیهانی از نوع «بیگ بنگ» را می‌ماند‪،‬‬
‫و بردمیدن آفتاب‌های عالمتاب بی‌شماری از دل این ازهم پاشیدگی‬

‫بزرگ کهکشانی‪.‬‬

‫و باز‪:‬‬

‫‪27‬‬ ‫گاهی جرّقه‌ای‪ ،‬جرّق ٔه ناچیزی‬ ‫سخن از پیوند سست دو نام‬ ‫است‪ .‬در عرصٔه فرهنگ بشر‪ ،‬به ویژه در دوران‌های اخیر‪ ،‬این گونه‬
‫این اجتماع ساکن بی‌جان را‬ ‫و هم‌آغوشی در اوراق کهن ٔه یک دفتر نیست‬ ‫میراث‌گذاری و میراث‌بری را آسان‌تر می‌توان پی گرفت‪ .‬در شعر‬
‫یکباره از درون متلاشی م ‌یکرد‬
‫آنها به هم هجوم م ‌یآوردند‬ ‫سخن از گیسوی خوشبخت من است‬ ‫بسیاری از زنان شاعر فارسی زبان دوران ما نه تنها ردپای شعر فرخزاد‬
‫با شقایق‌های سوخت ٔه بوس ٔه تو‬
‫و صمیمّیت ت ‌نهامان در ط ّراری‬ ‫بلکه نام و نشان او‪ ،‬عبارات و اشارات او‪ ،‬و تصویرها و تعبیرهایی از‬
   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32