Page 29 - Shahrvand BC No.1248
P. 29
‫ادبیات‪/‬نقد ‹‬ ‫نگاهی به رمان «مای نِیم ایز لیلا»‪ ،‬نوشته ب ‌یتا ملکوتی‬

‫‪29‬‬ ‫از شعل ‌ههای انقلاب آموخت‪..‬‏‪.‬‬

‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1248‬جمعه ‪ 29‬ریت ‪1392‬‬ ‫پاســخ این ســئوال‪ ،‬زندگی‌نامه فشرده‌ای اســت که در چند قاب‬ ‫احسان عابدی‬
‫خلاصــه می‌شــود‪،‬‏قاب‌هایی از دوره‌های مختلــف زندگی لیلا که‬ ‫اســم او لیلاست‪ ،‬اسمی معمولی که هر کدام ما در میان اطرافیان و‬
‫‪In touch with Iranian diversity‬‬ ‫که عمده توجه نویســنده تنها معطوف به شــخصیت‏لیلا‪ ،‬قهرمان‬ ‫مجموعه آنهــا در کنار هم تصویری قابــل‏درک از موقعیت او در‬ ‫دوستانمان‏چندتایی سراغ داریم‪ ،‬اما ای ‌نبار اسم لیلا روی جلد کتاب‬
‫اصلی داستان‪ ،‬بوده است‪.‬‏‬ ‫نشســته و همین او را از‏همه لیلاهایی که م ‌یشناســیم‪ ،‬متفاوت‬
‫‪Vol. 20 / No. 1248 - Friday, July 19, 2013‬‬ ‫هستی به دست می‌دهد‪.‬‏‬ ‫م ‌یسازد‪ .‬آ ‌نکه شخصیت اصلی یک رمان‏م ‌یشود‪ ،‬چیزی ورای زندگی‬
‫به یک معنا یوســف صرفا بهان ‌ه و وسیل ‌های است برای روایت لیلا و‬ ‫کار دشوار‪ ،‬انتخاب این تصاویر از لاب ‌هلای هزاران تصویر ممکن است‪،‬‬ ‫ظاهــری خود ارائه م ‌یدهد‪ ،‬بلکه در تلاش برای همراه‏کردن خواننده‬
‫آ ‌نچه باید‏درباره او بدانیم‪ .‬چیزی که در رمان محوریت م ‌ییابد تنها‬ ‫به نحوی‏که ســیری منطقی از زندگی شــخصیت اصلی داستان و‬ ‫با خود‪ ،‬ناگزیر از عریان ســاختن روح خویش م ‌یشود؛ مثل ی ‌کجور‬
‫و تنها زندگی لیلاست و‏هر آ ‌نچه بر یوسف گذشته است به اشاراتی‬ ‫آد ‌مهای پیرامــون او ارائه دهد؛‏چگونه لیلا‪ ،‬در آن زمینه ناهمگون و‬ ‫‏دعوت م ‌یماند‪ ،‬دعوت به دیدن آلبومی شخصی یا همراهی در غروب‬
‫محدود م ‌یماند‪ ،‬حال آ ‌نکه یوسف به‏گمان نویسنده این سطور‪ ،‬یک‬ ‫عجیب خانوادگی که یکی مذهبی بنیادگراست‏‏(مادر)‪ ،‬دیگری چپ‬ ‫یک روز تلخ‏و افســرده که گاه به درددل و برملا کردن رازها و اســرار‬
‫شــخصیت فرعی ‪ -‬ماننددیگر شخصی ‌تهای فرعی‏پرشمارداستان‬ ‫مارکسیســت (برادر) و یکی هم اپیکوریست (پدر)‪ ،‬رشد م ‌یکند‏و و‬
‫به چه ترتیب از قالب دختری خجالتی و ب ‌یاراده که همیشه دیگران‬ ‫مگوی زندگی م ‌یانجامد‏‪.‬‬
‫‪ -‬نیست و نباید باشد‏‪.‬‬ ‫سم ‌ت و‏سوی زندگ ‌یاش را تعیین کرد‌هاند‪ ،‬بیرون م ‌یآید و به لیلای‬ ‫لیلای این کتاب نیز گوش ‌ههای پنهان زندگی خود را آشکار م ‌یسازد‬
‫رمان فصلیدارد که کودکی یوسف را شرح م ‌یدهد‪ ،‬حیاطی با یا ‌سهای‬ ‫امروزی تبدیل م ‌یشــود‪،‬‏زنی مهاجــردر جامعه آمریکا که ناگزیر از‬ ‫و آ ‌نچه را که‏بر خود در خلال روزها‪ ،‬سا ‌لها و ده ‌هها گذشته است‪،‬‬
‫امی ‌نالدوله‪،‬‏چای دارچین‪ ،‬بادباد ‌کها‪ ،‬صدای مرضیه و دلکش و رادیو‬ ‫روایت م ‌یکنــد‪ ،‬روایتی که‏گاه یادآور خاطر‌ههای جمعی مشــترک‬
‫تهران‪ ،‬نان ســنگک و‏پنیر لیقوان‪ ،‬و طنین مهربــان صدای مادر و‬ ‫مبارز‌های دائمی و روزانه برای حفظ‏خویش است‪.‬‏‬ ‫ماست‪ ،‬انقلاب و خو ‌شبینی عمومی‪ ،‬زنده‏بادها و مرده بادها‪ ،‬چماق‬
‫گف ‌توگوهایش با پدر که حس‏نوســتالژیک عجیبیدارد؛ ب ‌هویژه اگر‬ ‫شاید بتوان گفت آ ‌نچه انقلاب ایران به لیلا م ‌یآموزاند‪ ،‬نه آرما ‌نگرایی‪،‬‬ ‫و درفش‪ ،‬درگیر ‌یهــای دوباره خیابانی‪ ،‬قیام مســلحانه‪،‬‏اعدا ‌مهای‬
‫خواننده کتاب‪ ،‬خود مهاجری مانند یوسف در‏دوره بزر ‌گسالی یا لیلا‬ ‫خشــم‏مهارناپذیر و شــیفتگی بــه ایدئولوژی اســت ‪ -‬چنا ‌نچه از‬ ‫دست ‌هجمعی و بدون محاکمه‪ ،‬استیلای کامل اختناق و تحجر و در‬
‫انقلا ‌بها توقع م ‌یرود ‪-‬‏بلکه بازی در زمین واقعیت اســت‪ ،‬باز ‌یای‬
‫باشد‪ ،‬این حس تاثیر عمی ‌قتری هم خواهد گذاشت‪.‬‏‬ ‫که برای اداره آن ایجاب م ‌یکند بیشتر از‏هفت تا جان داشته باشید‏‪.‬‬ ‫نهایت‪،‬‏مهاجرت‪.‬‏‬
‫با ایــن حال چه کمکی به پی ‌شبرد رمان خواهــد کرد اگر که تنها‬ ‫همین انقلاب اما امیرعل ٍی آرما ‌نگــرا را قربانی م ‌یکند و از «خانوم»‬ ‫بدین ترتیب همراه با لیلا فصلی از تاریخ اجتماعی و سیاســ ‌یمان را‬
‫محور اثر لیلا باشد؟‏و مگر نه ای ‌نکه یک وجه پررنگ رمان‪ ،‬انقلاب و‬ ‫(مادر لیــا) با‏آن گرای ‌شهای افراط ‌یاش بــه مذهب‪ ،‬چنان موجود‬ ‫ورق م ‌یزنیم‪،‬‏فصلی که بیشتر به خزان م ‌یماند تا بهار و سرزندگی‏‪.‬‬
‫تحولات پرشــتاب ایران در‏ده ‌ههای اخیر است؟ پس تجربه یوسف از‬ ‫غیرقابل درکی م ‌یسازد که‏م ‌یتواند چشم بر اعدام پسر خود ببندد‬ ‫رما ‌نهای بسیاری حادثه محورند به این معنا که یک رویداد‪ ،‬مجموعه‬
‫و حتــی آن را «حق» و واجب بداند‪ ،‬چنا ‌نچه‏در تاریخ انقلاب ما کم‬ ‫رویدادهای‏بعدی رمان را رقم م ‌یزند و تمام داستان معلول آن رویداد‬
‫این همه غوغا و آشفته بازار چیست؟‏‬ ‫اولیه و محوری اســت‪،‬‏مثال آشــکار رما ‌نهای پلیســی‪ .‬اما برخی‬
‫گمان م ‌یکنم که م ‌یشد وزن بیشتری به گذشته یوسف و روای ‌تهای‬ ‫نبود‌هاند چنین آد ‌مهایی‪.‬‏‬ ‫رما ‌نها الگو و قاعده دیگــری را به نمایش‏م ‌یگذارند و به جای یک‬
‫او از زندگی‏خود داد‪ ،‬اما این روای ‌تها در نهایت مغفول مانده اســت؛‬ ‫اتفاقا یکی از بهترین لحظات کتاب‪ ،‬فصل ‌‌یست که مواجهه «خانوم»‬ ‫حادثه‪ ،‬سرگذشت کلی آد ‌مها یا نس ‌لها را بهانه روایت قرار‏م ‌یدهند‪،‬‬
‫شــاید برایدرخشش بیشــتر‏لیلا‪ ،‬چنا ‌نچهدر فصل پایانی کتاب‬ ‫بــا خبر اعدام‏امیرعلی را روایــت م ‌یکند‪ ،‬آنجا که اعتقاد و باور او به‬ ‫شخصی ‌تهایی کهدر معرض تحولی بنیادین قرار گرفت ‌هاند‪ ،‬خواه این‬
‫روی صحنه با آواز اپرایی خود تحســین‏مخاطبــان را برم ‌یانگیزد و‬ ‫انقلاب اســامی و آرما ‌نشــهر‏آندر تقابل با عواطف مادران ‌هاش قرار‬ ‫‏تحولی اجتماعی و تاریخی باشد و خواه فردگرایانه؛ واکن ‌شهای آنان‬
‫م ‌یدرخشــد ‪ -‬یک پایان خوش که با برآورده شدن آرزوی‏دیرپای لیلا‬ ‫م ‌یگیرد؛ صحن ‌های که با غیظ و خشمی‏فروخورده ملاف ‌های سفید را‬ ‫به مجموعه این‏تحولات است که موضوع رمان م ‌یشود و سیر روایت‬
‫رقم م ‌یخورد ‪ -‬و شــاید از آن رو که شــخصیت یوســف مثل سایه‬ ‫تند و تند به لحاف کوک م ‌یزند‪ ،‬اما ســرآخر تمرکز خود‏را از دست‬
‫م ‌یماند‪،‬‏آرام وارد زندگی لیلا م ‌یشود و به همان آرامی و مرموزی هم‬ ‫م ‌یدهد تا با فرو رفتن سوزن در انگشت‪ ،‬خون بر ملافه شتک بزند‏‪.‬‬ ‫را تعیین م ‌یکند‏‪.‬‬
‫دیگر آد ‌مهایداســتان هم سرنوشتی منطقی و متناسب با روحیات‬ ‫در رمان «مای نِیم ایز لیلا» هم آ ‌نچه بســتری بــرای روایت فراهم‬
‫از زندگی او بیرون‏م ‌یرود‪ .‬‏‬ ‫خود م ‌ییابند‪،‬‏چنا ‌نچه واژ‌ههای فواد (یکی دیگر از شــخصی ‌تهای‬ ‫م ‌یآورد‪ ،‬تجربه‏انقــاب‪ ،‬نه به عنوان رویدادی آنی‪ ،‬گذرا و تک بعدی‬
‫‏‏‬ ‫فرعی داســتان) از همان ابتدای‏داستان نشان از پریشان ‌یای دارد که‬ ‫اســت‪ ،‬بلکه فرایندی دامن ‌هدار‏اســت که زندگی نس ‌لهای مختلف‬
‫دس ‌تآخر به مرگ خودخواسته او منجر م ‌یشود‏یا یوسف (شخصیت‬ ‫را متاثر از خود م ‌یســازد و بر تمام شــئون اجتماع‏سایه م ‌یاندازد‪.‬‬
‫نویسنده و یکی از راو ‌یهای رمان) با آن روح ناآرامی که‏دارد‪ ،‬طبیعتا‬ ‫دســتگیری و اعدام امیرعلی (از شــخصی ‌تهای فرعی داستان) در‬
‫لیلا و شــور عاشقانه او را رها م ‌یکند؛ شــاید به هوای جس ‌توجوی‬ ‫‏سا ‌لهای ابتدایی انقلاب اســامی و مهاجرت لیلا (شخصیت اصلی‬
‫رمان) به آمریکا‏معلول تحولات سیاســی و اجتماعی عمیق است تا‬
‫‏بیشتر خویشتن‪.‬‏‬
‫اما نم ‌یدانم چرا در رمان وزنی که باید به یوسف نویسنده داده نشده‬ ‫آن که زاده تک عل ‌تها باشد‏‪.‬‬
‫اســت‪ ،‬چیزی که‏حال با یادآوری جزییات اثر و پتانســیل آن باعث‬ ‫از ایــن رو رمان مــورد بحث ما از هم‌نشــینی دو گونه روایت کلی‬
‫تاسفم م ‌یشود‪ .‬در معرفی شخصیت‏یوسف باید گفت که او یکی از‬ ‫از تاریــخ اجتماعی‏چند دهــه اخیر ایران و روایتــی جزیی‌نگرانه‬
‫سه راوی رمان اســت (راوی دوم لیلاست و سومی‏نیز سوم شخص)‪.‬‬ ‫از زندگی و سرگذشــت لیلا و‏شــخصیت‌هایی که بــا او در پیوند‬
‫د ‌لبستگ ‌یهای روشــنفکران ‌ه او‪ ،‬تجرب ‌ه زناشویی ناموفقی که داشته‪،‬‬
‫‏نوع زندگــی تنهایی که در جامعه میزبان آمریــکا در پیش گرفته‪،‬‬ ‫هستند‪ ،‬شکل می‌یابد‪.‬‏‬
‫حلق ‌ههای‏شب ‌هروشــنفکری دوستان و شــخصیت ب ‌یقراری که دارد‬ ‫پرســش کلان داستان این اســت که لیلا‪ ،‬با آن ویژگ ‌یهای فردی و‬
‫امکانات خوبی در اختیار متن‏م ‌یگذارد‪ ،‬اما چنین ب ‌هنظر م ‌یرســد‬ ‫خانوادگی خود‪،‬‏چگونه انقلاب ایران را تجربه م ‌یکند و زندگی‪ ،‬او را در‬

‫مسیر چه حوادث‏غافلگیرکنند‌های قرار م ‌یدهد‪.‬‏‬

‫ﺗﺪرﯾﺲﻣﻮﺳﯿﻘﻰاﯾﺮاﻧﻰ‬ ‫ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد را از ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮدﮐﯽ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ آﺷﻨﺎ ﺳﺎزﯾﺪ‬

‫توﺳﻂ مﺤﻤد عﺒاﺳی‬ ‫ﺗﺪرﯾﺲ ﺧﺼﻮﺻﯽ ﮔﯿﺘﺎر‬

‫ویلون‪ ،‬ﺳﻨتور‪ ،‬آواز‪ ،‬تﺌوری موﺳیﻘی‬ ‫ﺗﻮﺳﻂ‪:‬‬

‫بﺮای تﻌییﻦ وﻗﺖ لﻄﻔا با تلﻔﻦهای زیﺮ تﻤاس ﻓﺮماﺋید‪:‬‬ ‫ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺮازی‬

‫ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ‪604-505-6059:‬‬ ‫ﻟﯿﺴﺎﻧﺲ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ از ﮐﺎﻧﺎدا ﺑﺎ ﺑﯿﺶ از ‪ ٢۵‬ﺳﺎل ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺗﺪرﯾﺲ‬
‫ﻣﻨﺰل‪29 604-980-6049:‬‬
‫ﺗﻠﻔﻦ‪۶٠۴-۵۵١-٣٩۶٣ :‬‬
   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33   34