Page 28 - Shahrvand BC No.1231
P. 28
‫ادبیات‪/‬شعر ‪-‬به گزینش سپیده جدیری ‹‬

‫دو شعر از رامتین شهرزاد‪ ،‬برگرفته از کتاب «فرار از چهارچوب شیش ‌هیی»‬ ‫‪28‬‬

‫فریاد که نزدی‪...‬‬ ‫حقیق ِت‬ ‫‪28‬‬‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1231‬جمعه ‪ 2‬نیدرورف ‪1392‬‬

‫وزن ‌هی سرب گرفت ‌هی زندگ ِی پاسپور ‌تها‬ ‫باید تاریخ را جعل کنیم‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬
‫حرک ‌تها‬ ‫باید فروغ فرخزاد بیرون تصادف رانندگ ‌یاش بخندد و بنویسد‬
‫ویزاها‬ ‫باید جنگی نبوده باشد و بچ ‌هها توی کوچ ‌ههای بدون مین جی ‌غهای خوشمزه بکشند‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1231 - Friday, Mar. 22, 2013‬‬
‫باید صب ‌حها آفتاب روی شهرهایی ببارد که ابرهایش دود ‌های نیستند‬
‫روی شان ‌ههایم م ‌یغلتیم‬ ‫باید دیکتاتور ‌یها را با عک ‌سهایشان توی خاطر ‌هها خ ‌‌طخطی کرد‬
‫عشقم با پرواز بعدی امام خمینی م ‌یرقصد‬
‫حر ‌فهایم به پشت نیکم ‌تهای پارک دانشجو کشانیده م ‌یشوند‬ ‫وقتی م ‌یشود توی کوچ ‌هها قدم زد و دست کسی را گرفت‬
‫جایی که مردان کریه برای خریدن بدن پسران ‌هام صف کشید ‌هاند‬ ‫و با عشق توی چهارچوب دوربی ‌نها لبخند زد‬
‫صداها را به ب ‌یپناهی سیگاری پشت پنجر ‌های دوانده‬ ‫باید تاریخ را جعل م ‌یکردیم‬

‫خیر ‌هی بر ‌جهای دیگرانی مانده‬ ‫و تصویر مرد ‌هها و شکنج ‌هها و زج ‌هها را کنار م ‌یزدیم‬
‫که شادمانی را به پوچی یک پک الکل مار ‌یجوآنا زد ‌هات رساند ‌هاند‬ ‫باید شاعرها شعرها ‌یشان را بدون سانسور نوشته باشند‬
‫حالا درصد م ‌یگیرند نگا ‌هها بالاتر از جنون یک شب ‌ه ِی یک ساعت ‌ه ِی سسکو ِت‬
‫و نویسند ‌هها با رما ‌نهایشان پیر م ‌یشدند‬
‫آن چیست که در تاریکی م ‌یدود‬ ‫باید طناب را از گردن محمد مختاری باز م ‌یکردیم و گون ‌ههایش را م ‌یبوسیدیم‬
‫پاهای درازی دارد و انگش ‌تهای درازی دارد و‬ ‫و لبخند فقط برای عک ‌سهای احمد شاملو بود وقتی غم فقط و فقط کمی عشق بود‬
‫گو ‌شهای درازی دارد و نگا ‌ههای درازی دارد و‬ ‫باید ساقی قهرمان توی میدان آزادی م ‌یایستاد و شعرهایش را جیغ م ‌یکشید‬

‫تو را بهتر از خودت م ‌یشناسد؟‬ ‫باید به ایران ‌یها م ‌یگفتیم چقدر دوس ‌تشان داریم‬
‫باید حقیقت را فریاد م ‌یکشیدیم و تاریخ جعل م ‌یشد و هی ‌چکسی هم کشته نم ‌یشد‪.‬‬
‫آن چیست که در وسط خیابا ‌نهای شمالی جنوبی قرار گرفته و‬
‫شرقی غربی لباس پوشیده و‬ ‫صور ‌تخاکست یربا یز‬

‫نف ‌سهای سنگی ‌نرنگین م ‌یکشد و‬ ‫م ‌یخواستم متوسط باشم و ساده و کلیش ‌‌های‬
‫زیر پوست تو را بهتر از خودت م ‌یشناسد؟‬ ‫و زندگی کنم‬

‫من م ‌یترسم‬ ‫زندگی م ‌یکنم با‬
‫و وزن ‌ههای سنگی روح جوا ‌نهایم را جوید ‌هاند‬ ‫وزن ‌ههایی ضرب گرفت ‌هی عشق‌‬
‫و وزن ‌ههای مستی موی بزر ‌گهایم را سفیده پراکند ‌هاند‬ ‫میان قد ‌مهایم با نف ‌سهای پلاستیک ِی‬
‫و با نال ‌ههایش وحشتی به دفتر روزنام ‌همان کشانده است‬ ‫نال ‌ههای ناآرام تپند ‌هی انگشترهایی‬
‫اشاره گرفته تا آسمانی تاری ‌کتر از آت ‌شباز ‌یهای میلاد‬
‫جایی که قبلًا خندیده بودیم و‬
‫عکاسی شده ورود من را به آپارتمان دوستم ثبت م ‌یکند‬ ‫تا تهران فرو ببارد‬
‫لبخندی شده که ورود من را به دفتر ناشرم ثبت م ‌یکند‬ ‫بر فراز صورت ‌کهایی از متروی انقلاب خودشان را بیرون م ‌یکشند‬
‫چش ‌مهایی بسته شده که صدای حر ‌فهای نیم ‌هشب دیش ‌بمان را اخم م ‌یکند‬ ‫م ‌یشوند سکو ‌تهای میکروف ‌نها داخل موبای ‌لهای مش ‌تهایشان‬

‫مجتبی هم ‌هی یتی ‌مهای تهران است‬ ‫سکو ‌تهایی بدون تصویرهایی از گذشت ‌ه‪.‬‬
‫ایستاده در ب ‌یعینکی انفراد ‌یاش‬
‫اشاره کرد به روب ‌هرو‬
‫علی هم ‌هی زندان ‌یهای تهران است‬ ‫گفت همی ‌نجا تیر خورد و افتاد‬
‫وقتی در دلش م ‌یخواند‪:‬‬ ‫گفت جلوی ورودی بود که گازاش ‌کآور زدند‬
‫گفت ما حبس مترو گریه بودیم و‪...‬‬
‫«به اش ‌کآور کدام خیابانت گریه کنم‬
‫که ندا را آقا سلطان کشته است!»‬ ‫ب ‌یحرک ‌تتر ایستاد‪.‬‬

‫و لبا ‌سهای سیا ‌‌هاش با موهایی وز خورده‬ ‫زندگی شد‬
‫مثل چهارستون بدنش م ‌یلرزد‬ ‫وزن ‌ههای سرب گرفت ‌هی ری ‌لها‬
‫از ت ِن شعارها جدا شده (و فریاد م ‌یزنند باید ُگلی کوباند‬
‫او کیست که ترسیده روب ‌هروی بخار آین ‌هی حمام‬ ‫بر تن حلاج) تا خیابان انقلاب با دس ‌تفرو ‌شهایش خیره بشود‬
‫صدای شیر آب را بلندتر کرده و خیره مانده به سکو ‌تهایش؟‬ ‫بر سیاه پوشید ‌هی روحت که م ‌یگذرد ب ‌هسم ِت‪...‬‬

‫ایستاده و خون بالا آورده‬ ‫خیره ماندی به دوربین‬
‫گفت رعش ‌هی دس ‌تهایم به چش ‌مهایم ماسیده‬ ‫نگاهت یک لحظه اوج گرفت‬
‫نم ‌یفهمی؟ قرص م ‌یخورم و م ‌یخورم و لرز ‌همستی گرفت ‌هام‬ ‫خون به انگش ‌تها ‌یشان دوید‬

‫گفت بیس ‌تویک نفر جلوی چش ‌مهای من تیر خورده افتادند‬ ‫و تو خاموش‪...‬‬

‫گفت از بالای سق ‌فها ت ‌کتیراندازها م ‌یزدند‬ ‫دس ‌‌تها را از چهر ‌هها پوشاندند‬
‫صداها را از دیوارها تکاندند‬
‫گفت ولیعصر انقلاب آزادی ونک هف ‌تحو ‌ضمان‪...‬‬ ‫ایستاده لبخندزنان ماندن‪...‬‬

‫او کیست که از سیاست بیشتر از پدرش م ‌یترسد‬ ‫نور چش ‌مهایت را به آغوش صدای ماشی ‌نها م ‌یبرد‬
‫و با غریب ‌های ناشناس در اتا ‌قخوا ‌باش به هم آمیخته و صدا ‌یشان ضبط هزار هما‪-‬ی غریب ‌هیی‬ ‫برم ‌یگردی و شمال خیابا ‌نهای ‌یست که در آن م ‌یک ُشند‬

‫م ‌یشود‬ ‫و جنوب خیابا ‌نهای ‌یست که در آن م ‌یفروشند‬
‫خیره ایستاد ‌هی پش ِت پنجر ‌هشان‬ ‫و شرق خیابا ‌نهای ‌یست که در آن شکنجه م ‌یکنند‬
‫و به حکم زندانش هنوز م ‌یخندد؟‬ ‫و غرب خیابا ‌نهای ‌یست که در آن دستگیر م ‌یکنند‬

‫تهران در انقلا ‌‌باش خف ‌هی ترافیک م ‌یشود‬ ‫تهران در تاکس ‌یهای انقلا ‌باش درازتر م ‌یشود‬
‫خف ‌هی دود که تا امتداد موهایم بالا م ‌یکشد‬ ‫آزادی م ‌یایستد در میان برج پوشال ‌یاش تعظیم م ‌یکند و تشکر از آقای دکتر‬

‫و خون چون جویباری از آرامش‬ ‫و تمام خیابا ‌نهای سرراست ب ‌یآ ‌رتی برای عبور منظم موتورهای باطوم‬
‫با انگش ‌تهایم فرو م ‌یغلتد‬ ‫باطو ‌مهای حضور‬
‫تهرا ‌نهای باطوم‬
‫آسمان را کشته‬
‫خدا را کشته‬ ‫موهایم را با سبزی خو ‌نآلودت م ‌یبندم‬
‫خون از موهایم قطر ‌هچکان انقلابت م ‌یشود‬
‫آقا سلطان را کشته‬ ‫دس ‌تفرو ‌شها خیر ‌هی خو ‌نآلودیت م ‌یمانیم‬

‫و من آواز پیر ‌یهای تهرانم م ‌یشوم‬ ‫فریاد که نم ‌یزنی‬
‫و رو ‌حهایم از ترس م ‌یلرزند‬ ‫ندا‬

‫در سرازیری پل ‌هبرق ‌یهای برگشت به قطارها‬
   23   24   25   26   27   28   29   30   31   32   33