Page 26 - Shahrvand BC No.1231
P. 26
‫با ِد دیوانه به جانم سرکشید‬ ‫بهارانه ‹‬ ‫سال متسیب ‪ /‬شماره ‪ - 1231‬جمعه ‪ 2‬نیدرورف ‪1392‬‬
‫و آن پریشانی ز اعماقم بروفت‬
‫رو ِح من سیلا ِب عصیانگر بشد‬ ‫‪ 26‬دوبهاران ‌هینیمائیبرایشهروندب ‌یسی‬
‫س ِّد تدبی ِر کهن در هم بکوفت‬
‫پیمان وهاب زاده‬
‫از پ ِس رنجی دگر‪ ،‬با دس ِت عشق‬
‫تار و پودم را دوباره بافتم‬ ‫‪۲‬‬

‫دانه بودم‪ ،‬ساقه دادم‪ُ ،‬گل شدم‬ ‫دیرچندیست‪...‬‬
‫تا درو ِن خود حقیقت یافتم‬
‫دیرچندیست که با حسی غریب‬
‫حالیا چون ابرها آبستنم‬ ‫شعله ای زایندهء جان می شود‬
‫در من این زایش نمیرد بی یقین‬
‫در فلات قل ِب من گویا بهار‬
‫گرچه پروازگرم در آسمان‬ ‫خانه کرده ست و شکوفان می شود‬
‫لیکن هستم بارور همچون زمین‬

‫‪۱‬‬ ‫‪In touch with Iranian diversity‬‬

‫یک صبح آخر زمستان‬ ‫‪Vol. 20 / No. 1231 - Friday, Mar. 22, 2013‬‬

‫زمین ‌هی زمان چه سرد و ب ‌یروح‬
‫ز رنگ ُسربیش به آسمان زد‬
‫و آفتا ِب ب ‌یرمق به سردی‬

‫ز یأس زخم ‌های دگر به جان زد‬

‫درخت پیر دشت پنج ‌هها را‬
‫گرفته سوی آسمان گدائی‬
‫به جز نفیر مدهش کلاغان‬
‫دگر نمانده دشت را صدائی‬

‫زمین فروفسرده آ ‌نچنان که‬
‫نگه به خاک دشن ‌های به یاد است‬

‫شکا ِف خاک (زخ ِم تیغ ‌هی یخ)‬
‫جراحتی دگر به دل بداد ‌هست‬

‫جماعتی عبوس از کناره‬ ‫‪26‬‬
‫به سوی ناکجای خود روانند‬
‫سکوت کرده آ ‌نچنان که گویی‬
‫جماعتی چنین نه در میانند‬

‫کنار نهر کوچکی ولیکن‬
‫بنفش ‌های لجوج لانه کرده‬
‫درو ِن برگ و ساق ‌هی نحیفش‬
‫بهاِر پُرشکوه خانه کرده‪...‬‬
   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30   31